رادیو زمانه > خارج از سیاست > عشق در ادبیات و زندگی > زنان اشرافی در رمان "زندگی باید کرد" | ||
زنان اشرافی در رمان "زندگی باید کرد"نوشین شاهرخیبرای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید. رمان "زندگی باید کرد" نوشتهی منصوره اتّحادیه، پنج نسل را دربرمیگیرد که البته به سه نسل بیشتر میپردازد. هر بخش از داستان یک نسل را روایت میکند که بیشتر زنان را مورد کنکاش قرار میدهد، زنان اشرافی قاجارهای از قدرت پایینکشیدهای که البته هنوز ثروتمندند. کتاب با تاجگذاری رضاخان سردار آغاز میشود و در مقطعی که محمدرضاشاه در سال 1357 ایران را ترک میکند به پایان میرسد. عزت دختر خان کاکاوند، با پسر عباسمیرزا، شاهزادهی قاجار به نام محسنمیرزا ازدواج میکند. عباس میرزا تبعید میشود، سپس محسنمیرزا نیز دستگیر و در زندان از سوی عامل رضاشاه خفه میشود. شروع داستان از قصاوتها و استبداد و دیکتاتوری رضاشاه میگوید و قاجارها چنان در رمان تصویر میشوند که اگر کسی نداند، فکر میکند که قاجارها پادشاهان نسبتا معتدل و دمکراتی بودهاند. البته یکی از موضوعهای داستان تا پایان وحشت از مصادرهی املاک وسیع شاهزادگان قاجار و اقوام و آشنایان اشرافی عزت از سوی سلسلهی جدید شاهنشاهی است. نویسنده به خوبی حسها، دلبستگیها، زندگی بسته و تنگ، محدودیتها و فرهنگ روزگار گذشته را از زبان مادران مادربزرگان ما در دوران جوانیشان بیان میکند. بسیاری از مسائل به شکل گفتگو بیان میشود که برای خواننده جذابیت بیشتری ایجاد میکند. بخش دوم رمان زهرا نام دارد که دختر نخست عزت است. زهرا علاقهی زیادی به ازدواج نشان میدهد و انتظار عشق دارد که اینگونه در رمان تجسم مییابد: "زهرا سودای ایفای نقش، در ماجراهای عاشقانه را در سر میپرورانید. عشقهای پُر تب و تابی که داستانهایشان را نویسندگان اروپایی، در کتابهایشان نوشته بودند." (ص61) اما اگر سراسر تابستانی تنها برای چانهزدن بر سر مهریه بگذرد، نشان از آن دارد که عشق در این زندگی خیالی بیش نخواهد بود. مهری دومین دختر عزت خواستگارانش را جواب میکند و با یکدندگی رضایت خانواده را برای تحصیل در آلمان میگیرد، به حزب توده میگرود، عاشق مردی تودهای میشود و با وی که نه اشرافی و پولدار است و نه از امنیت جانی برخوردار، ازدواج میکند و رابطهاش با خانوادهاش قطع میشود. در پایان داستان خواننده درمییابد که مهری در سوئیس پناهنده است، اما به سرنوشت همسرش اشارهای نمیشود. دختر زهرا هما در انگلستان تحصیل میکند. سپس در ایران ازدواج میکند و دارای پسری میشود که به هنگام انقلاب 14 ساله است و در تظاهرات ضدرژیم شرکت میکند و مادر را نیز کمکم در تظاهراتها با خود همراه میکند. راوی دانای کل بر همهی کُنشها و شخصیتها آگاه است، به پهلویها بسیار کینه دارد و اینجا و آنجا نهتنها در غالب دیالوگ، بلکه خارج از آن نیز سیاست و رفتار پهلویها را به شدت محکوم میکند. به خیزش روحانیون در سال 1342 اشاره میشود و نیز آغاز انقلاب و نقش خمینی، بیآنکه به این پروسه بپردازد که همای در خارج تحصیلکرده که شیک میپوشد و متجدد است و در رابطه با حقوق زن از کودکی حساس بوده و خودش را کمتر از مردها نمیداند، چگونه از حجاب و انقلاب و روحانیون دفاع میکند و به همسرش میگوید: "معلوم است که حکومت اسلامی، با بیحجابی مخالف است. سر و شکل امروزیِ زنها، فقط شصتهفتاد سال سابقه دارد. قبل از آن، همه محجّبه بودهاند." (ص447) و یا باز به همسرش میگوید: "حقّش است به یکی از سخنرانیای امام گوش کنی! من نوارش را دارم." (ص446) این پروسهی تغییر هما آنچنان سریع و ناپرداخته روایت میشود که کُنش همای بورژوای مدرن در دفاع از خمینی و روحانیون برای خواننده پرسشی بیپاسخ میماند. اگر هما آخرین نسل زن در این رمان که حال باید دههی هفتاد زندگیاش را بگذراند، خود همسرش را انتخاب کرده، اما باز هم از عشق و عاشقی در این رمان اثری نیست. دختران خانواده خوب میدانند که باید با همسری از قشر اشرافی و ثروتمند ازدواج کنند و اگر همسر مهری از این قشر نیست، خانواده به داماد روی خوش نشان نمیدهد و کمکم مهری تمام رابطهی خود را با خانوادهاش از دست میدهد. انتخاب دختران تا حد خوشآمدن از مرد است، قلبی به تپش نمیافتد و خواننده در تمام این رمان 451 صفحهای شاهد صحنهای عاشقانه نمیشود، اما تا دلتان بخواهد بحث بر سرخواستگاران پولدار، اشرافی و زمیندار است. ------------------------------ مطلب پیشین: "زن در حماسهی کلیدر |
نظرهای خوانندگان
in barname haye jaleb didar edame nadarad? jash khaliye
-- بدون نام ، Jul 21, 2007 در ساعت 03:07 PMMinoo