رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات جهان > دهنکجی شکسپیر به صاحبان قدرت | ||
دهنکجی شکسپیر به صاحبان قدرتونداد زمانیتوجه همیشگی برای به چالش کشیدن موضوعاتی چون تقدیر، سلسله مراتب قدرت، تاریخ و عشق کور، انگیزهبخش نوشتن دهها نمایشنامهای بوده است که شکسپیر در طول ۲۰ سال زندگی فعال هنریاش از خود به جای گذاشته است. در این میان سوژهی «ازدواج» یکی از اتفاقاتی است که در بسیاری از نمایشنامههای او تکرار میشود. با وجود آنکه در دوران فعالیت ادبی شکسپیر - اواخر قرن ۱۶ و اوائل قرن ١٧ – اروپا به آرامی در حال گذار به دوران رنسانس بود، اما ذهنیت تقدیرگرایانهای که بر سلسله مراتب خدا/فرشتگان/پیغمبر و معصومین بنا شده بود همچنان در جوامع اروپایی پا برجا بود، و با این حال تقدیرگرایی به گونهای غیرمستقیم با زمزمههایی اعتراضآمیز روبرو شده بود. این اعتراضها متوجه نمایندگان خدا در روی زمین، به ویژه سلسله مراتب شاه /کلیسا و سنتهای اجتماعی مذهبی بود. روشنفکران مذهبی در عصر رنسانس و از جمله شکسپیر با به زیر سئوال بردن مفاهیم سنتی، تلاش هدفمند خویش را در تضعیف هر چه بیشتر تفکرات قرون وسطی به کار میبردند. ازدواج اجباری از جمله سنتهای اجتماعی بود که بهویژه در خانوادهی زمینداران بزرگ و دربار پادشاهان اروپا به وسیلهای برای زدوبندهای مربوط به قدرت و تسلط تبدیل گشته بود.
شکسپیر به گونهای اختصاصی در دو نمایشنامهی «رومئو و ژولیت» و «رؤیای شب تابستانی» به ازدواج اجباری و پیامدهای ناگوارآن پرداخته است. در این دو نمایشنامه هم مثل همیشه، وقتی شکسپیر توجه خود را به یک موضوع مشخص معطوف میکند به خلق اثری دست مییابد که به متنی جاودانه مبدل میگردد. شکسپیر هنوز در ابتدای شهرت هنری خویش بود که تقریباً همزمان، اول تراژدی رومئو و ژولیت را به روی صحنه برد و بعد کمدی «رویای شب تابستانی» را به پایان رساند. شکسپیر که میرفت تا وجهه نمایشنامهنویس تجربی بودن را، برای خود تثبیت کند مصمم شد تا ضمن بهکارگیری یک داستان مشخص – زوج جوانی عاشقانه به هم دل می بندند ولی زدوبند های خانواده های پرقدرت مانع وصلت آنها میگردد - از دو زاویهی متفاوت تراژدی و کمدی، موضوع فوق را در صحنهی نمایش بررسی کند. شکسپیر بر مبنای یکی از تعاریف متعددی که برای تراژدی در نظر گرفته شده – تصادف طراحی شده - به ماجرای عشق دو دلداده و پایان مرگبار آنها پرداخت. در اولین صحنه نمایش، شکسپیر آب پاکی را بر روی نظم ازلی سلسله مراتب قدرت میریزد. تماشاگران اواخر قرن ۱۶ میلادی به جای آنکه بر طبق رسوم شاهد ورود شاهان و نجیبزادهها در آغاز نمایش باشند ناباورانه با دو خدمتکار خانوادگی آشنا میگردند که از دشمنی کور و احمقانه بین دو خانوادهی اشرافی حرف میزنند. خشم کور و متعصبانه در صحنههای بعدی به کمک زبان پر صلابت شکسپیر پر وبال بیشتری میگیرد – به ویژه در صحنه دوم از پرده سوم - تا آنجا که صحبت از بریدن سر و نفرینهای کریه، کار را به نزاع واقعی در کوچههای شهر «ورونا» میکشاند. گفتوگوهای ارائه شده فقط