رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ آبان ۱۳۸۹

همراهی جوایز ادبی با دستگاه سانسور

فرهاد حیدری گوران

چندی پیش فهرست داوران جایزه‌ی ادبی هوشنگ گلشیری که بی‌تردید از مهم‌ترین جوایز ادبی ایران است و همواره با مشکلات عدیده برای برگزاری و اهداء جایزه روبرو بوده منتشر شد. جایزه‌ی بنیاد از امسال هر دو سال یک بار برگزار می‌شود و این فهرست که از میان ۱۰۶ اثر منتشر شده در سال گذشته تهیه شده بود، حاشیه‌ها و اعتراض‌هایی را برانگیخت. فرهاد حیدری گوران، از نویسندگان شناخته شده‌ی ایران در اعتراض به چگونگی گزینش‌ها، نامه‌ای سرگشاده نوشته که اکنون از نظر خوانندگان رادیو زمانه می‌گذرد. تأکید می‌کنیم که هدف‌مان در صفحات فرهنگی رادیو زمانه صرفاً اطلاع‌رسانی فرهنگی و ایجاد فضای بحث و گفت و گو در یک محیط آزاد است و طبعاً از انتشار نظرات موافق و مخالف درباره‌ی این موضوع و دیگر موضوعات استقبال می‌کنیم.
فرهنگ زمانه

این نامه را تنها خطاب به شما اهالی داوری و ارزیابی و ممیزی ادبی بنیاد گلشیری و دیگر جوایز ادبی نمی‌نویسم که مخاطب اصلی آن خوانندگان ادبیات خلاقه امروز و فردا هستند؛ همان‌ها که مخاطبان واقعی آثار کم‌نظیر هوشنگ گلشیری بوده‌اند و خواهند بود. بنابرین یکسر به سراغ اصل مطلب می‌روم و البته به ناگزیر از حواشی آن هم خواهم گفت.


آیا ادبیات فارسی همین است که در چهارچوب مرزهای رسمی منتشر می‌شود؟

رمان "نفس تنگی" که کتاب دوم از سه‌گانه‌ی "در به دری" است طی سال‌های ۸۵ -۸۲نوشته شد و در سال ۸۷ پس یک از سال در محاق ماندن از سوی نشر "آگه" انتشار یافت. در واقع از ۵۵۰ صفحه رمان همین ۱۴۵ صفحه منتشر شده و داستان این کم و کاست را هم می‌دانم و می‌دانید. با این حال در این دو سالی که از نشر آن گذشته دستکم ۱۰منتقد درباره‌ی آن نوشته‌اند (چاپ شده و نشده)، یکی از چهار کتاب نامزد جایزه مهرگان بوده و... حالا می‌بینم که در میان فهرست اولیه 106 رمان منتشر شده در سال‌های ۸۷ و ۸۸ که ارزیابان بنیاد گلشیری تدارک دیده‌اند و ارزیابی کرده‌اند اثری از "نفس‌تنگی" نیست. از آن‌جا که عضو دارودسته‌ی نویسند‌گان دولتی و شبه‌دولتی و غیره نیستم و با دسته‌ها و رسته‌های ادبی مرسوم نیز سر و کاری ندارم، بدیهی است که خودم را نویسنده به این معنا نمی‌دانم و اتفاقاً از اینکه کتابم در میان این فهرست قرار نگرفته، چنان شادمانم که نمی‌خواستم این سکوت را بشکنم چنان‌که وقتی فهرست نامزدهای جوایز نویسنده‌گان مطبوعات و روزی‌روزگاری و... منتشر شد و اثری از "نفس‌تنگی" نبود در سکوت به این شادمانی وفادار ماندم. اما این‌جا دیگر نام هوشنگ گلشیری در میان است و جماعتی تحت عنوان داور و ممیز و ارزیاب حول این نام، قبایی فراخ برای خود دوخته‌اند و گمان می‌کنند که ادبیات هر آن چیزی است که در ذهن تنگ و تاریک خود جسته‌اند و بدان رسیده‌اند.


نفس تنگی کتاب دوم از سه گانه "در به دری" است که در سال 1387 در ۱۴۵ صفحه از سوی نشر " آگه" منتشر شد

اینها اما مقدمه بود. بروم سر اصل مطلب:

چند سال پیش در مقاله‌ای که در فضای وب منتشر شد بر این موضوع تأکید کردم که: تا هنگامی‌که سانسور و ممیزی وجود دارد و کتاب‌ها برای انتشار باید از هفت خان کسب مجوز بگذرند هرگونه داوری ادبی و انتخاب آثار "برتر" چیزی جز همراهی با سانسور و سرپوش نهادن بر دم ‌و‌دستگاه ممیزی رسمی نیست. اکنون با طرح مجدد این موضوع، مجددآً می‌پرسم وقتی ده‌ها و بلکه صدها مجموعه داستان و رمان به هر دلیل امکان نشر نمی‌یابند و در محاق می‌مانند آیا می‌توان مثلا از میان ۱۰۶ رمان ، اثر "برتر" را برگزید و آن را بر تارک رمان‌های سال نشاند؟ مگر نه این است که در همان کانونی که هوشنگ گلشیری از ستون‌های اصلی‌اش بود مبارزه با سانسور و حذف در اولویت قرار داشت؟
سوی دیگر ماجرا را هم باید دید، شما در بیاینه‌های پایانی و شرح و بسط نظام داوری خود همواره سنگ ادبیات و داستان و رمان فارسی را به سینه زده‌اید و بهانه‌تان برای راه‌اندازی این جوایز، اعتلای آن بوده است اما آیا ادبیات فارسی همین است که در چهارچوب مرزهای رسمی منتشر می‌شود؟ شاید هم دچار این سوء‌تفاهم شده‌اید که اساساً ادبیات و رمان و داستان فارسی همین است که از درون دستگاه رسمی در می‌آید و باقی همه هیچ است و خارج از نظام داوری‌تان؟ اگر تشخیص‌تان این است و چنین فکر می‌کنید که همدست و هم‌داستان همان‌هایی هستید که سال‌هاست به رمان و داستان فارسی به تشخیص خود مجوز می‌دهند! البته با این تفاوت که آن‌ها رسماً و قانوناً به این کار اشتغال دارند و شما مدعیان آزادی بیان و نشر هستید، اما مخاطب جدی ادبیات پس و پیش این داستان را نیک می‌داند؛ همان مخاطبی که شما قرار است اثر برتر را به او معرفی کنید و طنز قضایا هم اینجاست که این داوری‌ها چیزی جز تعیین تکلیف برای آن اندک شمار مخاطبان واقعی ادبیات خلاقه نیست، همان‌ها که فراسوی این‌گونه نمایش‌های فرهنگی و مرکزگرایی بیمارگونه، در حاشیه نشسته‌اند؛ نگران آینده و مضطرب‌اند از رنجی که ادبیات معاصر برده است و می‌برد. مگر در این سال‌ها چند نویسنده را به این مخاطبان شناسانده‌اید که آن‌ها خود از شناخت‌شان غافل بوده‌اند؟

