رادیو زمانه > خارج از سیاست > نويسندگان > رضا قاسمی: «به زبان خیانت میکنم» | ||
رضا قاسمی: «به زبان خیانت میکنم»مجتبا پورمحسنرضا قاسمی هم شعر نوشته، هم نمایشنامه، و هم رمان. اما خودش اعتقاد دارد که نوشتن رمان از بقیه سختتر است. از این نویسندهی ایرانی مقیم پاریس تاکنون سه رمان منتشر شده است: «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، «چاه بابل»، و«وردی که برهها میخوانند». چهار کتاب نمایشنامه هم در کارنامهاش دیده میشود که این چهار کتاب شامل هفت نمایشنامه است. «معمای ماهیار معمار» یکی از برجستهترین آثار نمایشی رضا قاسمی است. «لکنت» هم تنها مجموعه شعر منتشرشده از قاسمی است. او در گفت و گو با رادیو زمانه از رمان آخرش «وردی که برهها میخوانند» گفته است: گفتوگو با رضا قاسمی را «اینجا» بشنوید.
کپل دروغ نمیگوید، زبان چرا. کپل را مخفیگاه روح تصور کردید آقای قاسمی. جریان این کپل چیست؟ یکی از سایتهایی که روی این اثر نقد نوشته بود، اشاره کرده بود که من در این رمان فقط به کپل زنها اشاره کردهام در حالی که برای من تعجبآور است چه طور ندیدهاند که من بوغوس، شوهر مادام هلن، را هم از طریق کپلش معرفی میکنم. من فکر میکنم که همانطور که دستهای آدمها کاراکتر آنها را نشان میدهد. کپل هم مثل اثر انگشت که هیچ مشابهی ندارد میتواند معرف آدمها باشد. این ایدهای بود که من اجرا کردم. شما گفتید «زبان خیانتکار است. این را فقط یک کلیدساز میداند.» شما در این رمان خیلی علیه زبان حرف میزنید و این شاید از طرف یک نویسنده حرف جدیدی باشد... به هر حال من به زبان خیلی فکر میکنم. جایی که در رمان در مورد آسیه مثال زدم خیلی مرا به فکر فرو برد که چرا ما فعل معین و فعل کمکیای که برای صرف این همه فعل که در زبان فارسی هست به کار میبریم درست همان فعلی است که برای جماع به کار میبریم. خب فکر کردم حتما یک رابطهای هست بین خشونتی که در ما هست و این زبان. این خشونت به شکلهای مختلف خودش را نشان میدهد و فقط مختص این مورد نیست. من فکر نمیکنم هیچ ملتی در دنیا برای نشان دادن اتوریته ضربالمثلی مثل ضربالمثل ما ایرانیها داشته باشد که میگوییم گربه را دم حجله باید کشت. در حالی که اتوریته یک چیز در اصل معنوی است. یعنی آدم باید از طریق مهربانی و توجه بر دیگری اتوریته پیدا کند. ولی ما میخواهیم با کشتن و از این قبیل چیزها روی دیگری اتوریته به دست بیاوریم. این مسایل مرا به فکر واداشت. شعر فارسی خیلی خیانت زبان را تجربه کرده است و اصولاً فکر میکنم شعر فارسی بر اساس خیانت زبان شکل گرفته است. تمام شاعرها و نویسندهها هم این مسألهی خیانت زبان را درک کردهاند ولی شما به آن اعتراف کردهاید. برای اینکه من خودم هم به زبان خیانت میکنم. یعنی وقت نوشتن چیزی را که برای خودم ممنوع کردهام وفاداری به زبان است. یعنی باید به این زبان خیانت کنم تا از حالت کلیشهای و فرسودهاش خارج شود و چیزی که میگویم تازه به نظر برسد. دوستی از من پرسید چرا نوشتی به رنگ بنفش و خاکستر. گفتم درستش این است که بنویسم بنفش و خاکستری ولی شاید این هم از آن خیانتهایی است که من دوست دارم بکنم. من فکر میکنم باید به خواننده شوک وارد کنیم تا بفهمد نویسنده چه چیزی را میخواهد بگوید. جلق زدن در سوراخ دیوار خیلی مشمئزکننده و غیر واقعی نبود؟ نمیدانم مشمئزکننده بود یا نه، ولی واقعیت دارد. من کسی را میشناسم که با عکسهای تمام قد سوفیالورن دقیقاً این کار را کرده بود. این مسأله برای من جالب بود و آن را به این شکل در رمان وارد کردم. در ضمن در دوران کودکی ما به دلایل محرومیت، شکل استمنا خیلی فجیع بود. مثلا جگر و هندوانه میخریدند و آن را سوراخ میکردند و به جای آلت تناسلی زن استفاده میکردند. اینها مصیبتهای کشورهایی است که زن را در پستو نگه میداشتند و البته برای زنها هم موارد مشابهی از این مشکل وجود داشته است. پس چون امکان دسترسی نبود تخیل این آدمها برای استمنا شکلهای عجیب و غریبی پیدا میکرد. من در نقدهایی که راجع به کتاب شما نوشته شده است اعتراضهای بسیاری دیدم نسبت به طرح مسائل جنسی در کتاب شما. برای من خیلی جالب بود که چه طور ملتی که به قول شما فقط ۱۲۷ فعل آن نیاز به همان فعل معین که به جماع ربط دارد، ندارد این همه از سکس گریزان هستند و آن را چیز بدی میدانند. متأسفانه باید بگویم این هم به یکی از خصلتهای ملت ما یعنی ریاکاری برمیگردد. مردم ما در محافل خصوصی خودشان خیلی راجع به این مسائل حرف میزنند ولی همین که این مسأله به محافل جمعیتر کشیده میشود طوری برخورد میکنند که انگار پردهی حیا کشیده شده است. من شخصاً تکلیف خودم را با خودم روشن کردهام و این پرده را در همهی کارهایم دریدهام. و اگر این وسط کسی جریحهدار میشود مسألهی من نیست. مسألهی خودش است و باید بگویم که حتی در گفتوگویی که با صدای آمریکا داشتم یک عده ناراحت بودند که چرا خانم لونا شاد مرا به اسم کوچک صدا میکرد. در حالی که همه میگویند جناب آقای رضا قاسمی. این وحشتناک و غیر قابل تحمل است و به نظر من چیزی جز یک احترام تصنعی نیست. در اغلب موارد ما ایرانیها این طور هستیم. یعنی در ظاهر، یک وجههی خیلی سالم و شیک را ارائه میکنیم و در باطن شکل دیگری هستیم. خب من خودم را موظف میدانم که در نوشتههایم خیلی ریاکاری نکنم. من چه در اینترنت که جستوجو میکردم و چه در کتابهایی که به عنوان منبع مشهور هستند خیلی گشتم تا ببینم این عدد ۳۹ به چیزی ارجاع دارد؟