رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶

«کافکایی» صفتی با مصارف بی شمار

ناصر غیاثی

روزانه می‌خوانیم یا می‌شنویم: موقعیت ِ کافکایی، متن ِ کافکایی، بیان ِ کافکایی، نگاه ِ کافکایی، فضای کافکایی، افکار ِ کافکایی، اضطراب ِ کافکایی، کابوس‌ ِ کافکایی، داستان ِ کافکایی، ساختمان ِ کافکایی، غروب ِ کافکایی، محاکمه‌ی کافکایی، دیوان‌سالاری کافکایی. بعید نیست روزی هم غذایی کافکایی جلویمان بگذارند. تقریبا همه از این کلمه، مثل کلمه‌ی «رمانتیک»، استفاده می‌کنند اما کم‌تر کسی می‌داند معنی آن چیست. استفاده‌ی فراوان از این کلمه آن را تبدیل به «گروتسک» کرده است.



در سایت مجلس آلمان آمده: «...رابطه‌ی بسیاری از شهروندان با بازارمشترک اروپا را می‌توان بدون تعلل کافکایی خواند. این انسان‌ها خود را در برابر قدرتی روبه رشد می‌بینند که بنا برطبیعت‌اش هزارتویی است: آدم هرگز به آخر راه‌روها نخواهد رسید...». فلسطینی‌های غزه وقتی از سرنوشت و وضعیت‌شان حرف می‌زنند، می‌گویند: «وضع ما کافکایی است». کم‌تر مقاله‌ای درباره‌ی کافکاست که این کلمه در آن نباشد.

کافکایی یعنی چه؟

هستند برخی مفاهیم ادبی که از اسم نویسنده‌ای گرفته شده‌اند و بیش و کم مفهوم معینی را تداعی می‌کنند، مانند ِ سادیست (مارکی دوساد ِ فرانسوی)، مازوخیست (لئوپولد فون ساخا- مازوخ، نویسنده‌ی اتریشی)، دانته‌ای (شاعر و فیلسوف ایتالیایی) یا شکسپیری، اما از عمر ورود واژه‌ی "کافکایی" به فرهنگ‌‌واژه‌ها بیش از چند سال نمی‌گذرد و هنوز برداشت‌های متفاوتی از این کلمه موجود است. با مراجعه به واژه‌نامه‌ها درمی‌یابیم، همه به تقریب متفق‌القولند که کافکایی، یعنی آن‌چه که در داستان‌های کافکا بروز می‌کند، به بیان می‌آید و به تصویر کشیده می‌شود. اما خود ِ این «آن‌چه» چیست؟ پس معنی‌های آمده در فرهنگ‌واژه‌ها برای این کلمه چندان ارضاکننده نیست و ناچارن باید تعریفی از آن به دست داد تا شاید بتوان به درکی کم و بیش نزدیک به آن دست یافت.

در ویکی‌پدیای آلمانی آمده: «صفت ِ "کافکایی" از نام فرانتس کافکای نویسنده گرفته شده است. این واژه بر حسی دل‌هره‌آور از تردیدی مبهم، از تهدیدی معماگونه و ناملموس، بر حس ِ بازیچه‌ی دست ِ قدرت‌هایی شبح‌وار و نامعلوم قرارگرفتن، دلالت می‌کند. صفت ِ "کافکایی" از حال و هوای آثار بی‌شمار کافکا می‌آید، که در آن‌ها شخصیت‌های اصلی اغلب در وضعیت‌هایی کنش می‌کنند که غیرشفاف و تهدیدآمیز بوده و از کیفیتی آلوده به طنزی سیاه تا تراژدی برخوردارند. وقتی بخواهند در مقاله‌ای در روزنامه یا مجله، دیوان‌سالاری ِ بیگانه با انسان را نشان بدهند، اغلب از این مفهوم بهره می‌برند. نمی‌توان به خوبی درک کرد که چرا پدیده‌ای این‌گونه است و گونه‌ای دیگر نیست. فرد عادی اغلب با چیزی کاملا درک‌ناپذیر و با درماندگی مواجه می‌شود. موضوع برخی از رمان‌های کافکا درباره‌ی دیوان‌سالاری ِ سرد و تمسخرآمیز است.