و اما این نکته را هم یادآوری کنم که اگر غرض‌تان از این جوایز و داوری‌ها تقویت ادبیات است باز به کاهدان زده‌اید، نگاهی به داستان‌ها و رمان‌هایی که در این سال‌ها برگزیده‌اید بیندازید و آن‌ها را بگذارید کنار "بوف کور"، "سنگر و قمقمه‌های خالی"،" عزاداران بیل"، "سنگ صبور"، "سنگی بر گوری"، "شازده احتجاب" ، "کلیدر"، "رازهای سرزمین من" و "سمفونی مردگان" و دیگر آثاری که "جایزه" نگرفته‌اند اما مانده‌اند و می‌مانند و اثرگذار بوده‌اند.

حضرات داور و ارزیاب!

اهمیت ادبی این رمان‌ها و مجموعه‌داستان‌هایی که به ضرب‌و زور جوایز قلابی و کذایی بالا می‌کشید ناچیزتر از آن است که در این روزگار تراتژیک به چیزی بشود گرفت؛ آثاری که از هستی و نیستی انسان ایرانی تهی‌اند؛ و خودسانسوری و دگرسانسوری مجالی برای برگذشتن از این وضعیت باقی نگذاشته است. بار دیگر می‌پرسم به راستی چه چیزی را داوری می‌کنید؟

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با سلام
جناب آقای گوران 405 صفحه رمانتان را سانسور کردند و شما اجازه دادید که ناشر آن را چاپ کند؟این تعداد صفحات اضافه بود یا چی؟شما با سانسور موافق نیستید ولی چرا اجازه دادید این گونه فکاهی مانند رمانتان با 405 صفحه حذفی چاپ شود؟این مساله خودش جای بررسی دارد حالا جوایز ادبی بماند
چاپ کتاب آنقدر مهم بود که آن همه حذفی را قبول کنید؟

-- هادی البرزی ، Nov 8, 2010 در ساعت 11:15 PM

عاشق این جور بحث ها هستم. در این گونه بحث ها، یکی نامه ی حسین ایمانیان علیه یزدانی خرم، آن یکی خبر ادااطوار علی صالحی در نپذیرفتن جایزه ای،همه نشان از انتشار بی اخلاقی از بالا به پائین در ایران است.

-- بدون نام ، Nov 8, 2010 در ساعت 11:15 PM

فرهاد عزیز:
حق داری که زمین و زمان را به باد فحش بگیری... اما یادت باشد که خود تو گردن گذاشتی بر این سانسور. نشر باران و پنج شش نشر دیگر هم بود... مگر نه این‌که اثر ادبی قائم به ذات است؟ پس چرا اجازه‌ی چنین لت و پار شدنی به اثرت می‌دهی؟ می‌گذاشتی اثرت راه خودش را باز می‌کرد.
دیگر اینکه مگر قرار است زیر نظام سانسور موتور ادبیات را خاموش کرد؟ فکر نمی‌کنی اندکی داری زیادی تند می‌روی؟ ادبیات پیش از انقلاب کم سانسور داشت؟ فکر نمی‌کنی نویسنده علاوه بر موجودی قلم به دست به عنوان یک شخصیت آرتیست قرار است با جامعه‌ی کشورش و هم‌کارانش ارتباط برقرار کند؟ تو وارد دار و دسته نشدن را تنها راه استقلال می‌دانی و به آن افتخار می‌کنی؟ راه را داری اشتباه می‌روی. ارتباط داشتن و در چشم بودن و روی خط بودن ربطی به وابستگی و باند بازی ندارد. سوراخ دعا را گم کرده‌ای دوست من. تمام این نام‌هایی که گفتی، به وقتش توی هر دار و دسته‌ای پا گذاشتند که اثرشان بماند و تا به امروز برسد... تا پیش از ۸۸ خیلی‌ها می‌گفتند شاهکارهای ادبیات ما در کشوهای ارشاد گرفتار مانده. پارسال همه مجوز گرفتند. اغلب آثار به هر عنوان بیرون آمدند و اغلب نویسنده‌های جدی ما دست کم یک کتاب چاپ شده داشتند. می‌شود یکی از آن شاهکارها را نشانم بدهی؟ نام ببرم برایت؟ سناپور.. ابوتراب.. معروفی(ذوب شده).. دولت آبادی.. شعله‌ور..
باز هم بگویم؟ نه برادر.. داد بزن! اما حق ناحق نکن. اشتباهات جوایز دولتی و خصوصی را همین مدت کوتاه یک نگاهی بیاندازی می‌بینی همه‌شان به یک اندازه کثیف‌اند.. حاشیه‌های جوایز خصوصی دوبرابر دولتی‌هاست. آن‌ها دست کم تکلیفشان را به وضوح روشن کرده‌اند. خط و مرزی دارند. اما جوایز خصوصی هر کدام ساز خودش را می‌زند. نویسنده راه خودش را باز می‌کند مثل ماهی. اسمش را هر چه می‌گذاری مهم نیست اما ادبیات باید به هر قیمتی زنده بماند، حتا اگر من و تو زیر دست و پای این لشکر بی سر و سامان له شویم.

