رادیو زمانه > خارج از سیاست > نويسندگان > از انکار دیگران تا کشف جهانی نو | ||
از انکار دیگران تا کشف جهانی نوفرحناز عباسیآنچه در پی میآید، نگاهی موجز اما انتقادی است معطوف به تلاشهای تجربی شاعران از سالهای پایانی دههی ۶۰، دههی ۷۰ و دههی ۸۰ تا امروز از جنبههای مختلف معرفتی و شناختی، که منجر به طی مسیری سنگلاخی و سخت شده است. این مسیر با منیت نوجویان پرشور توآم بوده است و با تلاش شاعران نورسیده برای اثبات خودشان و ادعای شکستن قید و بندها. حرکتی که دچار تضادهای فراوانی شد، شوری و تلاشی که خود را غرق خود کرد و تلاش داشت پیش از آنکه به مرزهای مشخصی دست یابد، هر آنچه غیر خود میدید را معرفی کرده وعلیه آن بشورد. پدید آمدن عنوانهایی مانند غیرخودی، درگذشته، خشک، تقلیدی، و... در کنار عنوانهای جدید و جریانهایی که نامشان بر شعرها پیشی گرفته بود، زاییدهی چنین تفکری است.
اما بنا به اینکه هر پختگی ازجوانسری میآید، وقتی تب وتابها فروکش کرد و برای اندیشیدن مجالی پیدا شد، تولد دوباره در دههی ۶۰ برای شاعران و تلاش بحرانی شاعران در دههی ۷۰ رو به سوی ساحل خودیابی در سالهای پایانی دههی ۸۰ گذاشت. در این بین به جهت آسیبشناسی گمانم بیش ازهر چیزی طرح این سؤال میتواند راهگشا باشد که طی دههی گذشته رهآورد مطرح شدن نظریهی پست مدرنیسم در ادبیات ما و بعضی جریانهای مدعی ساختارشکنی چه بوده و ما را به کجا برده؟ یک نگاه کلی میگوید: تکرارهای الکن و ب۸۰ یحاصل این عنوانها و جریانها چهرهی شعر را مخدوش کرده است و برای ادبیات ما رهآوردی جز یکنواختی، یکهنگری، همشکلی و همنوایی نداشته است؛ آنهم در شرایطی که قرار بود با توجه به ادعای اینگونه شاعران که خود را تجربهگرا میخواندند، خلاف آن رخ دهد. نگاه دیگر میگوید: رهآورد این تلاشها با همهی آسیبهایش جسارتی در نسل جوان بود که موجب شد زمینههایی برای گذشتن از اصول شاعران نسل قبل فراهم آورد، حتی اگر شتاب در آن دیده شده باشد. با اینحال نکاتی در شتاب شاعران تجربهگرا وجود دارد که نباید از نظر دور داشت: مخاطبان عمومی شعر بر خلاف آنچه که مدعیان میگویند گاهی در شعر دههی ۷۰ نشانی از طراوت و تازگی نمیبینند، بلکه حتی اعتقاد دارند، ژستها و مدها بر این جریانهای تجربهگرای شعری تسلط دارند و شاعرانی را میبینند که بیتوجه به جهان پیرامونشان بر اسب خود میتازند. این نابهسامانیها احتمالاً ناشی از وجود آسیبهایی است که به تجربهگرائی مورد ادعای شاعران جوان دههی ۷۰ نسبت میدهند. اما این آسیبها چیست؟ عدهای بر اساس تعاریف و تئوریهای از پیش آماده شعر نوشتند و عدهای هم از روی دست آنها همان شعرها را تکرار کردند، و این تکرارها عیان شد و کار به جایی رسید که گویی همهی اشعار را فارغ از امضاء زیرشان یک نفر سروده است. در شعر اینگونه شاعران موقعیتهایی با سوژههایی مبهم و مات مبنای خلاقیت قرار گرفته بود. همگونی و شباهتهای اشعار این شاعران تا آن حد زیاد است که گاهی فکر میکنم همانطور که انواع شعر سنتی (برای مثال غزل) غزلسرایان را به لحاظ فرم و شکل محدود کرده و دچار بحران شناخت (شناخت ماهیت و کارکرد حقیقی خلاقیت فردی) میکند، تجربهگرایی متکی بر تعاریف از پیش آمده و نظریات ترجمه شده هم در جریانهای شعری دههی ۷۰ بهخصوص آنها که نام مجهول «شعر جریانی» را یدک میکشند، به یک محدودیت تبدیل شده و شاعران را در دام خود گرفتار کرده است. ساختار یکدست و کیفیتهای بیانی قابل پیشبینی و شبیه هم از مهمترین مشخصات شعر دههی ۷۰ است. در