رادیو زمانه > خارج از سیاست > عشق در ادبیات و زندگی > شیرین و فرهاد، عشق رمانتیک | ||
شیرین و فرهاد، عشق رمانتیکحسین نوشآذرزناشویی الزماً همیشه با عشق توأم نیست. اگر زناشویی مبتنی بر عشق باشد، تصور عموم این است که این عشق از نوع عشق آتشین یا عشق رمانتیک نیست. مردم گمان میکنند عشق رمانتیک فقط در داستانهای اشکانگیز عاشقانه وجود دارد. داستان عاشقانهی خسرو و شیرین و مرگ دردناک فرهاد را به یاد دارید؟ در این داستان و در داستانهای عاشقانهای مثل ویس و رامین، یا لیلی و مجنون هیچکس و هیچ چیز جز عاشق و معشوق مهم نیست. گویی جهان به وجود آمده که دو دلداده به هم برسند، یا در فراق یکدیگر نابود بشوند. در واقع شاید اصلاً ترس از نابودیست که در زندگی روزمره نقش و سهم عشق آتشین را آنقدر کمرنگ میکند که به تدریج از زندگی زناشویی حذف میشود. عشق رمانتیک همهی احساسات دیگر را پس میزند تا عواطف تند و آتشین فرصتی برای بیان پیدا کنند. عشق فرهاد به شیرین در نخستین بخش از مجموعهی عشق در ادبیات و زندگی با موضوع عشق رمانتیک به منظومهی خسرو و شیرین اثر نظامی نگاه میکنیم و به عشق فرهاد به شیرین. شیرین در کل ادبیات تغزلی ما همتا ندارد. او دختریست آزاد و حتی آزادتر و گستاختر از بسیاری از دختران آزاد امروز. او در عشق خسرو پرویز از آغاز تا انجام ناآرام و بیباک است و تا آن جا پیش میرود که برای رسیدن به مرد محبوبش از زادگاه و پادشاهی کشورش صرفنظر میکند و به سختیهای بسیار تن میدهد و البته حاضر نیست فقط معشوقهی پادشاه باشد. در این میان مردی به نام فرهاد پیدا می شود که در بین عشاق جهان یک سر و گردن از همه بالاتر است. شاپور وی را با این صفات به شیرین معرفی می کند: که هست اینجا مهندس مردی استاد به صنعت سرخگل را رنگ بندد عشق فرهاد به شیرین در واقع بیشتر به خودکشی میماند. این عشق فرجامی جز نابودی ندارد. فرهاد از یک سو عاشق یک زن گستاخ شده است که او را بیش از برادرخواندهی خود نمیداند و از سوی دیگر در کار عاشقی حریفش خسروپرویز، پادشاه ناجوانمرد و قدرقدرت ایران است. فرهاد مردیست بیپروا، مردی که دست از جان شسته است. وقتی خسرو او را طلب میکند، در بارگاه خسروپرویز نه در خسرو نگاه میکند، نه در تخت، چو شیران پنجه میکند در زمین سخت و در مناظرهی با خسرو حتی یک قدم عقب نمینشیند. نظامی ابیاتی در کوهکندن فرهاد و زاری او آورده است که همه حکایت از یک عشق آتشین دارد. در این ابیات فرهاد از رنجهایش میگوید، زاری میکند و به حال خود دل میسوزاند و سرانجام خودش را تا این حد بیقدر میکند که میگوید: جهان را نیست کردی پستتر از من و سرانجام آرزوی مرگ میکند. در نظر کسی مثل فرهاد وقتی زندگی معنی دارد که بتواند با معشوق یکی بشود تا از احساسات نامطبوعی مثل درماندگی، بیکسی و بیخانمانی نجات پیدا کند. فرهاد، مردی که معاصر زمانهی ماست ما شاید فرهاد را بیشتر به این دلیل دوست داریم که شاهزاده و پادشاه نیست. در کار ِ عشق آتشین پادشاه و گدا به یک اندازه رنج میبرند. با یاری عشق انسان میتواند به جامعه پشت کند. مثل فرهاد که کوهکنی و کوهنشینی اختیار کرد. آن گاه که دو دلداده به هم برسند، از همهی شایستها و نبایستها میگذرند، بدون آن که هنجارها یا نرمهای اجتماعی را به هم بزنند. اگر فرهاد به شیرین میرسید، بیپناهی و بیکسیاش از بین میرفت. عشق آتشین نوعی شورش بر اخلاق و هنجارهای اجتماعی مسلط است، بدون آن که عاشق را به یاغیگری متهم کنند. در عصر گلوبالیسم که انسان از زادگاهش کنده میشود، بیپناهی و بیکسی و بیچیزی فراگیر است. برای همین در دورهی یاغیپروری که اصلاً رمانتیک نیست، میخواهیم رمانتیک باشیم. عشق رمانتیک اتفاقا در زمانهی ما که دوران ناخانگی و خانهبهدوشیست است، از مهمترین ایدهآلهای انسان به شمار میآید. جالب اینجاست که هر دلدادهای گمان میکند در کار دلدادگی بیهمتاست و هر عاشقی فکر میکند معشوقش کاملترین و بهترین انسان روی زمین است. این خودشیفتگی هم یکی از مشخصات زمانهی ماست. غایت عشق رمانتیک رسیدن دو دلداده به هم و یکی شدن آنها با هم است، حادثهای که اگر اتفاق بیفتد حتی ادبیات را بیمعنی میکند. برای همین است که در ادبیات تغزلی کم پیش میآید که دو دلداده به هم برسند. دلدادهای میمیرد که دلدادهی دیگر بتواند به زندگی هرروزهروزش ادامه دهد. فرهاد از این نظر که عشق ناسوتی را به عشق لاهوتی ترجیح میدهد، معاصر زمانهی ماست. او میخواهد بهشت زمینی خودش را بسازد و در این راه بر قدرت مسلط زمانهاش شورش میکند. فرهاد عاشق شد که از بیکسی و بیپناهی نجات پیدا کند و به تزویر او را کشتند تا خداوندگاران روزگار همچنان در جایگاه خداییشان قرار داشته باشند. بباید عشق را فرهاد بودن |
نظرهای خوانندگان
سلام عزیزم وبلاگت خیلی زیبا بود.امیدوارم که همیشه موفق باشی
-- ریحانه ، Jan 15, 2008 در ساعت 03:32 PM