رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ مرداد ۱۳۸۹
به مناسبت سالگرد اعدام فدریکو گارسیا لورکا

لورکا، شاعر ساعت پنج عصر

تارا نیازی

فدریکو گارسیا لورکا، شاعر، نمایشنامه‌نویس و نوازنده‌ی اسپانیایی یکی از مهم‌ترین شاعران مدرنیست و سکولار جهان است. او با لوئیس بونوئل و سالوادور دالی دوستی و معاشرت داشت، مدتی در دانشگاه کلمبیا در نیویورک تدریس می‌کرد، اما زندگی روستایی را به زندگی در شهر بزرگی همچون نیویورک ترجیح می‌داد. به کوبا رفت و مدتی در میان دهقانان کوبا زندگی کرد.

لورکا به خاطر اشعار انتقادی‌اش و همچنین به دلیل هم‌جنس‌گرایی محاکمه شد و در نوزدهم اوت ۱۹۳۶، هم‌زمان با آغاز جنگ‌های داخلی اسپانیا به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. در سپتامبر ۲۰۰۸ قاضی بالتازار گارسون دستور داد، در منطقه‌ای که شاعر را اعدام کرده بودند گور او را جست و جو کنند، اما هر چه گشتند، از گور شاعر بزرگ قرن و جنازه‌اش نشانی نیافتند. نوشته‌ی تارا نیازی را به مناسبت هفتاد و چهارمین سالگرد اعدام لورکا می‌خوانیم:

«دو مرد در ساحل رودخانه‌ای راه می‌روند. یکی از آن دو ثروتمند است دیگری فقیر. مرد ثروتمند می‌گوید:"آه! چه کشتی زیبایی روی آب است! نگاه کنید به این زنبق‌ها که ساحل را غرق گل کرده!»

مرد فقیر زمزمه می‌کند: «من گرسنه‌ام و هیچ نمی‌بینم. من گرسنه ام! روزی که گرسنگی از جهان رخت بربندد بزرگترین انفجار روحی که بشریت بتواند فکرش را بکند به وقوع می‌پیوندد. محال است تصور بشود کرد که در روز وقوع انقلاب بزرگ چه شادی عظیمی روی خواهد داد.»


لورکا (از راست، نفر دوم)

این داستانی است از فدریکو گارسیا لورکا. شاعری که رؤیای انقلابی جهانی داشت. شاعری که خود را شهروند جهان و برادر همه می‌دانست: «من برادر همه‌ام اما از موجودی که فقط چون وطنش را چشم و گوش بسته دوست می‌دارد و خودش را خدای افکار ناسیونالیستی تجریدی جا می‌زند، متنفرم. من اسپانیا را می‌ستایم و آن را تا مغز استخوان‌هایم حس می‌کنم اما در وهله‌ی نخست شهروند جهان و برادر همه‌ام...»

«فونسه کا»، شخصی که در تمام مراحل بازجویی و اعدام شاعر حضور داشت، شهادت می‌دهد که «بالدس»، سرگرد گارد سیویل اسپانیا و مأمور بازجویی لورکا در هنگام بازجویی زمانی که به داستان دو مرد ثروتمند و فقیر رسید، به شاعر گفت:«چند نفر را با این نوشته فریب داده‌ای؟ تا حالا چند تا از فقرا به کمک شما، به کمک نوشته‌های شما، یقین کرده‌اند که یک روز گرسنگی از این جهان رخت برمی‌بندد؛ در صورتی که خودتان بهتر می‌دانید که بی گفت و گو وضع فردا به مراتب از امروز بدتر خواهد بود؟ با این حرف‌ها چند نفر را تا حالا بدبخت کرده‌اید؟ برای خاطر انقلاب بزرگی که وعده‌اش را به آنها داده‌اید، تا حالا چند تاشان مرده‌اند یا خواهند مرد؟»

لورکا به دلیل آنچه خیانت به سرزمین خود و فریب دادن مردم با وعده‌ی وقوع انقلابی بزرگ عنوان شد، محکوم شد که دیگر هرگز چیزی ننویسد. شاعر اما در اعتراض به این حکم گفت:«ترجیح می‌دهم بمیرم!» سرگرد با شنیدن این جمله گفته بود:« باشد، موافقم. بعدها دیگر کسی نمی‌تواند ادعا کند که من شخص سنگدلی بوده‌ام!» و حکم تیرباران فدریکو گارسیا لورکا را امضاء کرده بود. شاعر در نخستین روزهای جنگ داخلی اسپانیا در نیمه شب ۱۹ آگوست ۱۹۳۶ به دست فالانژها در تپه‌های شمال شرق گرانادا به فجیع‌ترین شکل ممکن تیرباران شد. جسد او هرگز به دست نیامد و گورش را هرگز نیافتند.