این میان یکدست بودن ساختارها و کیفیتهای قابلپیشبینی بیانی تفاوتهای فردی را از بین میبرد و شعر را به مسابقهای گروهی تبدیل میکند که در آن تمیز دادن نیرو و توانایی و خلاقیت هر فرد کار آسانی نیست و گاه اصلاً ممکن نیست. البته آنچه گفته شد مختص جریانهای شعری نبود و بازتاب آن به عنوان یک رفتار، در داستانهای پدید آمده در این دوره نیز مشهود است. اصولاً ادبیات در دههی گذشته را بیش از هر چیز اشباع تجربی نویسندگانی مشابه هم، استفادهی بیرویه از روشهای تجربی تکراری و گریز بیمایه از تعهد تهدید کرده است. از خودم میپرسم چگونه میشود از چنین وضعی رها شد وآیا اصولاً امیدی به رهایی از چنین ابتذالی وجود دارد؛ رهایی در عصری که معلوم نیست به چه دلیل عدهای آن را دورهی استعدادهای متوسط میدانند که در دامنه میرویند و میمیرند اما به قله نمیرسند!؟ گمان میکنم تلاشهایی که بهخصوص از نیمهی دههی ۸۰ به این سو در جهت عبور از تعریفها و جریانها شده، راهی دیگر را به روی ما بگشاید؛ راهی که در آن همچنان که تجربهگرائی اساس کار شاعر و نویسنده است، بیان ذاتی و احساس غریزی او هم به اثر راه پیدا کند. این امر را میتوان بهعنوان تلاشی برای بازگشت به درون، نگاهی دوباره و عاری از ژستها و مدهای ادبی به خلق شعر بهعنوان خود زندگی که در آن جنبههای گوناگون رفتار هنرمند بر ماهیت خلاقیتش تأثیر بگذارد، تعبیر کرد. مشخصهی بخشی از حرکتهای دههی ۷۰، «شورشی» است که در اکثر مواقع به چاقو زدن بر سینهی خود میانجامد. عصیانی که میخواست از تلاش دیگران در گذشته راهی برای رسیدن به تجربهی خودش بسازد، و در این راه از هیچ کاری فروگذار نکرد، حتی انکار همان دیگران، سرانجام به خودزنی انجامید و به بنبست رسید. با این حال نباید فراموش کرد که شاعران جوان در دههی۷۰ سری پرشور داشتند، اما شور آنها در بحران شناخت به ثمر نرسید، یا چنانکه انتظار میرفت ثمربخش نبود. تجربهی جهانهای تازه در شعر بعضی شاعران جوان دههی ۷۰ هر چند نه در تمام مواقع اما آنجا که پای عنوانها و جریانها وسط آمده، با ادعای شورش وعصیان گوئی راه را بر منیتی بیربط گشود که به تکرار و کسالت و به جهانی از هم گسیخته،مبهم و فروریخته انجامید. این جهان بیش از آنکه از رهایی نشان داشته باشد، مبتلا به فروبستگی بود. این که در شعر دههی ۷۰ نقش گزارههای تحلیلی کمرنگ است و در عوض شاعران همه چیز را به تأویل حواله میدهند، و مجهول بودن هر حرف و کلمه را ارزش شعر میدانند، بخشی از همان راهی است که در نهایت رو به برگشت دارد. توازن در امور نه به معنای دلدادن به محافظه کاری و حفظ تمام شئون گذشته است، بلکه به معنای آبروی در دست؛ پل برگشت ما از گذشتهمان به آیندهای دیگر است. دههی ۸۰ برای شاعران و نویسندگان ایرانی جهانی فراتر از تئوریها و نظریهها را پیشنهاد داد. این جهان تازه در درون خود روشها و ریشهها را بازآوری میکند. مثل این است که انکار مجدداً جای خود را به تلاش برای رسیدن شناخت ژرفتر میدهد. شعر رنگی غریب است که انسان به جهان میزند؛ حرکتی مستمر و بیوقفه که آوای آشفتگی و آرامش درون را درمییابد. بیگزافهگویی یا هیجانزدگی باید گفت: طلیعهی حرکتی نو را میتوان در تلاشهای شاعران سه دههی گذشته دید. این حرکت تازه توشهای ازتمام تجربهها دارد تا کشفی دیگر را دریابد. |
نظرهای خوانندگان
دهه ها مهم نیست بلکه شعر ها مهم است.دهه بازی وموج بازی واین حرف ها مال شاعران نیست.شاعر باید شعرش را بگوید. شاعر گرامی لطفا شما هم شعرتان را بگوئید.
