گفتگوی روزنامهی فرانکفورته آلگماینه تسایتونگ ِ آلمان با برنده جایزه نوبل ۲۰۰۴
این کتاب، کتاب نیست
مترجم: ناصر غیاثی
اِلفریده یلینک، برندهی جایزهی نوبل ۲۰۰۴، تاکنون دو فصل - تقریبا نود صفحه - از رمان ِ جدیدش «رشک» را در سایت شخصیاش منتشر کرده و در پایان هر فصل آورده است: «ادامه دارد.» وی در پاسخ به این پرسش که فصل بعدی رمان کی منتشر میشود، میگوید: «خودم هم هنوز نمیدانم. در مجموع پنج فصل خواهد بود که در فاصلههای زمانی نامعینی روی نت قرار خواهند گرفت.» وی هرنوع نقلقول از این رمان را ممنوع اعلام کرده، مگر با اجازهی مستقیم خودش. میگوید: «این قاعدهی باز است.» روزنامهی فرانکفورته آلگماینه تسایتونگ ِ آلمان به این مناسبت گفتگوی کوتاهی با او انجام داده که فارسیاش را در زیر میخوانید. ناصر غیاثی
اِلفریده یلینک، برندهی جایزهی نوبل ۲۰۰۴
شما متنتان در اینترنت را "رمان خصوصی" خواندید. چرا؟ آیا این نامگذاری یک نوع ِ ادبی است؟
معنیاش این است که رمان فقط بطور خصوصی منتشر میشود، به اصطلاح نویسندهای که ناشر خودش هم است. اما در عین حال این معنی را هم میدهد که در این رمان به مسایل خصوصی بیش از پیش اشاره میشود.
شما "رمان خصوصی" را روی اینترنت گذاشتید، یعنی عمومیترین ِ مکان ِ ممکن. چرا این کار را کردید؟
اینترنت اما شکل دیگری از مکان عمومی است. چرا که مکان عمومی در وب مجازی است. وقتی همه بتوانند چیزی را بخوانند، پس کسی هم نمیتواند آن را بخواند. من متن را مینویسم اما همزمان میتوانم خودم را پشتاش پنهان کنم، چون میشود گفت نوشته نشده.
قصد دارید بعدا روی رمان کار کنید و ناشرتان آن را به مثابه کتاب منتشر کند؟
نخیر، کتابی وجود نخواهد داشت.
چرا؟ یکبار گفته بودید که جایزهی نوبل برای شما آزادایهای ِ جدیدی به ارمغان آورده است. آیا آزادی از اجبارهای بازار کتاب، در شمار همین نوع آزادی است؟
جایزهی نوبل رهاییبخش بود، مطمئنا، هم به این خاطر که نمیتوانم مجامع عمومی را در هیچ شکلاش تحمل کنم، امری که در مورد من آسیبشناسانه است. اما اینگونه بودنم، دست خودم نیست. همانطور که گفتم، مهم این عنصر ِ شاید کاتولیکی است که میتوانم - مثل اعتراف در کلیسا - چیزی را علنی کنم و همراه با آن تبرئه هم بشوم. متن نوشته شده و در عین حال تقصیر من هم نیست که نوشته شده. بله، فکرمیکنم مسئله همین توانایی ِ مرتکب گناه شدن است. چیزی نوشتهام، اما اصلن این من نبودم که آن را نوشتهام. البته طبیعی است که جایزهی نوبل امکان مادی ِ انجام اینکار را برای من فراهم میکند. با این همه من از طریق کتابهایم (غیر از "شهوت") خیلی پول دستم را نگرفت. حتا بعد از جایزهی نوبل هم نمیتوانستم زندگیام را فقط از طریق فروش کتابهایم بگذارنم.
