رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۷ فروردین ۱۳۸۶

«نوروز؛ کلیشه‌ای که دوست ندارم»

آزاده اسدی

گپ رادیو زمانه با رضا قاسمی را در مورد نوروز از اینجا بشنوید.


عکس از سایت نویسنده

رضا قاسمی در ایران با کتاب پرفروش «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها»شهرت عام و خاص پیدا کرد. در حالی‌که پیش از این کتاب، یعنی در سال‌های حضورش در ایران، کارگردان تاتر، نمایشنامه‌نویس و سه‌تار نوازی بود که بر کارش تسلط داشت.
اما اوکه از سال ۱۳۶۸ در پاریس زندگی می‌کند، بیشتر به‌عنوان نویسنده‌ فعالی شناخته می‌شود که علاوه بر رمان‌نویسی، سایت ادبی «دوات» را هم درکنار سایت شخصی‌اش اداره می‌کند.

رضا قاسمی آدمی معمولی نیست که بشود با او رفت داخل استودیو و ساعت‌ها در مورد موضوعی بحث کرد. می‌گوید محیط استودیو، و زمان محدودش، برای گفت‌وگو آزارش می‌دهد و نمی‌تواند خودش باشد.
در سفری که چند روز قبل از نوروز، به آمستردام آمد در حین نوشیدن قهوه و چای، بحثی خودمانی درگرفت درمورد نوروز. و او گفت از نوروز و از قبرستان متنفر است.

چرا قبرستان را به نوروز می‌چسبانید؟

ـ «چون در هر دو آنها یک‌جور رفتار جمعی و کلیشه‌ای وجود دارد و دیگر از حالت شخصی و فردی‌اش جدا می شود. و تمام سرمایه‌ی من فردیت من است».

قاسمی می‌گوید: یکی از مشکلاتش، دراین روزها، جواب دادن به تبریک‌های مختلف سال جدید است؛ و این که دلش می‌خواهد جوابش به این تبریکات کلیشه‌ای نباشد.

می‌گوید: «اصلا بد نیست این نوع آیین‌های شاد را داشته باشیم. و مسلما نوروز مراسمی شاد است. ای کاش، به‌جای این همه مراسم عزاداری، چنین مراسمی وجود داشت؛ چرا که این روزهای خاص به مردم فرصت می‌دهد از ریتم معمولی بیرون بیایند و شکل روزمره‌ی زندگی‌شان در هم بریزد».

با همه این‌ها، او می‌تواند به‌تنهایی و به‌عنوان یک فرد مستقل، ریتم معمول زندگی را برای خودش بشکند و نیازی به چنین مراسمی، که تبدیل به کلیشه شده، ندارد و لازم نیست با جمع همراه شود و حتا پای هفت‌سین بنشیند.

این کار ساده‌ای نیست؛ چون به‌شدت احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کند و باید بلد باشد به این تنهایی جواب دهد و او این روش را یاد گرفته است.

چند سال است فهمیدید نوروز را دوست ندارید؟

ـ «خیلی سال ... خیلی... حتی ازدواجم هم مثل بقیه رسمی نبود. رفتیم محضر، عقد کردیم و بعد رفتیم سینما فیلم دیدیم! چون نفرت داشتم وارد بازی جمعی شوم و نقشی را بازی کنم که داماد بازی می‌کند. به هر حال، تنها ثروت من فردیت من است و نمی‌خواهم آن را در بازی‌های جمعی نابود کنم».

قاسمی می‌گوید: «ادعایی ندارم که حق با من است و درست فکر می‌کنم. اما وقتی می‌دانم ریشه‌ی این آیین‌ها و مراسم از کجاست، نمی‌توانم با واقعیت‌ها روبه‌رو نشوم و خودم را فریب دهم".

