رادیو زمانه > خارج از سیاست > ادبیات ایران > ادبیات ایران در نشریهای آلمانی | ||
ادبیات ایران در نشریهای آلمانیفارسی: ناصر غیاثیفصلنامهی آلمانی زبان «اخبار ادبی از آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین» بخش زیادی از شمارهی تابستانی امسال خود را به ادبیات معاصر ایران اختصاص داده است. ترجمهی یک گفتوگو از این مجموعه در زیر میآید.
پیرامون این موضوع چند وجهی از دو تن از زنان مترجم که بهطور جدی به ادبیات مدرن ایران میپردازند سؤال کردهایم. سوزان باغستانی و یوتا هیملرایش در سالهای اخیرکتابهای مهمی از ادبیات مدرن ایرانی را [به آلمانی] ترجمه و ثابت کردهاند ادبیات فارسی را خیلی خوب میشناسند. سخنان این دو توسط ناصر غیاثی، نویسنده و مترجم ایرانی که از سال ۱۹۸۳ در آلمان زندگی میکند، تکمیل میشود. او داستانهایی کوتاه به زبان مادریاش منتشر و آثاری، از جمله از برشت و فروید، را به فارسی ترجمه کرده است. آیا ادبیات مهم تنها در خارج عرضه میشود و بلاواسطه به آلمانی، فرانسه، هلندی و انگلیسی نوشته میشود؟ سوزان باغستانی: «ادبیات فارسی» درواقع چیست؟ نه فقط در ایران، بلکه در افغانستان و تاجیکستان هم، که تا قرن هفدهم و نوزدهم جزو امپراتوری ایران بودند، به فارسی حرف میزنند. در اینجا اما منظور از ادبیات فارسی، برخلاف ادبیات فارسی افغانستان (به دری) یا ادبیات تاجیکستان، ادبیات ایران است. بسیاری از نویسندههای مهم ایرانی به خارج (اروپا یا آمریکای شمالی) مهاجرت کرده یا گریختهاند. با وجود این، مرکز ادبیات فارسی همچون گذشته در ایران است. در خارج از کشور نسل دوم بیشتر به زبان کشور میزبان مینویسد. البته بسیاری از نویسندههای جوانتر ایرانی هنوز هم به زبان مادری مینویسند. ادبیات معاصر فارسی هم در ایران و هم در خارج از ایران تولید میشود و بهتر است به آن بهعنوان یک مجموعه نگاه کرد. ناصر غیاثی: چیزی کاملا نو دارد رخ میدهد: نشر و پذیرش ادبیات تبعید؛ ادبیاتی که وجودش پیش از این نه فقط انکار میشد، بلکه به تابو تبدیل شده بود. رضا قاسمی، که در فرانسه زندگی میکند، رمانی مینویسد و آن را در خارج از کشور منتشر میکند. این رمان سالها بعد برای اولین بار در ایران به چاپ میرسد و بلافاصله جایزههای متعددی دریافت میکند. البته هنوز هم آثاری از ادبیات تبعید موجود است که در ایران به آنها مجوز چاپ داده نمیشود. با وجود این، این آثار هم متعلق به ادبیات فارسی هستند. یوتا هیملریش: خارج مهم است اما در خود کشور هم صداهایی ادبی هست که گشایشی درونی در داخل کشور را متذکر میشوند: نویسندگانی که میخواهند در کشور (دستکم تا زمانی که مستقیما در معرض خطر مرگ قرار ندارند) بمانند، ناشر پیدا میکنند وآثارشان حتا جایزه هم میگیرد. تا وقتی حکام ایرانی همچنان پیش پای خود راهی جز دستگیری، شکنجه و کشتن نویسندگان نمیبیند، بیتردید ادبیات داخل مهم است. این گزاره به تنهایی معیاری برای این نیست که غرب کی و با چه سرعتی متوجه ادبیات آنجا میشود. هوشنگ گلشیری و محمود دولتآبادی جزو آن گروه محدود و مهم از نویسندگانی به شمار میروند که با وجود همهی ناملایمات به تبعید نرفتند. «جننامه»، بلندترین رمان گلشیری که در ایران ممنوع