چرا از میان گناهان کبیره، رشک را به عنوان ِ تیتر این رمان برگزیدید؟ تازه در اواخر فصل دوم است که خود رشک تحت عنوان "رشک به زندگان" ظاهر میشود. منظورتان چیست؟
این رشک، رشک کسانی که (مثل من) نمیتوانند زندگی کنند، به زندگان است؛ رشکی که تلاش میکنم آن را به طور نمونه مورد بررسی قرار بدهم. من نمردهام، اما حس میکنم مُردهای زندهام، چرا که به خاطر بیماری روانیام، که مایل نیستم بیشتر از این دربارهاش حرف بزنم، نمیتوانم زندگی کنم، به سفر بروم، تحمل ِ آدمها را ندارم. این را هم نمیتوانم تحمل کنم که کسی به من نگاه کند. این نوع از مردهبودن ِ زنده، مرا به این فکر انداخت که رمان را منتشر کنم و در عین حال منتشر هم نکنم. اگر من ابژهایی به نام کتاب تولید نکنم، میتوانم تصورکنم که این "رمان خصوصی" هم اصلن وجود ندارد.
در "رشک" مکرر از این شکایت دارید که روایت کردن، مسئلهی شما نیست. آیا دارید به نوشتن یک رمان جنایی ِ واقعی نزدیک میشوید؟
بله، روایت کردن مسئلهی من نیست (همان چیزی که در متن هم به آن میپردازم). آن چنان رمانهای جنایی خوبی موجود است که من جسارت نزدیک شدن به این حوزه را اصلن به خودم نمیدهم. علاوه براین، رمان جنایی یک نوع ادبی ِ آنگلو – آمریکایی است، همانگونه که ادبیات ِ پرسابقهی این محدودهی جغرافیایی بسیار رواییتر از ادبیات ماست.
آیا قصد دارید در سنت ِ رمانهای دنبالهدار – سوئه، بالزاک، دیکنز- نامنویسی کنید؟
نخیر، اصلا و ابدا. "ادامه دارد" که در پایان هرفصل از این رمان آمده، هیچ ربطی به هیجان و گرهگشاییهای داستانی ندارد، بلکه برعکس. در واقع اینجا مسئله رکود است، شهرهای در حال مرگ است، مسئله مردن در درون زیستن است. البته در این رمان اشارهای به یک مرگ میشود، اما این اشاره خیلی گنگ است. مسئله تنگ شدن ِ فضای زندگی است (فضای زندگی من، فضای زندگی ِ شخصیت ِ اصلی و فضای زندگی ِ شهرهایی که به علت بحرانهای صنعتی - بیش از همه در اروپا و در حوزهی فولاد – نیمی از ساکنیناش را از دست میدهند)، مسئله رکود است. مسئلهی حرکت، آخر از همه میآید، مسئله دست بالا مسئلهی حرکت ِ متوقفشدهی انسانهای لجوج است. وقتی دگردیسی ِ نان و شراب به گوشت و خون به وقوع میپیوندد، این رکود، مثل چیزی جادویی، مثل ِ – برای کاتولیکها – مونسترانس ِ در برابر باایمانها، در برابر ِ آن عملگرایی ِ غالب بر همه چیز و همهجا نگه داشته میشود.
علاوه براین این حق را برای خودم محفوظ نگه میدارم، هروقت شکست خوردم یا فکرکردم که دارم شکست میخورم، رمان را به عنوان یک اثر ناتمام، همانطور که هست، بگذارم بماند؛ یا بعدن رویش کارکنم و یا حتا وقتی تحمل این را نداشته باشم که همین طور برای خودش آن جا باشد و از روی مانیتور ابلهانه به بیرون زل بزند، اگر دوست داشتم، اصلن از روی نت برش دارم.
--------------------------------------------
اصل مقاله: Dieses Buch ist kein Buch
سایت ِ یلینک: elfriedejelinek.com
|
نظرهای خوانندگان
ناصر جان به رسم الخط ابداعی خانم و خودت وفادار نماندی که؟! در عوض اينکه بنويسی: «روزنامهی فرانکفورته آلگماینه تسایتونگ» بايد می نوشتی «روزنامهی فرانکفورتا آلگماینا تسایتونگ». درست مثل «هايدگر» را که «هايدگا» می نويسيد.
-- کامران ، Apr 26, 2007 در ساعت 12:48 PM