بیهقی؛ انسانگرای منتقد
مهدی خلجی
اگر بخواهیم نمونهای شبیه به تیپ روشنفکر در تاریخ گذشته ایران جستوجو کنیم، بیهقی نمونهای کامل است.
بیهقی نه فقیه است نه ریاضیدان، نه عالم نه فیسلوف. بیهقی ادیب است؛ ادیب در عصر زرین تمدن اسلامی کسی است که تا اندازهای برخی از کارکردهای روشنفکر اروپایی دوران مدرن را داشت. ادیب کسی بود که معمولاً از طبقات بالای شهری، طبقه تحصیلکرده و درسآموخته میآمد و با فرهنگ عمومی جامعه خود آشنا بود. او در حلقههای علمی حاضر میشد و با عالمان رشتههای گوناگون دوران دادوستد میکرد. او کسی بود که به ويژه در فن نوشتن چیره و کاردان بود و قلم خود را در خدمت نقد سنتهای جامعه و قدرتهای حاکم میگرفت. ادیبان معمولاً کارگزاران دیوان پادشاهان بودند، اما میکوشیدند از مقامی که دارند برای اصلاحِ حکومت بهره بگیرند. سنت نیرومند سیاستنامهنویسی بیشتر به دست این ادیبان پرورش پیدا کرد که یا وزیر بودند یا دبیر.
عصر زرین تمدن اسلامی، یعنی دهههای پایانی قرن سوم تا پایان قرن ششم، دورانی بود که شماری از پژوهشگران معاصر آن را عصر انسانگرایی اسلامی نام دادهاند. در این دوران رشتهای از ارزشها اهمیت پیدا کرد که همانند آن را در عصر رنسانس اروپا میتوان دید.
فردگرایی
برای نمونه فردگرایی نه به مفهوم فلسفی مدرن آن بلکه به معنای اهمیت پیدا کردن فرد و خودآگاهی و هویت او در این دوران رواج یافت. بیهقی نمونهای از فردگرایان تاریخ ایران است. بیهقی به شخصیت خویش خودآگاهی دارد و حتا در کار نوشتن تاریخ نیز به ويژگی یکه و یگانه نگرش و نگارش تاریخی خود آگاه است و بدان تصریح میکند. اندیشه او فراتر از فرقهگرایی و جمعگرایی مرسوم تاریخ اسلامی است. در سبک و انگاره تاریخنویسی بیهقی، تجربه فردی نقشی پراهمیت دارد. در کار بیهقی آناندازه فردیت و معاصرت اهمیت دارد که بسیاری تاریخ او را نوعی بیوگرافی و اتوبیوگرافی خواندهاند.
رواداری و گشودگی
به همین رو، ويژگی ادیب رواداری در اندیشه و عمل است. او به روی اندیشههای گوناگون گشوده است و برای فکر مرزبندی جغرافیایی نمیشناسد. بیهقی در تاریخ خود نشان داده که چگونه از آبشخور اندیشههای یونان، اندیشههای پیشااسلامی ایران و نیز اندیشههای اسلامی سیراب شده است. ادیب در چهارراه اندیشهها مینشست و میکوشید فارغ از برچسبهای دینی، قومی و جغرافیایی هر فکری را با خرد خود بسنجد. نه مرزبندی کفر و ایمان را مانع میکرد و نه در اندیشیدن خودی و ناخودی میشناخت. ادیب، مسلمان به معنای سختگیرانه فقهی کلمه نبود و از اسلام با فرهنگ آن بیشتر میانه داشت تا با فقه آن.
