رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ آبان ۱۳۸۹

تاملی بر مراسم تشییع یک نویسنده

فروغ.ن.تمیمی

مراسم بزرگداشت و تشییع نویسنده‌‌‌‌ی در‌گذشته‌ی هلندی، هری مولیش در روز ششم نوامبر به طور مستقیم از رادیو و تلویزیون سراسری هلند پخش شد؛ بزرگداشتی دید‌‌نی و زیبا. ترکیبی از موسیقی کلاسیک، شعر، فیلم و سخنرانی دوستان و دختران نویسنده که در حضور جمعی از شخصیت‌های سیاسی و ادبی این کشور انجام شد.

من هم بخشی از این مراسم را از سیمای ملی دیدم، اما چون دوست داشتم برای ادای احترام به مولیش به طور شخصی هم در آن سهیم باشم، به محل برگزاری مراسم رفتم. در میان راه با خودم فکر می‌کردم بدون شک الان چندهزار نفر برای بدرقه‌ی تابوت هری مولیش به طرف مرکز شهر درحرکتند و حتما راهبندان خواهد شد.

او یکی از مفاخر ملی هلند بود. اغلب در میزگردهای تلویزیونی دیده می‌شد. آثار او صدها هزار خواننده داشت و به سی زبان هم ترجمه شده بود.

البته مطابق رسم و رسوم رایج، تمام جزییات برگزاری مراسم قبل از مرگ نویسنده با دقت و از طرف خود او انتخاب شده بود. مثلاً چه موسیقی باید نواخته شود، یا چه فیلمی باید پخش شود. و حتی نوع تابوت و اینکه چه دسته گلی روی آن قرار گیرد و الی آخر.

از شما چه پنهان در این سال‌ها اغلب با مشاهده‌ی میزگردی با شرکت هری مولیش و یا همتایان او در تلویزیون دچار حسرت و افسوس می‌شدم. می‌گویید: چرا؟

شاید این مقایسه منطقی نباشد، اما به هرحال جای درد و تاسف است که صدا و سیمای اکثر شاعران و نویسندگان مهم ایرانی هرگز در رادیو و تلویزبون ملی کشور شنیده و دیده نشده‌ است. نویسندگان دگراندیش را می‌توانستی تنها در بعضی از محافل ملاقات کنی و آنها هرگز تربیون‌های رسمی را در اختیار نداشتند. شاید بگویید با وجود سانسور و فقدان دموکراسی در قبل و بعد از انقلاب انتظاری هم به‌جز این نمی‌رفت. بدون شک همین‌طور هم بوده و هست.


اما خوب آدمی همیشه در حال مقایسه است و خوب و بد را با هم می‌سنجد. حتماً خواهید گفت بسیاری از بزرگان ما هرگز تمایلی به ظاهر شدن در سیمای ملی نداشتند و اگر مغضوب مقامات بودند، در عوض از تحسین و ستایش مردم بی‌نصیب نبودند. شاید هم برای اثبات نظرتان به تشییع جنازه‌های باشکوهی که مردم برای غلامحسین ساعدی، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو و دیگران برپا کردند، اشاره کنید.

در ادامه باز به این موضوع برخواهم گشت، ولی ابتدا نظرتان را به بعضی از جزییات در مراسم بزرگداشت و تشییع هری مولیش جلب می‌کنم.

برخلاف انتظارم جمعیت انبوهی برای بدرقه‌ی کالبد نویسنده جمع نشده بود. در ابتدای مراسم تابوت که توسط اعضای خانواده و دوستان سالخورده‌اش همراهی می‌شد، از منزل نویسنده به سالن تئاتر «اسخابورخ» که در مرکز شهر و در چند قدمی خانه‌اش قرار دارد حمل شد. تصویر بزرگی از او بر سر در این تئاتر نصب شده بود. پیشاپیش تابوت چند نوازنده‌ی سفیدپوش آهنگ غمگینی از یهودیان شرق اروپا را می‌نواختند و به آرامی پیش می‌رفتند. جمعیت اندکی در سکوت و در دوطرف خیابان به تماشا ایستاده بودند. برنامه‌ی بزرگداشت در تئاتر نزدیک به دوساعت طول کشید.