است، دربارهی مرد جوانیست در جستوجوی خویش. این رمان با ترکیبی آشوبزده از تکنیکهای روایی، جهشهای زمانی و شوخیهای زبانی، سیلی از مناظری عرضه میکند از درون جامعهی ایرانی پدرسالار دیروز و امروز ایران که با سریشم به هم چسبانده شدهاند. این کتاب قوی ۵۴۰ صفحهای خوراکی سادههضم نیست. باید بین سطرهایش را هم خواند. به همین جهت هم هست که نسخهی آلمانی کتاب چند سالیست در کشوی ناشر سنگینی میکند. به همان «شازده احتجاب» و «مردی با کراوات قرمز» اکتفا کردند. خارج مهم است، چون آنها که در اقلیت به سرمیبرند و مینویسند، در زمین حریف مینویسند. آنها از نظر جغرافیایی و و زبانی به ما نزدیک شدهاند، دامنهی درونمایهها را گستردهتر میکنند، بر زبان ما تسلط دارند، چیرهدستانه به زبان ما غنای بیشتری میبخشند و به آسانی جذبشدنی هستند. از نمونههایی که در آلمان استاندارها را بالا بردند، سعید و عباس معروفی هستند، که نه فقط پهنای تصویر ما را از ایران گسترش میدهند، بلکه در خود جامعهی ما مسلماتی جدید را پدید میآورند. آیا ادبیات، برای مثال نثر، احیانا رسانهی آفرینندگان جوان نیست و به جهت اِعمال سانسور احتمالی، وبلاگ و فیلم بیشتر رسانهی آنها شدهاست؟ سوزان باغستانی: بهجهت تشدید سانسور، که ناشرین مستقل را به تدریج به نابودی میکشاند، بسیاری از نویسندگان داخلی اینترنت را بهعنوان سکویی برای نشر آثارشان کشف کردهاند. وبلاگها و عرصهی اینترنت در وهلهی اول در خدمت اظهار نظر، بحثها و نقد ادبی هستند، بهخصوص به جهت توقیف تعداد زیادی از روزنامههای مستقل و مجلات ادبی مثل کارنامه. ممکن است وبلاگ بهعنوان یک رسانهی جدید ادبی نقشی بازی کند، با وجود این اما نمیتواند جای کتاب و نثر روایی را بگیرد. البته اینترنت بهعنوان جبههای برای ارائهی آثار جدید و ارتباط ادبی بین نویسندگان ایرانی و منتقدین ادبی در داخل و خارج از کشور اجتنابناپذیر است. نمونهی جالب این ارتباط ، تازهترین اثر نویسندهی تبعیدی ساکن پاریس، رضا قاسمی، است. او رمان خود، «وردی که برهها میخوانند» را در ۴۰ فصل نوشته و آن را بهتدریج روی شبکه گذاشته است. ناصر غیاثی: سانسور حکومتی نویسندگان و شاعران جوان را مجبور کردهاست آثارشان را در وبلاگها و اینترنت منتشر کنند. یوتا هیملریش: جوانان ایرانی بیشک راههایی خارج از ادبیات جُستهاند تا در کنار سرخوردگی و یأس و خشمشان از وضعیت حاکم بر کشور، شوق زندگیشان را نیز بیان کنند. این اتفاق به شکلی متنوع و مبتکرانه در فیلمها نمایشگاهها، موسیقی و وبلاگهایی که از نظر بینالمللی شناخته شدهاند رخ میدهد. ممکن است شکلهای بیانی را کم و بیش از غرب الهام گرفته باشند، اما غربزده نیستند؛ یعنی آثارشان عینا کپی آثار غربی نیست. البته این آثار کاملا مصون از سانسور هم نیستند. برای جلوگیری از «رخنهی اسب تروای مکار فرهنگ غربی به ایران»، ارتباط اینترنتی محدود و سایتها مجدانه فیلتر میشوند. پخش و فروش موسیقی ممنوع است و پیش از اجرای نمایش تئاتر گروههای خارجی، قبل از هرکس، سانسورچی در سالن نمایش نشسته است. علیرغم این تغییرات، ادبیات همچنان جایگاه خود را دارد. نویسندههای جوان حمایت میشوند. مثلا بنیاد گلشیری که در سال ۲۰۰۱ مستقل از حکومت بنیانگذاری شد و هر سال به یک مجموعه داستان و یک رمان به زبان فارسی از یک نویسندهی ایرانی، چه مقیم ایران و چه خارج، جایزه میدهد. در کنار جایزهی گلشیری جوایز ادبی دیگری هم هست و در مجلهی فرهنگی «جهان کتاب» نقدهای خوبی نوشته میشود. نویسندگان مدرن چه درونمایههایی را انتخاب میکنند؟ اسلام، سرکوب، رفتن (به اجبار یا خودخواسته) یا ماندن؟ سوزان باغستانی: درونمایهی اصلی هیچیک از کلیشههای حاکم بر رسانههای عمومی غرب نیست؛ از آن گذشته، مهاجرت متوقف شده است؛ طوریکه دیگر در داخل کشور لزوما موضوعیت ندارد. مضامین اصلی عبارتند از جامعه، فرد، تجزیه و تحلیل تاریخ معاصر ایران، مخصوصا انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۶، اشغال کشور توسط متفقین در جنگ جهانی دوم، زمان شاه و انقلاب اسلامی. همانگونه که به تازگی یک منتقد ایرانی گفته است، ادبیات معاصر داستانی هر چه بیشتر به زمان حال نزدیک میشود. ناصر غیاثی: من در آثار جدید درونمایههای کاملا متفاوتی کشف کردهام. مهمترینشان تصادم سنت و مدرنیته است؛ تصادمی که در کوچکترین زوایای جامعه نفوذ کرده است. این تصادم نه تنها در تکنیک روایت، بلکه در مکان ادبیات روایی، یعنی شهر، نیز انعکاس مییابد. دومین درونمایهی اصلی، که اغلب در آثار پرفروش به چشم میخورد، جنبش دانشجویی، بخشی از پروسهی تاریخ معاصر ایران، است. سومین درونمایه داستان زنان است که تقریبا تنها توسط زنهای نویسنده مورد بررسی قرار میگیرد. در این آثار میتوان اعتراض به فرهنگ پدرسالارانه و روابط سنتی زن و مرد را شاهد بود، هرچند که هنوز نمیتوان از ادبیات فمینیستی در مورد این آثار سخن گفت. سپس جنگ هشت سالهی ایران و عراق است. اینجا و آنجا آثاری پیدامیشود که در آنها جنگ مورد انتقاد قرارمیگیرد و از طرف دیگر همیشه آثاری تبلیغی وجود داشته که در آنها از جنگ ستایش میشود و آن را «دفاع مقدس» میخوانند. در آثاری که به بررسی گذشته میپردازند سؤوالاتی از قبیل ما که بودیم، چه بودیم، امروز که هستیم، چه هستیم، چه شد که اینطور شدیم، چه خواهیم شد؟ نیز به بیان میآید. سانسور هم اثراتی دارد؛ بهخصوص درحوزهی مذهب و سکس. هر آن چه در ارتباط با این دو باشد نباید مورد سؤال قرار بگیرد؛ حتا نباید به آن اشاره شود، مگر آنکه ستایشاش کنند و ارزشهایش تایید شود. در مورد مسائل جنسی هم وضع بهتر نیست: توصیف هرگونه کنش جنسی، کوچکترین اشاره به سکس، ممنوع است. به این ترتیب ادبیات اروتیک نمیتواند تولید شود. هنگام صحبت از سانسور، خودسانسوری را هم نباید از یاد برد: اهل ادب نمیتوانند خود را از اخلاقیات و عرف جامعه کنار بکشند. با این حال اما بین خودسانسوری آگاه و ناخودآگاه فرق است. اما هر دو حالت مانع ظهور ادبیات پرمایه هستند. یوتا هیملریش: «آداب بیقراری» نام رمانی از یعقوب یادعلیست. یا در روزمرگی غرق میشوند، چون معمولا داشتن یک شغل برای گذران زندگی کفایت نمیکند؛ یا افسوس میخورند که امکان مهاجرت ندارند؛ یا به زمانهای گذشته، به دورههای بهتر فکر میکنند. مینشینند، بحث میکنند و به این امید نه چندان واهی دل میبندند که اوضاع به زودی به اوضاع بهتری دگرگون شود. شاید کسی مرتکب قتل شود و گناهاش را یا به گردن دشمناش بیندازد و بعدا دیگر