رادیو زمانه > خارج از سیاست > راوی حکایت باقی > تاریخ ناگفتۀ حرمسراهای شاهان قاجار | ||
تاریخ ناگفتۀ حرمسراهای شاهان قاجاردر آغاز برنامه به بخش ششم از حرمسراهای شاهان قاجار میپردازیم و در ادامه به داستان آفرینش زن در اسطورههای کهن ایران زمین اشاره خواهیم داشت. «فتحعلیشاه» قاجار که هزار زن صیغه و عقدی داشت، پولهای هنگفتی را صرف مخارج حرمسرا میکرد. داشتن زنان متعدد با ویژگیهای گوناگون در چهاردیواری حرمسرا، برخوردها و حوادث گوناگونی را بهدنبال داشت که گاه خود را به شکل حسادت و نفرت نشان میداد. در این برنامه از میان زنان و سوگلیهای مشهور «فتحعلیشاه»، به یکی از آنان به نام «سنبل خانم» میپردازیم. او که مادر «شعاعالسلطنه» است اهل کرمان بود و در جریان چپاول و قتل عام مردم به دست «آغامحمدخان» و قوای او به اسارت افتاد. سپس فرمان کور کردن او نیز صادر شد زیرا «آغامحمدخان» قاجار به دلیل همکاری آنان با «لطفعلیخان زند» از مردم کرمان کینه و نفرتی سخت بهدل داشت. «آغامحمدخان» نخست دستور داد که پیر، جوان، زن و مرد اهل کرمان را سر ببرند و از سرهای بریده، مناره بسازند. اما بعد دستور داد که از کشتن زنان و به آتش انداختن کودکان شیرخوار خوددادری کنند و فقط چشم مردان را در هر سن و سالی که باشند، درآورند و از چشمها مناره بسازند. بسیاری از مردم کرمان که از خطر مرگ گریخته بودند این بار با خطر کورشدن روبهرو شدند. با وساطت «باباخان» یا همان «فتحعلیشاه» بعدها، قرار شد همه زنان و دختران جوان که قرار بود کشته شوند به حرمخانهی «باباخان» و سرداران و رؤسای قشون قاجار منتقل گردند. در نخستین روز گشایش قلعهی کرمان، «باباخان» ضمن گشت و گذار در شهر و شرکت در قتل و عام مردم، با منظرهای مواجه میشود که چند سپاهی، دختر جوان و زیبایی را محاصره کرده و هریک قصد دارد قبل از به قتل رساندن او، از دختر کام بگیرد. دخترک که سخت ترسیده به زبان ترکی در میان شیون و زاری تقاضای بخشش میکند. موهای سیاه و پریشان دختر، چشمهای درشت و رنگ سبزهی بدن او، شور و هیجانی در «باباخان» ایجاد میکند که او را وا میدارد تا قدم پیش گذارد و با کشتن یک سپاهی دختر را از چنگ آنان برهاند. چند ساعت بعد دختر را به پوش سلطنتی میبرند و همان شب او را به عقد باباخان در میآوردند که بعدها «سنبل خانم» نام میگیرد و سخت مورد علاقهی «فتحعلیشاه» قاجار. برتعداد زنان حرمسرا روز به روز افزوده میشود. وجود زنان متعدد با ویژگیهای گوناگون، بیکاری و حسادت و ترس از دست دادن مقام و موقعیت خود در نزد شاه و تلاش برای محبوبیت بیشتر، آنان را وامیدارد تا به هر کاری دست بزنند. حیلهها و نیرنگهای گوناگون، همراه با ورود دعانویس، رمال، فالبین و جادوگر، بر این فضای متشنج و رقابت بین زنان دامن میزند. در اینجا از زبان یا از قلم مورخی شیوهی خوابیدن شبانهی فتحعلیشاه قاجار را نقل میکنیم: در چنین موقعیت حساسی بار سنگین مسئولیتها بر شانههای نحیف وزیراعظم، «میرزا ابراهیمخان کلانتر شیرازی» ملقب به «اعتمادالدوله» است که سالها با تدبیر و درایت میکوشد تا نظم و ترتیبی به اصول و تشکیلات رژیم ایران بدهد، اما در اولین طغیان حرمسرا، پیکر داغ و گداختهاش را در حالی که جلاد، قبلاً زبان، گوشها، بینی، و دست و پایش را بریده، در دیگ آب جوش میاندازند و از آن پس این بار سنگین بر شانههای «عباس میرزا» قرار میگیرد. برنامه ششم «در سایه روشن کلام» را از [اینجا] بشنوید! |
نظرهای خوانندگان
although the history of all countries are full of weaknesses but the history of Iran is full of respect towards women. The one that you have mentioned is not 'the history of Iranian kings' , but it is 'the history of kings who Ruled for a while in Iran' . we had a part of dark history like any other countries and with mentioning this you don't acheive anything except promoting this old dead idea among the young generation. Let them respect the name of Iran with the real meaning of it: the land for Arian people. Let them know about Darioush and Kourosh's wills and rulls and about their respects towards human no matter men or women.