۳۹ تا پله - ۳۹ تا ساز که به چهلمی میرسد. آیا این ۳۹ فقط یکی مانده به چهل است یا فلسفهی دیگری هم دارد؟ نه. مسأله فقط همان عدد ۴۰ است. ورسیون اول رمان من هم ۴۰ فصل داشت. البته در ابتدا من خودم فکر میکردم که این رمان باید ۳۹ بخش بیشتر نداشته باشد. چون از همان اول برایم روشن شده بود که سهتار چهلم ساخته نمیشود. یکی از فکرهای اصلی هم از اول کار برایم روشن شده بود، همین مسأله بود چون این آدم به این نتیجه میرسد که بهتر است رؤیا، رؤیا باقی بماند و آدم آن را به جای واقعیت نگیرد. در نتیجه اگر تا ۳۹ میرود در این جا فضا برای برداشت باز میماند. شاید من پیش خودم فکر میکردم که سهتار چهلم شاید همین رمان وردی که برهها میخوانند باشد. یعنی رؤیای سهتار چهلم از نظر شخصیت اول کتاب در آخر خیلی قشنگ از خود سهتار واقعی به نظر میآید. تقریباً اطمینان پیدا میکند که آن رؤیا هم مثل باقی رؤیاها توزرد از آب در میآید. به همین خاطر من تأکید کردم که چوبها را بر میگرداند توی کمدی که مخصوص انبار کردن خرت و پرتها بود. یعنی این رؤیا هم قاطی سایر خرت و پرتها میشود. در واقع، در زمانهای زندگی میکنیم که خیلی از رؤیاها تبدیل به خرت و پرت میشوند. شما رمان وردی که برهها میخوانند را یک رمان سیال ذهن میدانید؟ میتوانم بگویم در هر سه رمانی که نوشتهام این تکنیک هست. و من این رمان را هم یک رمان سیال ذهن به حساب میآورم. این سؤال مقدمهای بود تا من یک سؤال دیگر را از شما بپرسم. اینکه به نظر شما یک رمان میتواند سیال ذهن نباشد؟ خب رمانهایی هم هستند که سیال ذهن نیستند. ولی من شخصاً متوجه شدم که ذهن خطی ندارم. یعنی اگر بخواهم این رمانی را که نوشتم برای شما تعریف کنم خیلی نامرتب تعریف میکنم. چون قادر نیستم از رمان خارج شوم و آن را سرراست تعریف کنم. ذهن من در حالت طبیعی یک حالت رفت و برگشت دارد. یعنی زور نمیزنم که سیال ذهن بنویسم. فقط تلاش میکنم که به ذهن خودم وفادار بمانم. و به خودم میگویم این شکل ذهن من هر چه که هست اگر به آن وفادار بمانیم این احتمال که یک کار صادقانه بنویسم خیلی بیشتر است تا اینکه بخواهم دنباله روی کس دیگری باشم. منظور من این بود که ذهن همهی آدمهای به دور از ترتیب زمانی است که در عالم واقعی وجود دارد و ما آن را تعریف کردهایم بنابراین اگر رمانی نوشته شود که از ذهن نویسنده بر میآید خواه ناخواه سیال ذهن خواهد بود. درست است. ولی در قرن ۱۸ و ۱۹ مسألهی کمپوزسیون خیلی مهم بود. آن موقع در رمان یک فکر از پیش مشخص بود. یعنی نویسنده میدانست که میخواهد در رمان خود به چه تمی بپردازد و چه نتیجهای بگیرد. به همین خاطر همهی اجزای رمان با یک محاسبهی دقیق نوشته میشد و پیش میرفت. به همین خاطر اکثر نویسندهها ۷۰۰-۶۰۰ صفحه یادداشت مینوشتند تا بتوانند رمان را بنویسند. الان از جویس به این طرف خیلی از کارها به شیوهی سیال ذهن نوشته شده است. به این خاطر که تعریف ما از واقعیت عوض شده است. یعنی الان متقاعد شدهایم واقعیت به شکلی است که در ذهن میگذرد. نه چیزی که نویسنده با یک تم از پیش تعیین شده میخواهد به خواننده منتقل کند. و با مؤخرهی کتاب به نظر من بکارت رمانتان را برداشتید. پیشنهاد ناشرم بود. من با او صحبت کردم و به او گفتم که من برای ورسیون اینترنتی رمان قصد دارم این یادداشتها را بگذارم چون در شرایط ویژهای نوشته شده و برای جوانهایی که نویسنده هستند دانستن این شرایط خیلی خوب است. که ناشرم پیشنهاد کرد در ورسیون چاپی کتاب هم باشد. من خیلی دقت نکردم به این مسأله اما چیزی که شما در نقدتان اشاره کردید خیلی برای من جذاب بود. اما اینکه بکارت رمانم را برداشتم یا نه نمیدانم. این کار از نظر من بیشتر جنبهی اطلاعرسانی برای نویسنده را داشت. رمان شما تابوهای زیادی را زیر سؤال میبرود. چه در زمینهی مسائل مذهبی چه جنسی و چه اسطورهای. فکر میکنم این مؤخره تابوی رمان شما را هم میشکند. فکر جالبی است. ولی من زمانی که تصمیم گرفتم این رمان را بنویسم یک جورهایی میخواستم تابوی نوشتن خودم را هم بشکنم. معمولاً ورسیون اولی که آدم مینویسد یکجور چرکنویس است. و آدم هم معمولاً دوست ندارد لباسهای چرک خودش را به دیگران نشان بدهد. ولی من با خودم فکر کردم نهایتش این است که آبروی آدم میرود. این «ر» چرا اینقدر شبیه رضا قاسمی است؟ میتوانستم اسم دیگری بگذارم. ولی این هم شاید یکجور شیطنت است. حالا جدا از اسم با توجه به چیزهایی که ما از زندگی شما میدانیم، المانهایی توی این شخصیت بود که خیلی او را به شما شبیه میکند. این از روی شیطنت بود؟ یک بخشی از آن که واقعیت است. من در یادداشتها هم نوشتم که سعی کردم از فکرهایی که در بیمارستان به ذهنم رسید استفاده کنم ببینم میشود بین اینها ربط پیدا کرد یا نه. من سال اولی که به فرانسه آمده بودم چون اموراتم نمیگذشت سهتارسازی میکردم. حتی چون تعلقات عرفانی داشتم ایدهی 40 تا سهتار ساختن را هم داشتم. ولی خیلی چیزها به این شکل نیست. ننه دوشنبه یا مادام هلن هیچ وقت وجود نداشت البته یک زن ارمنی بود ولی هیچ ارتباطی هیچگاه پیش نیامد. زنهای بندرعباسی بودند. قضیهی فتنه هم بود. ولی اینکه یک زن با این مشخصات وجود خارجی داشته باشد، نه. من یادم است که ورسیون اول را که نوشتم یکی از بازتابهایی که رمان من داشت از طرف یک خانم بندرعباسی بود. که من از او خواهش کردم تعدادی عکس از فضای بندرعباس برای من بفرستد خیلی از توضیحات من از بندرعباس از آن عکسها در آمده است. خیلی عجیب است که من به