اما رضا قاسمی با این دیدگاه، امسال چطور می‌خواهد جواب تبریکاتی را بدهد که سال نو را به او تبریک می‌گویند؟

ـ «باید جواب مؤدبانه‌ای پیدا کنم که من هم در شادی آنها شریک باشم؛ اما به نوع خودم تا فردیتم لگدمال جمعیت نشود».

نظرهای خوانندگان

گفتگوهای رادیویتان را با آدم های غیر سیاسی دوست دارم مخصوصا گفتگوهای خانم آزاده.
موفق باشید.

-- رضا ، Mar 27, 2007 در ساعت 01:00 PM

آقای قاسمی! انسان ها، حتی آنان که بر «فرديت خود» پامی فشارند، بدون آيين و مناسک و مراسم و تشريفات (ritual/ceremony) نمی توانند زندگی کنند؛ چنان که جانوران هم! آيين و مناسک پديده ای همگانی در کنش ارتباطی متقابل با جهان پيرامون ماست و تنها خصلت مذهبی يا ملی ندارد بلکه در زندگی خصوصی ما هم جاری است. منظورم اين است که حتماً نبايد مختص مناسک مذهبی يا آيين های ملی باشد؛ همين روز و ساعت معينی رفتن و در کافه های پاريس نشستن و گپ زدن و احتمالاً نوشيدنی مشخصی نوشيدن، همين حتی هر روز صبحانه چيزی مشخص و معين خوردن، روزهای معينی حمام رفتن، وقت قدم زدن اغلب مسير خاصی را انتخاب کردن، کلمه و جمله ی معينی را در هنگام ديدار و وداع با دوستان بر زبان آوردن، در عشقبازی کمابيش رفتار يکسانی داشتن. همه ی اينها را نبايد «عادت» تصور کردن. نه، همه اينها ناخودآگاه تکرار است که آرامشی در آن نهفته است، نوعی آيين و مراسم و تشريفاتی است که هر کس برای خودش در پيش گرفته و در مواردی با ديگران اشتراکاتی دارد. حال اگر اين اشتراکات در سطح ملی و در فراينده تاريخی پديده ای همگانی شود، صورت آيينی ملی به خود می گيرد که حتماً و هميشه هم نبايد «شاد» باشد.
از اين رو به گمانم عبث است که کسی با سلاح «فرديت گرايی» بخواهد به مقابله با آيين ها و مناسک و مراسم و تشريفات برخيزد و تصور کند که از اين طريق توانسته است «فرديت» خود را به اثبات برساند يا به رخ ديگران بکشد. «کليشه ای» خواندن آيينی درست مثل آن است که مثلاً پرونده سازی برای ترجمه ی آثار کافکا (يا هدايت) و گردآوری نقد های مربوط به آن را هم کيش پرستش کافکا (يا هدايت) بنامند که از فرط تکرار «کليشه ای» شده است.
به هر حال، اگر فرصت کرديد و اگر به زبانهای انگليسی، آلمانی يا فرانسوی مسلط ايد پيشنهاد می کنم که حداقل به ويکيپديا مراجعه کنيد و هم اشارات آنجا را در مورد ritual ببينيد و هم دو سه کتاب مرجعی را که در آنجا در اين باره فهرست شده است تهيه کنيد و بخوانيد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Rite
http://de.wikipedia.org/wiki/Ritus
http://fr.wikipedia.org/wiki/Rite

اين يادداشت را، هم پای گفت و گويی که با راديو زمانه صورت داده ايد می گذارم، و هم برايتان از طريق ايميل می فرستم.
پايدار باشيد و سربلند.
خسرو ناقد

-- خسرو ناقد ، Mar 27, 2007 در ساعت 01:00 PM

Ajab ke in hokomate islami che khoob toneste norooz ro be ahamiyat kone,Va hata roshan fekrhaye ma rajebe maraseme azadari ke dar tamame toole sal gharibanghire mardom hast khali sathi mighozaran.Va be nooroz hamle mikonan ke chizi joz ye jashne nist , shayad ma be hamoon aza va khod sansori ke in regim mikhad adat kardim.

