رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۸۵
معرفی کتابی از پارسوآ باشی

جاده نايلون

ناصر غیاثی


تصویر روی جلد کتاب

زنی ایرانی، سی و هفت ساله، فارغ‌التحصیل ِ رشته‌ی طراحی ِ دانشگاه تهران، گرافیست، طراح لباس و روی جلد کتاب، که از هم‌سرش جداشده، عاشق مردی از سرزمینی دیگر می‌شود و به دنبال عشق برای زندگی پا به سرزمینی تازه می‌گذارد. او دوران جنگ و سرکوب‌های خشن سیاسی را پشت سرگذاشته و اکنون به عنوان زنی موفق در عرصه‌ی هنر، که شغل‌اش نیز هست، از سرزمین ِ مادری‌اش کنده می‌شود و به غرب مرفه پا می‌نهد، با این گمان که غرب می‌تواند سایه‌ی زندگی ِ گذشته‌ را از سرش بردارد. اما در غرب آزاد نیز از دست گذشته‌اش آرامش ندارد. چه چیزهایی در انتظار اویند؟ پیش از هر چیز باید زبان یاد بگیرد تا بتواند دوباره کار کند و به پروسه‌ای که با ترک کشورش ناتمام مانده بود، ادامه بدهد. اما یادگرفتن ِ یک زبان خارجی ِ دوم در سن و سال ِ او کار ساده‌ای نیست، ضمن این‌که متوجه می‌شود انگلیسی را هم آن‌طور که گمان داشته، بلد نیست. پس پناه‌گاهی جز کتاب‌ها و وب‌سایت‌های فارسی نمی‌یابد. دوری از محیط ِ آشنا و تنهایی، او را در برابر از هم گسیختگی ِ درونی و بحران روانی و افسردگی قرارمی‌دهد. در اوج چنین وضعیتی است که روزی، وقتی مقابل آینه حمام ایستاده و مسواک می‌زند، ناگهان متوجه می‌شود که تنها نیست. دختری درکنار اوایستاده که به طرز عجیبی شبیه اوست. او خود ِ شش ساله یا من ِ اوست که اینک در کنار نویسنده ایستاده است: "همه به ارتباط با خودشان نیاز دارند، بویژه با کودک درون‌شان." و از این‌جا گفتگوی او و دیگر من‌هایش در سنین مختلف، که یکی پس از دیگری از درون او سربیرون می‌آورند، آغاز می‌شود: "از یک طرف نمی‌توانستم به درستی بفهمم چه خبر است و از طرف دیگر تمام صحنه را در یک لحظه می‌دیدم: تنها، ناامید و مردد بودم و عملن ناتوان از کنار آمدن با وضعیتم. به همین خاطر تقاضای کمک کردم. باید به صدای‌شان گوش می‌دادم. آن‌ها وجود داستند تا به یادم بیاورند هرجا که باشم، نتیجه‌ی زندگی آن‌ها هستم." و این یعنی بازبینی ِ عمیق ِ آن‌چه که بوده است.

«Nylon Road»(جاده نايلون) که همراه با کمیک‌های خانم باشی به زبان آلمانی نوشته و در سویس منتشر شده است، چنین کتابی‌ست: "سفری از جاده‌ی ابریشم که گذشته‌ی اوست تا جاده نايلون در زوریخ که آینده‌ی اوست"، نوولی اتوبیوگرافیک و گرافیکال.

بیوگرافی ِ نویسنده
پارسوآ باشی در بیست و سه سالگی تحصیلاتش در دانشگاه تهران تمام می‌کند. همان وقت‌ها با مرد هنرمندی آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند. اما زندگی خانوادگی‌اش سه سال بیش‌تر نمی‌پاید و از هم می‌پاشد. در دادگاه حق حضانت را به شوهر می‌دهند و هفت سال دخترش را، که Nylon Road به او هدیه شده، نمی‌بیند. آثارش را در نمایش‌گاه‌های متعددی به نمایش می‌گذارد و چندین جایزه، از جمله جایزه‌ی مد لباس را می‌برد. نخستین کتاب تصویری کودکان را منتشر می‌کند. او طراح روی جلد ِ کتاب‌های شیرین عبادی، مهرانگیز کار، ترجمه‌ی فارسی کتاب ِ هاری پوتر و بسیاری دیگر بود. پس تصمیم می‌گیرد در ایران بماند و مبارزه کند. تا این‌که عشق او را به خارج از کشورش می‌کشاند، به سویس و شهر زوریخ.