مثال: درفیلم وودی آلن به نام ِ "روان‌رنجور شهری" زن جوانی در بستر تایید می‌کند که سکس با شخصیت ِ اول فیلم تجربه‌ای کافکایی است. »

آیا می‌توان به این تعریف بسنده کرد؟ براستی "کافکایی" واجد چه صفاتی است؟ اگر آن‌چیزی است که آن را "جهان کافکا" می‌خوانیم، پس لازم است بدانیم جهان کافکا، یا به عبارت دیگر جهان داستانی او چگونه جهانی است، که چنین واژه‌ای از آن ساخته و پرداخته و به وارد زبان می‌شود.

مختصری درباره‌ی جهان کافکا

همه می‌دانیم کافکا تحت تاثیر گوته، فلوبر، داستایوفسکی، کیرکه‌گارد و نیچه بوده و توسل به شیوه‌های نقد ِ راون‌کاوانه، مذهبی، بیوگرافیک یا اجتماعی – سیاسی برای کشف ِ قطعی ِ نمادهای معماگونه و کنایه‌آمیز موجود در آثار کافکا حاصل چندانی به دست نمی‌دهد، چرا که آثار کافکا به خاطر بی‌بدیل بودن‌شان از قرارگرفتن در یک مقوله یا در یک دوران سربازمی‌زنند. شخصیت‌های آثار او که در جهانی وحشت‌ناک، هزارتوگونه و گروتسک، بدون ِ کم‌ترین امکان برای کنش، گرفتار آمده‌اند و از حس ِ گناهی رنج می‌برند، که علت‌اش را نمی‌دانند. حق و قانون در دستان ِ نیروهایی ناشناس تبدیل به ماشینی برای کنترل و مجازات ِ انسان می‌شود. موقع خواندن ِ آثار کافکا ابتدا به نظرمان می‌رسد، داریم یک داستان معمولی می‌خوانیم، اما به ناگهان جملاتی وارد متن می‌شوند که موقعیت ِ آدم‌ ِ داستان را به ابزورد می‌کشاند. این داستان‌ها از یک سو خواننده را تحریک به تفسیر می‌کنند و از طرف دیگر اما از زیر هرگونه تفسیر ِ یک‌سویه درمی‌روند. می‌توانیم بارها و بارها متون کافکا را بخوانیم، اما هم‌چنان نامفهوم باقی می‌مانند. آثار کافکا گاهی مثل رویایی ناخوش‌آیند هستند که نه می‌توانیم و نه می‌خواهیم از آن بیدار شویم. گاهی جرقه‌ای کوچک می‌درخشد، اما ترس از این‌که آن لحظه بسیار ناپایدار است، به دلهره می‌کشاندمان. به قول کامو: «کافکا تراژدی را توسط امری پیش پا افتاده به بیان می‌آورد، ابزورد را از طریق منطق».

تلاشی برای تعریف

"کافکایی" وضعیتی است که اجزا آن را به خوبی می‌شناسیم، اما کل وضعیت کاملا در مه فرو رفته است. درست مثل یک کابوس. وضعیت‌های کافکایی را تنها در رژیم‌های تمامیت‌خواه نمی‌یابیم، بلکه در جوامع مدرن نیز گام به گام هم‌راه ماست. بورس نمونه‌ی بارز آن است: قیمت روز هر بورس در هر تاریخی قابل دست‌رسی است، همه چیز روشن است. حتا ناواردها هم با قواعد بورس بازی آشنا هستند، اما قوانین درونی‌اش که بازی براساس آن انجام می‌گیرد، کاملا مبهم‌اند. هیچ‌کدام از نظریه‌های موجود قادر نیست پیش‌بینی کند که میسر فلان بورس در کدام جهت است، حتی ناتوان از پیش‌بینی ِ چیزی است که در یک ساعت آینده چه اتفاقی می‌افتد.

پس آیا می‌توان گفت کافکایی یعنی: بی‌معنایی، مبهم، نامفهوم، معماگونه، اسرارآمیز، ناخوش‌آیند، ترس، بیگانگی، تهدید، آشفته، دردآلود، سرشار از اندوهی عمیق؟ با همه‌ی این ابهامات اما یک چیز روشن است: صفت ِ "کافکایی" نمادی برای ترس‌ها و زخم‌های قرن بیستم و قرن ماست.

