رادیو زمانه > خارج از سیاست > نويسندگان > فرهنگی فارسی در كتابخانههای جهان | ||
فرهنگی فارسی در كتابخانههای جهانعرفان قانعیفردیكی از مهمترین و اساسیترین كارهایی كه در فرهنگنگاری هر زبانی، در عصر حاضر مورد توجه قرار میگیرد تالیف و تدوین فرهنگ لغتی از زبان مبدأ (مادری) بر زبان مقصد (زبان خارجی دیگر) است و گاه این امر از نظر غنی بودن واژگان، ممتاز جلوه میكند و در بسیاری از كشورهای در حال توسعه، با انجام چنین كار سترگ و خطیری، با مددگرفتن از اصول زبانشناسی کاربردی، برای رفع یا نقصان واژگانی خود تلاش میكند. زیرا در دنیای امروز، كه جهان بشر مدرن با سرعت به قصد شكافتن ناشناختهها و كاویدن و شناختن تفكرهای همنوعان خود حركت میكند، از ابزار زبان سود میجوید، هر چند که از آغاز خلقت تا امروز، انسان از این ابزار نخستین برای یافتن و کاویدن و جستن اطلاعات و دانستنیهای خود مدد جسته و گرچه پیشرفت و ترقی دانش و پژوهش و ماشینی شدن زندگی و ورود به عصر ماهوارهها و اتم، گرچه نتوانست استفاده از این ابزار کلیدی را كمرنگ كند، بلكه در گشودن روزنههای ناشناخته و شناختن دستاوردهای نوین و حتی تفكرپیچیده انسان نقش شاه کلید را داشته است و تنها این ابزار گرانبها بوده است كه در اندیشیدن، فهم، تبادل و ارتباط، انسان را یاری داده است و از این روست که گاه زبان را شاخص یا فصل تمایز فرهنگها دانستهاند... در اكثر كتابخانههای مشهور جهان، اگر به بخش مرجعها مراجعه كنید، انواع و اقسام نقشهها و اطلسهای جغرافی و مردمشناسی و فرهنگها توجه آدمی را به خود جلب میكند، مانند دانشگاه آكسفورد، كالج لندن، سوربن، استنفورد، واشنگتن و برلین. فرهنگ کیما تألیف کریم امامی با وجودی كه عصر ارتباطات مرزها را در هم نوردیده و چهره قرن ما را دگرگون ساخته است، روابط اجتماعی و تحول فكر آدمی روز به روز گستردهتر میشود، در كتابخانهها، هر جامعهای و كشوری به سهم خود سیر تكامل جامعه خود را در آرشیوها نهاده تا دیگر انسانهای كره خاكی را با زبان و فرهنگ و جامعه و جغرافیای خود آشنا كند؛ هزارها مركز علمی در سطح جهان در حال كاوش و جستن و عرضه كردن آخرین راهكارها برای آشنا كردن دیگر مردمان به زبان و فرهنگ جامعههای مختلف است. امروزه روز، چند زبانه بودن، لااقل برای اهل جدی دانش و شناخت، در عصر اندیشه و فلسفه، ضرورتی غیرقابل انكار است، اكثر دانشمندان و روشنفكران در سطح گیتی، برای بیان اندیشه مكتوم ذهنی و انتقال آن به دیگران، از زبان دوم و سوم بهره میگیرند و شاید منطقیترین ابزار تفكر و تدبیر هم باشد. در پاییز 1383 دانشگاه سیدنی بودم كه فردوسیشناس برجسته كشورمان، دكتر جلیل دوستخواه، تلفنی مژده اتمام كار فرهنگ فارسی به انگلیسی شادوران كریم امامی را به من داد؛ خبر مسرت بخشی بود، از حسن اتفاق در آن روز در كتابخانه چرخ میزدم و فرهنگهای مختلف و رقابت زبانی فرهنگنویسان جهان را نظاره میكردم. از سوئدی، دانماركی، نروژی، آلمانی، هلندی، عبری تا بلغاری، رومی تا فرانسوی، اسپانیایی، پرتغالی تا هندی، بنگالی تا یونانی در داخل قفسهها چشمك میزدند ... از خانوادههای مختلف زبانی، فرهنگ لغتی وجود داشت، و جالب آنكه گاه