رادیو زمانه > خارج از سیاست > بیهقی در بیهقی > بیهقی؛ عقل عملی و تاریخ | ||
بیهقی؛ عقل عملی و تاریخ
بیهقی عقل را به دو معنا به کار میبرد: یکی عقل نظری و دیگری عقل عملی. او باور دارد که روایتهای تاریخی ولو از کتابی معتبر یا از زبان راوی ثفه حاصل شده باشد باید که با خرد سنجیده شود و اگر با عقل سازگار بود، به منزله روایت تاریخی پذیرفته شود. از این رو شایعه و خرافه را در تاریخ نباید راهی باشد. اما عقل از نظر او معنی دیگری هم دارد که هم پادشاه باید بدان ملتزم باشد و هم تاریخنگار. عقل عملی بدین معنا همان عدل است: «و هر بنده که خدای عز و جل او را خردی روشن عطا داد و با آن خرد که دوستِ به حقیقت اوست احوال عرضه کند و با آن خرد دانش یار شود و اخبار گذشتگان را بخواند و بگردد و کار زمانه خویش نیز نگاه کند، بتواند دانست که نیکوکاری چیست و بدکرداری چیست و سرانجام هر دو خوب است یا نه و مردمان چه گویند و چه پسندند و چیست که از مردم یادگار ماند نیکوتر.» چنین است که بیهقی پادشاه را نیز نصحیت میکند که هماره با خردمندان رایزنی کند تا عیب و سستی حکمرانی وی را به او بازنمایند: «و در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگتر و فاضلتر پادشاهانِ ایشان عادت داشتند که پیوسته به روز و شب تا آنگه که بخفتندی با ایشان خردمندان بودندی نشسته از خردمندترانِ روزگار. برایشان چون زمامان و مشرفان که ایشان را باز مینمودندی چیزی که نیکو رفتی و چیزی که زشت رفتی از احوال و عادات و فرمانهای آن گردنکشان که پادشاهان بودند.» عقل عملی که آشکارا رویهای اخلاقی دارد به عدالت بازمیگردد. بیهقی خود در تاریخنویسیاش کوشیده است عادل و منصف باشد. او که داستان خصومت بوسهل زوزنی را با حسنک وزیر و سپس بر دارشدن حسنک را با بلاغتی تمام بیان میکند، تلاش میکند از داوری اخلاقی درباره خوبی و بدی آدمیان بپرهیزد. میکوشد ستمکاری حسنک را در کنار زشتطبعی بوسهل تا جایی که میتواند بیاورد و از کار بد بدگویی کند نه از بدکار. حتا وقتی که بوسهل از سوی کسانی به فساد اعتقاد متهم شد؛ بیهقی که با او سر سازگاری نداشت از او دفاع کرد: «چون این محتشم را حال و محل نزدیک امیر مسعود رضی الله عنه بزرگتر از دیگر خدمتکاران بود، در وی حسد کردند و محضرها ساختند و در اعتقاد وی سخن گفتند و وی را به غزنین آوردند در روزگار سلطان محمود و به قلعت بازداشتند... و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را میدیدم در مستی و هشیاری و به هیچ وقت سخنی نشنودم و چیزی نگفت که از آن دلیلی توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی. من این دانم که نبشتم و بر این گواهی دهم در قیامت. و آن کسان که آن محضر ساختند ایشان را محشری و موقفی قوی خواهد بود؛ پاسخ خود دهند.» برای بیهقی تاریخ چونان قلمروی برای داوری است که باید ورای حب و بغض شخصی بایستد. حتا وقتی از کردارهای ناشایست بوسهل میگوید هشدار میدهد که از سر جفاهایی نیست که بوسهل بر شخص بیهقی روا داشته است: «و این نه از آن گویم که من از بوسهل جفاها دیدهام که بوسهل و این قوم همه رفتهاند و مرا پیداست که روزگار چند مانده است. اما سخنی راست بازمینمایم و چنان دانم که خردمندان و آنانکه روزگار دیدهاند و امروز این را برخوانند بر من بدین چه نبشتم عیبی نکنند که من آنچه نبشتم از این ابواب حلقه در گوش باشد و از عهده آن بیرون توانم آمد.» بیهقی تاریخ را نه تنها برای نخبگان که برای آیندگان مینوشت؛ از این رو سخت بهوش بود که داوریهایش استوار باشند و سدهها بعد حتا بر گور گمشده او نمی از شرم ننشانند. «در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگانِ این تصنیف گویند شرم باد این پیر را.» |
نظرهای خوانندگان
agha khalaji vaghan khaste nabashid be nazare man baihaghi yeki az madod nevisandegani ast ke az del andishash kherad mizayad.
-- hadi ، Apr 16, 2008 در ساعت 01:38 PM