رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات در گذر تاریخ > کارل چاپک و اعتقاد به مردم | ||
کارل چاپک و اعتقاد به مردمنیکولاس شکسپیر، ترجمه ونداد زمانیv.zamaani@gmail.comبخش بزرگی از سلیقهی نویسندگی کارل چاپک را میتوان در جملهای کوتاه از نوشتههایش یافت که در نوع خود شیوهی روایت ساده ولی پیچیدهای بود که به نوبهی خود پیشتاز سبکی شد که در دنیای معاصر و به برکت اینترنت، توسط میلیونها انسان در سراسر دنیا استفاده میشود: «تصور کنید چه سکوتی برقرار خواهد شد اگر مردم مجبور باشند فقط دربارهی چیزهایی که به درستی میدانند حرف بزنند». برای اولین بار بعد از گذشت 70 سال از فوت نویسنده، مجموعه مقالات و نامههای کارل چاپک به زبان انگلیسی برگردانده شده و با نام «اعتقاد به مردم» به قفسهی کتابفروشیها راه یافته است. آشنایی با نوشتههای روزانهی نویسندهای که هم از ناکجا آبادهای آیندهایی میگوید که استفاده از بمب اتمی در آن محتمل است و هم در داستانهای علمیتخیلیاش، کلمهی «آدم ماشینی» را ابداع میکند، فرصت خوبی است که از ضمیر درونی نویسندهی نیمه اول قرن بیستم پرده بر میدارد. وقتی سربازان آلمانی در 1939 بخشی از چکسلواکی را به اشغال درآوردند و به شهر پراگ رسیدند، ماموران گشتاپو به انگیزهی دستگیری او که لقب دشمن شمارهی سه نازیها را گرفته بود رفتند و با این خبر مواجه شدند که کارل چاپک سه ماه قبل در اثر سینهپهلو درگذشته. دکتر خانوادگی او در همان زمان اذعان کرده بود که «بیراهه نرفتهایم اگر اذعان کنیم که درد و غم رشد فاشیسم آلمان دلیل اصلی مرگ او بوده است». کارل چاپک مدتی قبل از مرگش در نامهی منتشر نشدهای با عنوان «خطاب به خوانندهی ناشناختهی انگلیسی»، پیشگویی کرده بود که همهی کسانی که با کوتاهی خود به هیتلر اجازهی اشغال بخشی از چکسلواکی را دادند در عذاب و شرم ناشی از آن سهیم هستند، چرا که «اتفاقی که برای کشورم افتاد زمینهساز سرنوشتی است که گریبان انگلیس، فرانسه و همهی اروپا را خواهد گرفت». یکی از منتقدان در مقدمهی ترجمهی نوشتههای کارل چاپک با عنوان «در زبان انگلیسی نویسندهای چون او نداریم» میگوید: با نویسندهی طراز اولی روبرو هستیم که همچون هموطن دیگرش کافکا، داستاننویسی است که توانایی ابراز موضوعات جهانشمول را دارد. نویسندهای که برداشت انتزاعیاش از روحیهی انسان قرن بیستم را با ظرافت تمام در جملاتی ساده ولی شگرف بیان میکند، جملاتی نظیر: «آدمهای کوچک برای دستیابی به مقام و منزلت به هر دری میزنند، حالآنکه انسانهای بزرگ به خودی خود آن را دارند». «گ. ک. چسترسون»، نویسندهی خوشذوق و مذهبی، که در سال 1924 او رادر لندن ملاقات کرد، چاپک را خوشبینتر از جرج اورول یافت. از چاپک چنین نقل قول میکند که «من دوست دارم با همه چیز از زاویهی شکاکیت برخورد کنم ولی به همان شدت نیز آدم ذوقزده و خوشبینی هستم». کارل چاپک که فرزند یک پزشک بود، تصویری که از خودش داشت شبیه پزشکی بود که میخواهد از طریق نوشتن به علاج درد مردم بپردازد. مقالاتی که در سالهای متمادی در روزنامهها و مجلات به چاپ رسانده است سرشار است از توجه و دقت بیشائبهایی که برای منعکس کردن کوچکترین و سادهترین اتفاقات و پدیدههای پیرامون نظیر گربه، سگ و گل داشته است: «چون آنها نیز حقیقتاً وجود دارند». احتمال اینکه نویسندهی ملایم و خوشقلبی چون کارل چاپک تهدیدی برای فاشیستهای آلمانی باشد در وهلهی اول کمی خندهدار است ولی اگر به ماهیتِ زَل زدن او به همهی پدیدههای روزمره در نوشتههایش با دقتی ژرفتر بنگریم، درمییابیم که تقابل فاحشی با اندیشههای استبدادی دارد که همیشه مشغول قضاوت و متهم کردن هر چیز غیر خودی است. در یکی از مقالات دیگر که در کتاب «اعتقاد به مردم» آمده است و تاثیر عمیقی بر خواننده میگذارد نوشتهای است با نام «چرا من کمونیست نیستم». کارل چاپک در اوج همهمههای پرشور انقلاب سوسیالیستی در شوروی، از زبان تند و یکجانبهی کمونیسم گله میکند و از همه مهمتر، در مقام انسانی ذاتاً خوشبین، از زبان و ادبیات منفی و مریضگونهی آنها دوری می جوید. کارل چاپک در زندگی پر دردی که بدنِ همیشه بیمارش برایش به وجود آورده بود، با اینکه در طول حیاتش کمابیش ناشناخته ماند، شانس آن را داشت که عشق را به همان ظرافتی که از روح زیبا و صلح-دوست او انتظار می رفت تجربه کند. آشناییاش با بازیگر سینما «اولگا شینفلوگووا» نقطهی عطفی بود که 15 سال باقیمانده از زندگی کوتاه نویسندهی چکسلواکی را مرهون همان لطافتی کرد که نوشتههایش از آن برخوردار بودند.
|
نظرهای خوانندگان
نویسنده جالبی بنظر میرسد. کاش کتابهایش به فارسی ترجمه می شد.
-- بدون نام ، Sep 3, 2010 در ساعت 11:09 AMکارخانه مطلق سازی نویسنده به فارسی ترجمه شده و صادق هدایت مقدمه ای نیز برای کتاب نوشته است
-- بدون نام ، Sep 3, 2010 در ساعت 11:09 AM