-- H ، Mar 27, 2007 در ساعت 01:00 PM

اینها نشانه افسردگی است نه علاقه به فردیت. فردیت یک مفهوم فلسفی است ولی چیزی که آقای قاسمی از آن به دست میدهد بیشتر مفهومی روانسناسانه است.

-- ساقی ، Mar 27, 2007 در ساعت 01:00 PM

من هم از ادا درآوردن های روشنفکرانه، دوات و قبرستان بدم می آید. یکی نیست بگوید آیا خود ازدواج کردن و همین طور سینما رفتن، تن دادن به یک بازی جمعی نیست.

-- رضا ، Mar 28, 2007 در ساعت 01:00 PM

جناب "مدیر زمانه"
در آن رادیو، آیا فرد مسئول و "حرفه ای" برنامه ها را پیش از پخش می شنود؟
مثلا همین گفت و گو با رضا قاسمی را واقعا شما پس از شنیدن، تایید کرده اید!؟ این خانم کیست که به خود اجازه می دهد این همه توهین کند مراسمی را که ایرانی ها، ورای هر جغرافیایی، این همه سال است به هر بهایی پاس داشتند؟ آقای قاسمی یا هر کسی به عنوان "مصاحبه شونده" می تواند هرچه بگوید، ولی این "مصاحبه کننده" چه طور برای رادیویی با هزینه ی پارلمان اروپا کار می کند که اصل اولیه ی یک مصاحبه رسانه ای را نمی داند؟ ایشان غیر از تایید دم به دم نظرهای مصاحبه شونده، یک جا صریحا سفره ی هفتسین را "احمقانه" می خواند! حماقت را از کی تا کنون یک تازه از راه رسیده در یک رسانه کوچک برای مردم تعیین می کند!؟ کاری که دست کم نه اسلام و نه جمهوری اسلامی با آن همه قوا نتوانت. جناب مدیر! بنده ی کوچک هم اگر جای شما بودم یک بار دیگر این "گپ و گفت" های به نظر "تابو شکن" را دوبار گوش می کردم.
با ارادت
سامان
------------------------------------
آزاده اسدی: اگر دوباره به آن بخش از گفت و گو گوش کنید متوجه می شوید که مصاحبه کننده هیج توهینی به سفره هفت سین نمی کند بلکه دقیقا می گوید:ببخشید...احمقانه بود سوالی که درمقابل چیزهایی که گفتید، پرسیدم. در واقع سوال خودش را زیر سوال می برد نه هفت سین را.

-- سامان کسمایی ، Mar 28, 2007 در ساعت 01:00 PM

یک سئوال دیگر
اگر همه ی مراسم گرامی داشت بهار گشتن کره ی زمین "عوامانه و احمقانه" است، چرا خود این رادیو این همه برنامه ی ویژه و عکس و ... بدین منظور تدوین و پخش می کند!؟ روی سخنم با کارمند رادیو زمانه است؛ چه گونه در این رسانه مشغولید و از پولی نوش می کنید که قرار بوده خاص "ژورنالیست ایرانی های بیکار شده" باشد؟ شما واقعا در ایران روزنامه نگار بودید؟ از کار بیکار شدید؟ به چه اتهامی؟
---------------------------
زمانه: سياست زمانه با گرايش های فردی کسانی که در آن کار می کنند لزوما يکسان نيست ولی اين باعث نمی شود که آنها از گرايش خود صحبت نکنند. به هر حال اين تم نشان داد که کسانی هستند که طور ديگری در باره نوروز فکر می کنند و آنها هم حق دارند حرف خودشان را مطرح کنند. نوروز صاحب خاصی ندارد و از آن همه مردم است و همه می توانند در باره آن نظر دهند.