در پایان مراسم بزرگداشت تابوت مولیش با همراهی جمعی از مدعوین و سفیدپوشان نوازنده از سالن خارج شد، تا به طرف عرشه‌ی یک کشتی که در کانال روبه‌روی خانه‌ی نویسنده بر آب پهلو گرفته بود حمل شود. این کشتی با همراهی چند کشتی دیگر می‌بایست کالبد نویسنده را به گورستان ببرد. گروهی از مردم در دوطرف خیابان مراسم را تماشا می‌کردند. شاید دویست‌نفری می‌شدند. بعضی از رهگذران در سکوت اشک می‌ریختند. کنترل احساسات و پرهیز از زاری در مراسم تدفین شاید یکی از صدها دستورالعمل پروتستانی و کالوینیستی باشد که در جوامع مسیحی معمولاً دیده می‌شود.

به همین روال آرامش و نظم و ترتیب در رفتار بدرقه‌کنندگان که به ترتیب و آهسته سوار کشتی‌ها می‌شدند هم جلب توجه می‌کرد. اکثر آنها چهره‌های مشهور هنری و یا سیاسی بودند. پدیدار شدن رنگین‌کمانی بر آسمان باران خورده در هنگام عبور کشتی‌ها از روی آب و نوای محزون موسیقی صحنه‌ی فوق‌العاده‌ای را به وجود آورده بود. یک تشیع جنازه‌ی رمانتیک و باشکوه.

در امتداد مسیر کشتی حامل تابوت و روی ده‌ها پل سر راهش باز جمعیت زیادی دیده نمی‌شد. در مراسم دفن در گورستان هم که بخشی از آن از تلویزیون پخش شد، شاید در مجموع دویست و یا سیصدنفر حضور داشتند.

این موضوع ظاهراً از دید رسانه‌های هلندی پنهان ماند و هم برعکس منعکس شد. زیرا آنها با آب و تاب از شرکت گروه زیادی از مردم در مراسم تدفین مولیش خبر دادند!

اما نویسنده‌ی معروف ایرانی _ هلندی، قادر عبدالله که از شهرت بسیاری در این کشور برخوردار است و شخصاً هم در مراسم حضور داشت، نتوانست در این زمینه سکوت کند. عبدالله تاکنون بیش از ده کتاب در زمینه‌ی داستان‌های کوتاه و رمان به زبان هلندی نوشته و در سال ۲۰۰۷ کتاب «خانه‌ی مسجد» این نویسنده به عنوان دومین رمان مهم در ادبیات هلندی انتخاب شد.


قادر عبدالله در نوشته‌‌ی خود درباره‌ی هری مولیش که در هشتم نوامبر در روزنامه مهم «فولکس کرانت» چاپ شد، به عدم حضور هزاران نفر در مراسم خاکسپاری هری مولیش اشاره و هم اعتراض کرد.

او نوشته‌اش را با چند سطری از شعر زیبای «نازلی» احمد شاملو شروع می‌کند و در ادامه با ابراز حیرت از این که تابوت مهم‌ترین نویسنده‌ی این مملکت نه بر دوش مردم بلکه بر شانه‌ی خدمه‌ی گورستان حمل می‌شود، درباره‌ی تشییع جنازه‌های باشکوهی که مردم در ایران برای شاعران و هنرمندان خود برپا می‌کنند، داد سخن می‌دهد.
او می‌نویسد: «در سرزمین پدری من اگر نویسنده‌ای در سطح مولیش فوت کند، خودبه خود هزاران نفر گرد هم می‌آیند، سیاهپوشانی که انگار پدرشان را از دست داده‌اند. کسی منتظر دعوتنامه و یا اطلاعیه‌ی شرکت کفن و دفن نمی‌ماند. نویسنده به آنان تعلق دارد. او به کلمه تعلق دارد. خانواده‌ی او درهای خانه‌شان را خواهند گشود و اجازه خواهند داد که تابوت بر دوش انبوه مردم حمل شود.»