عنوان حسن رمان شما این را میگویم ولی وردی که برهها میخوانند به عنوان نوشتهی یک نویسندهی ایرانی که در خارج از کشور زندگی میکند اصلاً حس نوستالژیک نداشت. لطف داری. ولی روی نکتهی مهمی انگشت گذاشتی. چون من نوستالژی را اصلا چیز سالمی نمیدانم. در گذشته هم چیز جذابی که به آن برگردم ندارم. یادم هست که یکجایی از سمک عیار، راوی وقتی دارد دربارهی جوانمردی حرف میزند حرف خود را قطع میکند و میگوید البته و زمان قدیم اینجور نبودهاند. خیلی جوانمردتر بودند. با خودم فکر کردم 600-700 سال پیش راوی سمک عیار دارد درباره گذشته حرف میزند. آنجا بود که شصتم خبردار شد که گذشته همیشه به عنوان گذشته نوستالژی آدمها بوده است. چون فکر میکنند گذشته بهتر است و از همان جا تکلیف خودم را با گذشته روشن کردم و سعی کردم نه تنها نوستالژی نداشته باشم بلکه از این فاصلهی فرهنگی با ایران استفاده کنم. نوستالژی مانع این نگاه با فاصله میشود. دوات چرا اینقدر فیلتر میشود؟ این را از کسانی که در ایران فیلترینگ را راه انداختهاند بپرسید و شاید این حضرات خوشحال باشند که میبینند آمار سایت دوات به شکل فاحشی نسبت به گذشته پایین آمده است. ---------------------------------------- مطالب بیشتر از رضا قاسمی: |
نظرهای خوانندگان
خواهش می کنم اين نکته را که به صورت سئوال طرح می کنم و هيچ توهينی در آن نيست بدون سانسور منتشر کنيد:
-- جمشيد ، May 17, 2007 در ساعت 05:33 PMآقای رضا قاسمی می فرمايند:
«مردم ما در محافل خصوصی خودشان خیلی راجع به مسائل جنسی حرف میزنند ولی همین که این مسأله به محافل جمعیتر کشیده میشود طوری برخورد میکنند که انگار پردهی حیا کشیده شده است».
حال سئوال من از جنابشان اين است که:
«مردم ما در تنهايی خودشان و گاه در محافل خيلی خصوصی می گوزند. امری طبيعی است. ولی آيا اين دليل می شود که این مسأله را به محافل جمعیتر هم بکشند و بدون پردهی حیا در جمع و همه جا بگوزند و بعد بگويند:
"من شخصاً تکلیف خودم را با خودم روشن کردهام و این پرده را در همهی کارهایم دریدهام". منظور آقای قاسمی اين است؟
ضمن احترام به نگاه جسورانه و غير متعارف آقاي قاسمي به ادبيات و زبان مي خواهم دو نکته را در باره حرف هاي ايشان مطرح کنم:
1-از تينتو براس سازنده فيلم هاي اروتيک و پورنو پرسيدند که چرا اينقدر به نمايش تصوير کپل علاقه نشان مي دهد جوابش مشابه جواب آقاي قاسمي است که کپل(ass) دروغ نمي گويد و کپل شخصيت دارد. من رمان آقاي قاسمي را نخوانده ام اما دوست دارم نظرش را راجع به فيلم هاي براس بدانم.
2- آقاي قاسمي خودارضايي را محصول محروميت هاي جنسي جوامعي مي داند که زن را در پستو نگه مي دارند. آيا در جوامع غرب که زن در پستو نيست خودارضايي وجود ندارد؟
-- پرويز جاهد ، May 17, 2007 در ساعت 05:33 PMکافي است به يکي از سکس شاپ ها سر بزنيم و پيشرفته ترين انواع وسايل خودارضايي چه براي زنان و چه براي مردان را ببينيم.
آیا فکر نمی کنید که مصاحبه کنندگان شما اگر جدا قصد دارند مصاحبه تکنیکی با نویسنده بکنند گاه کتابهای تئوری ادبیات را هم باید یک تورقی بکنند؟
-- مریم ، May 17, 2007 در ساعت 05:33 PMبالخره ما تکیلف را نفهمیدیم این مصاحبه برای مجله سپید و سیاه بود یا یک بحث جدی. اینکه شخصیت داستان چقدر شبیه خود نویسنده است چه دردی از خواننده جدی دوا می کند؟ یا اینکه آیا این رمان جریان سیال ذهن است؟ از این سوالها کلیشه تر نبود؟ نمی خواهید کمی سلیقه خوانندگان را بالا ببرید؟ نه خوب البته تا وقتی که گویا مصاحبه کننده حوصله طرح سوال های بهتر را ندارد البته که نه!
چرا ما فکر میکنیم برای اینکه به هرچیز وجهه خواندنی بدیم باید سکسیاش کنیم؟ یعنی فقط مشکل جامعه ما سکسه؟ قرار نیست نویسنده مصلح اجتماعی باشه اما حقیقتا مضحکه که نویسندهای تمام توهمات سکسی خودش را به عنوان یک دید متفاوت به خورد خواننده بده. چطوره که فیلم پورنو از دید حضرات مذمومه اما کتاب پورنو و عقاید پورنو نه؟
-- نگار ، May 17, 2007 در ساعت 05:33 PMواقعا متعجبم از رادیو زمانه که جدیدا فقط از حربه سکس برای مطالبش استفاده میکنه
آقای قاسمی خیلی وقاحت دارد نوشتن از روی متن مطرود هرمافرودیت و چنین در طرح خود پیشدستی کردن! درست است که هرمافرودیت یک رمانداستانشعراست وهیچکدام آنها نیست اما متنی است که زبانش آن را می نویسد تشابه فضا-ساخت و تغییر زاویه دید منتها بازبانی منفعل خواجه باعث شده که متن تو در مقابل هرمافرودیت متنی غیرزبانی و منفعل باقی بماند به هر صورت بهتر است بدانی که تیتر گفتگویت هم مال عبدالرضایی است با این تفاوت که او سالها پیش کفته بود که من زبانی را شعری می دانم که علیه زبان باشد و مدام بدان خیانت کند مسلمن دراین باره مطلبی خواهم نوشت و به برخی رونویسی ها از هرمافرودیت که در رمان قاسمی اتفاق افتاده اشاره خواهم کرد آدم باید خیلی نانویسنده باشد که هم از آخور بخورد هم توبره فکر اینجاش را نکرده بودی نه!؟ از رمان تو در مقاله ای بزودی پرده برداری خواهد شد و در همین رادیو اگر نشد در مجله شعر منتشر خواهد شد
-- میثم تنگستانی ، May 18, 2007 در ساعت 05:33 PM---------------------------------
لازم به ذکر است، عنوان گفتگو از آقای پورمحسن است. - زمانه
be nazaram fe'le" kardan" ke baraye jama' estefade mishavad be moroore zaman ingune shode va bakhshi az an hazf shode dar asl mibayaest "too kardan" ya " dakhel kardan" bude bashad.
