رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
بیهقی در بیهقی
>
بیهقی؛ رمزگشای انحطاط سیاسی
|
بیهقی؛ رمزگشای انحطاط سیاسی
بیهقی سخت در اسباب انحطاط سیاسی میاندیشد. بارها و بارها در تبیین دلایل شکست نظامی و سیاسی، بیتدبیری شخص پادشاه را عامل اصلی فرامینماید. بارها نیز ظلم کردن به رعیت را سبب ناپایداری حکومت سیاسی میشمرد:
«سوری مردی متهور و ظالم بود. چون دست او را گشاده کردند بر خراسان، اعیان و رؤسا را برکند و مالهای بیاندازه ستد و آسیب ستم او به ضعفا رسید... آن اعیان مستأصل شدند و نامهها نبشتند به ماوراء النهر و رسولان فرستادند و به اعیان ترکان بنالیدند... و منهیان را زهره نبود که حال سوری را به راستی انها کردندی و امیر سخن کس بر وی نمیشنود و بدان هدیههای به افراط وی مینگریست تا خراسان به حقیقت در سر ظلم و درازدستی وی بشد.»
بیهقی از ریاکاری مذهبی و نقش سیاسی آن در انحطاط نیز سخن میکند. در شرح جفا و جور همین سوری، حاکم خراسان مینویسد:
«با ستمکاری مردی نیکوصدقه و نماز بود و آثارهای خوش وی را به طوس هست؛ از آن جمله آنکه مشهد علی بن موسی الرضا را علیه السلام که بوبکر شهمرد کدخدای فائق الخادمِ خاصه آبادان کرده بود، سوری در آن زیادتهای بسیار فرموده بود و منارهای کرد و دیهی خرید فاخر و بر آن وقف کرد... و این همه هست، اما اعتقاد من همه آن است که بسیار از این برابر ستمی که بر ضعیفی کنند نیستند ... نان همسایگان دزدیدن و به همسایگان دادن در شرط نیست و بس مزدی نباشد.»
یکی دیگر از اسباب انحطاط سیاسی، از نگاه بیهقی، اطرافیان پادشاهاند که پادشاه برای بسط قدرت خود آنان را برکشیده از سر اعتماد به هر سخنی که میگویند گوش فرامیسپارد:
«به گفتار مردمان مشغول نباید بود و صلاح ملک نگاه باید داشت.»
شمار فراوانی از این برکشیدگانِ پیرامون شاه، غلام بودهاند؛ یعنی از طبقهای آمدهاند که کمتر از آنان میشود انتظار داشت پروای مصلحت عامه داشته باشند. بیهقی حکایت غلامبارگی پادشاه را طی داستانی شرح میدهد:
«غلامی که او را نوشتگین نوبتی گفتندی.؛ از آن غلامان که امیر محمود آورده بود بدان وقت که با قدرخان دیدار کرد. غلامی چون صدهزار نگار که زیباتر و مقبول صورتتر از وی آدمی ندیده بودند... چون امیر فرمان یافت، فرزندش محمد این نوشتگین را برکشید بدان وقت که به غزنین آمد و بر تخت نشست؛ و وی را چاشنی گرفتن و ساقیگری کردن فرمود و بیاندازه مال داد. چون روزگار ملک او را به سر آمد، برادرش سلطان مسعود این نوشتگین را برکشید تا بدان جایگاه که ولایت گوزگانان بدو داد.»
«این خبر به وزیر رسانیدند. بوسهل زوزنی را گفت آه چون تدبیر بر خدم افتاد؛ تا چه باید کرد.»
در عوض امیر از سر استبداد رأی خود زود به وزیرش بدبین میشود و اگر او سخنی بر خلاف میل سلطان بگوید وی را خائن میپندارد و سخن بدگویان را در حق وی باور میکند. بیهقی از زبان استادش بونصر مشکان میگوید:
«خدای عز و جل داند که این وزیر راست و ناصح است و از چنین تهمتها دور. اما ملوک را خیالها بندد و کس به اعتقاد و به دل ایشان چنانکه باید راه نبرد و احوال ایشان درنیابد. و من که بونصرم به حکم آنکه سر و کارم از جوانی باز الی یومنا هذا با ایشان بوده است بر احوال ایشان واقفترم. هم از قضای آمده است که این خداوندِ ما بر وزیر بدگمان است تا هر تدبیر راست که وی میکند در هر بابی، بر ضد میراند.»
بیهقی همچنین اشاراتی دارد درباره علل زوال حکومتها در ایران و اینکه چرا بیشتر آنان دولت مستعجل هستند. وی در سخن از ابراهیم ینال، از ترکمانانی که در دوران مسعود به گوشه و کنار ایران یورش میبردند، از مشکل تنش مدام میان بادیهنشینان و شهرنشینان میگوید؛ ستیز دائمی میان مردم اسکانیافته و متمدن و قبائل بیاباننشین. بیهقی درباره ابراهیم ینال و قوم وی مینویسد:
«و او باز میگفت احوال ترکمانان سلجوقیان که ایشان خویشتن بیست و سی پاره کنند و بیابان ایشان را پدر و مادر است؛ چنان که ما را شهرها»
|