ادبیات جنگ-۴ قاضی ربیحاوی
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
به مناسبت هفتهی جنگ چهارمین اثر از مجموعهی ادبیات مستقل با موضوع جنگ را در این برنامه معرفی میکنم: از این مکان، نوشتهی قاضی ربیحاوی که در بهار 1369 توسط نشر مینا منتشر شد، و احتمالا امروز جزو کتابهای نایاب است.
سندی اجتماعی از زندگی آوارگان جنگزده
شخصیتهای داستانهای این مجموعه سلامت هستی خود را در مکانی میبینند که از آن به دلیل جنگی که به کشور ما تحمیل شد، رانده شدهاند. این جنگزدگان که کار و خانه و کاشانهی خود را به طور غیرمنتظره از دست داده بودند، ناگزیر به تهران و به دیگر شهرهای بزرگ پناه آوردند. قاضی ربیحاوی در این اثر نشان میدهد که این آوارگان در مکان جدید احساس تحقیر و بیگانگی میکنند. برای مثال در داستان خوشساخت «زخم» نویسنده به رابطهی یک پدر جنگزده، و زنمرده و متعصب با دخترش، فرخنده میپردازد. فرخنده در فروشگاهی کار میکند و نانآور پدر است.
اما پدر خانهنشین که در هتلی تنها در یک اتاق با دخترش زندگی میکند و از آوارگی و وابستگی مادی به دخترش کلافه است، چیزی را بهانه میکند و میخواهد از روی تعصب با تیشهای که در دست دارد به دخترش زخم بزند، اما به دلیل آن وابستگیها، وقتی دخترش با او مهربانی میکند، با تیشه به پیشانی خود می کوبد. قاضی ربیحاوی اصولاً شخصیت هایش را روی صحنه می آورد و آنان را با هم در یک کشاکش داستانی قرار میدهد. از این نظر داستان های او چندبعدی و چه از نظر روانشناختی شخصیتها و چه از نظر آسیبشناختی جنگ و آوارگی مردم قابل تأمل و از برخی لحاظ یک سند اجتماعیست.
سرگردانی، مضمونی که تکرار میشود
در داستان گلدان نویسنده سرگردانی یک زن جنگزده را نشان میدهد که در تهران نه جایی دارد که به آنجا پناه بیاورد و نه میتواند مادرشوهرش بیمارش را در تنها اتاق خوابگاه جنگزدگان در چند قدمی پل سیدخندان تحمل کند. مضمون سرگردانی در داستان توی دشت بین راه تکرار میشود. در این داستان زیبا با یک خانوادهی آبادانی جنگزده آشنا میشویم که از آبادان گریخته اند. آنها در بیابانی بیآب سرگردان اند. پسر آنها زهیر از روی عقیده در آبادان مانده که بجنگد، هر چند که پدر با این کار مخالف است، و در همان حال بی بی پیر و زمینگیر و پنج گاوشان را هم ناگزیر جا گذاشتهاند. بی بی همچنان از روی عادت سالیان جاجیم می بافد. در پایان آنها در بیابان گم میشوند. داستان از دریچهی ذهن یک نوجوان روستایی روایت میشود که غم بی بی و گاوها را دارد و از خود میپرسد که برندهی جنگ کیست.
یک نویسندهی اجتماعی
قاضی ربیحاوی در آبادان متولد شده، فعالیت ادبیاش را از سال 1385 با نوشتن قصههایی برای کودکان آغاز کرد. در سال 1362 به حلقهی نویسندگان اطراف هوشنگ گلشیری پیوست که میان اهل قلم به جلسههای پنجشنبه شهرت داشت. قاضی ربیحاوی از سال 1364 به فیلمنامهنویسی روی آورد و سرانجام در سال 1374 به لندن مهاجرت کرد.
از مهمترین مضامین داستانهای قاضی ربیحاوی در دورهی پیش از مهاجرتش به لندن زندگی جنگزدگان است. ربیحاوی که در این دوره یک نویسندهی اجتماعیست آن سوی دیگر ماجرای جنگ را نشان میدهد. در آثاری که از این دوره نویسندگی او سراغ دارم با انسانهایی آشنا میشویم که از خاک زادگاهشان کنده شدهاند. مشکلات زیستی و فرهنگی اینان در شهرهای بزرگ ایران دستمایهی داستانهای ربیحاویست که با دقت تحسینانگیز در وصف مکانها و به وجود آوردن موقعیتهای طنزآمیز روایت میشود. از مهمترین خصوصیات کار او پشت پا زدن به مفاهیم اخلاقیست. ربیحاوی به زنده ماندن اعتقاد دارد. نوعی نمادسازی با سویههای قوی نمایشی، تصویرسازیهای سینمایی و آشکار کردن روابط میان انسانها از طریق صحنهآراییهای داستانی و رویکرد به موضوعات نو از دیگر ویژگیهای آثار اوست. قاضی ربیحاوی مدتهاست که متأسفانه داستاننویسی را کنار گذاشته است. از این نظر ظاهراً سرگذشت شخصیتهایی که در مجموعهی از این مکان آفریده، در زندگی ادبی نویسنده به طرز دردناکی تکرار میشود. در بهترین داستانهای ربیحاوی همه از بیهودگی و سرگردانی رنج میبرند. همه به جستجوی مکانی هستند که بتوانند در آنجا احساس آرامش و امنیت کنند. اما در جهان چنین جایی نیست. پس ناگزیر باید زنده ماند و ادامه داد. با این حال ربیحاوی در دورهی خلاقیت ادبیاش موفق شد داستانهایی ماندگار از خود به جای بگذارد. رمان گیسو، داستان بلند لبخند مریم، داستان کوتاه گل خانم و نمایشنامهی سنگسار در زمان خود تحولی در ادبیات داستانی و نمایشی ایران به شمار میآمدند.
حسین نوشآذر
|