رادیو زمانه > خارج از سیاست > نويسندگان > جام جهانی و داستانهای فوتبالی در آرژانتین | ||
جام جهانی و داستانهای فوتبالی در آرژانتینترجمهی ناصر غیاثیبیش از چند روز به آغاز جام جهانی فوتبال در آفریقای جنوبی نمانده است. آرژانتین، کشور بورخس، سرزمین مارادونا، این اعجوبهی فوتبال جهان هم هست؛ از ادبیات به فوتبال یا از فوتبال به ادبیات؟ پاول اینگندای نویسندهی روزنامهی فرانکفورته آلگماینه در مقالهی زیر به ادبیات و فوتبال در آرژانتین میپردازد. فوتبال و ادبیات در آرژانتین فوتبال تنها یک ورزش نیست بلکه جانشین سیاست، ارتش، دین و اسطوره هم هست. مدتهاست ژانر ادبی متناسب با آن را نیز مینویسند: داستانهای فوتبالی. مخالفت خورخه لوئیس بورخس، مشهورترین نویسندهی آرژانتینی، با فوتبال به آوازهی او لطمه نزده است. پس از مرگ این کتابباز نابینا که به مقام نمادِ روشنفکری وطناش ارتقا یافته است، مخالفتهای او با فوتبال را بر او بخشیدند. نقد تند و تیز جامعهشناسِ نابغهی آزانتینی، خونا خوزه سبلری در سال ۱۹۹۸ «عصر فوتبال» نیز تاثیرگذار نبود. در عمل همه چیز بدتر شده است. آرژانتین خود را همراه با بزرگترین فوتبالیستِ پیشین جهان به عنوان مربی تیم ملی برای مسابقات جام جهانی فوتبال در آفریقای جنوبی آماده میکند. مسابقاتی که آخرین بار بیست و چهار سال پیش برندهاش شده بود.
آرژانتینیها گویا دیگو مارادونا برایشان کافی نبود، نویسندههای کشور هم یک نوع ادبی تازه ابداع کردند: داستانهای فوتبالی. برای این کار هیچجایی مناسبتر از آرژانیتن نبود و هیچ کجا جایش اینقدر خالی نبود. آن شوری که در ادبیات، زندگیِ شخصیتهای داستانی روزمره را فرامیگیرد، ماه آینده - این بار اما با بهترین فوتبالیست جهان لینوئل مسی – بار دیگر تمام ملت را در برخواهد گرفت. به دیدار معروفترین نمایندهی این نوع ادبی در کافهای در بوینس آیرس میرویم: ادواردو ساخری، چهل و دو ساله، در اصل پرفسور تاریخ، کاری که با آن در آرژنتین نمیتوان پولی به دست آورد، حالا پیش از هرچیز به نوشتن روی آورده است. فیلمِ خوآن خوزه کامپانلا «El secreto de sus ojos» که براساس رومان ساخری ساخته شده و به تازگی برندهی اسکار شده است، ناماش را در سراسر جهان بر سر زبانها انداخت. البته در آرژانتین مدتهاست که او را میشناسند. از زمانی که داستانهای فوتبالیِ او در سالهای نود در رادیو خوانده شد و بطور روزافزون انجمنهای طرفدار را به تصاحب خود درآورد، تاکنون ساخری پنج جلد از آنها را انتشار داده است. انتشارات برلین به تازگی منتخبی از این داستانها را تحت عنوان ِ «دست خدا و تانگوهای دیگر» به آلمانی منتشر کرده و پیشگفتاراش را شخصی مثل خورخه والدانو، همبازی پیشینِ مارادونا و مدیر فنی امروزِ رئال مادرید نوشته است. وفاداری، عدم تسلیم و نشان دادن احساسات موضوع داستانها ردهای نمایانی است که دریبلزنهای افسانهای و گلهای ازیادنرفتنی در مجموعِ هستی ما از خود به جای میگذارند. به قدر کفایت میبازند، اما چون همه عاشق باشگاهشان هستند، هیچ باختتی نیست که بیثمر باشد. آیا همواره در رویا نیست که مهمترین گلها را میزنیم؟ ساخری با حرارت توصیف میکند چگونه از بلندپروازیهای درخشان یک فرد کم سن و سال، پیرمردی با خاطرات خوش ساخته میشود که مرتب از حرفهی تخصصیِ خود حرف میزند. به نظر میرسد فوتبال همیشه پندهای درستی حاضر و آماده دارد. وفادار باش، تسلیم نشو و پرچم را برافراشته نگه دار. حواست را جمع اصل کن. قبل از هر چیز احساساتات را نشان بده، شادی و شورت را فریاد بزن و یا غرق اندوهی بیپایان شو. ادواردو ساخری که به نوبهی خود طرفدار تیم Atletico Indenpendiente ، تیم شمارهی سه کشور است، میگوید: «فوتبال نشانهی هویت ماست. فوتبال بازی میکنیم، فوتبال نگاه میکنیم و از فوتبال حرف میزنیم. ما رشتههای ورزشی چندانی نداریم که به شور و هیجانمان بیاورند و خوب بازی کنیم. کمی تنیس، کمی هاکی چمنی، بسکتبال و راگبی. اما در واقع همهی ما دیوانهی فوتبالیم. حتا تیم دیویس کاپ ما برای مسابقات رسمی پیراهنِ آبی - سفیدِ تیم ملی فوتبال را پوشید!» به قولِ هانس اولریش گومبرشت، فوتبال به مثابهی «نسخهی متراکمِ جمیعِ جامعه» در این جا ملموس است، چرا که از بیست باشگاهِ لیگ برتر آرژانتین، شانزده تا و در لیگ دسته دوم هم ده تا مال بوئنوس آیرس یا اطرافِ آن هستند.
در فوتبال آرژانتین رقابتها نه بین شهرها بلکه بین محلههای بوینس آیرس صورت میگیرد و پیشاپیش همهشان مبارزه بین تیمهای «River Plate» و «Boca Juniors» است که هر دو مال جنوب شرقی شهر، در کنار رودخانهی Riachuelo هستند. San Lorenzo و Huracan مال محلهی Flores و Atletico Independiente و Racing Club مال حومهی Alvellaneda هستند. استادیوم این رقیبهای محلی فقط چند صد متری دور از هم قرار دارد و مسابقهی آنها در محله نقطه اوج بازیهای سال است. در یکی از داستانهای ساخری آمده: «آرژانتینیها فقط یک لذت میشناسند که شیرینتر از خوشبختی خودشان است: شوربختیِ دیگران.» برای این کار باید موی دماغ یکدیگر شد. استهزای حریف در چشم جهانیان ساخری میگوید: «نزد ما حتا بیمقدارترین و کوچکترین باشگاه هم به زمین چمن ِ خاص خودش نیاز دارد. در این البته کمی رد پای غرور ِ خانهای اسپانیایی هست و افکار گردنکشانهی محلی. به سختی میتوان جور دیگری این لجاجت را درک کرد.» نویسنده تعریف میکند که باشگاه فوتبال ِ San Lorenzo چندین دهه پیش دچار بحران مالی شد و استادیوماش را به Carrefour فروخت. این فروشگاه زنجیرهای استادیوم را خراب کرد و به جای آن یک فروشگاه تازه ساخت. تا همین امروز هم میشود خون طرفداران ِ سان لورنزو را با یادآوری قلمرو ِ از دسترفتهی آن روزها به جوش آورد. حتا برنامههایی هست که ساختمان را از Carrefour دوباره بخرند و آنجا باز یک استادیوم بسازند. در فاصلهی این دو، حذف ِ شرمآور در دور دوم ِ مسابقات جام جهانی در سال ۱۹۸۲ در اسپانیا اتفاق افتاد. در همان هفتههایی که تیم ملی با شانس بسیار برای پیروزی، بازنده شد، آرژانتین در جنگ فالک لند شکست خورد. نه فقط در یکی از داستانهای ساخری بلکه در «داستانهای کوتاه ِ ورزشی آرژانتین» اثر ِ Ezequil Fernandez Moores پیروزی دو بر یک آرژانتین در دور چهارم بر انگلستان در چهار سال بعد به عنوان انتقام از فاجعهی فالک لند تفسیر میشود. دیگو مارادونا در عرض چند دقیقه دو تا از معروفترین گلهای تاریخ را زد: نخستین گل با «دست خدا» (دقیقهی ۵۱) و دومی با یک دوی تک نفره به طول شصت متر که در آن این بازیکن