رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ شهریور ۱۳۸۹
گفت‌و‌گو با طاهر بن جلون

شوک فرهنگی در وطن

اکبر فلاح‌زاده

طاهر بن جلون، نویسنده‌ی مراکشی- فرانسوی در تازه‌ترین رمانش که «بازگشت» نام دارد، زندگی یک مراکشی سالخورده را روایت می‌کند که بعد از ۴۰ سال اقامت در فرانسه به وطنش بر می‌گردد و زندگی‌اش بین دو فرهنگ از هم گسسته است.


محمد، قهرمان رمان جدید شما، خود را در مراکش باز نمی‌یابد. چطور چنین می‌شود؟ آیا وطنش خیلی عوض شده است؟

نه، مراکش عوض نشده. اما چه بسا قهرمان داستان من بیشتر تکامل پیدا نکرده. محمد در بازگشت با حقیقتی روبرو می‌شود که اصلاً انتظارش را ندارد. در عین حال مراکش همیشه وطن او بوده، و او در این مورد حتی یک ثانیه هم تردید نکرده است. او هیچ‌وقت دوست نداشته در فرانسه زندگی تازه‌ای بیابد. می‌خواسته در فرانسه کار کند و پول در بیاورد و خانواده‌اش را تأمین کند و بعد به وطنش برگردد، همین.

اما مانند بسیاری از هم‌نسلان خودش - همان نسلی که در دهه‌ی ۱۹۶۰ به فرانسه می‌آید - از زندگی در آنجا خواب و خیال‌های زیادی برای خودش می‌بیند. قصد دارد یک خانه‌ی بزرگ و جادار بسازد، تا بچه‌هایش بیایند پیشش زندگی کنند. این حس روستایی نشان می‌دهد که او اصلاً متوجه نشده در این مدت در فرانسه چه روی داده است. به همین دلیل دچار پریشانی می‌شود و شاید بتوان گفت این آغاز جنون اوست.

شما در عین حال محمد را یک انسان خیلی دوست داشتنی، آرام و خویشتن‌دار تصویر می‌کنید.

درست است. او متعصب افراطی نیست، جهادگر هم نیست. او چیزی از آنچه امروز درباره‌ی اسلام در دنیا روی می‌دهد، سر در نمی‌آورد. مردانی مانند او آدم‌های خیلی ساده‌ای هستند. آنها همیشه یک اسلام بسیار صلح‌آمیز را دوست می‌داشته اند. اما او روزی پی می‌برد که یک ایدئولوژی سلطه‌گر وجود دارد که از دور دست‌ها می‌آید: از عراق، یمن، پاکستان. این ایدئولوژی سلطه‌گر آموزه‌هایی دارد که کاملاً با رفتار و جهان‌بینی مراکشی‌های سالخورده فرق دارد.


بازگشت به وطن برابر است با شوک فرهنگی: هم قهرمان رمان جلون و هم مراکش هر دو تغییر کرده‌اند

مایه‌ی تاسف است که امروزه اسلام از سوی جاهلان تحریف می‌شود - از سوی آدم‌های بسیار خطرناکی که برای تمام دنیا خطرناک‌اند. آنها نخست اسلام و مسلمانان را تهدید می‌کنند و بعد دنیای غرب را. این متعصبان افراطی از مسلمان بیشتر می‌کشند تا از شهروندان غربی.

همزمان قهرمان داستان شما عقاید پوچ و غلطی هم دارد. مثلاً او مطلقاً مخالف است که دخترش با یک مرد مسیحی ازدواج کند.

این هم تجربه‌ای است، تجربه‌ای که آدم‌های این نسل غالباً از سر گذارنده‌اند. برای آنها سخت است که تصور کنند آزادی تک تک انسان‌ها در مورد فرزندان‌شان هم صدق می‌کند. آنها معتقدند که بچه‌هایشان مثل اشیاء به آنها تعلق دارند .به همین دلیل است که به بچه‌هایشان می‌گویند: ساکت باش و کاری را که می‌گویم انجام بده. چون من پدر تو هستم.

از این گذشته، طبق یک قانون اسلامی زن‌های مسلمان حق ندارند با مردان غیر مسلمان ازدواج کنند. چرا؟ اسلام این‌طور استدلال می‌کند که یک مرد مسلمان می‌تواند بدون هیچ مشکلی با یک زن غیر مسلمان ازدواج کند، زیرا مرد جنس قوی‌تر، توانمندتر و دارای سلطه محسوب می‌شود. حالا با رعایت این قانون، چنانچه یک زن مسلمان با مرد غیر مسلمان ازدواج کند، معنی‌اش این است که بچه‌های این زن و شوهر از لحاظ دینی باید تابع پدر باشند.

به نظر من این برداشت قدیمی شده است. یعنی من فکر می‌کنم بچه‌ها به مادرشان خیلی نزدیک‌ترند - این همه جا صادق است، در جوامع آفریقایی یا عربی یا هر جای دیگری. مادر بر بچه‌ها نفوذ بیشتری دارد تا پدر.


نویسنده‌ی مراکشی عبدالله طیا علناً اعلام کرده که همجنس‌گراست

در مورد همه‌ی این مسائل می‌توان حرف زد. ولی این مرد مراکشی نمی‌خواهد حرف بزند. او از اینکه دخترش احتمالاً با یک مرد غیر مسلمان ازدواج کند، شوکه می‌شود.

