رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات ایران > نشانههای بیخویشاوند | ||
نشانههای بیخویشاوندندا کاوسیفردر عصر برتری علم و تکنولوژی، دینامیک سرعت و بالستیک فضا و مکان، زبان همه فهم اسمبلی، گروپ و جوینت و فان، و در یک کلام در روزگار تغییر ثانیهای و یا حتی یک ـ دهم ثانیهای ارزشها، انسان بحرانزده امروز در میانه نیستی و هستی، در تمنای جاودانگی و ترس از دست دادن فردیت فردی، در نومیدی از منطق خللناپذیر پاسخهای علمی و سیطره بیرقیب خرد ابزارگرا معلق مانده است. انسان محکوم به نیستی در اشتیاق سوزان به آگاهی جاودانه، ایمان قهرمانانه و دن کیشوت وارش را در دل تاریکترین شب در کهنترین غار جهان به شکل صدایی که میگوید بخوان، به صورت پرسشی خط زننده بر دل وهمناکی جهالت که آیا هیچ یازیگری نیست؟ یا به صورتِ مثالی چهارستون بر آمده از زمین بر آسمان فریاد میکشد. «بیوتن» حکایت تنهایی انسان، یا انسان تنهای در جستوجوی ایمان است یا می توانست که باشد. انسانی که در میانه منطق و دل، فلسفه و دین، حکومت خدا و انسان، بیمرگی و نابودی، ایمان کاریکاتوروار اما دلنشینش را به دلسینه حفظ میکند. «بیوتن» حکایت انسان تکاملگرایِ تحولگراست که در جهانی بیکران، تهی شده از تمامی مصادیق و مفاهیم، با چشمانی باز خواب جهان از دست رفتهاش را فریاد میکشد. انسانی که میخواهد دیگری شود اما به شرط خویشتن خویش بودن، دستیابی به دیگری از طریق رنج. رجعت انسانی یکه، به اصلها و اولها در روزگاری که اصل و اولی باقی نمانده است. نقطه شروع تنها از اینک است تا برسد به نیستی، نابودی خودآگاهی و مرگ. رضا امیر خانی در رمان «بیوتن» با به کارگیری تکنیکهای فرمی، بازیهای زبانی، آشناییزدایی از کلمات با تغییر در محور همنشینی آنها، استفاده از علائم سجاوندی قرآنی، کاربرد جملات قرآنی و ارتباط مناسب آنها با معانی تعقیب شده در متن، استفاده از زبانی دیگر با فونت فارسی و نهایتاً گنجاندن داستانی عاشقانه در دل متنی ایدئولوژیک توانسته است، توجه طیف گستردهای از مخاطبان را به خود معطوف کند. اما این رمان از همان ابتدا به اعتقاد من با سه مشکل اساسی دست به گریبان است. مشکلاتی که اگر نبودند میتوانست این رمان را به متنی چالشبرانگیز، دیرپا و ماندگار مبدل کند. ۱. طولانی بودن رمان، که نه تنها باعث خستگی و ملال خواننده شده است بلکه از برجسته شدن نقاط و تصاویر درخشان رمان جلوگیری کرده است. حذف خوانشها یا مونولگهای ذهنی شخصیتهای فرعی رمان، حضور به جا یا نابجای مداوم نویسنده در متن نه تنها کمکی به واگشایی معانی نهفته در متن یا به پرداخت شخصیتها نکرده است بلکه با مطول کردن داستان از ایجاز و گزیدهگویی آن کاسته است. ۲. شخصیتپردازی: شخصیتهای فرعی رمان، مانند خشی، رمزی، آرمیتا و حتی شخصیتهای فرعی درجه دوم مثل آقای گاورمنت یا عبدالغنی زنده و به صورتی پرخون وچند بعدی و قابل لمس به تصویر کشیده شدهاند. برخلاف شخصیت اصلی داستان، ارمیا، که شخصیتی پهلوان پنبهوار، مسلط و اقتدارگرا با ادعاهایی غیرقابل باور یافته است. به زعم من شاید علت اصلی این تناقض این باشد که نویسنده تکلیف خود را با شخصیتهای فرعی رمان از همان ابتدا مشخص کرده است در حالی که تا پایان رمان با شخصیت ارمیا جدالی پرابلماتیک دارد. به همین علت است که شخصیتهای فرعی آزادانه و به راحتی در طول محور مکانی ـ زمانی رمان حرکت میکنند. در حالی که تا پایان، وضعیت قاطعی برای شخصیت ارمیا ترسیم نشده است. طبیعی است که در طول خوانش نیز، مخاطب دائماً، در ارتباط با این کاراکتر دچار سردرگمی، کج اندیشی و سوء تفاهم شود.