نداند آیا به راستی قتلی اتفاق افتاده یا اینکه فقط فکر کرده قتلی به وقوع پیوسته است. شاید هم به یک مهاجرت درونی تن میدهند، یا آزاد میشوند، فشارها و ترسهای طبقهی متوسط را زندگی میکنند. اینها درونمایهی رمانها و داستانهای پنج سال اخیرِ نویسندگان مرد هستند. حتا اگر بشود زندگی روزمره را با طنز از سرگذراند، موقعیت زنان هم اغلب به اندازهی مردان پیچیده و پردردسر است. کسی که احساس میکند در زندان دوگانهی زندگی زناشویی و قراردادهای تنگ اجتماعی گرفتار است، بیهدفی، حسرت آزادی و شیزوفرنی برایش تبدیل به فشاری پایدار میشود. امروزه نه حتما خود اسلام، بلکه بیشتر خشم نسبت به تنگی، نسبت به بنیادگرایی رو به رشد جامعه و امتناع از جهتگیریهای نو تبدیل به درونمایه میشود. بازگشت به وضع سابق، به موقعیتی که تصور میشد سپری شده است، دلیل موج حملهی اخیر به زنان است. به تعبیر رسمی، زنان با خواست برابری با مردان، امنیت ملی را به خطر میاندازند و به دلیل حجاب ناکافی و نامطلوب دستگیر میشوند. در کنار پرینوش صنیعی، سپیده شاملو، در اولین رمانش «انگار گفته بودی لیلی»، و فریبا وفی در اولین رمانش «پرندهی من»، تنگنای اجتماعیای را که امروز زنان زیادی در ایران گرفتار آنند توصیف میکند. «ترلان»، قهرمان زن رمان دوم وفی، که کتاب هم به نام اوست، میخواهد از خانه برود تا پلیس شود (یا برعکس). شیوا، در سومین رمان وفی «رؤیاهای تبت»، نمیتواند بپذیرد مردی که عاشقش است با زن دیگری ازدواج کند. مطمئنا خواندن بعضی از این کتابها آدم را کمی غمگین میکند. مثلا در «سمفونی مردگان» ِ عباس معروفی یا «پیکرفرهاد»، که در آن دنبالهی «بوف کور» صادق هدایتِ بزرگ را پیمیگیرد (که خود به عناصری از «یادداشتهای مالده لاوریدس بریگه» رجوع میکند). اما در این آثار در بیان عمیقترین درماندگیها زبان و تصاویر آنچنان پرقدرت و گویا هستند که میتوان اندوهشان را نادیده انگاشت. اتفاقا ادبیات جوان از طریق شوخیهای زبانی و طنز (سیاه) آن اندوه را به اندازهی کافی جبران میکند. گرایش به ادبیات سرگرمکننده را چگونه می بینید؟ سوزان باغستانی: موفقیت غیرمنتظرهی «بامداد خمار»، اثر فتانه حاجسیدجوادی، که بیش از صدهزار نسخهی آن به فروش رفت، رونق زیادی به ادبیات سرگرمکننده داد. اما در ایران هم کتابهای پرفروش غیرایرانی، مثل رمانهای دانیل استیل را ترجیح میدهند. درهرحال روند بازار کتاب ایران به سمت «عادی شدن» است؛ حالا دیگر برای هر سلیقهای، ادبیاتاش هم موجود است. ناصر غیاثی: من این گرایش را مثبت میبینم. خوانندهها با ادبیات ارتباط برقرار میکنند و از طرف دیگر پلورالیسم ادبی جان میگیرد. یوتا هیملریش: در ایران هم، مثل هر جای دیگر، آثاری وجود دارد که از نظر ادبی از سطح بالایی برخوردار نیستند. اما کتابهایی که به اصطلاح اساس اصل حوا را به خدمت میگیرند، یعنی «داستان زنان خانهدار»، هم مخاطب خود را پیدا میکنند؛ کتابهایی که عرف اجتماعی را مدون میکنند. اما قبل از هر چیز در بخش ادبیات کودکان و نوجوانان، ادبیاتی که بتواند روشی برای مهار کردن نسل در حال رشد ارائه دهد، کمبود زیادی به چشم میخورد. جوانان وقتی خواندن هری پاتر را تمام کردند، به جهت کمبود عرضه، داستایوفسکی و مارگرت