خردگرایی و این جهانباوری
در این دوره فاصلهای آشکار از تببین جهان بر پایه آموزههای دینی گرفته میشود. توجیههای دینی برای تغییرات اجتماعی و سیاسی و به ويژه توسل به تقدیرگرایی و مشیت الاهی، رویه دیگر احساس ناتوانی از درک علل زمینی و طبیعی تحولات است. ادیبان میکوشیدند که منطقی اینجهانی برای توضیح دگرگشتهای سیاسی و اجتماعی بیابند و هرچه کمتر به آموزههایی چون تقدیر و مشیت پناه ببرند. در نتیجه تاریخنگاری مانند بیهقی به طرزی محسوس میکوشد نگاهِ اخلاقی و دینی به قلمرو سیاست را کمرنگ کند و بیشتر منطق سیاسی رویدادها را کشف نماید. این امر ممکن نبود مگر با دادن وزنی تازه به عقل و درکی عقلانی از امر عدالت در مقام غایت آرمانی امر سیاسی.
نقد سیاسی
باور به نظام سیاسی آرمانی و برداشت عقلانی از پرسش عدالت، زمینه نظری را برای نقد رفتار سیاسی حاکمان فراهم کرد. اگرچه ادیبان به طور عمده به ظاهر در خدمت دیوان و دربار بودند، زبانشان گزنده و آشکارگوی بود. آنها در قالب ناصح حاکم پدیدار میشدند و با رعایت درندهخویی و طبع خودکامه پادشاهان میکوشیدند زشتی و کاستی عمل سیاسی آنها را گوشزد کنند. این امر بیمخاطره نبود. سرانجام بیشتر ادیبان در این دوره تلخ و تیره است. اغلب در پایان کار، کاسه صبر و حوصله حاکمان لبریز میشد و بساط وزیرکشی و دبیرکشی راه میافتاد. ادیب نمونه روشنفکر محروم و مظلوم است و در کنار وی، بهرهمندان کسانی بودند که راه روی و ریا را میشناختند و هوش خود را در نیرنگسازی و حیلتبازی به کار میگرفتند.
بیهقی نمونه یک انسانگرا در دوران خود است؛ اومانیست یا انسانگرا به معنای کسی که بر پایه سنت محدود و مسلط و رسمی دینی دوران خود نمیاندیشد و از فرهنگهای غیردینی پیشین و معاصر نیز در اندیشیدن مایه و الهام میگیرد.
بیهقی نمونه انسانگرایی منتقد است. پایان کار او و کتاباش گواه میزانی است که جامعه دوران وی نقادی را تحمل میکرد. حکایتی که در تاریخ ایران هرگز پایان نگرفت.
======
پیوست
بیهقی آن اندازه که امروزه برای ما شناخته شده و پراهمیت است، در تاریخ فرهنگ و زبان فارسی پرآوازه و تأثیر نبوده است.
بیهقی در دوران جدید، کشف مورلی (Morley)، خاورشناس انگلیسی است. او که در نیمه سده نوزدهم در هندوستان میزیسته چند نسخه از کتاب تاریخ بیهقی را فراهم آورد؛ اما اجل مجال انتشارش را نداد. دوست نزدیک او، کاپیتان ویلیام مسولیس (Captain William Massolis)، در سال 1862 برای نخستین بار تاریخ بیهقی را در شهر کلکته هند به چاپ رسانید.
در ایران نخستین بار، تاریخ بیهقی، در سال 1305 به تصحیح سید احمد ادیب پیشاوری در تهران منتشر شد و بعد دیگران مانند سعید نفیسی و بعدتر و بهتر از او علی اکبر فیاض، تاریخ بیهقی را با تصحیح و تحشیه تازه منتشر کردند. از دهه چهل خورشیدی به بعد، بیهقی در میان اهل ادب و فکر ایران، نامی آشنا میشود و چندین مقاله درباره او به چاپ میرسد. همچنین در کنگرهای به نام او و به اهتمام دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد برگزار میگردد.
بدین روی، بیهقی در ایران بر زبانها افتاد. هر کس سودای نوشتن داشت، چه شعر چه نثر، خود را ناگزیر میدید تاریخ بیهقی را سراسر بخواند. احمد شاملو و هوشنگ گلشیری دو ادیب نامدار معاصر بودند که آشکارا بیش از دیگران از نثر روایی و ساختار زبانی تاریخ بیهقی وام و الهام گرفتند.
