رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > معرفی کتاب «مسافر هیچکجا» از رضا دانشور | ||
معرفی کتاب «مسافر هیچکجا» از رضا دانشورناصر غیاثی«دلیل اصلی گیرکردنت تو این سوراخ، همون گذشتهایه که انکارش میکنی» هنرمندان ِ بسیاری رویدادهای اجتماعی یا سرنوشتهای فردی را که براساس نادر بودنشان برجستگی مییابند، دستمایهی کار قرارداده و از آنها فیلم، نمایشنامه، داستان و رمان میسازند. دست هنرمند برای تغییرشکل دادن (دفرمه کردن) واقعهای که اینبار راویاش اوست، باز است. او میتواند کاملن به رویدادی که به آن میپردازد، وفادار بماند و آن را همانگونه که بوده، در هنر خود بیامیزد. یا به آن تغییر شکل بدهد و واقعهای دیگر بسازد که شباهتهایی ناگزیر با اصل دارد. رضا دانشور "مسافر هیچکجا" نمایشنامهای است که در آن رضا دانشور یک ایرانی را که هیجده سال ساکن فرودگاه ِ شارل دوگل پاریس بوده، دستمایهی کار خویش قرار داده است. تا ببینیم راویت ِ او از این ماجرا چگونه است، لازم است اشارهای کوتاه به اصل ماجرا داشته باشیم. مهران کریمی ناصری، متولد 1942 در مسجد سلیمان فرزند پزشکی انگلیسی و پرستاری ایرانی است. او، پس از تحصیل در انگلستان و بازگشت به ایران، در سال 1977 توسط رژیم شاه دستگیر میشود و سپس به خارج فرارمیکند. پس از گشت و گذارهای بسیار در اروپا، سرانجام در بلژیک به عنوان پناهندهی سیاسی پذیرفته میشود. اما به عشق یافتن پدر به انگلستان میرود و در مسیر فرار مدارک شناساییاش را نابود میکند تا در آنجا پناهندگی بگیرد. انگلسییها او را به خاطر نداشتن ِ مدارک شناسایی به بلژیک و بلژیکیها او را دوباره به انگلستان بازمیگردانند. در این رفت و آمدها سرانجام هشتم آگوست 1988 از فرودگاه شارل دوگل پاریس سربیرون میآورد. اینبار اما از آنجا که فاقد مدارک شناسایی بوده، فرانسویها نمیتوانند او را به کشوری که از آن آمده بود، برگردانند. مهران کریمی ناصری از آن تاریخ تا آگوست 2006، یعنی برای هیجده سال، ساکن سالن ِ ترمینال ِ فرودگاه شارل دوگل پاریس میشود. در سال 1999 یک وکیل فرانسوی موفق میشود برای او اجازهی اقامت بگیرد، اما او با این استدلال که «من مهران کريمی ناصری نيستم، بلکه سر آلفرد مرهان هستم و ايرانی هم نيستم»، از امضای مدارک سر بازمیزند. پس از آن به خاطر ابتلا به بیماریی که اعلام نشده، به بیمارستانی نامعلوم منتقل میشود. وی کتابی به انگلیسی به نام «مرد ترمینال» نوشته است که در آن به شرح ِ سرگذشتاش میپردازد. ادعاهایش در این کتاب و در مصاحبههای متعددی که با او شده، آنچنان متناقض است که نمیتوان به صحت ِ آنها اعتماد کرد. براساس زندگی «مهران کریمی» یک فیلم سینمایی توسط اسپیلبرگ، یک فیلم مستند توسط حمید رحمانیان و مستندهای متعدد دیگری ساخته شده است. روزنامهها و مجلات بسیاری در سراسر جهان دربارهی او نوشتهاند. حال ببینیم نگاه ِ رضا دانشور به این سرنوشت ِ یگانه در نمایشنامهی «مسافر هیچکجا» چگونه است و با توسل به کدام شیوههای نمایشی او را به تماشاگر معرفی میکند.