قادر عبدالله در بخش دیگری از نوشته‌اش با لحنی که سخت تحکم‌آمیز و هم اغراق‌آمیز است می‌نویسد: «هلندی‌ها باید جشن گرفتن را یاد بگیرند، هلندی‌ها باید عزاداری را یاد بگیرند، باید بیاموزند که یک شخصیت ملی را با شعرخوانی، شوریدگی، گریه و زاری، هیاهو و هرج و مرج به سوی جایگاه ابدی‌اش همراهی کنند.»

بعضی از خوانندگان روزنامه فولکس کرانت با خشم و اعتراض به نوشته‌ی قادر عبدالله پاسخ دادند. کلماتی مانند: «باید این و باید آن» در راه و رسم زندگی هلندی‌ها تابو و به نوعی توهین‌آمیز است. آزادی فردی و انتخاب شخصی در این مملکت از نان شب واجب‌تر است. به همین خاطر بعضی از خوانندگان قادر عبدالله را به نادیده گرفتن حق انتخاب مردم در تعیین نوع تجلیل و تدفین هری مولیش متهم کردند.

بدون شک باید از زوایای متفاوت به یک رویداد همگانی نگاه کرد و نمی‌توان تنها با برجسته کردن یک جنبه‌ی آن، درباره‌ی کل ماجرا قضاوت کرد. پیشینه‌ی فرهنگی و آیینی هر قوم در برگزاری مراسم تشییع یک فرد مهم تعیین‌کننده است. خود هری مولیش یک‌بار با مقایسه‌ی مراسم تدفین وینستون چرچیل، نخست وزیر مشهور بریتانیا با مراسم تدفین آیت‌الله خمینی که هر دو یک واقعه بزرگ ملی بودند به تفاوت‌های عمیق فرهنگی در این موارد اشاره کرد.

قادر عبدالله هم مثل من در مقایسه‌ی دو نوع برخورد با مراسم تشییع جنازه‌ی یک فرد مشهور، یک موضوع را فراموش کرده بود، و آن این نکته‌ی مهم است که در سرزمین ما به علت سانسور همیشگی و عدم وجود آزادی از هر نوع آن، مرگ یک نویسنده و یا شاعر بزرگ بهانه‌ای برای سازماندهی یک عزاداری انبوه، مردمی و گسترده است برای تجلیل از او و هم برای تسلای ارواح زخمی یک ملت.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

چه کسی به جناب قادر گفته تشییع جنازه باشکوهی از غلامحسین ساعدی بزرگ ترین نمایشنامه نویس ایران شده است. اصلا چنین خبری نبود. در مورد احوان ثالث هم با توجه به شایعه نزدیکی وی به خامنه ای عده حاضر اندک بود تنها شاملوست که جنازه اش همچون یک قهرمان برداشته شد. چنان که فردین و چنان که علی حاتمی . حتی خسرو شکیبائی هم تشییع جنازه اش مفصل تر از ساعدی و اخوان بود.

-- هوشنگ مانی ، Nov 14, 2010 در ساعت 03:55 PM

آدم گريه اش ميگيرد كه جنازه شاعر بزرگي چون م.آزاد ساعتها زمين ميماند چون دولت اجازه گذاشتن جنازه در گور را نميدهد و آخر شجاعت گرامي بانوي شعر، سيمين بهبهاني مسئله را حل ميكند و آنها...

-- شهاب شهيدي ، Nov 15, 2010 در ساعت 03:55 PM