رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۸۷
گفت و گو با نویسنده‌ی رمانِ «خانه‌ی کنار مسجد»:

در هلند به قادر عبدالله اعتماد دارند

ترجمه‌ی نادر یکتا

آخرین رمان ِ حسین سجاد قائم مقام فراهانی، که با اسم مستعار ِ قادر عبدالله می‌نویسد، «خانه‌ی کنار مسجد» نام دارد. این رمان پس از ترجمه‌ از هلندی به آلمانی بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های آلمانی داشت. از جمله مجله‌ی قنطره گفتگویی با وی انجام داده است که ترجمه‌ی آن را در زیر می‌خوانید.

شما سال ۱۹۸۸ به عنوان پناهنده‌ی سیاسی به هلند آمدید. قبل از آن اما چندین کتاب به فارسی نوشته بودید. موقعی که شروع کردید به هلندی نوشتن، چطور بود؟
پرزحمت، بسیار پرزحمت. باید دنبال هر کلمه می‌گشتم. مثل یک جواهرساز کردم: کلمه‌ها را به دست گرفتم، نظاره‌شان کردم، بوکشیدم و سرانجام نوشتم‌شان. به واقع یک کار فنی بود و کلی انرژی صرف کردم. بویژه کتاب اولم که پنج سال روی آن کار کردم.

این کار کتاب‌هایتان را خیلی عوض کرد؟ کتاب‌هایی که به هلندی نوشتید خیلی با کتاب‌های قبلی‌تان فرق می‌کند؟
هفده سال پیش که به این‌جا آمدم، به عنوان ایرانی آمدم. اما هفده سال کشتی گرفتن با زبان هلندی از من آدم دیگری ساخت. من کتاب‌هایم را فقط با ذهنیت یک هلندی می‌نویسم. از فاصله‌ای پنج شش هفت هزار کیلومتری به فرهنگ خودم نگاه می‌کنم. و چون امروز برای خواننده‌های هلندی، بلژیکی و اروپایی می‌نویسم، حالا آن‌ها را با چشمانی کاملاً متفاوت با هفده سال پیش می‌بینم.

این تفاوت‌ها در کجاست؟
مثلا آخرین کتابم «خانه‌ی کنار مسجد» را به طرز کاملا روشنی برای خوانندگان هلندی، بلژیکی، آلمانی و آمریکایی‌ام نوشته‌ام، چون این کتاب برای خواننده‌ی ایرانی هیچ لزومی ندارد. دست خوانندگانم را می‌گیرم و امکان نگاه به پشت پرده را در اختیارشان می‌گذارم. وچون هفده سال با هلندی‌ها زندگی کرده‌ام، دقیقاً می‌دانم چه چیزهایی می‌دانند و چه چیزهایی را هنوز نمی‌دانند، کنجکاو چه چیزهایی هستند و آن‌ها را باید با خودم به کجاها ببرم.


سجاد قائم مقام فراهانی (قادر عبدالله)، نویسنده‌ی رمانِ «خانه‌ی کنار مسجد»

پس به اصطلاح شاهدی بر وطن‌تان هستید؟
بله، دقیقاً. نوعی شهادت دادن است. در هلند قادر عبدالله کسی است که که به او اعتماد دارند، پس می‌گویم: نمی‌خواهید با من بیایید؟ شما را با خودم به فرهنگم می‌برم. اسلام، قرآن، ایران و خاورنزدیک، این‌ها مضامینی هستند که فعلن برای مردم اروپا جالب‌اند. این‌ها کنجکاو قرآن، دین اسلام و فرهنگ‌های قدیمی هستند. و من می‌گویم: بسیار خوب، پس با من بیایید، من همه‌ی این‌ها را نشان‌تان می‌دهم.

موضوع کتاب شما رخنه‌ی سیاست به زندگی خصوصی هم هست. شما زندگی خانواده‌ای را توصیف می‌کنید که ده‌ها سال در خانه‌ای نزدیک مسجد زندگی می‌کند و در زمان انقلاب ِ [آیت‌الله] خمینی با بنیادگرایان دچار مشکل می‌شود، اگرچه همیشه با قرآن رفتار محترمانه‌ای داشته‌اند.
قضیه‌ی قرآن چیز خاصی است. وقتی من قرآن می‌خوانم، آن را به عنوان کتابی قدیمی، زیبا و شاعرانه می‌خوانم که از گذشته‌ها تعریف می‌کند و از دین. قرآن همان‌قدر برایم ارزشمند است که انجیل، هر دوشان جزو زیباترین کتاب‌های جهان‌اند. به هرحال این نظر من است. اما وقتی این‌ کتاب را به دست رییس جمهور فعلی ایران بدهیم، او آن را کاملا طور دیگری می‌خواند. او از این کتاب سوء‌استفاده می‌کند تا خشونت را توجیه کند. آیت‌الله‌های ایرانی، امام‌ها، کتابی هزار و چهارصد ساله را به دست می‌گیرند و آن را به عنوان کتاب قانون می‌خوانند و می‌خواهند با آن سیاست بورزند و کشور را رهبری کنند. و این کار را بطرز وحشتناکی خراب می‌کند. وقتی بخواهی با قرآن به کشوری حکومت کنی، آن‌جا تبدیل به جهنم می‌شود. و حاصلش آن چیزی می‌شود که الان می‌شود در ایران دید. مردم عادی قرآن را گذاشته‌اند توی اتاق نشمین و از آن به عنوان ملاک برای رابطه با بچه‌ها و همسایه‌ها‌شان استفاده می‌کنند و نه بیش از این. این‌جا هم انجیل می‌خوانند ولی به آن به چشم قانون نگاه نمی‌کنند.

