رادیو زمانه > خارج از سیاست > باشگاه کتاب > نویسندگان عامهپسند، دیگران ادبیات | ||
نویسندگان عامهپسند، دیگران ادبیاتسید مصطفی رضیئیSoodaroo@gmail.comبیرقدار ِ صلح در بازارِ کتاب ما جای خالی مجموعهای از گفتوگو با نویسندگان عامهپسند ایرانی همانقدر خالی مانده بود، که نبود نقدها و مرورهایی بر این کتابها هنوز هم احساس میشود. یوسف علیخانی کمر به همت این کار بسته و با چهارده نویسنده مشهور و – بعضی جدیدتر – این ژانر محبوب مصاحبه انجام داده، در ابتدای هر گفتوگو یادداشتی کوتاه به همراه یک عکس از نویسندهی موردنظر قرار داده و کل مجموعه را در کتابی با جلد قرمز به بازار فرستاده است. البته علیخانی مدیریت نشر آموت را در دست دارد، و با آرامش و آزادی عمل مسیر دل خودش را دنبال کرده و ما را به این اثر خوشخوان رسانیده است، اما این سؤال هنوز باقی میماند، که چرا ادبیات ایران به دو شاخهی عمده تقسیم میشود که با هم دشمن خونی هستند: یکی ادبیات عامهپسند با تیراژهای بالا که محبوب زنان خانهدار و جوانان مجرد است، و دیگری ادبیات روشنفکری که دلمشغولی روزنامهها و مجلهها و وبسایتهای ادبی و نویسندگان و خوانندگان فرهیختهی آن – البته با تیراژی اغلب خیلی پایینتر از عامخوانها – باقی میماند. سؤال این است که کی میخواهیم به درکی متناسب از ادبیات برسیم که به خاطر کلمات و عشق به داستان نمایانگر هویت و سلیقهی ما باشد. علیخانی پرچم صلح به دست گرفته و با کتاب خودش، خوانندهي فرهیخته را در غالب گفتوگو – که روشنفکرها آن را میپسندند – به جهانی دیگر نزدیک میکند؛ جهانی که تا پیش از این شاید در «زویا پیرزاد» یا حداکثر «دانیل استیل» تجربه کرده بود، که آنهم به سالهای گذشتهاش مربوط میشد. ولی حالا اسمهای تازهای میبیند: ر. اعتمادی، فهیمه رحیمی، امیر عشیری، پرینوش صنیعی، نازی صفوی، مریم ریاحی، حسن کریمپور، تکین حمزهلو، مریم جعفری، فریده شجاعی، سیمین شیردل، مژگان مظفری، مهرنوش صفایی و نرگس جورابچیان. و همزمان خوانندهي دلآشنا با این جهان کلمات را به زندگی خصوصی نویسندهها، گذشته و کودکیشان، نویسندگی و مشکلات نوشتن، نشر و ممیزی، زندگی و معضلاتش، عشق و خانواده، امیدواری و عرفان و... میکشاند. جایی که ورای جهان داستانی آنها، میتوانند با چهرهای دوستانه از نویسندههای محبوب خود آشنا بشوند. از عشق تا امروز از مجوعهي «تاریخ شفاهی ادبیات ایران»، تا گفتوگوهای مفصل و مجزای دیگری که تاکنون به بازار کتاب ما آمده و چشمها را مجذوب خود ساخته بود، همه و همه دو چیز را هدف خود قرار میدادند، چهرهي مقابل گزارشگر آشنا و روشنفکر باشد [احمد محمود، احمد شاملو، نجف دنیابندری و...] و گفتوگو حول موضوعهای جامعهی روشنفکری ما پیش برود.
حالا با «معجون عشق»، راه دیگری باز شده تا در مسیر حرفهای، نگاهی به آن سوی دیوار ادبیات خودمان داشته باشیم و دیگران ِ این جهان را بشناسیم، کسانی که در کتابفروشیها بيخیال از روبهروی تصویرشان گذشته بودیم و حالا با آنها رودررو میشویم. یا شاید دیگرانی که محبوب قلبمان بودهاند و کتابهایشان به زندگیمان روح و هویت بخشیده بود و هفتهای نمیگذرد، مگر آنکه منتظر دیدن نام و کتابهای جدیدشان سری به کتابفروشیها نزنیم. جذابیت گفتوگوها به دلیل مسیری نیست که علیخانی انتخاب کرده است، بلکه تصویری که از طریق این گفت و گوها از نویسندگان به دست میدهد جذاب است. جذابیت این کتاب در این نکته نهفته است که علیخانی با حداقلها سؤالها، بیشترین ِ ممکن از زندگی و گذشتهی چهرهها را آشکار میکند. این امر هدفیست که علیخانی برای دست یافتن به آن تلاش میکند. آدمها مینشینند و برعکس چهرههای روشنفکر، که نگران تصویر خود در ذهن خواننده هستند، بیخیال و فارغ از دغدغههای ژورنالیستی، حرف دلشان را میزنند. و در اولین قدم، این همان چیزیست که کتابهای آنها را به دل خوانندههایشان نشانده است. نویسندههایی که تیراژ کتابهایشان حداقل ده هزار نسخه است و بعضی تیراژهای بالای یکصد