رادیو زمانه > خارج از سیاست > شعر > «مولوی میتواند به نیاز امروزی ما پاسخ بدهد» | ||
«مولوی میتواند به نیاز امروزی ما پاسخ بدهد»ماهمنیر رحیمیگفتگو با احمد کریمی حکاک را از اینجا بشنوید یونسکو، بخش آموزشی-علمیـ فرهنگی سازمان ملل، سال جاری میلادی ۲۰۰۷ برابر با هشتصدمین سالگرد تولد جلالالدین محمد بلخی را سال جهانی رومی اعلام کرده است. بدین مناسبت محافل و سمینارهایی در کشورهای مختلف برگزار شده و میشود؛ از جمله در ایالات متحده آمریکا. ۲۸ تا ۳۰ سپتامبر دانشگاه مریلند میزبان دهها رومیشناس و صدها میهمانی خواهد بود که قرار است در مورد مولوی، شاعر نامدار قرن سیزدهم که به نماد عرفان ایرانی نیز معروف است، بگویند و بشنوند. این کنفرانس بینالمللی به همت مرکز مطالعات فارسی با مدیریت احمد کریمی حکاک برگزار خواهد شد. ویژگی این گردهمایی را در قیاس با دیگر برنامهها دربارهی مولانا از خود وی میپرسم: احمد کریمی حکاک کنفرانس ما دو ويژگی دارد به نظر من. یک، اینکه میخواهد مولوی شاعر را بیشتر بشناساند تا مولوی عارف را. خیلی وقتها ما بهنظرمان میرسد که او فقط نظرش انتقال معنا و مفهوم و تفکر بوده است. در حالی که خلق زیبایی کاریست که شاعران میکنند و مولوی این را به زیباترین شکلی کرده است. بنابراین درک شاعری مولوی جدا نیست از درک جهان زیبایی که او ساخته است و اگر جهان مولوی متفاوت از جهان سعدی و حافظ و خیام و دیگر کسانی که به زبان عرفان و زبانهای نزدیک او سخن گفتهاند، در این است که جهان او نه تنها با معناست، بلکه زیبا هم هست. بنابراین درک این زیبایی که صرفا در حیطهی شعریت، ادبیت و برخورد شاعرانه و ادبی، برخورد زیباییشناختی با جهان دارد، این از چیزهایی بوده که من عاملا و عامدا در محور توجه این کنفرانس گذاشتهام. دو دیگر اینکه، در بسیاری از کنفرانسها اولین اتفاقی که میافتد این است که مولوی از دسترس آدمیان امروزی دور میشود و بهصورت فردی که متعلق به زمانهی دیگریست که بسیار دور است و خیلی سخت میشود درکش کرد قرار میگیرد. در حالیکه اتفاقا کنفرانس ما یکی از پیامهایش این خواهد بود، امیدوارم، که مولوی میتواند به نیاز امروزی ما پاسخ بدهد. برای همین مثلا نوع ارتباطهایی را که نسلهای امروزی در اطراف و اکناف جهان کوشش کردند با شعر این بزرگمرد برقرار بکنند نه تنها آنها را به سویی نمیزنیم و کنار نمیگذاریم، بلکه اتفاقا یک جلسهی ویژه را هم به این اختصاص دادهایم و مثلا «جدید مدیا» از لندن برای ما living Rumi، یعنی مولوی زنده را نشان خواهند داد و این خیلی عزیز و مغتنم است که یک هنرمند امروزی مثل «مدونا» آواز مولوی را میخواند. ما اینها را به فسادکشاندن مولوی نمیدانیم. اتفاقا مولوی را جهانی میکند و از حوزهی فرهنگی خودش قابلیت پرواز را برای او ایجاد میکند که حتا آن بخش بزرگی از بشر که زبان ويژهی او را درک نمیکند میتواند متصل بشود. این جدیدگرایی در برابر قدیمگرایی و کهنگرایی و سنتگرایی که تقریبا همیشه برخورد با مولوی با آن همراه بوده است، به نظر من کنفرانس ما را یگانه میکند... بیشتر سخنرانتان یا میهمانانتان آمریکایی یا انگلیسیزبان هستند و یا فارسیزبان و ایرانی؟ البته ما نمیپرسیم از کسی که از کجاست و خیلیها را هم نمیدانیم گذرنامهی چه کشوری در جیبشان هست. ولی همه اینها به مولوی دسترسی دارند، دوستان آمریکایی ما، دوستانی که از هند آمدهاند، دوستانی که از کشمیر آمدهاند. کسانی که در این کنفرانس متنی ارائه میدهند، بیتردید با زبان مولوی آشنا هستند. امروز در دانشگاههای آمریکا پر است از همکارانی که خودشان از حوزههای فرهنگی مولوی یا زبان فارسی یا عربی و یا در حقیقت از حوزههای تمدنی اسلام آمدهاند. از یکسو شعر و فکر مولوی را به زبان اصلی دریافتهاند، و از سوی دیگر توان این را دارند که به زبان انگلیسی تبیین و تبدیل بکنند. پوستر کنفرانس این سخنرانیها به انگلیسی خواهد بود؟ بهطور کلی کنفرانس به زبان انگلیسی خواهد بود، غیر از یکشنبه بعدازظهر که در آن آقای عبدالکریم سروش و آقای داریوش آشوری به زبان فارسی سخن خواهند گفت. ما این جلسه را در ابتدا نداشتیم که بسیاری از افراد ایرانی و فارسیزبان این منطقه از ما خواستند برای کسانی که به زبان انگلیسی اشراف ندارند، جلسهای هم به زبان فارسی بگذاریم. پذیرفتیم، و این یکشنبه بعدازظهر را اضافه کردیم به کنفرانس. چرا خاصه آمریکاییها توجه ويژهای به رومی دارند؟ من آمریکا را بهطور خاص نمیگویم. ولی حقیقت این است که جوامع پیشرفتهی صنعتیشده تا آن حدی که گامآهنگ زندگیاش سریع میشود و فرصت تامل و تفکر ازشان گرفته میشود و مردم در چنبرهی زندگی میچرخند و جایی نمیماند برایشان که بنشینند و فراغتی دست بدهد و با این جهان و کائنات در تماس قرار بگیرند، فکر میکنم خلایی در زندگیشان ایجاد میشود که این خلاء را انواع و اقسام سیستمهایی که میخواهند آدمها را به معنویت وجودی آدمی وصل بکنند، میتوانند پر بکنند. آن چیزی که مولوی و عرفان ایرانی شاید باید گفت یگانه میکند، این است که در او این ظرفیت هست که این معنویت را از مناسک و مذاهب خاصی جدا بکند. چه هست این ويژگیها؟ شما لازم نیست که مثلا مسلمان باشید حتما تا به این گونه عرفان سربسپارید، و یا مسیحی باشید. میتوانید حتا بیخدا باشید. اساس اینکه این را میسر میکند این است که شما وقتی رابطهی بشر را با خدا از ترس و بیم و امید و فضاهایی مثل دوزخ و بهشت و اینها جدا بکنید و به عشق، به آن کششی که آدمی، هر کسی، در زندگی خودش تجربه میکند وصل بکنید و فضایی ایجاد کنید که در آن آدم عاشق خدا باشد، خدا عاشق آدم باشد و این خطایی که بشر در عهد الست مرتکب شده او را جدا کرده باشد از مبدا آفرینش خودش، این آنوقت برای هر انسانی قابل درک میشود. برای اینکه هر انسانی عاشق میشود، هر انسانی پدر و مادرش را دوست دارد، برادر و خواهرش را دوست دارد، فرزندانشان را دوست دارد، معشوقاش را دوست دارد. یعنی میشود گفت عرفان به جایی از وجود آدمی التجاء میکند و پناه میآورد که هم از پیش وجود دارد. و این نیروهای موجود در روان آدمی را بهکار میگیرد تا بتواند فضایی باز بکند برای شوق رسیدن به معنویتی فراسوی زندگی مادی. اینها همه بخشی از محتوای عرفان ایرانیست که برای خیلیها جذابه. روزگاری چرخ حرکت تاریخ آن زبان و آن فرهنگ بوده است. متاسفانه بعد از رسمیشدن مذهب تشیع و چیرهشدن شریعت این فضا تنگتر و تاریکتر شده است، ولی امروز در فضای غربتی که ما در آن زندگی میکنیم و همینطور البته در فضایی که آمریکاییها و اروپاییها در آن زندگی میکنند، این معنویت برای همه مغتنم است. و مولوی از اینجاست که امروز بیواسطه و از فراز قرون با میلیونها آدمی که ممکن است حتا زبان او را ندانند، صحبت میکند و راز دلش را به آن میگوید. اینکه من اسم آمریکا را خاصه آوردم، به این خاطر است که در اروپا لائیسیته به نظر میرسد که بیشتر رایج است و مردم آمریکا معنویتگراتر هستند. آیا اینطور است که آمریکاییها باز توجه ویژهای به مولوی دارند؟ نمیدانم. لائيسیته البته یک مفهوم مدنیست و فرض ما براین است که لائیسیته در بسیاری از افراد قرن بیستم و بیستویکم خانه کرده و روح آنها را الهام میبخشد، بههرحال مبدایی اگر برای یک چیزی قائل باشند و اگر حتا معتقد باشند که آدم خدا را آفریده است و نه خدا آدم را، بههرحال یک رازآلودگی در جهان این کائنات هست که اگر کسی بتواند آدم را متوجه این رازآلودگی بکند، همان کاری را کرده است که مولوی میکند. در واقع انسان بینیاز نیست از این گونه معنویت. شما معنویت را یا عرفان مولوی را خیلی خلاصه چه تعریف میکنید؟ سیستمیست که در آن آدم میتواند خودش را متصل نگهدارد به یک مبدایی بهمراتب وسیعتر از خودش، و خود محدودش را به یک خود نامحدود نامتناهی متصل نگهدارد و آنچه را قابل فهم نیست، برای خودشان اقلا قابل تحمل بکند و نه تنها قابل تحمل، بلکه شوقانگیز بکند. احساس شیفتگی ایجاد بکند نسبت به آن چیزی که آدم عقلا نمیتواند درک کند. مرتبط: |
نظرهای خوانندگان
I am not sure this is a typo or just simple ignorance :the word als does not exist in the Quran... the correct word is Alast ...it means the world of pre- existence ... Anyway if there is mysticism without god there might be a word such as als in the qurqn too!