-- بدون نام ، Mar 28, 2007 در ساعت 01:00 PM

دوستان،
بهتر است به یاد داشته باشیم که از روز ازل تا به امروز، هر هنرمندی، به ویژه یک شاعر و نویسنده، قبل از هر چیزی، «دروغی» است که «حقیقت» را می‌گوید؛ و یا «حقیقتی» است که «دروغ» می‌گوید. بستگی دارد به «دروغی» و یا «حقیقت» چشم و گوش ما.
رضا قاسمی از این قاعده مستثنا نیست.

-- قلی خیاط ، Mar 28, 2007 در ساعت 01:00 PM

آیا نوشتن و بخصوص انتشار آن شرکت در یک
امر جمعی نیست؟

-- م-ج ، Mar 28, 2007 در ساعت 01:00 PM

از اين كه هركسي حق دارد هر نظري درباره ي امور عالم داشته باشد و نيز حق دارد آن ها را آزادانه بيان كند جاي شكي نيست. اما ما ايراني ها براي رسيدن به " مدرنيته!" تو اين سدساله اين قدر هول زده ايم كه با ملاج تو ديگ گيج سري افتاده ايم و علم و هنر و مفهوم هاي فلسفي و انسان شناسي و ...را نجويده نجويده به اميد دست يافتن به ضريح مقدس مدرنيته فروداده ايم و قي كرده هاي خود را به خورد ديگراني واله تر و شيفته تر از خودمان داده ايم. يكي از اين مفهوم هاي زبان بسته كه "گير" ما افتاده همين مفهوم "فرد" است و فردباوري برآمده از آن است. آيا رضا قاسمي تا حالا از خود برسيده است چرا غرب زايشگاه فردباوري اين همه دنبال مراسم و جشن هاي بزرگ و كنسرت هاي چندصدده هزار نفري و سال نو هرچه باشكوه تر مي دود؟ م. خرديار

-- بدون نام ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM

شافعی در راهی می رفت. کودکی پیش روی او در راه دوان بود. شافعی بانگ زد: بپای تا نیافتی! کودک شافعی را گفت: افتادن من سهل است چون کسی از پی من نیست... تو بپای تا نیافتی که خلقی از پی تو خواهد افتاد.
.....
حالا حکایت ماست.

-- فتانه ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM

Khanome asadi , hamash taieed kardan va hamseda shodan ba kasi ke mosahebe mikonid rahe roznameneghari nist.

-- Kanome azade asadi ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM

يادش بخير بدرم. تمام سال هايي كه زنده بود و با هم بحث مي كرديم, بيش يا بس از انقلاب, خوب حرف هام را مي شنيد و دست آخر مي گفت"شما ها از كلاه مالي فقط بٍفش را يادگرفته ايد. آن روزها او را به بي سوادي و بي خبري از جهان معاصر متهم مي كردم, البته بيش خودم. حالا بس از گذشت سال ها و قتي نظرات اين چنيني از نويسنده گان و روشنفكران مان مي شنوم باز همان جمله تو گوش ام زنگ مي زند " شما از كلاه مالي فقط بفش را يادگرفته ايد"!! ما ايراني ها سرنوشت غم انگيزي بيداكرده ايم. همان چوب دوسر طلاي هدايت. چهارنعل مي تازيم كه غربي شويم , مثل خدابيامرز سارتر كافه نشيني مي كنيم و از جهان مدرن و بست مدرن (كه هيچ كدام شان ربطي به ما ندارند) آسمان و ريسمان مي بافيم و سيگار دود مي كنيم و كيفور مي شويم و غرق در فرديت خيالي خود مست و ملنگ مي شويم, و درعين حال تا مغز استخوان شرقي هستيم و عرفان زده و بيگانه با ريشه هاي تحولات ژرف تاريخي ـ معيشتي ـ رواني ـ علمي و فرهنگي اين بهنه از جغرافياي زمين كه مغرب زمين اش مي ناميم. با درود به رضا قاسمي.

-- بدون نام ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM

بالخره نویسنده جهان سومی باید یک جایی نشان بدهد که آنقدر برای فردیت اش زحمت کشیده که تنها راهی که پیدا کرده برای اثبات این فردیت انکار آیین های جمعی است. پوف! جناب قاسمی بدجوری گاف دادند!