کلاوس واگن‌باخ یکی از مشهورترین زندگی‌نامه‌نویسان ِ آلمانی ِ کافکا در پاسخ به این پرسش که منظور از این کلمه چیست؟ می‌گوید: « منظور از صفت ِ "کافکایی" در وهله‌ی اول آن ساختارهایی هستند که آن‌گونه که کافکا در آثارش وصف‌شان می‌کند، توجیه‌ناپذیر و گنگ‌اند. اما این را هم باید دید که کافکا اغلب بد فهمیده شده و نیز از کلمه‌ی «کافکایی» به غلط استفاده می‌شود. در سال‌های سی [میلادی] ابتدا در فرانسه کافکا را به عنوان نویسنده‌ای سورئالیست می‌خوانند و می‌ستایند. و بعد در دهه‌ی چهل [میلادی] تفاسیر اگزیستانسیالیستی کامو و سارتر نیز به آن اضافه می‌شود. طَرفه این‌که، آلمانی‌ها - چون کافکا در زمان نازی‌ها ممنوع بود- تازه پس از پایان ِ جنگ جهانی ِ دوم در سال 1945، زمانی که دیگر کافکا به معرفیت ِ جهانی رسیده بود، شروع می‌کنند به خواندن ِ درست و حسابی ِ او. نویسنده‌ای با شهرتی جهانی به قلم‌رو ِ زبان‌اش بازمی‌گردد، جایی که تقریبن ناشناخته است. این پدیده را می‌توان "کافکایی" خواند.»

آیا کافکا کافکایی بود؟

اولیوا یارآوس، پرفسور ادبیات نوین آلمان در دانشگاه مونیخ در کتاب 280 صفحه‌ای‌اش "کافکا، زندگی، نوشتن و دست‌گاه ِ قدرت» می‌کوشد ثابت کند که کافکا را نه پدر سرکوب کرده بود و نه دیوان‌سالاری. وی مدعی می‌شود: «نه در خود کافکا، نه در زندگی و نه در آثارش چیزی کافکایی نمی‌یابیم.» و می‌گوید: «مفهوم کافکایی کاملا از یوغ بردگی ِ کافکا آزاد شده است.»

نظرهای خوانندگان

مرسي،خيلي عالي بود.منظورم صرفا خود نوشته نيست هر چند كه اون هم خوب بود بلكه از اين نگاه دوباره و موشكافانه به همه چيز كه شايد گاهي منجر به برداشتي كاربردي تر ميشود بسيار خرسند شدم والبته شگفت زده.اين اولين بار و به صورت اتفاقي بود كه به اين سايت آمدم.باز هم سر ميزنم...

-- rahil ، Feb 10, 2007 در ساعت 11:44 AM

مقاله جالبی است از آقای ناصر غیاثی و دست روی مطلب مهمی گذارده است. اتفاقاً گنگ بودن و پر راز بودن لغت"کافکائی" درک از این مفهوم را جالب تر کرده است، و چه اشکالی دارد اگر هر کسی بنا به فراخور خودش از کافکا تجربه خودش را از "کافکائی" بودن بیان کند؟ ما ایرانیها که از دیر باز با نظام های استبدادی عادت کرده ایم، به نظر من بیشتر و بیشتر این حالت "کافکائی" را درک میکنیم، بشر در مقابل استبداد و آن حالت استیصال و درماندگی، آن حالت بی قانونی و هرکی هرکی که در جامعه ما وجود دارد، آن حالتی که تو همیشه احساس مجرم بودن میکنی. فقط یک توصیه: بهتر نبود یا از لغات خارجی استفاده نمی شد و یا اگر میشد مترادف فارسی آن ذکر میشد؟ لغاتی مانند گروتسک و یا ابزورد که اولی را میتوان "بی تناسب"، "عجیب و غریب" ترجمه کرد و دومی را "پوچ"و یا"عبث". مهدی

-- مهدی ، Feb 10, 2007 در ساعت 11:44 AM

خانم راحیل و آقای مهدی از توجه شما ممنونم.
آقای مهدی «گروتسنک» و «ابزورد» هم واژه هایی مثل ِ «کافکائسک» یا همان «کافکایی» هستند. شاید لازم باشد در مورد هرکدام یک مقاله نوشت.

-- ناصر غیاثی ، Feb 11, 2007 در ساعت 11:44 AM

با سلام من دانشجوی ادبیات آلمانی هستم و کافکا یکی از نویسنده های مورد علاقه منه.این اولین بار که به سایت شما سر می زنم و خوشحالم که در اون خیلی از ادبیات آلمان صحبت شده.اما در باره نظر آقای پروفسور یارآوس باید بگم کافکا خودش در جایی گفته "من یک کوچه بست هستم"در این صورت این جمله با گفته آقای پروفسر که معتقدن نه در خود کافکا و نه در زندگیش آثاری از کافکایی بودن نمی بینند در تناقضه
با سپاس

-- معصومه ، May 21, 2007 در ساعت 11:44 AM