-- a friend ، Feb 21, 2007 در ساعت 09:00 PMآقایfriend محترم، آریا و تئوریش از آن شما. مردم را بحال خود رها کنید و بگذارید با درد خودشان بسوزند. آخه شرم نمیکنید، 62 سال پس از سرنگونی فاشیزم و تئوری نژاد آریائیش، باز هم دم از آریا و این خزعبلات میزنید؟!
-- آرتا ، Feb 21, 2007 در ساعت 09:00 PMدوستان محترم ( آقای friend و آقای آرتا )
من با نظر جناب آرتا موافقم اما با عصبانیت ایشان موافق نیستم. من نظر آقای Friend را هم به طور طبیعی رد می کنم. اما ایشان به عنوان یک انسان و نه حتی یک ایرانی، حق دارد نظرش را مطرح سازد. درست در همین گرفت و دادهای فکری است که جرقه های اندیشه های تازه نمودار می شود.
-- نازنین دولابی ، Feb 21, 2007 در ساعت 09:00 PMمن اعتقاد دارم که نگاه به تاریخ آن هم نگاه کاونده نباید از روی احساسات باشد. چه در جهت مخالف و چه موافق. ممکن است من بتوانم برای لحظاتی، احساسات شماری را چه در جهت مثبت و چه منفی چنان برانگیزم که در پشت میز رایانه ی خود یا برایم کف بزنند و یا خشم خود را نثارم کنند. اما همانان، چند روز بعد دریابند که حرفهای من فقط یک مشت شعار بوده است. درست مانند کف صابون. توخالی و بی دوام.
اگر ما با بررسی حرمسراهای شاهان و امیران موافقیم حتما باید در پشت آن استدلالی خوابیده باشد و اگر مخالفیم بازهم باید دلیل یا دلایلی در پشت آن قرار داشته باشد.
اگر بررسی افتخارات گذشته، درس آموز است باید آن بررسی ها تکرار شود و اگر نقب زدن به درون خلوت خانه ی شاهان در ما اندیشه های گوناگونی را بیدار می کند که چگونه زنان به عنوان موجوداتی آرام، بردبار و دردمند، به اسارت خواست های بی در و پیکر یک مرد یا مردان نادان اما قدرتمند گرفتار بوده اند، باید از این نقب ها حتی بیشتر زده شود. غرض از برنامه ی رادیویی مرثیه خوانی و یا یا ای یار مبارک باد نیست. غرض برانگیختن اندیشه هاست که سر انجام بتواند راه به جایی ببرد.
بگذاریم دوستان و هموطنان ما به هر که می خواهند افتخار کنند، بکنند. اما اجازه بدهند تا دیگران نیز به درخت اندیشه ها و روایات دیگری تکیه بدهند. هیچ یک از ما یگانه روای حقیقت نیستیم. حقیقت، آن موجود هزاران پاره است که باید هر یک از ما پاره ای از آن را گرد آوریم و با قاطعیت بگوئیم که این پاره، بازتاب بخشی از آن همه است و نه این بخش، بازتاب آن کل.
برخی واقعیات تلخ است. هم تجربه کردنش و هم شنیدن و خواندنش. اما مگر آنان که هزاران هزارند و روزانه در اعماق رنج و فشار، عمیق ترین نابرابری ها را تحمل می کنند از همان خون و عصبی نیستند که من و شما هستیم؟ از طرف دیگر شعارهای افتخار آمیز شیرین هستند. دهان ما را به آب می اندازند اما نه گرسنگی ما را برطرف می سازند و نه راهی برای گشایش اندیشه های تازه باز می کنند.
من به اندیشه ی یکایک شما احترام می گذارم زیرا نه می خواهم لگد شوم و نه می خواهم لگد کنم. همین و بس. دنیا آنقدر بزرگ است که هیچ کس دست و پای آن دیگر را تنگ نمی کند.
ایران و ایرانی همیشه سربلند خواهد بود.
-- milan ، Feb 25, 2007 در ساعت 09:00 PMآریاییها سربلند بوده اند. هستند و خواهند بود
in mohem nist ke dirooz che chizy etefagh oftade in mohem ast ke az an ebraty bozorg begirim zendegy baraye hasrat khordan nist baraye behtar shodan ast.
-- masood ، Feb 26, 2007 در ساعت 09:00 PMin mohem nist ke dirooz che chizy etefagh oftade in mohem ast ke az an ebraty bozorg begirim zendegy baraye hasrat khordan nist baraye behtar shodan ast
-- masood ، Feb 26, 2007 در ساعت 09:00 PM