هر قفسهای به یك زبان خاص، اختصاص یافته بود: «نحوه فراگیری، دستور زبان، آموزش ترجمه، ادبیات و ...». مانند بسته پیشنهادی كه در علوم سیاسی امروزه معروف است، وجود داشت؛ اما افسوس خوردم كه راستی در خانواده هنر و ایرانی، چرا از كردی و فارسی و پهلوی و پشتو و... خبری نیست كه نیست. حتی نشانی از حییم و آریانپور هم نبود... در حالی كه فرهنگ لغت در ایران؛ از بسیاری زبانها مانند بلغاری، مجاری، چك، هلندی، رومانیایی، نروژی و سوئدی با سابقهتر و شاید با ذرهای اغراق پیشرفتهتر است؛ فقط چند كتاب آموزش زبان فارسی وجود داشت، كه دیگر با آن کیفیت بد روی جلد و شمایل و شكل ناقص، حوصلهای برای تورق و سنجیدن اعتبار و وثوق آنها نمیماند...گرچه «هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست...» جالب اینكه از آغاز سال 2000 تا امروز، آمار انتشار كتابها درباره ایران و زبان فارسی در خارج از كشور، به زبانهای خارجی، رشدی قابل ملاحظه داشته است. اما خمیرمایهای برای ارائه كردن نیافته و یا نساختهایم و طرفه آنكه مرجعها و ماخذهای ما را دیگران مینویسند و به قول پرفسور Frantisek Cermak شرمك در دانشگاه چارلز شهر پراگ در چك، ما ایرانیان، دارای طیف گستردهای از زبانهای ارمنی، تركی، فارسی، كردی، بلوچی، عربی و... هستیم كه این تنوعزبانی و لهجه، از كمنظیرترینهای جهان است. اما هنوز ما ایرانیان Corpus یا پیكره زبانی و واژگانی نداریم، بانك واژگانی منسجم و دقیق نداریم، گوش شنوایی هم نیست! ...كسی هم فریاد تذکر و اعتراض ما زبانشناسها را نمیشنود... در بازار عوام؛ ناشران كپیكاری و سرقت بی دخل و خرج را تجویز میكنند... در داخل حرم زبانشناسان نیز، محرمان ، رقیب هم شدهاند و موازی كاری و کپی نویسی و از نو حركت كردن – همان افت تاریخی ما ایرانیان- شده است علاجی و مرهمی بر زخم فرسودن و خفتن بر ساحل و غفلت از موج مدرنیته در جهان امروز! ... که جهان ارتباطات گویند ... یا شاید هم حرفی برای گفتن نداریم! حال از این ذکر دردها اگر بگذرم، در نگاهی به فرهنگ كیمیا تدوین شادروان کریم امامی ، چند نكته قابل تامل و جدی وجود دارد که به آنها میپردازم: ۱. منبع معتبر-مخاطبشناسی در تدوین فرهنگ فارسی- خارجی نخست منبعی معتبر را بهعنوان اساس و مبنای كار انتخاب میكنند و طراحتاً باید بگویم در سه فرهنگ فارسی- انگلیسی، که تا امروز از سلیمان حییم، عباس و منوچهر آریانپور كاشانی و كریم امامی منتشر شده ، هیچ منبع معتبری به عنوان مبنای کار ذكر نشده است... در حالی كه مجموعه واژگانی هر سه فرهنگ، بیشتر حالت گنجینهای و مجموعهای و خرواری دارد كه هزاران لغت را كنار هم گذاشتهاند و اصلا مراجعهكننده و مخاطب مورد توجه قرار نگرفته كه این فرهنگ را برای چه كسی عرضه میشود؟ ... اما امامی نیم قدمی دیگر برداشته. الف) تشخیص نیاز و سطح مخاطب ب) پرهیز از ابهام ج) پیكره و مجموعه واژگانی د) منبع كار حال در مورد (الف) فرهنگ كیمیا، این امر را رعایت نكرده است و مشخص نیست كه مخاطب چه كسی است. در مورد (ب) حتی ویراستار ارجمند دكتر علی خزاعیفر هم با كمك كامپیوتر نخواستهاند، خیال مراجعهكننده را آسوده كنند. اما انگار حدود ۲۵ هزار واژه میشود و در این فرهنگ از «گیاه زنیان» تا «موبایل» و ... لغات منسوخ و لغات نو و حتی نامتداول در كنار هم آمدهاند... . در مورد (ج) هم، ظاهرا Corpus خاصی در بین نبوده است. ۲. طبقهبندی در فرهنگهای معتبر جهان در مبحث طبقهبندی، ۷ طبقه را در نظر میگیرند تا هر لغتی از آن الگو و قالب عبور كند و مانند هنر منبت یا مرصع كاری است. الف) سه واژه (واژه اصلی) در این الگوی ساختاری (Structural pattern) نكات غیرمشترك هر دو زبان، فرهنگنویسی را وادار میسازد كه قبل از آغاز كار فرهنگنگاری و معادلیابی، ساختار اصلی خود را پیریزی كند واژه یك معماركه مطابق نقشه مهندسی به پیریزی ساختمان موردنظرش میپردازد بتواند ساختار فرهنگ خود را بر آن اساسی تعریف كند. در این فرهنگ، كریم امامی، ظاهرا خود را موظف و ملزم به این كار ندیده است؛ گرچه بنا به شناختی كه از وی داشتم انسانی بسیار دقیق و وسواسیای بود؛ اما آنچه بهعنوان راهنمای استفاده از فرهنگ ذكر شده است؛ كار او نیست و نمیتواند باشد؛ مثلا در لعنت «دیوانه». دیوانه/ di.vãne/ اسم . اما در كیمیایی امامی چنین آمده است (mad, insane, lunatic, crazy , …)، یعنی باز هم، همان شیوه قدیمی کنار هم نهادن و معادل چینی سنتی. در حالیكه بندهای «الف- ب»، رعایت شده اما خبری از ۷ خان دیگر نیست؛ در جاهایی این تعداد به ۳ یا ۴ میرسد؛ و این تناقض ساختاری معادلیابی، نوعی آشفتگی را در فرهنگ به وجود آورده است. یا در لغت «پروانه». كه طبق رسم پیشنهادی و قالب معتبر؛ باید نوشت: پروانه/ Par.va.ne/اسم كه در اینجا امامی تا حدی درست عمل كرده است؛ به معانی ۱ و ۲ و ۳ اشاره كرده و حتی طبقهبندی معنایی درستی هم كرده؛ اما «شمارهگذاری مدخل» ها كاملا موجب آشفتگی شده است؛ چون در راهنمای استفاده از فرهنگ كیمیا، ویراستار چنین آورده است "وقتی یك صورت نوشتاری، نماینده بیشتر از یك معنا بوده است از شمارهگذاری استفاده كرده است " در حالی كه یك «اسم» را چرا باید شمارهگذاری مجدد كرد؟ هیچگاه یك هویت دستوری را تكهتكه نمیكنند؛ زمانی كه واژه در مقوله یا هویتهای دستوری متفاوت به كار برده شود، از شمارهگذاری مدخل استفاده میشود؛ مانند: كه هویتهای فعلی و اسمی جدا شدهاند؛ حال اگر این روش امامی، جدید است؛ پس چرا در كل فرهنگ این مسئله رعایت نشده؟ مانند لغت «دیوانه» و یا ... و یا لغت «یادداشت» و خبری از طبقهبندی و تعیین حوزه نیست؛ فقط یك معادل بیشتر از معادلهای پیشنهادی فرهنگ سلیمان حییم آمده است در حالی كه میشد نوشت: یادداشت/yād. dāšt/اسم اما در فرهنگ امامی می بینیم که چنین نیست و این اصول رعایت نشده است یا در كلمه «یادگار»؛ كه فقط سه معادل آمده است، و فقط لغت «heir loom» با صمیم فرق دارد؛ در حالی كه یادگار؛ در زبان فارسی به سه معنای «مبنای تاریخی»، «تذكره»، «هدیه» هم میآید و باید جداگانه آورده شود: كه از این طبقهبندی در فرهنگ مزبور خبری نیست. یا در كلمه «یار»، فرض بفرمائید که من نوآموز زبان میخواهم ببینم با توجه به معانی مختلف این کلمه در زبان فارسی، مثلا در معنای «دستیار»؛ كدام لغت را به جای «یار» بگذارم؟ آیا «همسر»؟ یا «معشوق» ؟ یا «مونس»؟ هرچند در اینجا امامی، طبقهبندی را رعایت كرده است؛ اما تعیین حوزه معنایی نكرده. یا در كلمه «یافتن» مثلا اگر مقصود ۱۰ دانشآموز یا دانشجوی زبان در هنگام ترجمه از فارسی به انگلیسیی؛ همان ۱۰ معنای این کلمه در زبان فارسی باشد که هر کدام نیز، متفاوت از هم باشند و هر كدام بخواهند بنا به معانی موردنظر خود، معادلیابی کنند، تكلیف چیست؟ ... برای كلمه فعلی «یافتن»؛ معادلهای «پیدا كردن، گرفتن، كسبكردن، رسیدن، نائل شدن، كشفكردن، تجربهكردن، متوجه شدن، مشاهده كردن ، پیكردن» وجود دارد و هر كدام در محور و طبقهای جداگانه و مجزا میآید: یافتن / yāftan/ فعل اما در فرهنگ كیمیا، خبری از این شیوه استاندارد و مقبول و رایج در فرهنگ نگاری امروز نیست، صرفا در آنجا، ۳ طبقه بدون هویت آمده است. یا برای معادل گذاری در كلمه «یخ شكن»؛ دیگر تكلیف روشن است؛ که اگر به معنی «كشتی» باشد معادل breaker Ice میآید و اگر مقصود «كلنگ» باشد ice pick و اگر منظور«لاستیك» باشد studded tyres میآید؛ اما در فرهنگ كیمیا، توضیح غیرضروری و شگفت Capable of breaking up the ice آمده است كه به هیچ وجه ربطی به فرهنگ دوزبانه ندارد. یا به عنوان مثال در برابر كلمه "یكدست"؛ مثلا اگر یك آمریكایی بخواهد از این فرهنگ استفاده كند؛ در زبان فارسی كه کلمه "یكدست" به ۸ معنی است؛ پس ۸ معادل جداگانه مورد نیاز است؛ نه تنها این ۲ معادلی كه در كیمیا آمده است. كه البته كم و كیف معادلهای پیشنهادی در فرهنگ «كیمیا» هم خود مبحث دیگری است؛ مثلا برای كلمهای مانند "یکدنده" در زبان انگلیسی حدود ۲۵ معادل مختلف داریم، نه صرفا این دو معادل «adamant, stubborn» كه در فرهنگ كیمیا به آنها اشاره رفته است؛ كه معادل اولی در فرهنگ آریانپور و معادل دومی در فرهنگ حییم هم هست؛ حال درنظر بگیرید مترجمی بخواهد از «احمد محمود» یا «گلشیری»، متنی را به انگلیسی ترجمه كند؛ و تصادفا منظور نویسنده از به کاربردن این لغت مزبور در متنش، «سركش و نافرمان» باشد؛ تحتالفظی هم نمیشود با توضیح نوشت «difficult to control»، بلكه باید لغتهایی مانند: Contumacious intractable, wayward , refractory, را آورد، یا مثلا من بخواهم در ترجمه این واژه از متن «هدایت یا شاملو»، این لغت را به انگلیسی برگردانم و مقصود هردوی آنها از «یكدنده» در متن به مفهوم «دارای رگ خریت» باشد: من مترجم چه كنم؟ آیا بنویسم «as Stubborn as a mule»؟ یا در كلمه «یك وجبی»، اگر فرضا در متن منظور نویسندهای مانند سیمین دانشور، «كوتوله» باشد با مفهوم چلغوز و یا مانند علی محمد افغانی و محمود دولتآبادی، منظور از آن كلمه «غوره نشده، مویز شده» باشد، به معادلهای Pigmy (در مفهوم اول) و whippier (snapper) در مفهوم دوم نیاز دارم كه در فرنگ امامی اشارهای به این مسایل نشده. در زیر مدخلها هم معمولا با توجه به خود بند ۵ نوشته داخل راهنمای استفاده از این فرهنگ عبارات و اصطلاحات پر كاربرد میآید ویا چند مثال و شاهد با ترجمه ذكر میشود تا مراجعهكننده را یاری دهد. ۱– سر واژه و زیرمجموعه، مشخص نیست. مثلا کلمه «یورش» سر واژه است، «یورشبردن» هم سر واژه است. در كل فرهنگ فعلها و قیدها و صفتها و