رادیو زمانه > خارج از سیاست > راوی حکایت باقی > «فروغ» و بچههای زبل بندر بریندیزی | ||
«فروغ» و بچههای زبل بندر بریندیزیعلیرضا افزودیدر هشتمین بخش از «خاطرات سفر فروغ فرخزاد به ایتالیا» حضور چند پسربچه را شاهدیم که شش ـ هفت سالی کوچکتر از خود «فروغ» هستند. بچههایی آشنا به غریبی توریستها و آنچنان که از لابلای سطور میبینیم، کمی هم گستاخ و اگر دست بدهد تا چیزی هم به کف آرند که بهتر «. . . این بچهها از بچههای قبلی بزرگتر بودند. در حدود 12 یا 13 سال داشتند و پسرها از من سیگار میخواستند و وقتی جواب دادم که سیگار ندارم، بیآنکه به اعتراض من توجه داشته باشند، در کیف من شروع کردند به جستجوی سیگار و وقتی ناامید شدند، جعبۀ آبی رنگ کوچکی را که در کیفم داشتم با تعدادی کاغذ بیرون آوردند و از من خواستند که برایشان نقاشی کنم. . .» «فروغ» اما مهربان است و در آغاز سفری که قرار است او را پخته و صاحب تجربه کند. خام بودن او ـ بهتر است بگوییم سادگی صمیمانۀ او ـ را هم در رفتاری که این جمع از پسربچههای «غریب گیر آورده» با او دارند، از لابلای سطور و پشت کلمات پیداست. «. . . معمولا پسرها در سنین بلوغ وقتی که با زنی یا دختری برخورد میکنند، در این لحظه برای خودنمایی به عملیات قهرمانی دست میزنند. آنها یکدیگر را بهطرف دریا هول میدانند و این کار مرتب تکرار میشد. یکی از آنها در لحظۀ سقوط دستۀ کیف مرا که هنوز به شانهام آویزان بود گرفت و بهدنبال این حرکت، من بهطرف او کشیده شدم و هر دو با هم به دریا افتادیم. برنامۀ هشتم را از «اینجا» بشنوید! |