-- lمریم ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM

چرا انقدر نظر یک انسان که بنا به دلایلی (در اینجا نویسندگی) انسان خاصی است را قضاوت می کنیم یا با عصبییت تلاش می کنیم که به او جواب بدهیم؟به عنوان یک انسان دیگر واقعا با نظر اقای قاسمی موافقم وفکر می کنم که بخشی از این رسوم کهن که سینه چاکان و عشاق قهاری دارد به بازی های نمایشی و تو خالی بدل شده که واقعا غیر قابل تحمل است و ربطی هم به افسردگی یا جمهوری اسلامی ندارد .کافی است کمی دقیقتر و موشکافانه تر نگاه کنیم.

-- گلناز ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM

خیلی جالب است!! حمله‌ی بعضی‌ها به این مصاحبه و آنچه گفته شده؛ آیا این واکنش دفاعی‌ی« جمعی» در برابر «فردیت طلبی» دیگری نیست؟ اغلب آنکه تمایل به دوری و جداسری از «گله» را دارد نفرین باران می‌شود!!. آیا این نوعی نگرش قبیله‌ای نیست؟ گیرم که قاسمی یا هرکس دیگری، نوروز را کلیشه‌ای بداند ملال آور. نظر او چرا باید ما را دلگیر کند و یا به دفاع برخیزاند؟ ما از چه چیزی آزرده‌ایم؟ از نهی آیینی؟ یا از جرات وجسارتی در تقدس زدایی از آن؟

-- میم. ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM

دوشيزه گلناز
اگر شما به مراسم و آيين هاي ديگر مردم جهان نگاه كنيد مي بينيد همه از جشن هاي نوئل يا كريسمس و ايستر گرفته تا مراسم هندوان در رود گنگ و مراسم سامورايي هاي ژابن و مراسم سال نو چيني ها و ده ها مراسم مردم آفريقا همه و همه تكرار اند و تكرار. چرا ؟ براي اين كه انسان در تكرار احساس آرامش مي كند و براي اين كه تغيير آشوبنده ي روان است. و براي همين است كه آدمي خدا را آفريده است كه مطلق است و تغييير نمي بذيرد. مراسم تكرار است و تكرار زنده گي را آسانتر مي كند.
م.خرديار

-- بدون نام ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM

حالا يکی به اين هموطنان ما که سنگ فرديت رو به سينه ميزنن بگه خُب فرديت شما محترم اما برای اثبات فرديت خودتون ديواری کوتاه تر از نوروز گير نياورديد؟! اين ديوار هزارساله ی کهن که در طول تاريخ از مغول و تيمور و عرب گرفته تا حالا هم حاکمان کنونی آنقدر به ويران کردنش کوشيدند که ديگر ويرانه ای بيشتر بجا نمانده. شما نمی توانيد ببينيد که حال مردمان حوزه ی تمدن ايرانی از ايران و تاجيکستان و مردمانی از سرزمين آسيای صغير سالی يک بار در سايه اين ويرانه گرد بيايند و جشن بگيرند؟ در ايران جز نوروز هيچ آيين ملی و مذهبی ديگری نيست که شما با ابراز نفرت از آن فرديت خودتان را به قول خسرو ناقد به رخ ما بکشيد؟ چرا مثلاً در برابر مراسم عاشورا موضع گيری نمی گيريد؟ نکند خدای ناکرده از نشر و پخش کتابهايتان در ايران هراس داريد؟! يا از چماق به دستها می ترسيد که ناگهان جلوتان سبز شوند؟ اما به نوروز می شود حمله کرد و آنرا احمقانه خواند و از طرف همان چماق به دستها هم تشويق شد! چنين است آيا منطق شما؟

