رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات ایران > «مترجم ادبی به نوعی باید نویسنده باشد» | ||
«مترجم ادبی به نوعی باید نویسنده باشد»سعید شکیباsaeed@radiozamaneh.comآذر عالیپور، مترجم ادبیات داستانی، متولد سال ۱۳۲۸ در ماهشهر و فارغالتحصیل روابط بینالملل از دانشگاه نیوجرسی آمریکاست. وی تاکنون آثار نویسندههایی همچون ادوارد پی جونز، ناتانیل بلوز، جویس کارول اوتس، آلیس مونرو، الیکس اوهلین و جومپا لاهیری که مجموعهای از بهترین داستانهایی است که در مجلههای معتبر ادبی آمریکا و کانادا منتشر میشود ترجمه کرده است. بعد از انتشار مجموعه «رز گریه کرد» به همراه چند داستان کوتاه دیگر از ویلیام ترور، رماننویس ایرلندی که توسط آذر عالیپور ترجمه شده بود، کارشناسان ادبیات به «روانی» ترجمه این اثر اذعان کردند. وی پیش از این، «ملاقات با مرینال»، «شهود»، «شمعدانی»، «آتش در کوهستان»، «بانوی دریاچه» و «شلیک به قاضی پرایس» را به چاپ رسانده و مجموعه داستان «جنون دونفره» اثر ویلیام ترور را زیر چاپ دارد. در همین باره با آذر عالیپور گفت و گو کردهام.
خانم عالیپور، بسیاری از علاقهمندان ادبیات داستانی، شما را با فلانری اوکانر به نامهای مجموعه داستان «شمعدانی» و رمان «شهود» میشناسند. اوکانر چگونه نویسندهای است؟ استقبال از آثار او چگونه بوده و آیا آثار دیگری از او تا به حال ترجمه کردید؟ اوکانر نویسندهای اهل ایالت جورجیا در جنوب آمریکا است که چون ۳۹ سال بیشتر عمر نکرد، آثار زیادی ندارد، مجموعاً دو رمان و حدود ۴۰ داستان کوتاه. ولی در همین مدت کوتاه هم کارهای او تأثیر بسیار ماندگاری در ادبیات آمریکا و حتی فراتر از آمریکا گذاشت. نویسندهای است که با بینشی موشکافانه، لایههای زیرین هستی انسان را بررسی میکند و کارش ایجاد تعادل بین واقعگرایی از یک طرف و تخیل و شاعری از طرف دیگر است. داستانهای اوکانر سرشار است از بینشی عمیق و موشکافانه دربارهی خشونت و عواطف تلخ بشری و همینطور خصلتها و رفتارهای شگفتانگیز زندگی مردان و زنان غیر عادی جامعه، خصلتهایی که با ظرافت و باریکبینی بازگو شدهاند. ممکن است فضای داستانهای او کسالتآور باشد، اما مطمئناً واضح، گزنده، گویا و سرشار از جزئیات دقیق و بینشی عجیب هستند. به عنوان مثال، شخصیتهای داستان «شهود» و همچنین «شمعدانی»، شخصیتهایی با رفتارهای عجیب و غریب هستند که در جامعه وجود دارند ولی هیچ نویسندهای نمیتواند آنها را با چنین ظرافتی بیان کند. «شهود» طنزی است بیرحمانه دربارهی فرهنگ جامعهی آمریکایی که داستان آن برای خوانندگان نامأنوس با سبک ادغام طنز عوامانه و جدیت روشنفکری غیر قابل باور و منقلب کننده است. در مورد اینکه آثار دیگری هم از او ترجمه کردهام باید بگویم خیر. در واقع او به دلیل همان کوتاه بودن عمرش کارهای زیادی ندارد. جز «شهود» یک رمان دیگر دارد که من خیلی نپسندیدم. در مورد استقبال از آثار اوکانر، رمان «شهود» به چاپ دوم رسیده و تا آن جایی که میدانم عدهای که اهل ادبیات جدی بودهاند گفتهاند اوکانر تأثیر زیادی روی آنها گذاشته است، ولی اوکانر نویسنده خاصی است و طبیعتاً نمیتواند مخاطبین وسیع در سطح عامه داشته باشد.