-- khosro ، May 18, 2007 در ساعت 05:33 PMفعل کردن را همه برای جماع به کار نمی برند. خیلی ها به جای فعل «کردن» از همبستر شدن، همخوابه شدن، با هم خوابیدن ... استفاده می کنند.
-- مانی ، May 18, 2007 در ساعت 05:33 PMآقایجاهد،
-- رضا ، May 18, 2007 در ساعت 05:33 PMچه کسی گفته، "در جوامع غرب خودارضايي وجود ندارد"؟
من رمان تان را خوانده ام آقای قاسمی .رمان قبلی تان ارکستر خیلی بهتراست.البته هنر مزرعه بلال نیست که کود بدهی تا محصول بهتری به دست بیاید.درست است که در زبان خیلی اتفاق ها می افتد.اتفاق هایی که از قصا توی رمان نیاید هم هیچ اتفاقی تنی افتد.این که بشینیم و وقت خود را بگذاریم که جلق زدن بوی سوراخ دیوار را شرح دهیم یا برای کسی که فرق سوراخ کس را با جگر متوجه نمی شود داستان سرایی کنیم دردی را دوا نمی کند.همین دوستی که راجع به سکس شاپ ها گفته واقعا بی راه نمی گوید.مگردر اروپا وامریکا که آنهمه آزادی جنسی هست جلق زدن نداریممآن جا هنجاراست و اینجا نا هنجار.اسباب تاسف است واقفا.اول کهکارتان را دست گرفتم فکرکردم اثری هم سنگ قبلی است.
-- محسن امینی ، May 18, 2007 در ساعت 05:33 PMآقای قاسمی انگشت روی تابو نشکستنی شرقی گذاشته اند. از نظرات کامنت گذاران هم معلوم است که از سکس گفتن توسط یک شرقی برای شرقیان دیگر در ملا عام، رد شدن از مرزهای ممنوعه می باشد. اگر همین نوشته در کتاب کوندرا بود/ که در بی سانسورش بسیار ریزتر هم است/ هیچ کسی معترض بی پردگی نبود. نمونه بارز همین تابوی شرقی را در هند و ماجرای بوسه از هنرمند هندی در ملاعام می بینیم. با علاقه به تماشای فیلم های هالیودی با تمام جزئیات سکسی آن می نشیند و لی در سینمای بالیود هنوز بوسیدن گناهی نابخشودی است. مهدی هلند
-- مهدی ، May 18, 2007 در ساعت 05:33 PMمن هم به آقای میثم حق می دهم بهتر بود آقای قاسمی به تاثیراتی که از مقالاه یا داستانهای هرمافرودیت گرفته اند اشاره می کردند در نوشته ای به جای کلمه کون گداشت کپل و همه ی دید آن را بنام خود سند زد یا مراسم ختنه سران پسر را تبدیل کرد به دختر و خواننده های اینترنتی را اینهمه کم هوش فرض کرد آیا به نویسنده رمان های چاه بابل یا سمفونی ارکسترها می آید که یک شبه اینهمه چرخش به زوایای دید خودداده باشد و اینقدر ذهنیتش نسبت به جهان و زن عوض شود بی شک رمان وردی که بره ها می خوانند یک گپی است کپی از ذهنیت مریض و دیوانه ی علی عبدالرضایی که اگر نجنبد و مچ سارق را نگیرد بعید نیست که چند سال دیگر همین دشمنانش محکومش کنند که هرمافرودیت را تحت تاثیر قاسمی نوشته علی لال شدی!؟
-- سعید ، May 18, 2007 در ساعت 05:33 PMآقاي رضا،
آقاي قاسمي مي گويد اينها مصيبت هاي کشورهايي است که زن را در پستو نگه مي داشتند. فکر نمي کنم منظورشان کشورهاي غربي باشد.
-- جاهد ، May 18, 2007 در ساعت 05:33 PMآقای قاسمی راز ماندگاري در غرب را به درستي در يافته است.به خصوص براي نويسنده مهاجري كه هر آن امكان دارد گوشش را بگيرند و بگويند بفرما.نمي دانم چرا دوستان مي گويند خیلی وقاحت و قباحت دارد.مگر همين امروز توي مملكت خودمان نمي بينيم كه فلان شخصيت به زور حقنه شده به عالم هنري سينما و تلويزيون در خلوت خود فيلم مازوخيستي و خشن بازي مي كند و به بيرون هم درز مي كند.مگر نه اين كه فلان پناهنده ما براي اين كه برش نگرداند توي درخواستش قسم جلاله مي خورد كه من به مرد غريبه داده ام و جانم در خطر است و كشورهاي اروپايي و امريكايي كه جانشان براي عمليات انسان دوستانه در مي رود _كافي است نگاهي به روايت هاي خودشان از فجايع ويتنام السالودور آرژانتين و شيلي بكنيم تا معلوم شود چقدر به انسان علاقه دارند_فوري قبول مي كنند و به او پناهندگي مي دهند.براي همين است كه آقاي قاسمي به بي پرده نويسي رو مي آورد و علي عبدالرضايي كه توي لندن مي چرخد شلوارش را در مي آورد و عكس مي اندازد.نسيم خاكسار تا پاش به تركيه مي رسد همه عقلش را مي ريزد سر چيزش يا علي كشتگر مبارز آزاديبخش خلق هاي جهان كه قرار بود ايران را سراسر سياهكل كند، اگر مي شنيد يكي از رفقاي سمپات دست بيستم تمايلات خرده بورژوازي خود را در نشان دادن محبت به رفيق دختري با يك گل بروز داده خشتك او را پرچم مي كرد،امروز از حقوق زنان همجنس خواه دفاع مي كند.بالاخره براي ماندن بايد بهايي پرداخت.آن ها كه توي ايران مانده اند جاسوس هستند و اطلاعاتي هاي رژيم.آن هايي هم كه در خارج هستند همه مبارز و جانشان در مي رود براي آزادي ايران.اما براي ماندن بايد پرده دري كنند.لابد كار هاي ديگر هم لازم باشد مي كنند.