اسمها با وابستههایشان، جزو سر واژه محسوب شدهاند كه كاملا امری غیرعادی است و همان شیوه سنتی قدیمی اما مهجور است. ۲– كلیه زیرمدخلها، تقریبا براساس یك نظم و سیاق خاص و كاربردی تنظیم نشدهاند؛ و كاملا اتفاقی کنار گذاشته شده است؛ مثلا در نگاه اول؛ آوردن زیر مدخل «یاتاقان ساچمهای» در كیمیا چندان ضروری و کاربردی به نظر نمیآید؛ اما لغات پر كاربرد و اصطلاحی مانند «از وسط ییلاق، اقامت در ییلاق داشتن، در ییلاق» كه زیر سرواژه «ییلاق» بیاید كه نیست، شاید برای من دانشجو، اینها ضروریتر به نظر بیاید. ۳– در زیر مجموعهها، معمولا با كمك نشانهها، نوع زیرمجموعه مشخص میشود كه نشانه عبارات فعلی است و یا اصطلاح و یا ضربالمثل و مثال و...؛ اما در این فرهنگ در صفحه ۱۱، در راهنمای استفاده از فرهنگ، ۸ علامت را به خواننده معرفی كردهاند؛ اما در داخل فرهنگ با یك، دو علامت مانند مربع توخالی روبهرو میشوید كه مشخص نیست، به چه معنی و مفهومی است؟ ۴–غلطهای املایی پراكنده و یا حتی معادلهای مهجور و گنگ مانند exuviate برای «پوستانداختن» و... حال که این مطلب را مینویسم فرهنگ لغتی در ۱۰۰۱ صفحه؛ جلوی من گذاشته شده است با شمایلی درست و آراسته حاکی از ذوق و تلاش ناشری خوشنام: گرچه شاید صدها حرف نگفته داشته باشم و وقتی ندارم تا در دانشگاهی و جلسهای علنی کتاب را نقد کنم و قوت و ضعفش و عیب و هنرش را بازگویم. چون صادقانه بگویم این فرهنگ بنا به توقعی که از امامی داشتم پاسخگوی آنچه در ذهنم بود، نیست؛ اما میدانم، برای نسل من، پله نخست محكمی است و می خواهم جز این جسارت نکنم. از یک سو فرهنگ لغت امامی را در روزگار هجرانش، از نشر فرهنگ معاصر توسط دكتر باطنی به هدیه گرفتهام؛ در این سالها، از مرحوم امامی هم دریایی تشویق و ترغیب و امید و حیا دیدهام: از گلی امامی هم جز مهر و مادری رفتاری به یاد ندارم؛ ویراستار اثر نیز، سالهاست همدم و همكار روزگار دانشگاه و پیگیر زحمتکش و فروتن دغدغه ذهنیام بوده است؛ از سویی دیگر «امامی» یك تنه بار عظیمی را بر دوش كشید و با تحمل و مدارا مراحل تودرتوی تهیه این اثر را بر دوش كشید؛... و باید با همه این احوال، جهد و توفیق این تلاشگر سپید موی این راه را حرمت نهاد. شاید آن سخنهای نقد و ایرادگرفتنهای مشفقانه با حرمت جوانب کمی تا اندکی درست باشد، اما در کنار رعایت حرمتها با وجود زیستن در این روزگار وانفسا و موسم عسرت عدم حمایت از نهضت فرهنگنگاری در ایران؛ هرچند که این بحرانهای كپینویسی و تقلید و سرقت و سودجویی و... هم كه بر پیشانی كار فرهنگ نویسی در این مملکت افزوده است؛ اما لااقل به دور از همه این حواشی خسته کننده میتوان در وسط کتابخانه و ذهنیت آکادمیک از كهنگی و سنتیبودن كار امامی نالید. چون دور از فضای عوام، زبان اغراق و تمجید و بزرگنمایی و یا چشمپوشی و اهمال و مدارا هم در كار علمی، جایی ندارد؛ حتی اگر نازكی طبع جناب فرهنگنویس و پیرامون به حدی باشد كه آهسته دعا نتوان كرد. به هر حال امامی امروز در میان ما نیست تا گفته شود «جانب حرمت فرو گذاشتهایم» و خاطر مبارك آزردهایم و اگر هم بود میدانم صادقانه لب به سخن می گشود. اما امامی، به گفتن و نوشتن