ویلیام ترور نویسندهای است که به تازگی سراغش رفتید و مجموعهای از کارهای او با نام «رز گریه کرد» را ترجمه کردید و اثر دیگری هم را در دست ترجمه دارید. آیا ترور، پیش از این در ایران معرفی شده بود؟ و چرا به سراغ او رفتید؟ اواسط ترجمهی «رز گریه کرد» متوجه شدم، مترجم دیگری کتاب دیگری از ترور را ترجمه کرده بود به نام «سرگشته دنیای تورگینف» یا «تورگینف خوانی» که اسم اصلی آن است. اطلاعی از آن نداشتم و فکر میکردم تا به حال کتابی از او ترجمه نشده است. به سراغ ترور رفتم چون از سبک کار او هم خوشم آمد. محتوای داستانهای ترور به نظر من شباهت زیادی به کارهای اوکانر دارد. او واقعیتهای تلخ زندگی انسان و پیچیدگی زوایای روح او را به خوبی میشناسد و با جزئیاتی دقیق و ظرافتی تحسینآمیز آنها را به نمایش میگذارد. ترور دارای حس همدردی صمیمانه برای شخصیتهایش است که معمولاً مصیبتزده و دارای نقطه ضعف هستند و او آنها را با دقتی بینظیر و روان شناختانه خلق میکند. تا جایی که من میدانم، برای ترجمه و خلق کلمات تلاش زیادی را انجام میدهید که بیشباهت به نوشتن نیست. چقدر برای ترجمه وقت میگذارید؟ ممنون از شما که این سوال را پرسیدید، چون جز برخی دوستان که من را به خاطر روان بودن ترجمههایم تشویق به نوشتن میکنند این مسأله خیلی مطرح نشده است. واقعیت این است که برای کارهای خاصی که نثر سادهای هم نداشتهاند و ترجمهشان مشکل بوده، دقت و وسواس زیادی داشتهام، به طوری که برای درآوردن یک کلمه یا یک عبارت به زبان فارسی گاهی ساعتها وقت گذاشتهام. کلاً تا از کلمه، عبارت یا جملهای که میسازم راضی نباشم، آن را نهایی نمیکنم. دلیل اصلیاش هم علاقهام به ادبیات است. در واقع دغدغهی اصلی من ادبیات است و ترجمههای ادبی را به خاطر عشق به ادبیات انجام میدهم. برای من مهم این است که متنی که به فارسی ترجمه میشود و به زبان خودم نوشته میشود چه چیزی از آب درمیآید، و سعیام هم بر این بوده که هم سبک خود نویسنده را رعایت کنم و هم داستان ترجمه شده برای خواننده روان و مأنوس باشد. به نظر من در بعضی موارد، کار ترجمه مشکلتر از نویسندگی است. به اعتقاد برخی از کارشناسان ادبیات، ما در عرصه داستان کوتاه گام بلندی برداشتیم، اما در رمان به جای خاصی نرسیدیم. شما با این جمله موافقید؟ نمیتوانم بگویم صد در صد موافقم. شاید در زمینه داستان کوتاه یک مقدار موفقتر بودیم ولی به نظر من چه در رمان و چه در داستان کوتاه هنوز به جای خاصی نرسیدهایم. منظور من از جای خاص، معیارهای جهانی از نظر فرم و محتوا است. بسیاری از دلایلش را خودمان میدانیم ولی اینجا، جای بحثش نیست. به هر حال هنوز خیلی مانده تا ما به آن جای خاص برسیم. ما هنوز یک کار مطرح در سطح جهانی نداریم. چه در زمینهی رمان و چه در رابطه با داستان کوتاه. شنیدهام که ارتباط خوبی با داستان کوتاه و رمان ایرانی دارید و اغلب