بنابر این قهرمان شما بین دو فرهنگ، قرار می‌گیرد و خود را به هیچ‌کدام متعلق نمی‌داند.

درست است. چون فرانسوی‌ها علاقه‌ی چندانی به مهاجران مراکشی دهه‌ی ۱۹۶۰ ندارند. آنها بیشتر به فرزندان این مهاجران توجه دارند. این فرزندان ملیت فرانسوی دارند، ولی خارجی محسوب می‌شوند. مایه‌ی شگفتی هم نیست که فرانسوی‌ها به قهرمان این داستان اعتماد ندارند، چون او خودش را خارجی می‌داند، و می‌داند که فرانسوی‌ها او را نمی‌شناسند.

البته موقعیت او در جامعه کاملاً روشن است. بچه‌های او برای یافتن جایی در جامعه مشکلات خیلی بیشتری دارند. در مورد فرزندان مهاجرانی که در فرانسه به دنیا می‌آیند، از ادغام در جامعه حرف نمی‌زنند، بلکه از "حمایت" ، از "پذیرش"، از "قبول کردن" سخن می‌گویند. ادغام خارجیان در جامعه همان کاری است که فرانسوی‌ها تا کنون نکرده‌اند.

شما چندی پیش بر کتاب "نامه‌هایی به یک مراکشی جوان" که عبدالله طیا منتشر کرده، مقدمه‌ای نوشتید. مؤلفان مراکشی این کتاب از جامعه، جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، انتقاد می‌کنند. طیا خودش مدتی پیش علناً خود را همجنس‌گرا دانست. این مسئله در مراکش هیاهویی به راه انداخت. به نظر می آید که خیلی چیزها به جنبش در آمده و دارد تغییر می‌کند.

مراکش بیش از ۵۰ سال است که کشور مستقلی شده است. این کشور خود را مدرنیزه و دمکراتیزه کرده است. اما مدرن شدن هنوز برای این کشور سنگین است، زیرا فرد به عنوان فرد دارای فردیت هنوز پذیرفته نمی‌شود. حقوق زنان به رسمیت شناخته شده، اما هنوز وضع اعمال این حقوق کاملاً رضایت‌بخش نیست. هنوز کار لازم دارد.


. به نظر جلون «مراکش خود را مدرنیزه و دمکراتیزه کرده است. اما مدرن شدن هنوز برای این کشور سنگین است.»

هم‌زمان، جریان‌های محافظه‌کار و بعضاً مرتجع اسلامی در کشور راه می‌افتد. وابستگان این جریان‌ها حتماً نباید متعصب افراطی باشند. اما آنها اسلام‌گرا هستند. آنها خواهان فرهنگی صرفاً مبتنی بر فرهنگ عربی هستند، خواستار احترام گذاشتن به شریعت اسلامی و غیره هستند. اما آنان خود را با واقعیت جامعه در تناقض می‌بینند.

زیرا کشور تا حدی سکولار شده است. این مطلب را کسی نمی‌گوید، اما واقعیت همین است. مردم با کمال میل جشن می‌گیرند، الکل می‌نوشند، و روابط جنسی هم به طرز عجیبی از قید سنن آزاد شده است. ولی آشکارا از این موضوعات حرف زده نمی‌شود.

یعنی باقیمانده‌ی فرهنگ شرم هنوز هست.

بله. قبل از هر چیز در مورد همجنس‌گرایی. در مراکش با همجنس‌گرایی جور دیگری رفتار می‌شود تا در فرانسه. آنجا در تلویزیون همجنس‌گرایان آشکارا همجنس‌گرایی‌شان را اعلام می‌کنند. در مراکش هنوز بر یک جور شرم و حیا پا فشاری می‌شود، کسی آشکارا در تلویزیون از نوع روابط جنسی خود - با غیر همجنس یا همجنس - چیزی نمی‌گوید. با این حال، امروز همجنس‌گرایان مراکش مانند عبدالله طیا از همجنس‌گرایی خود حرف می‌زنند. یعنی اینکه مراکش تغییر کرده است - و این تغییر بر خلاف خیلی از کشورهای عربی صورت گرفته، که راکد مانده یاعقب رفته‌اند.

پاره‌ای تحولات نه فقط در مراکش، بلکه در جهان اسلام شما را نگران می‌کند.

بله، اما نه فقط مرا. جهان اسلام امروز خیلی نگران متعصبان افراطی در سرزمین‌های خودی است. تروریسم را در بسیاری از کشورها می‌شود دید: در الجزایر، مصر، یمن، عراق، پاکستان، افغانستان.

این تروریسم البته خود را به اسلام مرتبط می‌داند. اما نیروی خود را عملاً مرهون نفوذ چیزهای دیگر است: اشغال عراق توسط آمریکایی‌ها، اشغال افغانستان توسط روس‌ها. به این ترتیب، خیلی از جریان‌ها به هم می‌پیوندند. اما در غرب به این جنبه‌ها توجه نمی‌شود، بنابر‌این ما همچنان زیر سلطه‌ی پیشداوری‌ها زندگی می‌کنیم.

تا هنگامی هم که مسئله‌ی فلسطین راه حال قطعی پیدا نکند، مجبوریم با این سوء‌تفاهم‌ها سر کنیم: اسلام، فقدان دمکراسی، تروریسم – همه‌ی این‌ها به یک جور سردرگمی منجر می‌شود که برای کشورهای عربی و اسلامی هیچ سودی نخواهد داشت.

Share/Save/Bookmark

منبع:
de.qantara.de