-- فريبا ، May 19, 2007 در ساعت 05:33 PMآقای قاسمی راز ماندگاري در غرب را به درستي در يافته است.به خصوص براي نويسنده مهاجري كه هر آن امكان دارد گوشش را بگيرند و بگويند بفرما.نمي دانم چرا دوستان مي گويند خیلی وقاحت و قباحت دارد.مگر همين امروز توي مملكت خودمان نمي بينيم كه فلان شخصيت به زور حقنه شده به عالم هنري سينما و تلويزيون در خلوت خود فيلم مازوخيستي و خشن بازي مي كند و به بيرون هم درز مي كند.مگر نه اين كه فلان پناهنده ما براي اين كه برش نگرداند توي درخواستش قسم جلاله مي خورد كه من به مرد غريبه داده ام و جانم در خطر است و كشورهاي اروپايي و امريكايي كه جانشان براي عمليات انسان دوستانه در مي رود _كافي است نگاهي به روايت هاي خودشان از فجايع ويتنام السالودور آرژانتين و شيلي بكنيم تا معلوم شود چقدر به انسان علاقه دارند_فوري قبول مي كنند و به او پناهندگي مي دهند.براي همين است كه آقاي قاسمي به بي پرده نويسي رو مي آورد و علي عبدالرضايي كه توي لندن مي چرخد شلوارش را در مي آورد و عكس مي اندازد.نسيم خاكسار تا پاش به تركيه مي رسد همه عقلش را مي ريزد سر چيزش يا علي كشتگر مبارز آزاديبخش خلق هاي جهان كه قرار بود ايران را سراسر سياهكل كند، اگر مي شنيد يكي از رفقاي سمپات دست بيستم تمايلات خرده بورژوازي خود را در نشان دادن محبت به رفيق دختري با يك گل بروز داده خشتك او را پرچم مي كرد،امروز از حقوق زنان همجنس خواه دفاع مي كند.بالاخره براي ماندن بايد بهايي پرداخت.آن ها كه توي ايران مانده اند جاسوس هستند و اطلاعاتي هاي رژيم.آن هايي هم كه در خارج هستند همه مبارز و جانشان در مي رود براي آزادي ايران.اما براي ماندن بايد پرده دري كنند.لابد كار هاي ديگر هم لازم باشد مي كنند.
-- فريبا ، May 19, 2007 در ساعت 05:33 PMلطفاً این پیام را حذف نکنید. ولی به نظرم آنکه به اسم"مهدی" پیام گذاشته در دفاع از قاسمی و با مقایسه اش با کوندرا چیزی نوشته همان مجتبی پورحسن باشد. آقایان این رفتار و حرکات شما خیلی زشت است. شما انگار مردم را خر فرض کرده اید و با شیوه ها چه از نقد و چه از مصاحبه و چه از رمان نویسی دارید به مردم و فرهنگ واقعی کشورتان توهین می کنید. آقای قاسمی باور کنید مشکل آن مردم در خلال تاریخ درازش پیدا نکردن [...] نبوده است.
-- سیمین علوی ، May 19, 2007 در ساعت 05:33 PMهههه! چه اشتباه عجيب و مضحكي! فعل معين را از روي فعلي كه براي جماع به كار ميرود برنداشتند بلكه برعكس! آن فعل معين اينجا هم به كار ميرود منتها بخش اول فعل سانسور شده و به تدريج خودش جا افتاده.
-- امین ، May 19, 2007 در ساعت 05:33 PMتو رو خدا نويسنده و منتقد ادبي ما را ببين!
آقاي سعيد، از سكس نوشتن آقاي قاسمي مثل سگ نگه داشتن بعضي جوانهاي ايراني است! اگر از سكس گفتن ميلان كوندرا انتقاد ماها را برنميانگيزد به خاطر منطق طبيعي آن است و تفكر پشت آن. كوندرا محض "پرده دري" از سكس نمينويسد!
-- امین ، May 19, 2007 در ساعت 05:33 PMخسته نباشید
-- تهمینه ، May 19, 2007 در ساعت 05:33 PMچطور می توانم آثار آقای قاسمی را تهیه کنم؟
---------------------
زمانه: می توانید با ای میل خودشان مکاتبه کنید و راهنمایی بخواهید
زيباترين و با فکرترين کامنتی که زير اين پست گذاشته شده اين کامنته:
-- پروين ، May 20, 2007 در ساعت 05:33 PMاز سكس نوشتن آقاي قاسمي مثل سگ نگه داشتن بعضي جوانهاي ايراني است! اگر از سكس گفتن ميلان كوندرا انتقاد ماها را برنميانگيزد به خاطر منطق طبيعي آن است و تفكر پشت آن. كوندرا محض "پرده دري" از سكس نمينويسد!
-- امین ، May 19, 2007 در ساعت 05:33 PM
آفرين امين عزيز به زيرکی و نکته گيری ات!
هر سخن جایی دارد.
-- نغز ، May 21, 2007 در ساعت 05:33 PMوبلاگ نغز منتظر نظرات شماست بخصوص درباره زبان و ادبیات.
http://naqz.mihanblog.com
سلام آقای قاسمی
شما که با عرفان آشنایی دارید می دانید مرید یعنی چه؟ من مرید شما و دوات شما بودم. آن وقتی که عکس آیت اله خمینی را به شکل یک پرنده منتشر کردید و نوشتید چادر سکسی ترین پوشش دنیاست و سایت شما فیلتر شد دیگر نتوانستم دوات بخوانم. حتی اگر یادتان باشد بیماری تان را نیز از طریق میل پرسه می کردم که مبادا آسیبی دیده باشید.
-- jتوماج رحمتی ، May 21, 2007 در ساعت 05:33 PMاما حکایت از همان پرنده و همان پوشش شروع شد: پرده دری.. رازماندگاری در غرب و قس علیهذا.. همان طوری که آقای ... که از اجل نویسندگان در تبعید این مملکت است یکهو دلش هوای مراسم حج شیطان پرستان می کند و به مجله ی اینترنتی ابنه ای های ایرانی لینک می دهد شما هم یادتان افتاد که باید پرده دری کنید تا هم در آن جا مانده باشید و زبانم لال با این دولت چهارلا پهنایی که در فرانسه قرار است سرکار بیاید خیلی محترمانه عذرتان را نخواهند و هم این که از قافله ی پرده دران داخلی و خارجی عقب نیافتاده باشید و اسم تان مثل توپ صدا بکند.
آقای قاسمی مشکل من.. برادر من. خواهر من استمنا نیست. ما دل مان برای سوراخ فلان چیز و درازی بهمان چیز لک نزده است.
تاریخ من، همین تو آقای قاسمی عزیز پورنوپنداری و هرزه نگاری را چیز خوشگل و گونه ی خاص ادبی نمی دانسته است که شما زحمت بکشید و حجاب از رخش بردارید.
من با افتخار می گویم که ایرانیم و مسلمانم
من پورنوگرافی شما را دوست ندارم.