آثار منتشره را دنبال میکنید. خب، طبعاً به خاطر علاقهام به ادبیات داستانی، آثار منتشره را دنبال میکنم. سعی کردهام بیشتر کارهایی را که مطرح بوده و آثار نویسندگانی را که دوست داشتهام بخوانم، هر چند به خاطر وقت زیادی که برای ترجمه صرف میکنم نتوانستهام آنطور که باید و شاید این کار را بکنم. ترجمهی یک کار ادبی مستلزم خواندن کتابهای بسیاری به زبان اصلی آن اثر است تا بتوانی از بین آنها، اثری را که دوست داری و میخواهی انتخاب و ترجمهاش کنی و خود این کار وقت زیادی میگیرد. در هر صورت برای یک ترجمهی خوب و روان و نثری که خوانندههای ایرانی بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند مترجم باید اغلب آثار ادبی زبان خودش را خوانده باشد. تا به حال تلاش کردهاید که آثار نویسندگان ایران را به انگلیسی ترجمه کنید؟ خیر. چرا؟ چون بیشتر به زبان فارسی علاقهمندم و اشراف بیشتری هم بر این زبان دارم. در هر صورت به این موضوع نه فکر کردهام، نه دغدغهام بوده و نه پیش آمده. شاید اگر پیش بیاید و موردی باشد که از نظر ذهنی مرا به خود مشغول کند انجام بدهم، ولی هنوز پیش نیامده.
شما مترجم رسمی دادگستری هستید و در عین حال یکی از مترجمان حوزهی ادبیات داستانی به شمار میروید. بین ترجمهی رسمی و ترجمهی ادبی چه شباهتها و تفاوتهایی میتوان دید؟ بین او دو نوع ترجمه تفاوت از زمین تا آسمان است. ترجمهی رسمی کاری است رسمی و قراردادی و شاید اگر مترجم احساس مسئولیت کند و اشتباه عمدهای در کارش نباشد، ترجمهاش تفاوت چندانی با کار مترجم دیگری که همان ترجمه را انجام داده نداشته باشد، در حالی که ترجمهی یک اثر ادبی علاقهای درونی و میتوانم بگویم عشق به ادبیات میخواهد. به نظر من یک مترجم ادبی به نوعی خود باید نویسنده باشد. به عبارتی ترجمهی ادبی یک نوع خلق است، در حالی که در ترجمههای رسمی و قراردادی خلقی در کار نیست، فقط یک برگردان معمولی است از زبانی به زبان دیگر. ارتباطتتان با دیگر مترجمین ایرانی چگونه است. آیا مترجمان داخل کشور، انجمن یا اتحادیهای دارند که از کارهای هم مطلع شوند و کار تکراری انجام ندهند؟ تا آن جایی که اطلاع دارم، انجمن یا اتحادیهای که دور هم جمع شوند و منسجم و ارگانیک باشد وجود ندارد. آشنایی کم من با دیگران نیز به دلیل گرفتار بودن من بوده. از مترجمین دیگر بعضی را از دور میشناسم و با بعضی هم آشنایی مختصری دارم. احتمالاً عدهای ارتباطات بیشتری با هم دارند، ولی انجمنی که مشکلات کار ترجمه را بررسی کند یا به قول شما از کارهای تکراری جلوگیری کنند وجود ندارد. به همین جهت هم میبینیم که گاهی یک اثر با چند ترجمه منتشر میشود. حسنش این است که چون ترجمهها متفاوت است اگر کسی حوصله داشته باشد میتواند آنها را با هم و با اثر اصلی مقایسه کند و ضررش این است که از منحصر به فرد بودن ترجمه حداقل برای خود مترجم کم میکند. |