-- یک رفیق ، Nov 8, 2010 در ساعت 11:15 PM

من یکی از ارزیابهای مرحله اول جایزه گلشیری امسال بودم کتاب شما در فهرستی که برای ما فرستاده بودند تا امتیاز بدهیم بود اما در سایت بنیاد گلشیری نیامده است که شاید سهوا بوده. می توانید از کسان دیگری که فهرست برایشان فرستاده شده بود این موضوع را بپرسید. خود من کتابتان را امتیاز دادم که البته نمی گویم اینجا. خواستم این مساله را روشن کنم که بیخودی متهم نکنید. بماند آن توهینهایی که به ماها کردید که در این اوضاع وقت و نیرو گذاشته ایم که این جایزه مهم سر جایش بماند نامزد نشدن که اینقدر عصبانیت ندارد

-- ارزیاب ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

مدتي بود كه به عنوان دبير يكي از جوايز خصوصي حوزه شعر (جايزه نيما)با توجه به فضاي موجود منتظر بودم نقدي بر جوايز ادبي توسط نويسنده اي منتشر شود كه فحش نامه نباشد و كمتر در آن تهمت و افتراء باشد و نويسنده هم واقعاً دغدغه ادبيات داشته باشد تا به طرح چند موضوع در رابطه با جوايز ادبي بپردازم و قضاوت را به اهالي فن واگذار كنم.
1-فرهاد حيدري گوران را بيش از ده سال است كه دور و نزديك مي شناسم و با هم دوست هستيم.نويسنده و شاعري شريف است و مي دانم كه صراحت او اگر چه ممكن است به تمام بيانگر حق امور نباشد اما حداقل ماسك فريبكاري و دغل بازي ندارد،ممكن است ضد و نقيض هايي در خود داشته باشد اما ناشي از فرصت طلبي نيست،ممكن است جاه طلبي هاي هم داشته باشد اما مگر مي شود حضور انساني را بدون خواسته ها،تصوراتش و تمايلاتش كه جاه طلبي هم بخشي از آن است ارزيابي كرد؟
شخصاً معتقدم نمي شود،آنجا كه پاي ضمير اول شخص مفرد من وارد متن مي شود يعني جاه طلبي و خود خواهي هم هست و كسي نيست كه من خود را سلاخي كند و بيندازد دور،اگر صادق و واقع بين باشيم اما فرهاد حيدري گوران منِ شارلاتان نيست.بنابراين با اينكه با نظر او بنا به دلايلي كه اشاره خواهم كرد از بعضي جهات مخالفم اما صداي او را مي شنوم و براي آن احترام قائلم و فكر مي كنم بايد ما نيز در برابر آن به طرح نظرات خود بپردازيم.

-- داریوش معمار ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

2- به نظر مي آيد ما پيش از نفي همه رفتار ها ؛به خصوص رفتار هايي كه طي سالهاي اخير از سوي جريان هاي خصوصي فرهنگي كه وابستگي دولتي ندارند از جمله جوايز ادبي، بهتر باشد بپردازيم به زمينه هاي انتقادي در حوزه مدنيت فرهنگي كه تمام زمينه هاي خلق هنري به خصوص موسيقي، سينما،تاتر و انواع ادبي مانند شعر و داستان را به دو مسير دولتي و خصوصي كشانده است كه معناي آنها مشخصاً ديگر معادل وابستگي به سنت و نوآوري نيست، بلكه تقابل نوع خاصي از عقيده را با خلق هنري به بحث مي گذارد كه در زمينه رفتار هاي فرهنگي از يك سو از طرف دستگاه حاكم كه اصولاً خود را مقيد به انقلاب فرهنگي مي داند با امكانات قانوني مانند مميزي؛ كه سابقه آن به سالهاي پاياني دهه چهل بر مي گردد كه اتفاقاً عده اي از روشن فكران به جهت جلو گيري از توليد و ترويج آثار كم ارزش و فاسد فرهنگي آن را پيشنهاد دادند و بعد ها با امنيتي شدن هر نوع فعاليت فرهنگي به صورت سانسور آن روي خود را نشان داد، و سرمايه گذاري بر ايجاد بنياد هاي فرهنگي وابسته به ايدئولوژ‍ي و انديشه حاكم و تشويق هنرمندان به تبديل كردن خلاقيت خود به محملي براي ترويج و تبليغ ايده دستگاه حاكم دست به برگزاري انواع جشنواره ها و دادن جايزه هاي رنگارنگ زده است كه طي آن گاهي براي دادن وجاهت به كار خود و ساختن چهره از بعضي عوامل فرهنگي خود دست تائيد به سوي بعضي نويسندگان و هنرمندان اصطلاحاً غير دولتي نيز دراز كرده است. در مقابل اين رفتار ها تشكيل نهاد هاي خصوصي براي مقابله با حقه شدن رفتارهايي از اين دست به نويسندگان به خصوص نويسندگان جوان و مبارزه با مميزي تشكيل شد كه معروف ترين آن در كشور ما كانون نويسندگان ايران و جلسات و شب هاي شعري كه احتمالاً شب شعر انسيتو گوته و خوشه در بين آنها از شهرت بيشتري برخوردار هستند،اما فعاليت نهاد هاي فرهنگي خصوصي به جهت دفاع از هنر خلاق بعد از انقلاب بخصوص از سالهاي پاياني دهه شصت تا امروز همواره با شدت و ضعف با محدوديت هاي زيادي مواجه بوده كه بر مي گردد به زندن انگ فاسد بودن به لحاظ فكري و اخلاقي به آثار هنرمندان خلاق از سوي دستگاه حاكم و منع انتشار آنها يا دادن اجازه انتشار با قيد حذف بخش هايي از اثر، البته در اين خصوص نيز نمي توان تمام آثار منتشر شده را آثاري دانست كه دچار مميزي شده اند بسياري از هنرمندان نيز در انتشار اثر خود گه گاه و در دولت هاي مختلف و يا در شرايط مختلف زماني كه بنا به مصلحتي گشايشي نسبي حاصل شده مگر در موارد خاص با مميزي روبرو نشده ان،د ضمن آنكه امكان انتشار غير رسمي آثار نيز طي اين دوره سهولت بيشتري يافته به خصوص در حوزه شعر،كه نشان مستند اين ادعاها را مي توان مثلاً در حوزه شعر چاپ آثار جديد اكثر شاعران حرفه اي سه دهه گذشته طي سالهاي اخير و دو دهه گذشته دانست كه كتابي آماده انتشار داشته اند.

