رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
بیهقی در بیهقی
>
بونصر مشکان؛ کلید شناخت بیهقی
|
بونصر مشکان؛ کلید شناخت بیهقی
برای بیهقی، بونصر مشکان، استادش، نمونه اعلای دبیری، حکمت و سیاستپیشگی بود.
ظاهراً بیهقی کتابی درباره استادش بونصر مشکان نوشته است با نام «مقامات ابونصر مشکان» که بنابه عنواناش باید نوعی زندگینامه او باشد. در این کتاب اسناد و مدارک و حکایتهایی درباره شرح زندگی سیاسی و دبیری بونصر مشکان گردآوری شده بود. اما همان کسان که مشرب بیهقی را نمیپسندیدند و در کار نابود کردن نام و آثار او بودند، روشن است که پیشوای او را نیز برنمیتابیدند و این اثر را نیز تباه کردند.
تاریخ بیهقی، همین اندازه که در دست است، حکایت از مهر ژرف بیهقی به استادش میکند. بیهقی در این کتاب با بازنمودن روش و منش دبیری و سیاسی بونصر مشکان بسیاری از زوایای شخصیت خود را به تماشا گذاشته است. بونصر مشکان که به گفته بیهقی مانند خود او از «اعیان تازیک» بود برای نویسنده تاریخ، الگویی فکری و اخلاقی است.
بیهقی در بازگفتن داستان بونصر انگار گوشه چشمی نیز به سرنوشت تلخ خویش دارد. بونصر نیز در پی سعایت و بدگویی درباریان جایگاه مطلوب خویش را نزد پادشاه از دست میدهد و با وجود عزت نفس و آن همه خدمت به درگاهِ امیر غزنویان با دلی آزرده از این جهان کرانه میکند:
«خاک بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاهان کند که با ایشان وفا و حرمت و رحمت نیست.»
در شرح شیوه مرگ بونصر مشکان، بیهقی رندانه با تردید سخن میگوید و بیآنکه تصریح کند، چنین به خواننده القا میکند که چه بسا بونصر را چیزی خورانده و کشته باشند:
«و از هرگونه روایتها کردند مرگ او را؛ و مرا با آن کار نیست. ایزد عز ذکره تواند دانست که همه رفتهاند. پیش من باری آن است که ملک روی زمین نخواهم با تبعت آزاری بزرگ تا به خون رسد که پیداست چون مرد بمرد و اگرچه مال و جاه دارد با وی چه همراه خواهد بود.»
بیهقی بونصر را نمونه دبیری میداند که قدر وی دانسته نشد و با آن همه کار، ناکام از جهان رفت:
«وچه بود که این مهتر نیافت از دولت و نعمت و جاه و منزلت و خرد و روشنرایی و علم؟ و سی سال تمام محنت بکشید که یک روز دلِ خوش ندید.»
بیهقی چون به داستان مرگ بونصر میرسد مهار عاطفه از دست میدهد و شرح دلبستگی خود را به مردی که از نظرش «ختم کفایت و بلاغت و عقل» است به تمامی میدهد:
«و چون مرا عزیز داشت و نوزده سال در پیش او بودم عزیزتر از فرزندان وی؛ و نواختها دیدم و نام و مال و جاه و عز یافتم، واجب داشتم بعضی را از محاسن و معالی وی که مرا مقرر گشت بازنمودن و آن را تقریر کردن - و از ده یکی نتوانستم نمود – تا یک حق را از حقها که در گردن من است بگزارم. و چون من از خطبه فارغ شدم ... لختی قلم را بر وی بگریانم.»
بونصر مشکان، ماندگارترین تأثیر را در زندگی بیهقی بر جا نهاد. حتا وقتی بونصر میمیرد امیر به خواجه بوسهل زوزنی در خلوت میگوید:
«اگر بوالفضل سخت جوان نیستی، آن شغل به وی دادیمی؛ چه بونصر پیش تا گذشته شد ... اگر گذشته شوم، بوالفضل را نگاه باید داشت.»
اما از آنجا که بوسهل زوزنی دبیری بود که سبک دبیری و منش شخصیت او بیهقی را خوش نمیآمد، بیهقی تصمیم گرفت از کار کردن برای دیوان رسالت زیر رعایت و نظارت بوسهل کناره گیرد:
«سخت بیگانه بود در شغل. من آنچه جهد بود به حشمت و جاه وی میکردم و چون لختی شرارت و زعارت وی دریافتم و دیدم که ضد بونصر مشکان است به همه چیزها. رقعتی نبشتم به امیر رضی الله عنه چنانکه رسم است که نویسند در معنی استعفا از دبیری.»
بیهقی از بونصر مشکان شاید بیشترین چیزی که آموخت نه فن دبیری که پایبندی به خرد و نگاهداری از اصول اخلاقی بود. بیهوده نبود که سرنوشت هر دو، یک فرجام یافت.
|
نظرهای خوانندگان
خسته نباشيد دوست عزيز. حال كه نگران تاريخيد و خسته آن، و به بيهقي و استادش مهر ميورزيد، كاش متني را هم به بيان اهميت ابوالفضل (ابوالعباس) اسفرايني ويژه كنيد. ميدانيد كه اوست نخستين مردي كه زبان فارسي را در دربار غزنوي در زمان مذموم رسمي كرد، و پس از او، احمدبن حسن ميمندي كه عربيدان بود، باز به عربي بازش گرداند. منابعش تا جايي كه به ياد دارم، يكي تاريخ خود بيهقي ست، ديگري دايرةالمعارف اسلامي و ديگر، مقالهاي از مجتبي مينوي، احتمالن با نام «عبرتهاي تاريخ»، يا يه همچه چيزي، و البته كتاب «عتبي» و .
-- هاتف ، Mar 1, 2008 در ساعت 05:06 PMبه هر حال، پيروز باشيد
---------
هاتف عزیز
از توجه شما ممنون ام. در فرصتی به تاریخ تاریخ نگاری فارسی در دوره اولیه آن خواهم پرداخت
مهدی خلجی
با سلام انطور که شواهد وقراین نشان میدهد و بر اساس انس والفتی که بین بیهقی و بونصر مشکان وجود داشته و مرکز حکمرانی امرای غزنوی که در خراسان بوده مشکان در 50 کیلومتری شهر سبزوار از املاک واگذاری و هبه شده امیر غزنوی به بونصر بوده و چون از نظر کشاورزی منطقه حاصلخیزی بوده است مورد توجه بونصر مشکان قرار میگیرد و در این مکان هنوز اثار قدیمی از دورانهای گذشته همچون قیز قصری (قصر دختر)و غیره وجودارد و اکنون تحت حفاظت سازمان میراث فرهنگی قرار دارد زیرا عدهای سود جو حفاریها کردند وزیر خاکیها در اورده و فروختند.البته یکی ز دلایل دیگری که مشکان در 50 کیلو متری سبزوار که قبل از انقلاب از توابع بخش سرولایت نیشابور بود و اکنون مرکز دهستان دره یام بخش خوشاب سبزوار میباشد اینست که حکمرانان غزنوی ترک بودند که اکنون نیز روستای مشکان در سبزوار با روستاهای توابعش ترک زبان میباشند و این روستا اکنون بیش از 7 هزار نفر جمعیت داشته و اثار ویرانه های تاریخی در کنار ان به اسم (یوخارکی قلعهیعنی قلعه بالایی) وقیز قصری با قصر دختر وجوددارند)
-- علی مجیدی ، Apr 9, 2008 در ساعت 05:06 PM