تجریبات در سویس: مواجه با فرهنگی تازه، شوک فرهنگی
ابتدا به نظرش می‌رسد زندگی ِ تازه‌اش در سویس به بن‌بست رسیده است. بیش از همه تنهایی، دوری از خانواده، دوستان، سد زبانی و شوک فرهنگی ِ ناشی از مواجه شدن با جامعه‌ای باز روزگارش را سیاه می‌کند. ساعت‌ها بی‌کار در آشپزخانه می‌نشیند "چون زبان بلد نبودم، می‌خواستم افکارم، ترس‌هایم، و نیز خاطراتم را به صورت کارتون نقاشی کنم تا بتوانم به دیگران نشان‌شان بدهم." پس در گذشته‌اش غوطه می‌خورد و به نقد بی‌رحمانه‌ی گذشته و از این ره‌گذر به نقد یک فرهنگ می‌نشیند و به مقایسه‌ی بلاانقعطاع ِ دو فرهنگ ِ ایرانی و غربی می‌پردازد. پرسش‌هایی از این دست که "مردم این‌جا در چه سطحی حرف می‌زنند؟ من کجایی هستم؟ ما چه مشکلات عمیقی در ایران داریم و مردم این‌جا دست به گریبان چه مشکلات ِ پیش‌پا افتاده‌ای هستند؟ چگونه است که در دو جهان کاملن متفاوت زندگی می‌کنیم؟" دست از سرش برنمی‌دارد. پارسوآ باشی در برخورد با خود ِ چندگانه‌اش، به مسایلی چون مهاجرت، دوری از وطن، غرور و خودخواهی ِ ایرانی،زبان،رابطه‌ی زن و مرد، مٌد، جامعه‌ی مصرفی، سیاست و تجمل می‌پردازد و در طی ِ این پروسه پوست می‌اندازد و به آشتی با خود و گذشته‌اش دست می‌یابد. او به کمک مواجه‌ی دایم با آن‌چه که از سر گذرانده، از پیش‌داوری‌هایی که در ناخودآگاهش لانه کرده بودند،رهایی می‌یابد: "زندگی در ایران با روسری و چادر و مانتو بیش‌تر از آن‌چه که فکرمی‌کردم روی من تاثیر گذاشته بود. نمی‌توانستم تصور کنم که با بیکینی یا دامن ِ کوتاه به خیابان بروم."

پارسوآ باشی در این کتاب، که سهم تصاویر کمیک‌اش بیش‌تر از جملات است، از تجارب‌اش در سویس نیز حرف می‌زند. وقتی در برابر ِ تابوهای موجود در غرب قرار می‌گیرد، از خودش می‌پرسد: "چگونه می‌توان آزاد بود، با این وجود اما از موضوعات خاصی حرف نزد؟ پس آزادی ِ عقیده یعنی چه ؟" در این جدال با خویشتن، ابتدا در برابر غرب نه تنها دچار خودباختگی ِ فرهنگی نمی‌شود، بلکه از آن اکراه نیز دارد. اما در طول گفتگو با من‌های درونش، ضمن به نمایش گذاشتن تصویری بی‌رحمانه از اوضاع ایران، به رودررویی و نقد فرهنگ ِ غرب نیز می‌رسد. وی در چنین چالشی اما از بیان ِ پرسش‌هایی که هنوز نمی‌توان برای آن‌ها پاسخی کامل یافت، طفره نمی‌رود و از حکم دادن می‌پرهیزد.

خانم باشی با مطایبه و اعتماد به نفس، در بازتابی از دو جهان ِ غرب و ایران را به کمک طرح‌ها و کلمات به نمایش می‌گذارد و تصویری از دو جهان کاملن متفاوت به دست می‌دهد. کتاب می‌خواهد " بین دو جهان که خیلی کم از هم می‌دانند، پلی بزند".
« Nylon Road» در کشورهای آلمانی زبان با استقبال روبرو شده و نقدهای بسیاری برآن نوشته شده است.

-------------------------------

سایت خانم باشی: www.parsuabashi.com

-------------------------------

مشخصات کتاب:

Nylon Road
Parsua Bashi
Lektorat/Übersetzung: Teresa Go, Miriam Wiesel
Klein & Aber Verlag, Zürich
2006

ISBN 10: 3-0369-5238-1
ISBN 13: 978-3-0369-5238-3

----------------------------
نام فارسی کتاب و عنوان اين مقاله با نظر خوانندگان و نظر موافق نويسنده به «جاده نايلون» تغيير پيدا کرد- زمانه

نظرهای خوانندگان

پيشنهاد می کنم عنوان کتاب به «جاده ی نايلون» ترجمه شود؛ بر مصداق «جاده ی ابريشم».

-- خسرو ناقد ، Jan 20, 2007 در ساعت 05:57 PM

رادیو زمانه ی عزیز، آقای غیاثی گرامی،
ّبسیار از نقد حرفه ای و دقیق شما بر کتابم استفاده کردم و هم خرسند شدم از ذکر پیام اصلی کتاب به خوانندگان خود، که جناب عالی به درستی دریافته اید، که همان تلاش برای گرامی داشت وطن درعین بازگویی واقعیات، و بازبینی فرهنگ غرب در مقایسه ی موازی با فرهنگ شرق است.
ّّبا نظر جناب اقای ناقد در مورد عنوان کتاب موافقم و همین جا از لطف ایشان به جهت توجه به این کتاب فروتنانه سپاسگذارم.
با احترام: پارسوا باشی

-- پارسوا باشی ، Jan 24, 2007 در ساعت 05:57 PM

آقای ناقد گرامی، ضمن تشکر از توجه تان، فکر می کنم حق با شماست و «جاده ی نایلون»، به همان دلیلی که شما آوردید، ترجمه ی دقیق تری باشد.

-- ناصر غیاثی ، Jan 24, 2007 در ساعت 05:57 PM

باسلام و احترام،
به نوشتهء آقای غیاثی در وبلاگم لینک داده شد.

www.zanenarenji.blogspot.com

-- ترانه خالقی ، Feb 10, 2007 در ساعت 05:57 PM

از توجه شما ممنونم خانم خالقی.

-- ناصر غیاثی ، Feb 12, 2007 در ساعت 05:57 PM