-- ayda ، Mar 29, 2007 در ساعت 01:00 PM


آقای سامان
شايد حرفه ای بودن از ديد شما نحوه اجرای گويندگان "صدا و سيما" باشد که در حقيقت خود آنها کفتگو شونده اند نه کسي که از او سوال پرسيده اند. عصبيت شما را در تازه کار دانستن آن خانم و کوچک انگاشتن کل رسانه مي توان ديد و واضح تر از آن در نسبت دروغ دادن به گوينده. شما که گفتگو را گوش هم نداده ايد چطور در باره آن و به خصوص نحوه اجرايش اظهار نظر مي کنيد؟ گوينده از قاسمي مي پرسد (نقل به مضمون) حالا بعد از همه اين حرف ها سفره هفت سين را در خانه انداخته ايد ؟ و بلا فاصله جواب خودش را مي دهد که "چه سوال احمقانه ای" خب واقعا پرسيدن اين سوال از آدمي که مي گويد از نوروز متنفر است "سوال احمقانه " اي است، کجای این حرف توهين به مردم و احمقانه خواندن سفره هفت سين است؟

-- سارا ، Mar 30, 2007 در ساعت 01:00 PM

دوست دارم بپرسم كه چرا همه ما عادت كرديم اينقدر سرمونو با حاشيه گرم كنيم.چرا اينقدر به مسائلي مي پردازيم كه تو دنياي خودمون حتي تو درجه دهم اهميت هم قرار نمي گيرن.كه هميشه باعث شده از پرداختن به دنياي اصليمون باز بمونيمو به ناچار بسپريمش دست يه عده كه دنياشون با مال ما كلي فرق داره.فردگرايي غرب رو تقبيح كنيم و به يكي از خودمون كه جذبش شده حمله كنيم.من قصد حمايت از اقاي قاسمي رو ندارم فقط ميگم بهتر نيست بجاي اينكه به سبك انسانهاي نخستين تو سروكله هم بزنيم و به يه نحوي نظرمونو جلوي ادمايي از جنس خودمون زمين بزنيم بيايم و فكر كنيم كه واقعا دنبال چي هستيم.ارزشهاي واقعي رو پيدا كنيم و براي اونا دفاعيه صادر كنبم...؟

-- خاطره ، Mar 30, 2007 در ساعت 01:00 PM

دوست گرامي ميم
انسان جانوري گله اي ست. يعني "من" بي "تو" هيچ ام. يعني "من" وقتي هستم كه در تو باشم و تو در من. و معني فردباوري هم جداسري از گله نيست. اين است كه در عين همبايي با گله, به خود جرئت بدهي بينديشي و انديشيده هات را با گله درميان بگذاري و از طرد شدن از گله نهراسي. ما در گله مي زييم, براي گله مي زييم, در گله مي ميريم.
با درود م. خرديار

-- بدون نام ، Mar 30, 2007 در ساعت 01:00 PM

aghaye ghasemi , in hagho dare ke ke nazaresho beghe, Vali aghaye ghasemi in yemeghdari khodshirini nist baraye hokomate eslami?
ke shoma norooz ke ye jeshn bishtar nist va in hokomat ye lashe azash baghi ghozashte ro rad mikonid, vali harfi az ashora ke aghabmandetarin marasem toye donya hast ro harfi azash nemizanid

-- Norooz ، Mar 30, 2007 در ساعت 01:00 PM

ياد وقتي افتادم كه جايزه ي ادبي گلشيري داده شد.چه غوغايي به پا شد!