میچل میخوانند. در سرزمین نوادگان شهرزاد به اندازهی کافی کتاب کودکان در زمینهی افسانه و خیال وجود دارد. در این کتابها متأسفانه خیلی وقتها انگشت نشانهی اخلاق به هوا بلند است. مهمتر این است که شعر هنوز هم در ایران نقش مهمی بازی میکند. شهلا لاهیجی، مدیر «انتشارات روشنگران و مطالعات زنان» که بیش از دو دهه به کار نشر مشغول است، میگوید تعداد کسانی که دور هم جمع میشوند تا از اشعار مولانا برای زندگی روزانه نیرو بگیرند، بیشتر از تعداد کسانی است که در گروههای کتابخوانی دور هم جمع میشوند تا دربارهی رمان و داستان کوتاه نویسندگان مدرن تبادل نظر کنند. لاهیجی اضافه میکند: شعر به عنوان وسیلهی اعتراض، به خاطر چندمعنایی بودن، اهمیتاش را هرگز از دست نداده است. وقتی نمیگذارند ادبیات با کلام روشن حرفاش را بزند، میتوان به برهنگی، عبای شعر پوشاند. وضعیت ادبیات فارسی در خارج از ایران چگونه است؟ سوزان باغستانی: گسترش ادبیات فارسی در خارج به خاطر مقرارات سانسور دولتی با مانع عظیمی روبهروست؛ این گسترش اما به خاطر منابع کم مالی ناشرین ایرانی نیز به شدت محدود است. مشکل دیگر شیوهی ناقص پخش و فروش است آن هم نه فقط در خارج. با توجه به بودجهی اندک تبلیغات، که مضافا باید ابتدا برای بازار کتاب اروپا و امریکا به انگلیسی ترجمه شود، اطلاعات ناچیزی دربارهی آثار تازه به چاپ رسیده به خارج درز میکند. یکی از تلاشهای نویدبخش برای عبور از این مشکل سیدیهایی هستند حاوی معرفی کتابهای ناشرین متعدد، که انتشارات روشنگران در اکتبر ۲۰۰۶ در نمایشگاه کتاب فرانکفورت پخش کرد. ناصر غیاثی: امروز در ایران خیلی در این باره بحث میکنند که چرا ادبیات ایران در دنیا حضور ندارد. منظور از «دنیا» اما درواقع فقط غرب است. عدهای معتقدند علت مهجوری ادبیات فارسی حروف الفبای عربی و گسترهی کم زبان فارسی در دنیاست؛ عدهای علت را انتخاب درونمایه و نقصان ایدههای نو میدانند و عدهی دیگری میگویند علت اصلی عدم علاقهی غرب است. یوتا هیملریش: ابتدا یک پرسش در برابر پرسش: آیا ادبیات فارسی برای ما زیادی فارسی است؟ ادبیات ایران در حوزهی زبان آلمانی چندان هم بیوطن نیست. اما مقدار نسبتا کم ِ فروش این آثار، و در نتیجه خودداری ناشرین در چاپ این آثار، همیشه به این پرسش منجر میشود که چرا این ادبیات در بازار آلمان چنین مشکلات عظیمی دارد. توصیهی کتاب [به ناشر آلمانی] با بهانههایی مواجه میشوند از قبیل: «اثر به اندازهی کافی ادبی نیست» یا «ما دنبال نویسندگانی میگردیم که عمر یکروزه نداشته باشند». ناشرین ایرانی فقط برای تبادل تجربه به مرکز نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت نمیآیند، بلکه به این خاطر هم میآیند که به کیفیت آثاری که ارائه میدهند اعتقاد دارند. به اندازهی کافی کتابهای جوهردار موجود هست که به تصویر ناقص ارائه شده توسط رسانههای عمومی شکل دقیقتری ببخشند. منبع: |
نظرهای خوانندگان
ترجمه دقيق عنوان اين گفتگو: "ادبيات فارسی چقدر ايرانی است؟"
-- کيوان ، Jun 24, 2007 در ساعت 02:06 PMبنظرم اسم اون خانوم مترجم آلمانی يوتا هيمل رايش هستش و نه يوتا هيمل ريش! بنده خدا رو ريشدار کرديد؟
-- مرجان ، Jun 24, 2007 در ساعت 02:06 PM