-- داریوش معمار ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

3-با انتشار مجلات فرهنگي غير دولتي مانند آدينه تكاپو،سخن،معيار،عصر پنجشنبه، كارنامه،بايا،كلك،بخارا،پاياب،گلستانه،گوهران،شوكران،نافه،گيلوا،پيام شمال، آزما،نگاه نو،رودكي،نامه،نوشتا،نوشتار،دال،ارمغان فرهنگي و غيره... از سال 67 تا امروز و برگزاري جلسات شعر و داستان خصوصي به خصوص در تهران و بنياد هايي مانند بنياد گلشيري كه معروف ترين آنها است پايگاه فعاليت هاي مدني فرهنگي به اين مجلات ورود پيدا كرد، در اين زمان به دليل اينكه دستگاه فرهنگي حاكم با برگزاري جوايز ادبي و تبليغ آنها سعي داشت از يكسو با بهره گيري از توان تبليغي خود ذهن جامعه به خصوص جوانان را از دبستان تا دانشگاه تحت تاثير قرار دهد و چهره هايي بدلي و در بهترين حالت درجه 2 و3 را به عنوان شاعران مطرح معرفي كند و معيار هاي سفارشي خود را به عنوان اصول خدشه ناپذير سنجش كيفيت اثر ادبي معرفي نمايد، و از سوي ديگر آثار منتشر شده توسط شاعران و نويسندگان مستقل را با بي اعتنائي ضمن بي رمق و خالي از ارزش نشان دادن در جامعه در برابرآثار منتشر شده نويسندگان مورد تاييد مقام هاي فرهنگي دولت، همانطور كه با ساز و كارهايشان از ورود به كتابخانه ها ي عمومي و مدارس منع كرده بودند؛ بدون آنكه رسماً انتشار آنها را ممنوع كنند كم كم حذف نموده و از دايره دسترسي خارج كنند، چه كسي منكر اين است كه معرفي نشدن كتاب هاي با كيفيت مانند منتشر نشدن آن است زيرا در نظام بيمار توزيع كتاب كه آن هم به عمد دستگاه فرهنگي دولت براي مقابل با چند ناشر فعال غير دولتي پايه گذاري شده آنچنان وسعتي ندارد كه موجب دسترسي وسيع مخاطبان به آثار را فراهم آورد و عملاً بدون معرفي مخاطبي هم در كار نيست،در اين زمان تاثير چنين رفتاري در سالهاي ابتدائي دهه هفتاد خود را نشان داد كه پايين آمدن تيرا‍ژ كتاب ها و نبود ناشراني كه سرمايه گذاري در اين بخش كنند يا اصلاً شعر و داستان معاصر را جدي بگيرند موجب شد شرايط براي تحقق هدف ارگان فرهنگي دولت فراهم شود،در اين زمان بود كه جوايز ادبي بخش خصوصي عمدتاً توسط شاعران و نويسندگان فعال حوزه هاي فرهنگي براي مقابله با اين اوضاع اعلام شدند، در ادامه هرچه به دليل سخت گيري ها و تعطيلي هاي پي درپي از تاثير مجلات فرهنگي موثري مانند آدينه كه مخاطبان بسياري داشتند و محلي براي معرفي آثار نويسندگان طرد شده توسط دولت بودند كاسته شد به اهميت جوايز ادبي بخش خصوصي اضافه شد.

-- داریوش معمار ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

4- با اين توضيح مشخص است كه انگ مثبت بودن تاثير برگزاري جوايز خصوصي بر اهداف فرهنگي نظام حاكم انگي غير واقع گرايانه است. زيرا منشاء شكل گيري جوايز ادبي بخش خصوصي و تاثير هاي آنها به خصوص بر طبقه متوسط جامعه كه علاقه اي به مطالعه داشتند هرچند موجب رفع تيراژ محدود نشد اما باعث شد به خصوص در حوزه داستان فراغتي حاصل شود كه ناشران بتوانند بر آثار نويسندگاني كه از طرف دولت حمايت نمي شدند و كتاب هايشان اجازه ورود به كتابخانه ها را نداشت سرمايه گذاري كنند. نوع برنامه ريزي سازمان هاي فرهنگي در دهه شصت به شكلي بود كه موقعيت فترت نويسندگان بي اخلاق(از نظر دستگاه حاكم) حفظ شود بدون آنكه ژست آزاد انديشي و آزادي خواهانه دستگاه فرهنگي حاكم با منع كامل انتشار آثار ايشان آسيب ببيند، اما نه تنها با تلاش فعالان مدني حوزه هاي فرهنگي خصوصي با انتشار مجلات، برگزاري جلسات و اعلام جوايز خصوصي ادبي اين برنامه محقق نشد كه تا آنجا پيش رفت كه در دوره اي مجلات فرهنگي دولتي مانند مجله شعر و مجله تخصصي داستان كل مخاطبان خود را از دست دادند و وجاهت جوايز دولتي نيز خدشه دار شد و ديگر نه تنها دريافت جوايز دولتي ارزشي براي اثر و نويسنده محسوب نمي شد كه نوعي ضد ارزش بود، در اين زمان ديگر مجلات ادبي كاغذي هر كدام به دليلي يا توقيف شدند يا از ادامه انتشار باز ماندند و سايت هاي ادبي كار جدي خود را آغاز كردند و بنياد هاي خصوصي عمدتاً بدون مجوز در راستاي برگزاري جوايز ادبي فعاليت جدي تري يافتند. گسترش دامنه تاثير جوايز خصوصي كه با سرمايه ها و كمك هاي اندك بخش خصوصي و علاقه مندان فرهنگي اداره مي شود طي اين سالها آنچنان بوده كه براي مثال براي انتقام از دست اندر كاران جايزه گلشيري دستگاه فرهنگي دولت در نمايشگاه كتاب به صورت غير رسمي عرضه كل آثار او را براي ناشران ممنوع اعلام كرد. يا در مورد جايزه نيما طي يك دوره در روز برگزاري از برگزار شدن آن ممانعت به عمل آورد، و در مورد جايزه شعر خورشيد و خبرنگاران نيز وضع بهتر از اين نبود. ضمن آنكه نوع تلاش هايي مانند جايزه شعر فجر و شب هاي شهريور كه تلاش داشتند شعر را نيز با سكه هاي و هزينه هاي ميليوني خود در رفتار دچار حال رقت انگيز سينماي گيشه كنند به واسطه جوايز خصوصي شعر بي نتيجه ماند، با اين توضيحات بايد ببينيم كه مخاطب آگاه تا چه اندازه فعاليت جوايز خصوصي را هم داستاني با دستگاه مميزي مي داند، يا حتا اگر منافع بعضي از نويسندگان تامين نشده و اشتباهاتي هم از سوي برگزار كنندگان نه از روي عمد رخ دهد چقدر تعطيل شدن كل فعاليت هاي مدني فعالان فرهنگي بخش خصوصي به نفع ادبيات ايران در شرايط حاضر است.