-- آران - ز ، Mar 30, 2007 در ساعت 01:00 PM

هنوز تاب این رو نداریم که کسی از "فردیت" بگه. هنوز "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت باش" هنوز انگار صواب جماعت از فرادا بیشتر است در این وادی. با این که عاشق نمادهای سفره هفت سینم هیچ مشکلی ندارم با این گفتگو و اظهار نظر آدمی که می گوید آن را دوست ندارد. حالا کجای حرف های او توهین و احمق دانستن دیگران است من نمی فهمم. بابا طرف راه لذت بردنش و حال کردنش را -به گفته خودش- در ساز و قلم و صحنه تئاتر پیدا کرده و کاری به کار جماعت ندارد، سگ که نکشته! کشته؟

-- omid ، Mar 30, 2007 در ساعت 01:00 PM

م. خردیار عزیز:
نظرات شما واقعا قابل تامل و اندیشیدن هستند. همین بس که زن سی و چند ساله ای مثل بنده را ندیده و نشناخته دوشیزه خطاب می کنید. ظاهرا در ایران عزیزمان عادت کرده اید که مخاطبانی از طیف دوشیزگان کم سن و سال داشته باشید. ناچارم به سبک اقای مدیری در سریال باغ مظفر و با توجه با افاضات شما بگویم" لحاظ می کنییییییییییییم".
با درود.

-- گلناز ، Mar 30, 2007 در ساعت 01:00 PM

رضا قاسمی عزیز
سرور و شادی های فردی ات رو بی شک به جمع -خواننده های نوشته هایت، تماشگران نمایش هایت و شنونده های سازت- مدیون هستی و چه جای تاسف که هنرمند جمع را منکر شود.

-- نسیم ، Mar 31, 2007 در ساعت 01:00 PM

هركس و رضا قاسمي هم حق دارد حرف خودش را بزند و اين به معني رد و يا منسوخ شدن يك حركت جمعي نيست . دليلي هم وجود ندارد كه به اين خاطر به ايشان حمله شود . نوروز صرفنظر از همه واقعياتش واقعيتي ديگر هم دارد و ان يادآوري دوباره ضرورت شادي براي يك ملت است . حتي اگر همه چيز يك بهانه دروغين باشد .

-- مظاهرشهامت ، Apr 1, 2007 در ساعت 01:00 PM

من نوروز را با تکرار هر ساله اش دوست دارم.من هر آنچه لحظه ای مرا از خود جدا کند و به جمع پیوند دهد دوست دارم.مرا چه باک که هموطنم این رفتار گله ای را دوست ندارد؟مرا چه کار که فردی کلیشه ها را دوست ندارد؟هر دو حق داریم دوست داشته هایمان را انجام دهیم.از نظریات برخی واقعا شگفت زده ام.

-- مهتاب ، Apr 3, 2007 در ساعت 01:00 PM

به نظر من بعضی از افرادی که به جناب قاسمی انتقاد کرده اند عادت را با رفتار کلیشه ای یکسان, و متضاد با فردیت در نظر گرفته اند. برداشت من از سخنان آقای قاسمی محافظت از فردیت شخص در تضاد با آداب اجتماعی است و این از عادت کاملن جداست. اگر یک فرد بر اساس فردیت خویش عادت به نشستن در یک کافه خاص داشته باشد به هیچ وجه معنای همسو شدن با عادتهای اجتماع را ندارد. چنین فردی حتی بر مبنای فردیت خویش می تواند تصمیم بگیرد که کدام یک از عادات جامعه را قبول کند. چون آن را آگاهانه انتخاب کرده است نه به دلیل اینکه جامعه چنین سنتی دارد. به نظر من یکی از مشکلات جوامع این است که تک تک افراد عملی را برای خود مجاز میشمرند تنها به این دلیل که دیگران نیز مرتکب این عمل میشوند.

-- شهرام ، Apr 4, 2007 در ساعت 01:00 PM

هر انسانی این حق را دارد که از نوروز متنفر باشد! این تنفر وقتی که در ایران هم باشی بیشتر می شود، که دلیل عمده آن بیشتر از 20 روز تعطیلیست. متنها وقتی صحبت از فردیت آقای قاسمی می شود دیگر دلیل و برهان بر خوب بودن نوروز چیز اشتباهی است.
این فردیت من است که تصمیم گرفته از نوروز دل خوشی نداشته باشد.

-- محمد بصیری ، Apr 6, 2007 در ساعت 01:00 PM