رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
نگاهی به «سیزده ساعت» اثر آرش گیتو

ساعت ۱۳

سام واثقی

گرچه زمینه بارز بیشتر کوتاه‌نویسی‌های «سیزده ساعت» حول و حوش مهاجران ایرانی است، اما تلاش آرش گیتو، نویسنده جوان و امیدوارکننده ما با انتخاب شخصیت، روایت‌گر یا نویسنده «اول‌شخص مجرد» آغاز می‌شود.

جهان از چشم مردی، زنی، زنی در تردید جنسی مانده، زنی یا مردی هم‌جنس‌گرا دیده می‌شود و گاه ما را به یاد نویسنده بزرگ فرانسوی، پاتریک مُدیانو می‌اندازد. با این‌ وصف، او گاهی نیز فرصت را به همان قلم نظاره‌گر - ‌نویسنده «سوم‌شخص مجرد» ناپیدا می‌سپارد تا با تمام چشم و حس و دور از جهان ذهنی در پرهیز از «بیهوده‌پردازی‌های ادبی، تنها به اینی ‌که هست» زندگی روزمره‌مان بپردازد، بی‌تزئین و بزک.

ادبیات ایرانی هزاره سوم میلادی، حال که آثار نویسندگان چیره‌دست درون‌مرزی ما در انتظار روز آزادی است، محققا به شکل افزاینده‌ای با آثار نویسندگان برون‌مرزی جوان و نه چندان جوان پربار‌تر می‌شود.


آرش گیتو، نویسنده

مهمانان جمعه[1]
مهمان دعوت می‌کنم تا فردایش ظرف‌های شام را بشویم. تمام مدت، وقتی مهمان‌‌ها با دهان‌های پر جوک تعریف می‌کنند، نگاهم را می‌دوزم به بشقاب‌ها، قاشق‌‌ها و چنگال‌های آغشته به چربی قرمزرنگ و اضطرابی پر از کیف در رگ‌هایم جاری می‌شود.

بعد تمام شب خواب می‌بینم: «ظرف‌ها منتظرند ... منتظر تنهایی تو، دلشان برای نوازش‌های تو، برای صدای تو وقت شستنشان پر می‌زند ...»

جمعه‌‌ها را دوست ندارم. مهمانان جمعه نمی‌دانند که ظرف‌هایشان با چه عجله‌ای شسته می‌شوند ... بدون هیچ لذتی، بدون هیچ سکوتی، تند و تند شسته می‌شوند و توی کمدها و قفسه‌‌ها حبس می‌شوند.

شنبه‌‌ها به شکل ترسناکی پرشتابند. مهمانان جمعه، از ترس شتاب روز بعد، غذایشان را تندتر می‌جوند و جوک‌های کوتاه‌تر تعریف می‌کنند و با بوسه‌ای سریع خداحافظ می‌گویند. شنبه روزی نیست که بتوان در آن با آرامش ظرف‌‌ها را شست.

ظرف‌های جمعه با این فکر عذاب‌آور شسته می‌شوند: «باید زودتر بخوابم. فردا شنبه است. شنبه اولین روز تلاش است. تلاش، رمز موفقیت است. موفقیت داشتن ستایش‌گر است و ستایش‌گر یعنی تمنای معاشرت. معاشرت یعنی مهمان و مهمان یعنی شستن ظرف‌های روز قبل در تنهایی ... باید زودتر از شر ظرف‌های جمعه خلاص شوم و بخوابم.»


طرح جلد کتاب سیزده ساعت

پنجشنبه‌‌ها از جنس دیگری هستند. پنجشنبه‌‌ها یادمان می‌آید که می‌شود لیوان شراب را تا آخر نوشید. پنجشنبه‌‌ها روز مرخصی رخوت از زندان وجدانمان است. مهمانان پنجشنبه تا آخرین لحظه لبخند می‌زنند و تنها وقتی می‌روند که شهوتشان طغیان کند. من فقط پنجشنبه‌‌ها خواب می‌بینم.

من با ظرف شستن بالغ شدم. بلوغ یعنی دانستن این‌که خاطره، تعریف ملایمی از حسرت است؛ واقعیت چیزی شبیه شنبه‌‌ها است و آرزو نام مستعار دروغ است. بلوغ یعنی دانستن این‌که توهم، تنها راه فراموش کردن تصویر‌ت در آینه است.

می‌ترسم. از بی‌پروایی آن‌ها که ظرف‌هایشان را به دست ماشین ظرف‌شویی می‌سپارند، می‌ترسم. مگر می‌شود ظرف‌‌ها را توی ماشین ظرف‌شویی چپاند و بعد با آسودگی دندان‌ها را شست و به ‌رختخواب رفت؟ دست‌هایشان چه چیز را نوازشگر است؟ برای که آواز می‌خوانند؟ جمعه‌‌ها و شنبه‌هایشان چه فرقی دارند؟

ظرف شستن قدم‌ زدن در یک مسیر تکراری است. با شستن بشقاب‌های گرد یاد خاطراتت می‌افتی. وقت شستن لیوان‌های شفاف می‌فهمی که خاطراتت از دست رفته‌اند. قابلمه‌های خیره‌سر وادارت می‌کنند به تقلا و جرینگ و جرینگ قاشق و چنگال‌‌ها یعنی تمام شد. یعنی شروع دوباره شتاب.

و بعد تمام ترس‌‌ها و دغدغه‌هایت را با ظرف‌ها خشک می‌کنی و هول هولکی توی کمد مخفی می‌کنی ... ترس‌هایی که با هر بار شستن، کثیف و کثیف‌تر می‌شوند.

شنبه بود که تصمیم گرفتم از شتاب شنبه‌‌ها بگریزم. چمدانم را بستم و در میان اشک‌های مهمانان پنجشنبه و بعد از خداحافظی شتاب‌زده و تلفنی با مهمانان جمعه رفتم.

وقتی رسیدم، اولین کاری که کردم این بود که خود را به یک سوپرمارکت رساندم و میان قفسه‌های رنگین مایع ظرف‌شویی، تعطیلی ابدی شنبه‌‌ها را جشن گرفتم.

از آن روز نشسته‌ام در حسرت یک یا دو مهمان. یکی دو باری هم که مهمانی رسیده، با خود ظرف‌های یک‌بار مصرف آورده است. از آن روز به انتظار شنبه‌‌ها می‌نشینم تا لیوان‌هایی را که در طول هفته کثیف کرده‌ام، بشویم. لیوان‌هایی که وقت شستنشان می‌فهمی که حتی خاطراتت هم از دست رفته‌اند.


۱. از کتاب «سیزده ساعت»، نشر هزار و چهارصد - گروه انتشارات آزاد ایران، ۱۳۸۷. ۱۱۶ صفحه. شابک ۹۷۸۹۱۸۶۱۳۱۱۲۸

نظرهای خوانندگان

«ادبیات ایرانی هزاره سوم میلادی»!

بابا آقای واثقی این حرفا چیه میزنین؟

-- مانی ب ، May 19, 2008 در ساعت 12:15 PM