-- داریوش معمار ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

5- اما براي روشن تر شدن ارزش تلاش هاي فرهنگي فعالان مدني حوزه ادبيات بايد بگويم چه كسي است كه سنگ محقر قبر اخوان ثالث،سنگ سكشته قبر شاملو، درب هاي بسته محل دفن فروغ فرخزاد، مدفن محقر سهراب سپهري و بسياري از شاعران بزرگ صد سال اخير را نديده باسد و در مورد آن نشنيده باشد و در عوض از تلاش هاي شبانه روزي دولت براي معرفي شاعري مانند قيصر امين پور و خرج كردن 400ميليون تومان براي ساخت مقبره وي از جيب مردم آگاه نباشد. اينكه بدون آشنائي با آثار شاعراني كه از زمان لاهوتي تا نيما اسماعيل شاهرودي و شاملو و شاعران خلاق موج نو تا امروز ظهور كرده اند تحت تاثير برگزاري سالانه چندين و چند كنگره براي ايشان و تبليغ شبانه روزي شعر هاي شاعراني از اين دست در برابر سكوتي تمام عيار در برابر ارزش آثار شاعراني كه چهره هاي ساخته شده ايشان نيستند بخشي از نسل جوان را در درك هنري خود دچار انحراف كرده و از ادبيات غني معاصر فارسي محروم كرده اند و بدون آنكه بخواهيم به ارزش هاي بعضي اشعار كساني مانند امين پور پشت كنيم كل آثار ايشان در برابرآثار شاعران صد ساله اخير شعر نو مانند قطره اي در برابر درياست، چه بسا اگر به سفارش بعضي از افراد فعالان مدني مستقل حوزه شعر و داستان نيز كل تلاشهاي خود را تعطيل كنند اين تحريف در آينده تاثير هاي آنچان مخرب بر ادبيات ما داشته باشد كه به كل ما را از خواندن آثار خلاق و تولد نويسندگاني اصيل محروم كند.

-- داریوش معمار ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

دوستان
سپاس از رای و نظرتان

به قصد روشن شدن بیشتر موضوع باید چند نکته را یادآوری کنم، من نوشتم که از 550 صفحه رمان همین 145 صفحه منتشر شده ؛ اینکه چرا مابقی رمان منتشر نشده داستان دیگری دارد که یک ضلع آن خود سانسوری است و ضلع دیگرش، دگر سانسوری ( نظام مجوز و غیره) . من گفتم با هر گونه داوری ادبی در این وضعیت موافق نیستم و بر این گفته همچنان پای می فشارم ؛ اگر قرار است ادبیات داوری شود، خب، ادبیات همین نیست که آمار نشرش رسما ابلاغ و اعلام می شود. اگر جسارت داوری دارید چرا رمان هایی را که در خارج از کشور منتشر می شود در این فهرست لحاظ نمی کنید مگر زبان فارسی هم حد و مرز دارد؟ حال اگر برخی چنین می پندارند و از نظر آنها ادبیات یعنی همین که رسما منتشر می شود ، خب، به این شغل شریف داوری و " ارز" یابی همچنان ادامه دهند من یکی را با این جماعت کاری نیست و " ارز" ی هم ندارم که نثار کنم. دیگر اینکه کتاب من به کل دیده نشده و در فهرست نیامده و این یعنی حذف کامل و بایکوت، مطمئن باشید اشتباه لپی و سهوی هم نبوده. در اطلاعیه بنیاد گلشیری آمده است " این دوره نیز مانند چند دوره قبلی در دو مرحله اجرا می¬شود. در مرحلـﮥ اول، که همان مرحلـﮥ ارزیابی و نظرخواهی است، بنیاد رمان¬های منتشرشده در دو سال را تهیه و در اختیار نویسندگان و منتقدانی گذاشت که همکاری با بنیاد را در این دوره پذیرفته بودند. آنها تمامی رمان¬ها را خواندند و..." می بینید که تاکید کرده اند " تمامی رمان ها را خواندند..." می بینید که چگونه اخلاق داوری را رعایت کرده اند؟ کدام بی اخلاقی است، نقد یا حذف و بایکوت؟ من از این اینکه چه چیزی اتفاقی افتاده خبر ندارم ( و شما اگر ارزیاب بوده اید چرا مطلب تان هست و اسم تان نیست؟ ) و چیزی در این خصوص نمی دانم اما یک چیز را خوب می دانم و آن رابطه رسانه ( رسانه های رسما موجود ) با نشر و همگرایی این دو با نظام بی بنیاد جوایز است . در فهرست نامزدها دقت کنید تا این راز برملا شود. باقی بقایتان


-- فرهاد حیدری گوران ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

آقای محترم! بگویید کدام اثر هنری ارزنده ای وجود دارد که علیرغم حذف ۱۵۰ صفحه از آن هم چنان ارزشمند بماند؟

-- خواننده ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

من در فهرست جایزه ی این بنیاد نام چند رمان دیگر را هم ندیدم،از جمله رمان «عروس نیل» نوشته ی محمد بهارلو را که نمی دانم از قلم افتاده یا به عمد حذف شده اند.

-- یک دوست ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

لطفا این توضیح را بگذارید.