خط حمله، پیش از آن که گل پیروزی را بزند (دقیقهی ۵۴)، نیمی از تیم انگلستان را دور زد. این گل اول ِ دغلبازانهای است که در چشم آرژانتینیها یک انتقام درست و حسابی است: نه تنها از حریف بهتر بازی کنی، بل که او را در چشم جهانیان به استهزا هم بکشانی. زیبایی تکنیک، بازی و فکر ِ منضبط ِ معطوف به نتیجه فقط در آرژانتین است که دو ویژگی ِ مبارزه و زیبایی این چنین جزو خصایص ِ جداییناپذیر ِ فوتبالاند. کشوری که دهههاست فوتبالیستهای هنرمندی چون کامپز، مارادونا، ردوندو، آیمار، آگئورو و یا مسی را به لیگهای بالای اروپا تحویل داده است، در خانهاش ورزش ملیاش را روی میدانهای نصفه نیمهای برگزار میکند که طرفداراناش در طول تمام بازی آواز میخوانند، عربده میکشند، مینشینند و بلند میشوند و به حریف فحش میدهند. کسی که خود را طرفدار یک تیم میداند، نمینشیند. هرگز. ادواردو ساخری میگوید: «همه چیز ما بداهه است و سرشار از هرج و مرج. مثل میدانهای اروپا توپ روی چمنهای ما خیلی خوب قل نمیخورد. به همین خاطر است که فوتبالیستهای آرژانتینی توپ را بیشتر در هوا نگه میدارند.» آدم دلش میخواهد اضافه کند، پس به این خاطر است که به خوبی از عهدهی این کار برمیآیند. جوهر فوتبال ِ این کشور نه از قانون وغیرقانون بلکه فقط از افراطیگری تشکیل شده است.امروزهم سزار لوئیس منوتی (۱۹۷۸) و کارلوس سالوادور بیلاردو (۱۹۸۶) دو مربی ِ استاد فوتبال، تجسم اصول بازی ِ "Albiceleste" هستند که سخت مورد بحث بود، همانگونه که تیم ملی به خاطر پیراهن ِ راه راه ِ سفید و آبی آسمانیاش چنین نامی گرفته است. در حالی که "Menottistas" برای زیبایی بازی از منظر زیباشناسی اهمیت قایل است، " Bilardistas" به فکر معطوف به نتیجه و انضباط ِ تاکتیکی رأی میدهد. هر دوی این روشها منجر به موفقیت شدهاند. گل دوم مارادونا برابر انگلستان در «Diccionario de futbol» اثر Guillermo de Lucca و Daniel Talio زیر مدخل ِ"belleza" به این معنی میآید «شیوهی بازی که ارزشهای زیباییشناسانهاش کم و بیش در سراسر دنیا به رسمیت شناخته شده است». اما این که مارادونا چه سبک بازی را در آفریقای جنوبی به اجرا درخواهد آورد، در صورتی که که اساساً تعیین سبک بازی دست او باشد، هنوز مبهم است. جوانی محجوب، جانشین ِ خدایی افراطگر ادواردو ساخری هم دچار تب ِ جام جهانی شده است. این که جانشین ِ مارادونای نابغه که دوپینگ کرده، کوکائین زده، از فرط پرخوری چاق شده و از هیچ جنجالی فروگذار نکرده، مسی ِ نابغه است، باز هم پدیدهای آرژانتینی است. مارادونا خدایی افراطگر است، امروزه روز هم. نقطهی مقابل او مسی جوان ِ محجوبی است بدون کاریسما که نیمی از کشور به او اعتماد ندارد، احتمالاً به این خاطر که هیچکدام از عیب و ایرادهای معمول ِ آرژانتین در او نیست. اگر این فوتبالیستی که مثل یک کودک است و براساس غریزه بازی میکند، ستارهی انتخابی آرژانتین بشود، تغییر الگویی در پیش خواهد بود. ادواردو ساخری میگوید: «اگر مسی کاری بکند کارستان، تند و تیزترین منتقدان او تبدیل به ستایشگران ِ سرسختاش خواهند شد. ما اینطور هستیم. از این که در عرض هشت ساعت حرفهای متناقضی بزنیم، اصلاً و ابداً اذیت نمیشویم.» منبع: Lieber den Ball in der Luft halten |