در این کتاب شما به زمان شاه و سقوطش از طریق انقلاب [آیت‌الله] خمینی برمی‌گردید. در آغاز چپ‌های سیاسی از [آیت‌الله]خمینی حمایت کردند، بعد اما از انتظاراتی که از او داشتند، سخت سرخورده شدند.
شاه فقط یک عروسک خیمه‌شب‌بازی آمریکایی‌ها بود و شاید به همین خاطر هم [آیت‌الله] خمینی توانست خیلی راحت او را از کشور بیرون کند. اما ایران هم مدت‌های زیادی آزادی را نمی‌شناخت. ما تقریبا سه هزار سال در سایه‌ی حکومت‌های وحشت زندگی کردیم. نه آزادی بیانی وجود داشت و نه تجربه‌ای انتخابات ِ آزاد. ما به هرحال فقط می‌توانستیم بین شاه و [آیت‌الله] خمینی یکی را انتخاب کنیم. شاه را نمی‌خواستیم وآلترناتیو دیگری هم نبود. تنها یک رهبر وجود داشت و آن هم [آیت‌الله] خمینی بود.

پس از یک فاز نسبتاً طولانی ِ آزادی که با مرگ [آیت‌الله] خمینی شروع شده بود، امروز کشور دوباره تحت رهبری یک بنیادگراست. آیا وضعیت ِ خطرناکی است؟
بوش می‌خواهد بمباران کند و من فکر می‌کنم آیت‌الله هم خیلی دل‌شان می‌خواهد بمباران بشوند. آن‌ها خیلی دل‌شان می‌خواهد به عنوان ضدآمریکایی وارد تاریخ بشوند. طبیعی است که من چنین آروزیی برای‌شان نمی‌کنم و به همین خاطر هم امیدوارم که بوش ایران را بمباران نکند. بهتر است تلاش کنند با آن‌ها حرف بزنند. وگرنه روحانیون تمام ایرانی‌ها را پشت سرش خواهند داشت تا علیه آمریکا بجنگند.

منبع

در همین رابطه در زمانه:
قادر عبدالله، نویسنده‌ میهمان امسال در دانشگاه لیدن هلند

«کاروان»؛ ستون های میرزا در فولکس کرانت

نظرهای خوانندگان

خانه کنارمسجد را دارم به آلمانی می خوانم، رمان نیست، معجونی است ازرپرتاژ و وقایع من درآوردی. کتاب را تا نیمه خوانده ام مسلما باید تا انتها خواند تا نظردرست داد، اما تا نیمه کتاب را که خوانده ام، بنظرم نویسنده آن متاثراز مذهب شیعه هنوزشیفته انقلاب کذائی ایران است .

-- ایرج ، Mar 12, 2008 در ساعت 04:49 PM

ایرج عزیر در قضاوتتان عجله کرده اید. اول بخوانید. بعد مطمئنم که از این نوشته تان پشیمان می شوید. باید به وجود ایشان برای خلق اثری به این زیبایی افتخار کرد. از دید شما رپرتاژ است. از دید من زندگی است. و در این زندگی عشق،تنهائی،مرگ. تولد،سیاست، انقلاب،مذهب، زندان، و... هست.

-- هژبر میر تیموری ، Mar 14, 2008 در ساعت 04:49 PM

سلام
من کتاب را به هلندی خوانده ام . برای من هم که ایرانی بودم خیلی جالب بود ولی خوب برای خواننده هلندی همه چیز تازه است چیزهایی که او هیچ وقت ندیده است یا تجربه نکرده است به هر حال کتاب در هلند بسیار مورد توجه است و یکی از کتاب هایی است که در دبیرستان به بجه پیشنهاد می شود که بخوانند.

-- شقایق ، Mar 14, 2008 در ساعت 04:49 PM

hay abdol chera hay ayatollaah ro tooye perentez mizaryl

-- بدون نام ، Mar 14, 2008 در ساعت 04:49 PM

من کتاب به زبان هلندی تا به آخر خواندم . اگر هرنویسنده ای هم مثل آقای قادر عبدالله بقول رگ خواب کتابخوانهای هلندی اینجوری که در مصاحبه هایش می گوید پیدا کرده بود . و میخواست مثل سازندهای فیلم فارسی فقط به گیشه فکر کند، مسلما همینجوری کتاب می نوشت . آخر پدر مادر آمرزیده چرا فکرش یا جسارتش را نداری که بگویی این کتاب فقط بدرد فاتحه خواندن میت می خورد ، چرا نمی گویی که در تمامی سوره های آن جزء قتلو قتلو چیز دیگری یافت نمی شود . آقای قادر عبدالله اگر نمی آمد هلند و تا الان ایران می ماند با این نوع برداشتی که ایشان از قرآن دارند حتما تا حالا شده بود یک شخصیتی مثل استاد علی موسوی گرما رودی که قبل از انقلاب در شبهای شعر انجمن گوته در تهران شعرش را به سعید سلطانپور تقدیم می کرد و حالا سفیر فرهنگی جمهوری حون و جنایت در تاجکستان است . این زبان ما هم بعضی موقعها بد جوری سرخ می شود ، کارش نمی شود کرد آخه آخوندهای ما هنوز طرز استفاده بهینه از قرآن را آنجوری که آقای قادر عبدالله درک کرده یاد نگرفته اند ، بخاطر همین هم با ما کاری کرده اند که زبانمان همیشه سرخ باشد .

-- جاسم رحیمی ، Oct 9, 2008 در ساعت 04:49 PM