دوستان
سپاس از رای و نظرتان

به قصد روشن شدن بیشتر موضوع باید چند نکته را یادآوری کنم، من نوشتم که از 550 صفحه رمان همین 145 صفحه منتشر شده ؛ اینکه چرا مابقی رمان منتشر نشده داستان دیگری دارد که یک ضلع آن خود سانسوری است و ضلع دیگرش، دگر سانسوری ( نظام مجوز و غیره) . من گفتم با هر گونه داوری ادبی در وضعیت موجود - که علاوه بر مجوز نگرفتن و سانسور بسیاری کتاب ها، سال هاست حتی برخی ناشران معتبر از ادامه کار منع شده اند- موافق نیستم و بر این گفته همچنان پای می فشارم ؛ اگر قرار است ادبیات داوری شود، خب، ادبیات همین نیست که آمار نشرش رسما ابلاغ و اعلام می شود. اگر جسارت داوری دارید چرا رمان هایی را که در خارج از کشور منتشر می شود در این فهرست لحاظ نمی کنید مگر زبان فارسی هم حد و مرز دارد؟ حال اگر برخی چنین می پندارند و از نظر آنها ادبیات یعنی همین شیر بی یال و دم و اشکمی که رسما منتشر می شود ، خب، به این شغل شریف داوری و " ارز" یابی همچنان ادامه دهند من یکی را با این جماعت، سر و کاری نیست و " ارز" ی هم ندارم که نثار کنم. دیگر اینکه کتاب من به کل دیده نشده و در فهرست نیامده و این یعنی حذف کامل و بایکوت، دلیلی وجود ندارد برای که بگوییم اشتباه لپی و سهوی بوده. در اطلاعیه بنیاد گلشیری آمده است " این دوره نیز مانند چند دورۀ قبلی در دو مرحله اجرا می¬شود. در مرحلـﮥ اول، که همان مرحلـﮥ ارزیابی و نظرخواهی است، بنیاد رمان¬های منتشرشده در دو سال را تهیه و در اختیار نویسندگان و منتقدانی گذاشت که همکاری با بنیاد را در این دوره پذیرفته بودند. آنها تمامی رمان¬ها را خواندند و..." می بینید که تاکید کرده اند " تمامی رمان ها را خواندند..." . حالا شما بگویید نقد این وضعیت بی اخلاقی است یا سانسور و بایکوت؟ من از چند و چون این جریان سرکوب ، هر چه که بوده باشد، خبر ندارم و چیزی در این باب نمی دانم اما یک چیز را خوب می دانم و آن رابطه رسانه ( رسانه های رسما موجود) با نشر و همگرایی این دو با نظام بی بنیاد جوایز است . در فهرست نامزدها دقت کنید تا این راز برملا شود. باقی بقایتان

-- فرهاد حیدری گوران ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

آن دوستی که خودش را ارزیاب دوره ی نخست آن بنیاد دانسته ـ البته بی آن که اسمی از خودش بیاورد ـ و حذف نام کتاب حیدری گوران را از سر سهو دانسته درباره ی حذف نام رمان بهارلو از فهرست چه پاسخی دارد؟ آن هم سهوی بوده؟

-- خواننده ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

آقای حیدری گوران، کدام ممیزی؟ می بینید که یک عنوان کتاب از قلم افتاده بوده. همین. کارتان زشت است که با بغض دیگران را به همکاری با دستگاه ممیزی متهم می کنید. فکر نمی کنید که اگر سال دیگری کاندیدا شدید شرم خواهید کرد؟ لابد می گویید آن روز نخواهید پذیرفت. اگر روزی نامزد شدید، آن وقت شما هم دارید با دستگاه ممیزی همکاری می کنید یا چه؟ کارتان واقعا ً زشت است. می دانید که گلشیری حتی حاضر نشد اجازه دهد ترجمه ی جن نامه را کوتاه کنند؟ چه برسد به ممیزی کتابهایش. می گفت من چیزی نمی نویسم که بشود کوتاه کرد یا چیزی از آن حذف کرد. شما حاضر شده اید چندصد صفحه، هزاران کلمه از کتابتان دور بریزند یا خود ریخته اید. نوشته اید «دیگر اینکه کتاب من به کل دیده نشده و در فهرست نیامده و این یعنی حذف کامل و بایکوت، دلیلی وجود ندارد برای که بگوییم اشتباه لپی و سهوی بوده.» متأسفم، انگار کتابتان ارزیابی شده و نامزد نشده اید. از قلم افتاده. سهو بوده و اشتباه کرده اید اگر با این می خواستید بگویید که بایکوت شده اید و کاسه ای زیر نیم کاسه بوده است. نام یک کتاب از قلم افتاده و از کتاب شما هزاران کلمه. رازی هم در کار نیست که برملا شود. بنیاد گلشیری لطف کند و رمان جا افتاده را در فهرست بگذارد تا ایشان فکر نکنند بایکوت شده اند و جایزه ی بنیاد گلشیری ناگهان دوباره معتبر شود! یا ایشان به جای "حضرات" خواندن ارزیابان چیزی مؤدبانه تر بگویند.

-- میرزاده ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

نمی دانم شما با مثله کردن اثرتان کتابتان را بایکوت کرده اید یا تایپیست بنیاد گلشیری با انداختن نام کتاب؟

-- خواننده ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

بحث بر زور است. يا همان قشنگترش ،"قدرت". هوشنگ گلشيري شخصا زور داشت. قدرت داشت. احمد شاملو شخصا زور داشت. قدرت داشت. آنها زورمندان ادبيات ما بودند. شخصا بودند. بعد از آنها قدهاي آدمها كوتاه تر شد و به جاي آنها نهادهاي ادبي زوردار شدند. جوايز ادبي يكي از اين گونه نهادهاست. حالا ديگر ارزيابان هستند كه زور دارند. ارزيابان هستند كه صلاحيت ادبي آثار را تاييد مي كنند. آنها هستند كه اگر خواستند سكوت مي كنند و اگر خواستند هورا مي كشند. اين شوراي نگهبان ادبي در خوشبينانه ترين حالت طبق استاندارد داوري مي كنند و نماينده يك نگاه هستند كه باز هم با توجه به بي كس و كاري ادبيات ما آنها هستند كه مي گويند چه كسي باشد چه كسي نباشد. پس ناراحتي گوران بي دليل نيست و مخالفانش هم به خصوص آنها كه طرف دعوا هستند كمي لحن نوشته هاشان را با لحن زورمداران سياسي اين مملكت مقايسه كنند.