جلق زدن با عکس سوفیا لورن و جگر گاو و خربزه را می گذارم برای آن هایی که چوب لباسی های کانال فشن تی وی دل و هوش شان را برده است.
به خودم و زنم و همین مردم مفلوک چاروادار مملکتم افتخار می کنم.
نوشتن اروتیک نوشتن زندگی در دایره ای است که انسان ایرانی را ازآن دور کرده اند پس آقای قاسمی اینگونه نوشت که نزدیکی به زندگی کرده باشد چه عیب دارد حالا اگر موتیف یا تم هایی را از نویسنده یا شاعری قرض گرفته باشد که سالهاست با نثر وشعر خود سکس می گذارد اگر قاسمی از نثر خود فاصله می گیرد و برای توصیف حالاتی از درجنونی سکسی از زبان شاعرانه عبدالرضایی وام می گیرد یا اگر شکست روایت را به سمت های گزارش راوی از خود گزارش می برد اینها همه حکایت از قدرت تاثیرگذاری عبدالرضایی دارد من از دوستان انتظار ندارم که با طرح وابستگی متن قاسمی به عبدالرضایی که من فکر می کنم که در هرمافرودیت پیش ازآنکه بخواهد بنویسد به آموزش داستان نویسی یا به قول خودش متّانی مشغول است مسلمن ورود کسانی چون معروفی و قاسمی به این حیطه باعث خوشحالی نوشتار اروتیک است
-- سمیرا ، May 22, 2007 در ساعت 05:33 PMامیدوارم این پیام حذف نشود. فریبا و سمیرا کی هستند که اینطور از آقای قاسمی و اروتیک نویسی دفاع می کنند. آیا این اسامی مستعار بیرون از فردیت خودخواه و خود محور و خودپسند آقا قاسمی وجود دارند؟
-- سیمین علوی ، May 23, 2007 در ساعت 05:33 PMآقای قاسمی شما چطوری با گذاشتن چیزتان در لای جرز دیوار به مردم خود نزدیک شدید؟ از کی تا حالا؟ و از کی تا حالا رضا قاسمی توانسته در جامعه غرب برای خود جایی باز کند؟ او برای یک مشت جوان بخت برگشته ساکن ایران می نویسد و طبیعتاً هم شخص کم سواد و قلابی ای مانند مجتبی پورحسن باید او را اکی الکی به عرش ببرد و با کوندرا مقایسه کند و اله و بله... بدون سواد... بدون منطق... پر از خالی بندی و چاخان... پر از مجیز گویی و هندوانه زیر بغل این و ان دادن... پر از خودستایی... و فکر می کنید خواننده احمق است و نمی فهمد. آقایان این کارها بسیار زشت است و شما فقط آبروی خود را می برید... دنیای هنر به این الکی ها هم که شما فکر کرده اید نیست... آقای جامی جان مادرت! جان زن و بچه ات این پیام را حذف نکن... و اینقدر به این قلابی ها میدان نده برای خودت و رادیوت بد است.
در دنیای غرب آنایی که زبان بلد هستند و دسترسی به منابع و کتابهای غربی دارند و آموزش صحیح دیده اند بی اساسی و بی ریشگی و تقلیدی بودن کار امثال قاسمی را درک می کنند.
حکایت هنر بارگی اروتیک
ارزش های نویسندگی رضا قاسمی با این حرف هایش زیر سوال نمی رود. کسانی را سراغ دارم که همنوایی شبانه اش را با وجود دوری از دنیای کتاب چند بار خوانده اند و با لذت آن را به دیگران توصیه کرده اند. چاه بابل زیباست. برای بار دوم با پیمان هوشمند زاده در سایت دوات رضا قاسمی آشنا شدم و همه ی این لحظات خوبم را مدیون او هستم.
اما وقتی می گوید از نوروز بدش می آید یا یکهو قاطی می زند و آسمان و ریسمان را به هم می بافد با رضا قاسمی کنار نمی آیم.
الواح شیشه ای اش را خوانده اید؟ شاهکارند. خیلی قشنگ اند. اگر سایت اش در ایران فیلتر نبود بارها و بارها می خواندمشان. اما رضا قاسمی عزیز! آیا نمی شود افراط کاری ات را بگذاری کنار و بنشینی منطقی فکر کنی؟
ببینی آیا درد ملت ات و هموطن های ات آیا فقط جلق زدن با عکس سوفیا لورن بوده است و هست؟
یا کارت لینک دادن به شعرهای صد تا یک قاز آلن کینگزبرگ است که صرفا تهوع آور و فاقد هرگونه ازش هنری است؟
آیا کار زیبای تو در معرفی آثار نعلبندیان نمی توانست آن نمایشنامه ی به قول خودت اروتیک بی سر و ته اش را نداشته باشد؟ یا اگر بود این همه رویش تاکید نمی کردی؟
-- jتوماج رحمتی ، May 24, 2007 در ساعت 05:33 PMنمی شد حالا که دلت هوای مدرن شدن کرده بود از بیخ عرب نمی شدی برادر؟
استاد؟
این ها را به کی باید بگویم؟
حالا دیگر نوروز ما با قبرستان یکی شد؟
حالا دیگر ک.. و کپل شد نماینده ی روح و جان آدمیزاد؟
این ها سوغاتی های مدرن ات برای ما بود؟
تو که کار مشترک با شجریان داشته ای.. تار و پود تنت با سنت دیرینه ی این مردم بافته شده است آیا روا است که این طور تیشه به ریشه ی همین اعتقاد نیمه جان ملتی بزنی که از بی ریشگی دارند ریشه ی همدیگر را می جوند؟
حرف من با تو این هاست. تو اگر سرمشقی - و دست خودت هم نیست چون کسی که نمایشنامه اش را رادیو کولتور فرانسه اجرا می کند بخواهد یا نخواهد سرمشق می شود - باید و باید که بیشتر مواظب سکنات خودت باشی عزیز جان.
گیریم در این مملکت به هر اسمی و به هر نامی جنایت شد آیا گناهش به گردن همه است که تیشه به درخت همگان می زنی؟
ما تو را پربار می خواهیم. اما بارهای کرمویت برای خودت. خوب هایش هم تقدیم به مردم ایران. تقدیم به مردم جهان. به زبان تا دلت می خواهد خیانت کن. به خودت نه. به من نه. به ما نه.
به آقای جمشید: (اولین کامنت)
-- Hamid ، Jun 1, 2007 در ساعت 05:33 PMدوست عزیز گوزیدن با سکس زمین تا آسمان فرق دارد.
گوزیدن را اگر خودت هم در خفا انجام دهی حالت از عملت بهم میخورد.