-- alireza fakhrashrafi ، Sep 24, 2007 در ساعت 06:45 PMچقدر زیبا :« میشود گفت عرفان به جایی از وجود آدمی التجاء میکند و پناه میآورد که هم از پیش وجود دارد. و این نیروهای موجود در روان آدمی را بهکار میگیرد تا بتواند فضایی باز بکند برای شوق رسیدن به معنویتی فراسوی زندگی مادی.»
برگزاری چنین سمینارهایی در این عصر شتاب و سرعت و صنعت و فلز، حقیقت زندگی را برای چند ساعتی هم که شده ، عریان می کند و این بسیار باارزش است.
با بهترین آرزوها برای دکتر کریمی حکاک و تلاش های انسان دوستانه اش.
با احترام، ماندانا
-- ماندانا زندیان ، Sep 25, 2007 در ساعت 06:45 PMخانم ماندانا زنديان ما در ايران امنيت و نان شب مي خواهيم. اگر گيرمان آمد در همين عصر آهن و كوفت و زهر مار خودمان خدا را پيدا مي كنيم. من نمي فهمم خدا چه نيازي به اين كارها داره. اگر هم ما نياز داريم خودمون پيداش مي كنيم. با اين پست مدرن بازي مي خواهي جامعه اي كه به شيوه هزار سال پيش اداره مي شود رو به چه چيزي برسونيد.
-- ماني ، Sep 26, 2007 در ساعت 06:45 PMبه قول آرامش دوستدار كه هنوز مدرن نشده مي خواهيم پست مدرن باشيم. بابا چه خبره ... قدم به قدم. اينطوري يه معجون درست مي شود كه ديگه كسي ازش سر در نم آورد. البته متاسفانه همين الان هم اينگونه شده است. جواني كه خرافات صدها سال پيش را قبول دارد، آهنگ جاز و راك و رپ گوش مي كند.
من يك نظريه اي دارم به نام ((انفصال ذهني)) يا دو پارگي انديشه. متاسفانه جامعه جوان ما دچار يك گسست ذهني است كه مسائل سنتي را در يك طرف دارد و شكل جديد زندگي را هم يك طرف. اين فاصله باعث مي شود كه داده هاي ذهني را يكپارچه نكند تا با هم بسنجد. كه اگر اينكار را بكند قطعا به زندگي مدرن روي مي آورد.
اينكه در غرب پس از چند سده مدرنيسم و خرد گرايي باز سراغ عشق و پست مدرنيسم و رمانتيسيسم و سورئال رفتند چه ربطي به ما دارد. بگذاريد ما اول از خزعبلات فكري رها شويم بعد دوباره معنويت را در بين همين "عصر شتاب و سرعت و صنعت و فلز" آنچنان پيدا مي كنيم كه مولانا هم كف كند. بابا مولانا كه مال خودمونه. اگر ذهن جوانانمان را از دوپارگي رها كنيم دوباره مولانا ها و حافظ ها و خيام ها و هزاران ها ديگر سر بر مي آورند. نمي دانم بعضي به اصطلاح روشنفكران از چه مي ترسند و باعث فلج شدن جامعه مي شوند. عرفان چند قرن پيش ديگر امروز كارگشا نيست. بايد تعاريف جديدي از معنويت بدهيم. البته كه در اين راه گنجهايي چون مولانا به كار مي آيند اما نبايد يك بت ساخت و آن را پرستيد. شما ذهن جوانان را تكان بدهيد تا خاك هايي كه طي چندين قرن بر آن نشسته بريزد، آنوقت ببين چه كولاكي بكنند كه مولانا هم كم بياورد.
نظر شما چيست؟ روي انفصال ذهني فكر كنيد. ببينيد شما خودتان چقدر تناقضات را در كنار هم در فكرتان پرورش مي دهيد. نترسيد تجزيه و تحليل كنيد و تاريخ مصرف گذشته ها را بيرون بريزيد. معنويت گم نمي شود. خدا خودش را نشان مي دهد. نياز به وكيل مدافع هم ندارد.
از ما گفتن و از شما هم ايضا!
خیلی ممنون خانم رحیمی
-- محمد رضا لطفی ، Sep 29, 2007 در ساعت 06:45 PMاز اونجایی که جدیدا لینک ها و پست های رادیو زمانه تو ایران فیلتر شده متاسفانه به راحتی نمی شه مطالب رو دنبال کرد