-- سيتا ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

سلام
آقای گوران نویسنده وقتی حرفی را میزند باید بداند چه می گوید
من نمی دانم این خود زنی شما را باور کنم یا ضد سانسور بودنتان را
حالا این جایزه یا هر جایزه دیگری کتاب شما را توی داوری نیاورده اند اتفاق خاصی افتاده ؟
تازه بنده میگم بهتر که کتابتان جلو تر نیومده آخه از 405 صفحه را گفتنه اند بردار شما هم برداشتی که چه بشود؟؟ معلوم نیست چه آش شله قلم کاری درآمده کارتان

-- علی ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

اگر ارزیابان ادبی که کارشان دادن جوایز و رتبه بندی آثار ادبی است ولو یک کتاب را به هر دلیل ندیده یا نخوانده باشند باید به کیفیت کارشان عمیقا شک بیاورند زیرا چه بسا ممکن است همان یک کتاب شایسته گرفتن جایزه باشد.

-- محمود کرم زاده ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

یک مرکز اهدای جایزۀ ادبی اعتبار حودش را از کجا اخذ می کند؟ از نام نویسنده ای که آن مرکز به اسم او ثبت رسیده است یا از مقام و جایگاه ادبی اعضای کمیتۀ جایزه دهنده اش؟ قطعا از دومی. من نگاهی به فهرست اعضای کمیتۀ بررسی جایزۀ بنیاد گلشیری انداختم و از 23 نامی که در آن فهرست دیدم جز سپانلوی شاعر و یک دو نام دیگر، البته به تسامح، به اسم کسی برنخوردم که مقام ادبی اش از سوی جامعۀ فرهنگی ما ـ و نه از همین گونه مراکز و بنیادهای جایزه دهنده ـ به جا آورده شده باشد. راستش بعضی ها را، با پوزش از آنها، حتی نمی شناختم و بعید می دانم سابقۀ فعالیت ادبی آن ها حتی به پنج سال هم برسد. حال پرسش این است که چرا نام نویسندگان و ادبای حرفه ای و نام آور ما در فهرست همچو مراکز و بنیاد هایی دیده نمی شود یا چرا آنها از شرکت در این گونه فعالیت ها نن می زنند؟ شاید اندیشیدن به این پرسش و یافتن جوابی مناسب به آن ریشۀ اصلی این مناقشات را آشکار سازد.

-- رضا داوری اصل ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

دوستان معترض، توقع تان زیاد است. چرا؟ چون اولا سن و سال بیشتر این به اصطلاح داورها به زحمت به سی می رسد و دوما آثار ادبی شان در بیشتر موارد بیشتر از یکی دو تا کتاب نحیف نیست. سوابق ادبی این دوستان بسیار کم است. اسامی شان را از سایت بنیاد کپی کرده ام، ببینید: اسفندیار آبان (یک کتاب)، پیمان اسماعیلی (یک کتاب، برندۀ جایزه یکی دو سال پیش همین ینباد)، حامد اسماعیلیون (یک کتاب، برندۀ جایزۀ پارسال همین بنیاد)، منیرالدین بیروتی، یونس تراکمه، فرهاد حسن زاده، محمد حسینی (دو کتاب، یکی اش پنجاه صفحه)، محمود حسینی­زاد (مترجم اول جمع)، علی خدایی (دو کتاب)، مژده دقیقی (مترجم دیگرجمع)، مهدی ربّی (دو کتاب)، مهکامه رحیم زاده (نمیدانم چند کتاب)، پدرام رضاییزاده (یک کتاب)، پویا رفوئی (ناشناس)، محمدعلی سپانلو ، علی شروقی (یک کتاب)، رضا شکراللهی (که اصلن معلوم نیست، بر چه اساسی داور است)، عبدالعلی عظیمی ، بهناز علیپور گسکری، فرهاد کشوری، انوشه منادی(دو کتاب)، امیرعلی نجومیان (ناشناس)، مهدی یزدانی خرم، (یک کتاب و انبوهی از انشاءهای درجه یک در روزی نامه های جمهوری اسلامی.

-- اهل قلم ، Nov 9, 2010 در ساعت 11:15 PM

بنیاد گلشیری پس از نامه ای که نوشتم و در سایت ها منعکس شد با عجله دو کتاب " نفس تنگی" و " عروس نیل" نوشته محمد بهارلو را به فهرست اضافه کرده و توضیح داده اند که این کتاب ها " سهوا" از قلم افتاده بود. پستی و دروغ تا چه اندازه؟ شما نوشتید از میان 106 رمان ارزیابان 12 تا را انتخاب کردند حالا این اصلاحیه تان مگر چیزی جز فرافکنی و تزویر هست؟ وقتی به سادگی دو کتاب را از یک ناشر معتبر و شناخته شده از فهرست تان حذف می کنید چگونه می توان باور کرد که مثلا امتیازهای داوری جا به جا نشده است؟ حکایت گم شدن شتر با بارش را شنیده اید؟ صفحه آخر رمان " خنده در تاریکی" ناباکوف یادتان هست؟ " ...و این دنیا چه کثافتی بود..."

-- فرهاد حیدری گوران ، Nov 10, 2010 در ساعت 11:15 PM

مگر قرار نیست مطالب توهین آمیز را منتشر نکنید؟ به گمانم آقای گوران دارند توهین می کنند. "پستی" توهین نیست؟ کار روزنامه نگاری چه می شود؟ مگر نباید رادیو زمانه دست آخر یا اصلاً همان اول با ارزیابان تماس می گرفت تا ببیند کتاب ایشان را خوانده اند یا نه؟ یا آقای گوران باید دلیلی بیاورند یا وظیفه ی رادیو زمانه است که با ارزیابان تماس بگیرد و ببیند چه کسی راست می گوید. هر مدعایی را چاپ می کنید؟ آن دوستی که خودش را اهل قلم معرفی کرده هم انگار کم می خواند. من دست کم دو کتاب از اسفندیار آبان خوانده ام. پویا رفوئی را هم نمیشناسید انگار. در سایت بنیاد گلشیری می گشتید لااقل: پويا رفوئي متولد 1358، ليسانس ادبيات انگليسي. مشترکا با دکتر صالح حسيني دو ‏کتاب گلشيري کاتب و خانه روشنان و کاشيگري کاخ کاتبان را تاليف کرده و مقالات نقد و ‏بررسي در مجلات ادبي و روزنامه ها به چاپ رسانده است.‏ یونس تراکمه هم از قدیمی های جنگ اصفهان است. کم می خوانید انگار. این زیر هم لینکی می گذارم به چندکتاب از کسی که نوشته اید ناشناس است. بروید بخوانید:
http://www.adinebook.com/gp/search/ref=pd_sa_top/698-2517774-2762407?search-alias=books&author=%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D9%86%D8%AC%D9%88%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86&select-author=author-exact
________________
در بخش تحلیلی از جمله بخش فرهنگ رادیو زمانه وظیفه‌ی ما به وجود آوردن فضای بحث و گفت و گو در محیطی آزاد است. با بنیاد گلشیری تاکنون دو بار تماس گرفته‌ایم. پرسش‌هایی طرح کرده‌ایم و پیشنهاد مصاحبه داده‌ایم. اما بنیاد تاکنون پاسخ نداده است. نویسندگان از جمله آقای گوران دارای شخصیت حقیقی و حقوقی هستند و پاسخگو راستی و ناراستی نوشته‌هایشان .
با سپاس از اطلاع‌رسانی و همراهی شما
فرهنگ زمانه