بیانگر نفرتی است قدیمی بین دو خانواده بزرگ و هیچکس در پی آن نیست که بخواهد از دلائل دشمنی حرفی به میان آورد. یکجانبهنگری و تعصب کوردلانه در حقیقت پایه و اساس سوژهای است که شکسپیر به کمک آن، دو نمایش با دو پایان متفاوت را سامان داده است. تعصب و کوردلی در وجود همه و حتی عاشق جوان، رومئو نیز وجود دارد. تصویر لوس و بچگانهای که در اولین جملاتی که او به زبان میآورد و احساسات آبکی او از اینکه غمگین ، پریشان، بیخبر و بیمیل و ناامید است و در همان حال جملاتی منظوم میسراید و می پرسد: «راستی چه غذایی برای شام مهیا شده است؟ - صحنه دوم از پرده اول - حاکی از آن است که نگاه انتقادی شکسپیر با مصلحتناپذیری تمام حتی قهرمانان تراژدی را از قلم نینداخته است. رومئو و ژولیت بدون شک به کمک طراحی رندانهی شکسپیر کم کم از عمق و اصالت بیشتری برخوردار میشوند ولی هر دو آنها در مراحل مختلف رشد و تغییر شخصیتشان همچنان لحظهها و تصمیمات کوری را رقم میزنند، چنانکه گویی آنها چارهای ندارند جز تن دادن به تراژدی و از سر گذراندن تصادفاتی که شکسپیر طراحی میکند و بر سر راهشان قرار میدهد. ژولیت چهارده ساله نیز با پذیرش برپایی میهمانی خواستگاری خویش با والی شهر نشان میدهد که در شرایط معمولی او نیز بیمیل نیست تا تن به تجمل و تفاخر اشرافی بدهد و فقط با تصادف طراحی شده شکسپیر و پس از ملاقات تصادفی با رومئوست که علیه ازدواج مصلحتی عمل میکند. همین ژولیت زیبا در صحنههای پایانی وقتی که میفهمد رومئوی عزیزش از جنگ تن به تن با پسرعموی ژولیت جان سالم به در برده، از خشونت مرگبار رومئو حرفی نمیزند و حتی از خبر شنیدن سلامت رومئو نیز ذوقزده میشود. شکسپیر با تمام قابلیتهای ممکن و با تکرار کلماتی چون «مرگ»، «نیستی»، «قبر»، «شب و سیاهی» در تمام پردههای نمایش وحتی با خلق یک پیشگفتار نامتعارف در موجزترین حالت ممکن از تعصب، کوردلی و خشونت احمقانهی موجود در سنت میگوید. به نظر میرسد که حماقتهای سنتی موجود در اجتماع، خشم زیبایی را در شکسپیر برانگیخته بود که وادارش می کرد تا برای سوزاندل دل بینندگان تئاترش، دو دلداده را که در طول نمایش هر لحظه زیباتر و با شعورتر میشوند، در کارآمدترین تصادفهای ساخته خویش به کام مرگ بکشاند. شاید به همین دلیل بود که بلافاصله خود را درگیر بازنویسی عشق دو دلداده دیگر در «رویای شب تابستانی» نمود. شکسپیر اما این بار بر خشمی که از آن شکایت داشت و در خودش نیز وجود داشت مسلط گشت و با چرخشی پر از مزاح، تراژدی را تبدیل به کمدی نمود. شکسپیر در نمایش جدیدش «رؤیای شب تابستانی»، صحنهی اول را با التیماتوم نجیبزادهی عضو دربار به دخترش «هرمیا» شروع میکند و رسماً در حضور فرمانروا، داماد مصلحتی، سایر نجیب زادهها و «لیساندر» مرد مورد علاقهی دخترش، اعلام میکند که او یا باید به ازدواج تحمیلی تن دهد یا راهی صومعه گردد و دست از زندگی دنیوی بکشد. اگر به دو انتخاب ارائه شده سر تسلیم فرود نیاورد، طبق قانون شهر آتن، دختری که به دستورات صاحب خود – پدر – گوش نسپارد جزایش مرگ است.