-- امید ، Nov 9, 2010 در ساعت 10:00 PMبه نظرم در اين مطلب كه نمي توانيم اسم مقاله مفصل را برايش در نظر بگيريم نويسنده سعي كرده خود را واقع گرا نشان بدهد اما به كلي گوئي كشيده شده ضمن آنكه به ريشه هايي هم اشاره كرده كه قابل توجه هستند خصوصاً وقتي به مد هاي ادبي در دهه هفتاد اشاره مي كند
-- بكتاش ، Nov 9, 2010 در ساعت 10:00 PMمنتقد محترم در اين يادداشت خيلي سخت گيري كرده اند ولي تقسيم بندي شان جالب است البته اينكه قضاوت كنند شعر دهه هشتاد متحول شده دهه هفتاد است يا شاعران دهه هفتاد همه دچار انحراف در آثارشان بوده اند به نظرم جاي ترديد دارد.
-- افسانه حقيقي ، Nov 9, 2010 در ساعت 10:00 PMمی شود چنین هم گفت : شاعران ِ دهۀ هفتاد طبیعی ترین قطعات ِ جوشیده از درونشان را سرودند چرا که پیش از اینها شاعرانی سترگ همچون شاملو و...با بار تعهدی مردمی و بیش از آن سیاسی ناگاه به چاه ویلی تاریک سرازیر شدند که بن بست شاید مناسبترین نام بر نحوۀ آنگونه سرودنها بود. چه بخواهید وچه نخواهیم من هنوز تحلیلی گسترده تر از مقالۀ فوق که وجوه ممتاز ِ دهۀ هفتادی سروده هایی بیرون از گسترۀ کلیشه های تکراری نخوانده ام که بتواند یاس جاری بر فرایند شعری که بیانگر دقیق ِ فرو پاشی آن سالهای حرمان ودرد ی بر آمده از استبدادی خارق العاده باشد. در واقع اگر این فرمول را باور داشته باشیم که شاعران متاثر از دوران خویشند وشاعران ِ پس از انقلاب ِ پنچاه وهفت ( حوزه های هنر اسلامی- حکومتی حدیث دیگری دارند) و در واقع دوران ِگذار ِ هفتادی ها در عرصۀ ادبیات وشعر دوران گذر از ایده هایی بودندکه به ساده ترین زبان به بن بست کامل ختم شده بودند .
-- بدون نام ، Nov 9, 2010 در ساعت 10:00 PMاین نتیجۀ تلنگری ست که نوشتۀ خانم عباسی سبب سازش شد.
مهدی رودسری
شعر دهۀ هفتاد؟ یا فرقۀ دهۀ 70؟ با گرایشهای سیاسی نظامی امنیتی؟ یک فرقۀ کاملا سنتی! در جیمستان اسلامی ایران! زنده باشند!
-- 1000 ، Nov 10, 2010 در ساعت 10:00 PMمقاله فوق راهگشای نگاهی فراسویانه به شاعران چند دهه گذشته است صرفه نظر از کنکاش در شعرهاشان .
-- رویانوروزی ، Nov 27, 2010 در ساعت 10:00 PMبه این ترتیب کسی نیامده که مثل هیچ کس نباشد، و انگار قرار هم نیست چنین باشد، مسعله رنجیست که این شاعران به پای عشق به شعر کشیده اند و از این روی هر کس به نوبه خود راهش را رفته است