لورکا (چپ) به همراه بونوئل

سرگرد بالدس پیش از امضاء حکم تیرباران لورکا خطاب به شاعر گفته بود:

«آنچه در وجود شما بیش از همه چیز مورد نفرت من است افکارتان نیست، نحوه‌ی تزریق زهرتان است که زیر سرپوش هنر انجامش می‌دهید (...) من آن کارگر بی‌سوادی را که پشت سنگرها مشت تکان می‌دهد به روشنفکری که خودش را در اتاقش زندانی می‌کند و کتاب تخم می‌گذارد، ترجیح می‌دهم. اولی را با احترام تیرباران می‌کنم اما دومی را همیشه با لذت کامل می‌کشم.»

مهمترین شعر لورکا پیش از مرگش و شاهکار تمامی دوران سرایندگی‌اش مرثیه‌ی تأثیرگذاری است به نام «مرثیه برای مرگ یک گاوباز» که در زبان فارسی با عنوان «زخم و مرگ» ترجمه شده است؛ سوگنامه‌ای که برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان ماندگار شد؛ شعری جادویی برای دوست گاوباز شاعر که مرگی دلخراش را در میدان گاوبازی درآغوش ‌کشید.

لورکا این شعر را برای دوست گاوبازش ایگناسیو سانچز مخیاس سروده است. می‌گویند لحظاتی پیش از آن که ایگناسیو سانچز مخیاس برای آخرین بار در میدان گاوبازی حضور یابد، خورشید ناگهان به سیاهی نشسته بود. آن گاه سایه‌ی بسیار عظیم کرکسی بال گشوده بر سرتاسر میدان سایه افکنده بود. این حادثه همچون اخطار شومی از جانب سرنوشت تلقی می‌شود. مربی پیر ایگناسیو نتوانست گاوباز را از حضور در میدان منصرف کند.


عکس جایی (منطقه‌ای در الفجار در استان گرانادای اسپانیا) را نشان می‌دهد که گمان می‌شود لورکا را در آن به خاک سپرده‌اند

این اثر شامل چهار بخش است که یک سال پیش از مرگ لورکا در چهار وزن سروده شده و متأثر از سنت مرثیه‌سرایی در اسپانیاست. می‌گویند این شعر زیباترین شعری است که تا به امروز در زبان اسپانیایی سروده شده است.

در ساعت پنج عصر
درست ساعت پنج عصر بود.
پسری پارچه‌ی سفید را آورد
در ساعت پنج عصر
سبدی آهک، از پیش آماده
در ساعت پنج عصر
باقی همه مرگ بود و تنها مرگ
در ساعت پنج عصر
باد با خود برد تکه های پنبه را هر سوی
در ساعت پنج عصر
و زنگار، بذرِ نیکل و بذرِ بلور افشاند
در ساعت پنج عصر
اینک ستیزِ یوز و کبوتر
در ساعت پنج عصر
رانی با شاخی مصیبت‌بار
در ساعت پنج عصر
ناقوس‌های دود و زرنیخ
در ساعت پنج عصر
کرنای سوگ و نوحه را آغاز کردند
در ساعت پنج عصر
در هر کنار کوچه، دسته های خاموشی
در ساعت پنج عصر
و گاو نر، تنها دلِ برپای مانده
در ساعت پنج عصر
چون برف خوی کرد و عرق بر تن نشستش
در ساعت پنج عصر
چون یُد فروپوشید یکسر سطح میدان را
در ساعت پنج عصر
مرگ در زخم‌های گرم بیضه کرد
در ساعت پنج عصر
بی هیچ بیش و کم در ساعت پنج عصر
تابوت چرخداری‌ست در حکم بسترش
در ساعت پنج عصر
نی‌ها و استخوان‌ها در گوشش می‌نوازند
در ساعت پنج عصر
تازه گاوِ نر به سویش نعره می‌زد
در ساعت پنج عصر
که اتاق از احتضار مرگ چون رنگین‌کمانی بود
در ساعت پنج عصر
قانقرایا می‌رسید از دور
در ساعت پنج عصر
بوقِ زنبق در کشاله‌ی سبز ران
در ساعت پنج عصر
زخم‌ها می‌سوخت چون خورشید
در ساعت پنج عصر
و در هم خرد کرد انبوهیِ مردم دریچه‌ها و درها را
در ساعت پنج عصر
در ساعت پنج عصر
آی، چه موحش پنج عصری بود!
ساعت پنج بود بر تمامی ساعت‌ها!
ساعت پنج بود در تاریکی شامگاه!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

اشعار زیبای لورکا را احمد شاملو شاعر آزادی ترجمه کرده و در نواری خوانده است. لورکا شاعری نمایشنامه نویس بود . دیلوگ های نمایشنامه هایش شعر گونه اند . آثر نمایشی او در ایران ترجمه واجرا شده است . از جمله عروسی خون. خانه ی برناردا آلبا و یرما.
نمایش یرما در دهه ی چله در ایران برای اولین بار توسط خانم پری صابری در تالار رودکی اجرا شد. در این نمایش خانم فخری خوروش بازیگر نقش یرما بود.
زنده یاد خانم عصمت صفوی و بسیاری از بچه های تاتر از جمله خودم در این نمایش بازی کردیم .
یکی از اجرا های خوب یرما بود . که با موفقیت بسیاری روبرو شد.

-- مسعود چم آسمانی ، Aug 21, 2010 در ساعت 11:52 PM