هزار نسخه را هم تجربه کردهاند، بیشتر عادت به نامه و اساماس و تلفن و ایمیلهای خوانندگان خود دارند، تا از ورای عینکهای مرورگرهای کتاب و هیئتداوران جایزههای ادبی تماشا شوند. برای همین ساده ماندهاند و به همیت سادگی هم تصویری از خودشان ارائه میدهند، که چون آینهیی آنها را نمایان کند. چیزی هستند که بودهاند، نه چیزی که بخواهند باشند یا بشوند. راستگویی بیشتر حجم کتاب را پر کرده است، هرچند در بعضی موارد این راستگویی به این ختم میشود که با چهرهای عیان و بیپروا از نویسندهای روبهرو شویم که انتظارش را نداشتهایم. بحث اصلی گفتوگوها عشق است: در وهلهی نخست عشق به زندگی، خانواده و جامعه، و در وهلهی دوم عشق به نوشتن. نویسندههای کتاب، آدمهایی هستند که میانگین تعداد صفحات کتابهایشان ۳۵۰ برگ میشود، و این کار سختی است که بتوانی بیش از یکصد هزار کلمه بر روی صفحات کاغذ بیاوری و کار خودت را آنقدر خوب انجام بدهی که خواننده نه فقط اولین کتابهایت را بخرد و – تا آخر – بخواند، بلکه به آنجا برسی که کتاب پشت کتاب منتشر بکنی و هنوز آشنای قلبها باشی. این کاریست فقط در توان عشق، و این عشق – در چهرهي ساده و انسانی و معمولی خود، نه چیزی ورای تصوری ذهنیتگرا – آنقدر جذاب هست که هر خوانندهای – حتی من که کتابهای این نویسندگان را هنوز نخواندهام – در کتاب پیش ببرد و حریصانه صفحات را بگذرانم تا تصویری تازه از دل این گفتمان بیرون بکشم. گفتمان ِ پنهان «معجون عشق» را میتوان به عنوان قدمی مهم در برداشتن لایههای پنهان ادبی دانست که مرزبندیها را کنار میزند به این امید که بیشتر دوستار ادبیات باشیم، و به صرف اینکه اثری «عامهپسند» و با تیراژی بالاست، و به این دلیل که با هویت روشنفکریمان جور درنمیآید از کنار آن رد نشویم. کتاب در کلیت خود، مصاحبهای معقول – میانگین هر کدام حدود بیست صفحه – عرضه میکند، در آنها یوسف علیخانی دست به بحث و جدل نمیزند، بلکه سؤالهایی کوتاه طرح میکند تا به اندیشههای نویسندهای که آن طرف میز مقابل او نشسته جهت بدهد و آمیزهای از زندگی و فعالیتهای ادبی و گذشتهی این نویسندگان را پیش روی خوانندگان کتابش بگذارد. نویسنده ها با علیخانی همکاری میکنند و به همین دلیل کتاب هم در نهایت جالب و خواندنی است. مصاحبه کار راحتی نیست، و گفتوگو بیرون کشیدن از دل ِ یک نویسنده کاری واقعاً دشوار است. اینکه نویسندههای عامهپسند دوست دارند حرف بزنند، و – تقریباً بیشترشان – دوست دارند نقد بشوند، و اینکه چقدر نسبت به آنها اِهمال شده، همه و همه نشان میدهند که چقدر نیازمند چنین کتابی بودهایم. ترکیب کتاب، هماهنگی پیش آمده بین نویسندههای با تجربه و نویسندههای تازهکارتر، میتواند نگرشی کلی بر این ژانر مهیا کند، ولی متأسفانه معرفی جامعی از نویسندهها عرضه نمیشود، کما اینکه یوسف علیخانی ترجیح داده مقدمهی مفصل سی و پنج صفحهایش دربارهی ادبیات عامهپسند را حذف کند و بگذارد خواننده بدون مانع با چهرهی نویسندگان عامهپسند آشنا بشود. ولی هنوز این مسأله باقی میماند که در بدنهی نقد ادبی ادبیات ایران نویسندگان عامهپسند چه جایگاهی میتوانند – یا توانستهاند – برای خود پیدا کنند. در نهایت، میشود عاشق ادبیات بود و میشود از خوانش «معجون عشق» لذت برد، فارغ از این مسأله که چقدر به نوع نوشتاری این نویسندگان اهمیت میدهی یا چقدر آنها را خواندهای. ولی باید درنظر داشت که این کتاب این وسوسه را در وجود تو برمیانگیزد که اگر با آثار نویسندگان عامهپسند آشنا نیستی، بروی و کتابهاشان را بخری و بخوانی، و خودت ببینی که این مرزها ارزشی دارند یا نه؟ مرزهایی که بین دنیای معروف به روشنفکری و دنیای عامهپسند کشیدهاند. مرزی که در کتاب نمایندهاش از یک طرف هوشنگ گلشیری است – که نویسندهها چه دل خونی از گزندهای او دارند – و نویسندههایی که نوشتهاند و خود را میان زنان و مردان جامعهی فارسیزبان دیدهاند. و از خودت در نهایت بپرسی آیا اصلاً مرزها اهمیتی هم دارند؟ معجون عشق |