-- میرزاده ، Nov 10, 2010 در ساعت 11:15 PM

آقا كتاب گوران را رها كنيد بدن نهنگ ادبيات ايران گلشيري را نگاه كنيد كه در گور مي لرزد. از اين نامها: اسفندیار آبان ، پیمان اسماعیلی، حامد اسماعیلیون ، مهدی ربّی ، پدرام رضاییزاده ، پویا رفوئی ، علی شروقی، رضا شکراللهی.

به اين مي گويند جوانگرايي از نوع احمدي نژادي. خانم فرزانه طاهري ميراثدار خوبي نبودند.

-- بدون نام ، Nov 10, 2010 در ساعت 11:15 PM

من هم به جز یکی دو اسم که سال های بیشتری را در ادبیات سپری کرده اند اسم قابل اعتماد دیگری نمی بینم. این را به سن افراد نسبت نمی دهم بلکه به ارزش آثاری که منتشر کرده اند نسبت می دهم. به جز خانم مدقیقی, آقای تراکمه و یکی دو نفر دیگر داوران همگی در ادبیات خام و جوان هستند. نمی گویم که از آن ها استفاده نشود اما فقط باید در حد یک مخاطب کتابخوان از آنان انتظار داشت نه ارزیاب و داور. بخصوص داور که اصلن نه. من در جمع این مهمانی ها و رفت و آمدها بوده ام و شخصن شاهد رفقیق بازی ها و نون قرض دادن ها. یکی همین نویسنده های خانم که کتابش کاندید شده در خود ارشاد شصت تا پسرخاله دارد و در زمانی که کتاب های بسیاری سانسور می شد کتاب های لاغر ایشان(که البته این لاغری الزامن نشانه ی بد بودن اثر نیست) اجازه ی چاپ می گرفت که البته این ربطی به بیناد ندارد اما همه ی آن هایی که دست اندکار بنیاد هستند می دانند که من راجع به چه کسی صحبت می کنم. بقیه ی "جوان" ها هم که خیلی طفلکی هستند. می دانید صحبت در شهر کورها... ست. من بیشتر این کتاب ها را خوانده ام در هیجکدام آنی نیست که تا 5-6 سال اول معیار بود. بله آن ها حاضر شده اند کتاب ها را بخوانند اما فقط به خاطر این که خودشان مطرح شوند. این "داور" جایزه ی ادبی بودن هم دیگر تقش درآمده. من بیشتر این آقایون رو می شناسم و هیچ دشمنی با هیچیک ندارم و همگی بچه های خوبی هستند اما سواد ادبی شان در این حد هانیست که برای من کتاب انتخاب کنند. خانم طاهری راه آسان را در پیش گرفته اند. آن ها دم دستند و مشتاق این دلیل نمی شود خانم طاهری. هرچه می گذرد ارزیاب های شما لاغرتر و کتاب های انتخابی تان کم رمق ترند. مشکل چیست؟

-- بی غرض ، Nov 12, 2010 در ساعت 11:15 PM

شما در مقدمه نامه ی آقای گوران نوشته اید " جایزه‌ی ادبی هوشنگ گلشیری که بی‌تردید از مهم‌ترین جوایز ادبی ایران است و همواره با مشکلات عدیده برای برگزاری و اهداء جایزه روبرو بوده منتشر شد..." به نظرم این مقدمه اشکال اساسی دارد؟ مدام محدودیت؟ مگر نه این است که اگر در فرهنگسرای نیاوران مراسم را برگزار نکردن دبه هر دلیل به جای دیگری رفتند ولو خانه 700 متری یک دوست؟ آیا فکر نمی کنید این هم بخشی از جریان حاشیه ساز جوایز ادبی است که خودشان را بدین وسیله مظلوم نشان دهند؟ مگر در این سال ها اتفاق افتاده که داوری نکنند و جایزه ندهند؟ کجای دنیا برای معرفی نتایج داوری فستیوال راه می اندازند؟ البته به نظرم آنها حق دارند در استادیوم آزادی هم اگر خواستند مراسم را برگزار کنند اما مگر مثلا نوازندگان و موسیقیدان های ما این امکان را دارند که اینها ندارند؟ این درد مشترکی است که نباید آن به ابزار تبلیغات تبدیل کرد. دوستان !به نظر می رسد خانه از پای بست ویران است.
---------------------
فراموش نکنید که محسن پرویز، معاونت پیشین وزارت ارشاد بارها در گفته‌هایش بنیاد گلشیری و جایزه‌ی ادبی این بنیاد را زیر ضرب برد و حتی بنیاد را وابسته به بیگانگان دانسته بود. فراموش نکنید که بنید گلشیری همواره برای اهدای جایزه‌اش با محدودیت‌های بسیار روبرو بوده، تا آن حد که خانم فرزانه طاهری اعلام کرده بودند حتی اگر مجبور باشند جوایز نویسندگان را در خانه آنها تقدیم نویسندگان کنند، جایزه‌ی گلشیری را برگزار خواهند کرد. خوب است که انتقاد از جایزه‌ی بنیاد گلشیری یک انتقاد سازنده و از روی تفاهم و برای اعتلای بنیاد و جایزه‌اش انجام گیرد.
فرهنگ رادیو زمانه

-- سهراب ، Nov 13, 2010 در ساعت 11:15 PM