«مسافر هیچکجا» به تمام دادههای واقعی ِ موجود در مورد مهران کریمی ناصری پایبند است. در ابتدای نمایش "صدای من" را شنیده و سپس با خود ِ "من" آشنا میشویم. در طول نمایش درمییابیم که این «من» همزمان نویسنده و کارگردان و یکی از بازیگران نمایش است. او گاهی کور و گاهی شبح است و خودش را اینطور به آلفرد معرفی میکند: «نویسندهی شبح Ghost Writer»، «من نویسندهی توام» یا «من خالق توام». این نویسنده – کارگردان – بازیگر در گفتگوها دخالت و یا حتا گاهی آنها را هدایت میکند، به پرسش پرسوناژها پاسخ میدهد. او از سویی گاهی خودش در صحنه حضور دارد و گاهی تنها صدایش را میشنویم. و از سویی دیگر نمایش را روی صحنه و در حضور تماشاگران کارگردانی هم میکند. یعنی او هم در درون نمایش و روی صحنه حضور دارد و هم به عبارتی آن را از بیرون کارگردانی میکند. هست و نیست، درست مثل خود شخصیتی که نمایشنامه براساس زندگی ِ وی نوشته شده است، شخصیتی که در بیرون هست و نیست؛ هست، چون حضور دارد و نیست، چون حضورش حضوری غیرعادی است، نمونه نیست، نادر است. به این ترتیب «نویسنده و پرسوناژش، عجین توی یک آینهی شکسته»اند. رضا دانشور از طریق ِ درهمآمیزی ِ وهم و خیال با واقعیت در درون ِ ساختار نمایش، گفتگوی شخصیتها، آمد و رفت آدمهای دیگر، که برخیشان دو یا سه شخصیت را بازی میکنند، به خوبی آشفتگی ِ ذهنی و وضعیت ِ گروتسک ِ شخصیت اصلی – مهران و دیگر شخصیتها را به نمایش میگذارد. تو گویی آدمهای نمایش نه چهارده نفر، بلکه یک نفر است و گروتسک نشانهی اصلی وضعیت آنان است. شاید هم آلفرد حق دارد، بگوید: «ممکن است من آیندهی شما باشم». باید به او که تلاش میکند از زیر هر پاسخ سرراستی دربرود، گفت: «اتفاقا میخوای هیچی نگی خیلی میگی». سر آلفرد میخواهد – همانطور که خودش هم اعتراف دارد – در مرکز توجه قرار بگیرد. به این خاطر زمانی که اوراق شناساییاش را به او میدهند از امضاء مدارک تن میزند. چرا که میداند به دست آوردن ِ گذرنامه و اجازهی اقامت و کار همانا و بیرون رفتن از زیر نور همان. همویی که نه یک آلفرد، بلکه با شکستن شدن ِ آینهای در صحنهی آخر، « ده تا آلفرد! قاتی پاتی» است. رضا دانشور، نویسندهی آثاری چون (خسرو خوبان)، (نمازميت) و (محبوبه و آل)، با به صحنه آوردن ِ شخصیت ویلیام دارسی، به عنوان نماد ِ استعمار، نمایش را در سطح ِ تحلیلی سیاسی- اجتماعی تنزل میدهد. وی، تا علت ِ وضعیت ِ گروتسک ِ مهران کریمی ناصری را نشان بدهد، او را محصول ِ همبستر شدن ِ نفت و ایران، کودک ِ استعمار میخواند. با این همه میگویند نمایشنامه برای بازی نوشته شده، نه برای خواندن. نمایش را باید دید. امید که به زودی شاهد به صحنه رفتن این نمایشنامهی دیدنی باشیم. رضا دانشور در سال 1326 در مشهد به دنيا آمده است و اكنون در پاريس زندگى مى كند. -------------------------------------------- * عنوان و تمامی نقل قولها برگرفته از متن کتاب است. |