با تعیین شرائط بسیار ناگواری چون جزای مرگ، شکسپیر نشانههای یک تراژدی مرگبار را در همان پردهی اول نمایش عرضه میکند ولی بلافاصله با افزودن دنیای خیالی جدیدی در مقابل آتن که سمبل قانون و سلسله مراتب قدرت و اطاعت است، بینندگانش را آمادهی اتفاق جدید و غیر منتظرهای میکند. روایت سراسر تصویری از دنیای افسانهای سرزمین پریان که به گونهای موازی با دنیای آتن وجود دارد، دنیایی که هر چند به شیوه پادشاهی اداره میگردد، ولی در تضاد کامل با تمدن ساخته بشر بهسر میبرد، ترفند دراماتیک شکسپیر است برای پایان بخشیدن به احساس تراژیکی که در صحنه اول برانگیخته است. سرزمین پریان محلی است تاریک و شبگونه و مملو از وقایع جادویی و غیرمنتظره، فضایی وحشی و دستنخورده که سه قرن پس از نوشتن و اجرای نمایشنامه، منتقدین قرن بیستم را واداشته است تا آن را به دیدگاههای فروید در زمینهی رؤیا و ضمیر ناخودآگاه مقایسه کنند. در ادامهی نمایشنامهی «رویای شب تابستانی» متوجه میشویم که «هرمیا» به پیشنهاد معشوقهاش «لیساندر» شبانه عزم فرار میکنند و ناخواسته وارد قلمرو پریان میگردد. «دیمیتریوس» شوهر تحمیلی و «هلنا» دختری که عاشق اوست نیز ضمن تعقیب آن دو وارد سرزمین جادویی میُگردند. شکسپیر با قرار دادن دو زوج جوان ولی مختلف آتنی در خارج از گردونهی نظم و قدرت شهری، زمینه را برای یک شوخی بزرگ آماده میکند. هنرمند انسانگرای رنسانسی چون شکسپیر که در تراژدی رومئو و ژولیت ازتعصب و کوردلی اشرافیت به تنگ آمده بود و خشم خود را با کشته شدن زوج دلداده با قدرت تمام نشان داده است، این بار شرائطی را فراهم میکند که چهار جوان، عشق و دلدادگی کورکورانه را در دنیای پریان در وضعیتی مضحک در معرض نمایش بگذارند. تصادفی که شکسپیر طراحی میکند، به جای آنکه به تراژدی از نوع رومئو و ژولیت منجر گردد به کمدیای میانجامد که عشاق جوان را وا میدارد به نوبت و بر حسب تصادف عاشق دیگری شوند و هر بار نیز به ضرب قدرت بیان زیبای شکسپیر در وصف عشق تصادفی و جدید خویش سخن پروری کنند. شکسپیر در «رویای شب تابستانی» بار دیگر نبوغ نمایشنامهنویسیاش را با صلابت تمام در کنار دغدغههای انسانگرایانهاش قرار میدهد و ارزشها و اخلاقیات سنتی جامعه را زیر سؤال میبرد. او این بار نه تنها ازدواج تحمیلی را در کنار اخلاقیات اشرافی به سخره میگیرد، بلکه فرصت مییابد تا عشق کور ناشی از هیجانات جوانانه را نیز بیاعتبار سازد. نمایشنامهی «رویای شب تابستانی» به دلیل وجود لایههای پیچیدهتر داستانی و خلق فضای اسرارآمیز از شهرت عمومی کمتری نسبت به رومئو و ژولیت برخوردار گشته است. استفاده از شگرد جدید «نمایشی در دل نمایش» - که در عصر ما از آن به عنوان تمهیدی مدرن یاد میکنند که نه تنها در تئاتر بلکه در ادبیات مدرن جهان مدام مورد استفاده قرار می گیرد - نیز دستاوردی است که از درون این تجربهی دراماتیک شکل گرفته است. یک گروه سیار تئاتری که برای اجرای نمایش قصد رفتن به آتن داشتند نیز در درون سرزمین پریان گرفتار عصارهی «گل عاشق ساز» میشوند. پری مکار به دستور شاه پریان یکی از بازیگران را به خر تبدیل میکند و عصارهی جادویی را بر او میپاشد و با این کار ملکه پریان را وا میدارد که عاشق خر گردد. به مضحکه کشیدن ملکه پریان در دورهای که ملکه الیزابت فرمانروای بی چون وچرای امپراطوری انگلیس بود شبیه سازی آشکاری بود که نشاندهندهی دهنکجیهای شکسپیر اومانیست به سلسله مراتب قدرت در جامعهاش بود. |
نظرهای خوانندگان
دوره طلایی الیزابت دوره رشد امپراطوری انگلیس بود و ملکه لیزابت سر چندین نفر را زیر آب کرده بود و در کل دوره ترسناکی برای نویسندگان بود. در حین نمایش ریچارد دوم یکی از لردهای مخالف کوئین به سالن نمایش رفت و به بازیگران انعام داد و همان دردسر زیادی برای نمایشخانه گلوب که شکسپیر از صاحبان آن بود فراهم آورده بود
-- س-رضا ، Jun 4, 2010 در ساعت 11:58 PMاز نقش شکسپیر در غنی کردن ادبیات و زبان انگلیسی شکی نیست ولی گویا به عنوان بزرگترین سارق ادبی هم مشهور و معروف هست ، او داستانهای اسپانیایی و جنوب اروپا را به انگلیسی سلیس باز نویسی و دگر نویسی کرده و به نام خود انتشار نمود.
-- ایراندوست ، Jun 5, 2010 در ساعت 11:58 PM