اما آیا سکس کردن هم همین حس را به تو القا میکند؟
آن دوستانی هم که داد وا اسلاما و وا ایرانا سر میدهند انگاری در کرهی دیگری زندگی میکنند و از اوضاع مملکت و "آویزون"های آن خبر ندارند یا دارند و پای حرف که میاید همه عابد و مسلمانا میشوند؟
آن دوست دیگری، مگر لینک دادن به مجله ابنه یا گی یا هرچیهای ایرانی گناه است و مایه شرم؟
لابد شما هم همجنسباز را لایق اعدام میدانی نه؟
لینک آن مجله کجاست تا در وبلاگم یک پست به معرفی آن اختصاص دهم؟
اگر کسی دارد لطفا در اختیار بگذارد.
سلام
ز دوستان دو رنگم همیشه دل تنگ است
فدای همت آن دشمنی که یکرنگ است
از این که آقای حمید بنده ی کمترین را منور فرمودند که ...زیدن با سکس زمین تا آسمان فرق دارد کلی حالش را بردیم ما را بگو که فکر می کردیم یکی هستند.
از این که دریافتیم آقای حمید نه در خلوت و نه در جماعت باد ول نمی کنند خوشحالیم و امیدواریم این عمل نفرت انگیز به کلی از میان برداشته شده یا دست کم از آمریکا یک نفر پیدا بشود و طریقه ی مدرن و صحیح این عمل خطیر را به ما برساند که وقت تنگ است و دنیا با سرعت نور رو به ترقی می رود.
ما عابد و مسلمان نیستیم اما خیلی ساده آدمیم خیر سرمان و از یک چیزهایی بالطبع بنا به سلیقه ی شخصی هم که شده خوشمان نمی آید.
والله بنده فقیه نیستم که بدانم مجازات گی و ابنه بودن چیست، آن طوری که در قانون مجازات اسلامی آمده است با شهادت دو نفر مرد عادل و بالغ به شرط دخول، اعدام خفنی دارد که تجربه اش را توصیه نمی کنم و بالشخصه هم از ابنه ای جماعت بدم می آید و حضورشان را چندش آور و پوچ می یابم و هیچ مدرنیته یا ابزوردیته و یا ترشی لیته خاصی هم در وجود و تبلیغات برای این قوم و یا لزومی در برقراری ارتباط مستمر و تنگاتنگ و چند جانبه با ایشان در حقیر صغیر نیست. شما که این قدر مشتاقید خودتان با یک جستجوی چند حرفی کوتاه می توانید نام مجله شان را پیدا کنید و فدوی را معاف بفرمایید.
هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان
-- توماج رحمتی ، Jun 3, 2007 در ساعت 05:33 PMدانه ی زنجیر در دامان صحرا کاشتیم
آيا اينكه مسئله اي مانند سكس در محافل عمومي كمتر مطرح مي شود به دليل رياكاري است؟؟ تا جايي كه من مي دانم و شاهد بوده ام بحث در امور جنسي - و نه سعي به تحريك ديگران به شكل وقيحانه - در محافل عمومي مطرح مي شود، اگرچه به دلايلي فعلا نه تا آن حد كه نياز است. ضمنا فكر مي كنم بهتر است پيش از اين كه مسائل را بيش از حد ساده كنيم، قبلا كمي در اطراف آن بيانديشيم. آيا تفاوتي نيست ميان بحث آگاه كننده در رابطه با سكس و بي شرمي عنان گسسته؟
-- بهراد ، Jun 6, 2007 در ساعت 05:33 PMبعضی از دوستان اظهار نظر کرده اند که مشکل جامعۀ ما سکس نیست. من معتقدم اتفاقأ یکی از مهمترین مشکلات ما، نگرش و رویکرد جامعه به سکس هست که عواقب و تبعات اون در جاهای دیگه بروز می کنه. البته من مدافع آقای قاسمی نیستم ولی هر فردی باید این آزادی رو داشته باشه دنیا رو از دریچۀ دید خودش برای دیگران بیان کنه.
-- رضا ، Jun 10, 2007 در ساعت 05:33 PMچرا برخي مي خواهند شخصيت آقاي قاسمي را ترور كنند؟
-- بهنام ، Aug 10, 2007 در ساعت 05:33 PMو حرف هاي نامربوط زدن چه معني دارد؟
فريباي عزيز، آقاي قاسمي بي پرده بنويسد؛و ديگري شلوار در آورد؛و يا هر كس ديگر هر چه مي كند،مربوط به زندگي خصوصي خودش است.و باور كن هيچ كدام از اين افراد شلوار كسي را براي به دست آوردن امتياز و و هر چه دگر پايين نكشيده اند.رنگ شورت كسي را نمي دانند؛ و به خودشان اجازه نمي دهند وارد حريم خصوصي كسي شوند.
در ضمن آقاي قاسمي و امثال ايشان بدانند كه مردمي كه در ايران مانده اند اطلاعاتي اند. مثالت براي چه است؟
خب، همه اطلاعاتي باشند كه چه شود؟
بايد بگويي از هر سه نفر، دو نفر آن طورند. ونفر سوم مفلوك في الارض.
و رنگ شورت اين نفر سوم را هم مي دانند. و مي توانند بگويند از كدام جاي نرفته اين شورت را تهيه كرده و الي غيري كه خود بهتر دانيد.
پس بهتر است بداني كه آنها كه جانشان براي آزادي انسان در مي رود ،انسانيت در وجودشان است.چرا كه خود انسانند.
khobe matalebe shoma baram jalebe
-- ندا ، Aug 12, 2007 در ساعت 05:33 PMax ham bezarid lotfan
من هنوز رمان رو نخوندم ولي با خوندن دو كار قبلي آقاي قاسمي مطمئنم كه نبايد كار بدي باشه. در ضمن آقايان و خانم هاي محترم چرا همه جا رو به فحش دوني تبديل ميكنيد؟ آقاي قاسمي حرفش رو زده. شما هم حرفتون رو بزنيد. اصولا مشكل عمده ايرانيها اجازه ندادن به اظهار نظر مخالفه.