عبارات متاسفانه معمول و عوامانه «نقطه عطف... رویداد مبارك... جایگاه رفیع... حضرت استاد و..» درباره خود و فرهنگش نیازی نداشت؛ آنها را «هذیان» میدانست. و آخرالامر، پایان سخنم این است كه هر خلق و تلاشی مثبت، كاری پر زحمت و اندیشه برات ولایتی ستودن و البته برای منتقدان، جانب زبان را نگاه داشتن واجبتر است و اگر توانی هست و ادعایی؛ كاری از او بهتر درآوردن. امامی دهه آخر عمرش را بر این فرهنگ گذارده، تا به ما مدعیان نصیحت كند «ولو اندك، از شیوه سنتی، كمر فاصله بگیریم».... «از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۵؛ دیگر خلا و سكوت و درجازدن كافی است... پس از حییم هم میتوان كمی همت بست و با عزم جزم، كاری دیگر درآورد... حتی با دو سه اشكال» ولو دیگر فرهنگنویسی، در این روزگار كار یك نفر نیست؛ اما کریم امامی، ۵ سال دوران كهولتش را با عشق، پشت میز نشست و نوشت. امامی منكر نقد نبود اما از تیشه به ریشه زدن، نفرت داشت. از ذكر حقایق وحشت نداشت، اما همیشه خوشانصاف بود و در تار و پودش، جانب حرمتگذاشتن باقی. در این میان؛ امروز با نوشتن این یادداشت، من جوان نخواستم از یك «نقد صادقانه و یادت به خیر» ساده دریغ كنم؛ به شیوه انشای خودش خواستم بر خلاف «سكوت تعمدی» یا «ارادتورزی عوامانه»؛ این گفتمان نقادانه را با تقلید از سبك خود او بنویسم. آرزوی امامی، رشد و اعتلای زبان فارسی بود. كارش نیز امروز انتشار یافته و فرهنگش به قول پیر مرادم "محمد قاضی" آنی دارد. ضمن ادای احترام به او و برداشتن كلاه از سر به حرمت تلاشش؛ به وعدهام پس از 6 سال وفا میكنم. كتاب را داخل ساكم گذاشتهام، تا اگر آقایان بگذارند به آرزوی امامی جامهعمل بپوشانم و در سفرم به انگلستان به هیات فرهنگنگاری Oxford و كتابخانهاش، كتاب امامی را به رسم یادگار، هدیه بدهم. كه بگویم "ما نیز مردمانیم!" در این باره: |
نظرهای خوانندگان
ناگزیر بودید این قدر پیچیده و نفس گیر بنویسید؟ یک نگاه به فرگرد دوم از بالای نوشته تان بیندازید تا ایرادهاتان را ببینید.
-- ساسان ، May 22, 2007 در ساعت 04:21 PMThere are many books on lexicography which can be used to write a dictionary. Apart from that, there are many bilingual dictionaries which have used the methods mentioned by Mr Qánei Fard. I appreciate the effort of Mr Emámi but I do not know why he has not used the experience of the ohters in this fields.
-- moodie ، May 22, 2007 در ساعت 04:21 PMaghaye ghanei fard, shoma chand sal pish bedoone anke zabane norvezhi bedanid, yek farhange norvezhi-farsi taalif kardid!! ke besiar ghalat , bisavadaneh va ba ajale sarham bandi shode, va kamelan maaloon ast ke baraye yek poole badavarde az bazi edarate norvezh, dast be inkar zadid, hagh bedahid ke in ezhare aghayede shoma ra aslan napaziram!!
-- sasan, oslo ، May 23, 2007 در ساعت 04:21 PMدوست هموطن ، فرهنگ نروژی شما / ویراست دوم و چاپ راهنما را دیدم و خواندم و نسبت به چاپ 1 بسیار بهتر است / ممنون
-- رودابه ، May 24, 2007 در ساعت 04:21 PM