برای واکاوی شخصیت ارمیا چهار گزینه قابل بررسی است: الف) آیا ارمیا شخصیت تراز انقلاب اسلامی، یک حزباللهی متعهد است؟ ب) آیا ارمیا یک عارف شوریدهسر است؟ ج) آیا ارمیا یک انسان در جستوجوی ایمان است؟ د) ارمیا یک شخصت نهیلیست، هیچانگار است؟ اما از آنجا که به قول ویتگنشتاین، معنی هر واژه در کاربرد آن واژه است، آنچه ارمیا می جوید در این جهان به تمامی از معنا تهی گشته است چرا که برای انسان معاصر آنسوی آبها، کاربرد عملی خود را از دست داهاند. شاید به همین دلیل است که ارمیای داستان «بیوتن» با درک و دریافت غمگنانه، در زیر فشار کابوسها و مالیخولیا، ترس و شک، تضاد و قطعیت له میشود و تلاش میکند که از دنیای واقعی فاصله بگیرد و به کنج انزوای خویشتن خویش پناه برد. ارمیا میتواند یک نهیلیست پوچگرا یا یک انقلابی متعهد یا یک عارف و عاشق باشد اما تناقض آشکار شخصیتپردازی از آنجا آغاز میشود، که نویسندهی داستان مدام با حضور گاه و بیگاه خود به مخاطب یادآوری میکند که نکند در گوشهای از گوشههای ذهنش این تصور لانه کند که ارمیا در مورد معانی و مبانی اعتقادیش دچار شک شده است. دائماً اصرار دارد که مخاطب به خاطر داشته باشد که ارمیا یک مومن متعهد وفادار به امام خمینی. یک عارف دیگرخواه، یک منتقد خردهگیر، یک ایده الیست مسلمان است. اما نشانههای کتاب راه را بر باور مخاطب میبندد و باور او را دستخوش تردید میکند. ۳. نوع نگاه انتولوژیک نویسنده به جهان و انسان. از طرف دیگر نویسنده به طور ضمنی به خواننده یادآوری میکند که مطابق یک پیشگویی آپوکالپتیکوار، نهایتاً تمامی جهان در زیر لوای اسلام جمع خواهند شد (جهان به مستضعفان خواهد رسید). با یک تغییر در محور جانشینی این دو جمله، تغییر جهان اسلام با جهان سرمایهداری چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نتیجه واضح و روشن است. این دو جمله با هم یکی خواهند بود. اشکال و ایراد اساسی چنین نگاه به عقیده من میتواند به نگاهی حذفی، به جهانی تنها مال من نه دیگری و نهایتاً به ایجاد فضایی فاشیستی بینجامد که نه تنها برای رمان اسیب زننده پس زننده خواهد بود بلکه در دست دوستداران چنین دیدگاهی به مانیفیستی برای حذف دیگری، خط زدن دوستانی که دیگر دوستشان نداریم، چون امروز به ارزشهایمان نه گفتهاند. دشمنانی که امروز دوستشان داریم چون به ما آری گفتهاند و در شکل اگزجره و بیمارگونه به شکل اردوگاههای کار اجباری سیبری و کورههای آدمسوزی هیتلری و نسلکشی قبایل رواندا استحاله مییابد. اما در انتها باید یاداوری کرد که به اعتقاد من، ارمیای «بیوتن» از خالقش گامی فراتر نهاده است، آهسته و بیاجازه آنگونه که تنها مخاطب میتواند ببیند، به سوی پنجره آمده است. پرده را به کناری زده و شاید میبیند سنگی که به طرف دیگری پرتاب شده است، اینبار با حرکتی آهسته اما معکوس به سوی پنجره بازمیگردد. من امیدوارم به شرطی که به ارمیای محبوب رمان آسیبی وارد نشود این سنگ در حرکتی تقدیرگرا شیشه پنجره را بشکند تا ارمیا بتواند جهان و حضور انسانیِ دیگری را لمس کند. |