-- ميو ، Aug 14, 2007 در ساعت 05:33 PMچند سال پیش در یک برنامه ی تلویزیونی در آلمان یکی از مجریان زن از مهمان برنامه اش که یک بازیگر مرد بود پرسید. ً اولین باری که خود ارضایی کردی چند ساله بودی؟ ً بازیگر مهمان گفت خودت چند ساله بودی ؟ و خانم مجری پاسخ داد که من اولین بار که خودم را ارضا کردم هفت سال داشتم .... من آنشب خیلی به این موضوع و اینکه آیا لزومی به مطرح شدنش در تی وی هست فکر کردم. اینها پرده دری نیست اینها واقعیات زندگی انسانیست که هر انسان بالغ و آگاهی باید این حق را داشته باشد که بتواند در موردش بنویسد بخواند صحبت کند. با به پشت پرده بردن نیازها و خواسته های معقول چنسی ، جنایت ها ، سواستفا ده ها ورفتارهای غیر انسانی جنسی نیز به پشت پرده میرود. با خانمی ایرانی صحبت میکردم که پانزده سال تمام مورد تجاوز جنسی پدرش بوده پنج سال قبل از انقلاب و ده سال هم بعد از آن . به هرکس هم که رجوع میکرده، میگفتند عیبه این حرفها را یک وقت جایی نزنی . همین عدم آگاهی مردم ما و عدم شناخت صحیح ما از مفوله ی همجنسگرایی ناشی از همین سکوت ها و وادار به سکوت کردنهاست. هنگامی که بحث تمدن میشود قدمت هفت هزار ساله مان را به رخ میکشیم ولی وقتی صحبت از نیازهای جنسی مان میشود به عصر هجر برمیگردیم. آیا همین ما نبودیم که باعث شدیم که در تلویزیون کشورمان انواع قتل و غارت کشتار به بچه هایمان نشان داده شود ولی یک بوسه یک نوازش عاشقانه جرم شناخته شود.گناه محسوب شود.
-- رضا رشید پور ، Jan 21, 2008 در ساعت 05:33 PMبه طور کلی هر کسی در بیان نظرش حتی اگر کاملا هم مغایر باشد با "عرف" آزاد است..طبیعتا نظرها باهم فرق میکند واین وسط مخالفتهایی هم به وجود می آید..مگر من غیر مسلمان نباید بتوانم حرفم را در یک جامعه اسلامی بزنم؟
رضا قاسمی هم به عنوان یک آدم مستقل باید بیاید نظرش را بگوید پرده دری کند تا آنجا که میخواهد..به عنوان یک آدم..اما وقتی پای یک نویسنده بودن می آید وسط اوضاع کمی فرق میکند..چون نویسنده ها به طور کلی میدان ومجال بیشتری دارند از دیگران برای این بازگویی نظراتشان..اگر حرف من غیر نویسنده را 10 نفر مشنوند حرف توی نویسنده را هزاران نفر میخوانند حالا که از این امتیاز استفاده میکنی دست کم در این بازی جر زنی نکن ومنصف باش هرچه خواستی بگو اما حالا که از مشکل اجتماعی پنهان کردن نیازهای طبیعی میگویی یادت باشد ما یک مشکل بزرگ دیگر هم داریم آن هم تحمل نکردن مخالفمان است وتوهین کردن به همدیگر بهتر بگویم به رسمین نشماردن هم..از والدین وفرزند بگیر در یک خانواده تا آنهایی که آن بالا مینشینند وحس قدرت میکنند همیشه به نظرات مخافمان انگ بسته ایم خواسته ایم خرابش کنیم.حالا که این قدرت برتر را داری در گفتن حرفهایت ..هر چه میخواهی بگو اما یک جانبه نگو دیگران را ندید نگیر پرده دری کن اما فکر نکن فقط تویی قضیه فقط حرف تو است همیشه یادت باشد دنیا پیش وپس از تو وجود داشته و وجود خواهد داشت پس از نوروز بد بگو از جامعه ی امروز ایران بد بگو واین بدی را تعمیم بده به کل تاریخ این مملکت بگو ما نویسنده ای که مثل نویسنده گان "غربی"بزرگ فکر کند نداریم بگو چادر سکسی ترین لباس است بگو گند بگیرد کل این مملکت را از استمنا بگو در عمومی ترین مجمع هر چه میخواهی بگو اما اول همه این را بگذار که"به نظر من"..راه توی نویسنده از من غیر نویسنده جداست..تو که انتخاب کرده ای مشکل جامعه را بگویی خودت نباید آن دشواری رفتاری را داشته باشی..خودت نباید مطلق نگری در دیدگاه خودت را داشته باشی نباید نوروز را گورستان کنی وفکر هم نکنی کسی هست که نوروز را دوست دارد همانطور که خودت هم حتما چیزهایی را دوست داری..امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم..
یادمان باشد هرچه میخواهیم بگوییم اما اگر به این"آزادی"در گفتار باور داریم آزادی در رفتار هم داشته باشیم و آدمهای مخالفمان را به عنوان "شخصیتهایی"بپذیریم..
پس راحت نسخه ی همه را برای خودت نپیچ که ایرانیها اینجور وآنها آنجور..
میخواهی تابو شکنی کنی اما من فکر میکنم همیشه چیزی هست حالا اسمش را بگذاریم تابو باور روشمان ..زندگیمان..هرچه..چه فرقی میکند..همیشه چیزی هست..مگر خود "مندو" از اینکه به فیلیسیا یاد میدهد همه تابوهایش را بشکند به گونه ای احساس پشیمانی نمیکند؟
میگویی میخواهم تابو شکنی کنم..
آیا همین اصرارت بر تابو شکنی وپرده دری خود تابویی نیست؟
آیا هر آنچه ما آشکارا بر آن پافشاری کنیم خود تابو نیست؟
آیا میشود به تمامی از تابو ها"رهایی" یافت؟
یک پیشنهاد..لینک دوات را مرتب عوض کن..هر لینکی که فیلتر شد سریع چیزی را جایگزینش کن..بگذار کوتاه مجالی هم برایمان پیش آید که دوباره بخوانیمش..
برقرار باشی..
-- تیرداد ، Feb 4, 2008 در ساعت 05:33 PMeshkale kare ma hamin kabk boodano sar dar barf kardan ast.osolan mardome ma adat kardeand ke faghat be jaye ta,aghol faghat jebhe begirand.man be noobeye khodam az mr ghasemi mamnoonam va arezooye movafaghiyat barayeshan daram.pirooz bashid
-- sara ، Nov 2, 2008 در ساعت 05:33 PMمن رضا قاسمی را خوب میشناسم و ستایشش می کنم.
-- غ.ح.ایرجی ، Jan 8, 2009 در ساعت 05:33 PMبا نزدیکترین دوستانش در زمان حضورش در ایران که در کارگاه نمایش بودند نیز آشنایی فراوانی دارم.
nalbandiyan.persianblog.ir
دورود بر استاد رضا قاسمی.بی صبرانه منتظره اثری جدید از شما هستم و متاسف از نظرات برخی از دوستان.جامعه ما بیمار و نیازمنده شکستنه خیلی از تابوهاست.ما خودمون,خودمونو که نمیتونیم فریب بدیم.ای ایرانی ایا در خلوتت سر شار از تمناها و عقدهها,خواسته ها و نا خواسته ها نیستی.شاید خیلیهامون باحجم کمی از تخیلاتمان میتونستیم بهترین کارگردان فیلمهای پورنو باشیم.یا من بیمارم یا ما.شما,همین شماای که الان دارید میخوانید چه فکر میکنید?اگر همکاری ندارید پس هل هم ندهید.
-- نیما ، Aug 2, 2009 در ساعت 05:33 PM