اما هنوز بیهقی انگار در خور شایستگی خود در میان اهل فرهنگ شناخته نیست. هنوز نسخه پیراسته نهایی از متن تاریخ او در دست نیست. هنوز پژوهش جدی درباره این کتاب آغاز نشده و از شرح لغات و عبارات کتاب فراتر نرفته است.
بیهقی نوشتن تاریخ را در شصت و سه سالگی، در سال 448 هجری قمری، آغاز کرد. بیست و دو سال برجامانده عمر خویش را بر سر نوشتن آن نهاد. کتاب، تاریخی است در سی مجلد – شگفت آنکه از این سی مجلد تنها شش جلد مانده است. جلد نخست موجود نیز از میانه آغاز میشود.
کهنترین نسخهای که از تاریخ بیهقی اکنون در دست است، از سده دهم هجری بازمانده؛ یعنی هر نسخهای از تاریخ بیهقی که از زمان نوشتن آن تا حدود پنج قرن بعد وجود داشته، همه، نابود شده است.
سرنوشت بیهقی و کتاباش سخت غریب است. انگار تمام روزگار دست در کارِ از میان بردن نام بیهقی و اثر او بوده است. آنچه امروز نیز برجاست، گویی برگهایی است از کتابی قطور که از سر تصادف شاید، تن به تطاول ایام و سیلی سنگدلانه تقدیر نداده است.
اما سرگذشت کتاب، یکسره، اتفاقی نیست. اگر تاریخ با بیهقی و کتاب تاریخ او بیمهر بوده، بی سببی نیست. تاریخ بیهقی بر خلاف جریان تاریخ نوشته شده است. بیهقی تقاص و تاوان این کار را با زندان و انزوا داد و کتاب نیز با فراموشی.
شناخت بیهقی و جهان فکری او، آنگونه که در کتاب تاریخاش بازتابیده، ساده نیست. بیهقی آوایی سرکوبشده و فراموششده است. به خاطر آوردن او از ورای خاک و غبار تاریخ با محدودیتها و تنگدستیهایی که ما امروز بدان دچاریم، سخت دشوار است.
بیهقی اهل بیهق بود؛ بخشی از خراسان که شهر بزرگ آن را امروز سبزوار میخوانند. در سال 385 هجری در حارثآباد بیهق به دنیا آمد و در ماه صفر سال 470، در سن هشتاد و پنج سالگی درگذشت. ناماش محمد بود. پدرش، حسین، از اعیان، اشراف و بزرگزادگان به شمار میرفت. آموزش و تربیت فکری بیهقی در نیشابور صورت بست؛ یکی از پایتختهای فرهنگی و کانونهای خردگرایی در ایران آن روز. به کار دبیری روی آورد و زود به دیوان غزنویان راه یافت. از خدمت محمود آغاز کرد تا دولت عبدالرشید، کوچکترین برادر محمود.
در روزگار عبدالرشید – هفتمین امیر غزنوی – بیهقی به بالاترین مقام در دیوان، «صاحب دیوان رسالت» رسید. در همین دوران گرفتار تهمت و کین بداندیشان شد. امیربدگمان او را از کار برکنار کرد و به زندان انداخت.
طغرل، غلام گریخته دربار محمود بر امیر عبدالرشید شورید و او را کشت. باز بیهقی به زندان افتاد به همراه گروهی دیگر از درگاهیان و درباریان.
طرح نوشتن تاریخ به احتمال بسیار در زندان به ذهن بیهقی خطور کرد. از زندان که رست، از کار دیوان کناره گرفت و کنجی گزید تا تاریخ بنویسد؛ تاریخی به شیوهای یکسره متفاوت:
«اما غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم؛ چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.»
|
نظرهای خوانندگان
آقای برادر!
-- داريوش ، Jan 25, 2008 در ساعت 02:17 PMمطلب جالبی است. توصیف «ادبی» خوبی است. ولی چند اشکال روششناسانه دارد. چندين مدعای کلی بزرگ در اين گفتار هست که مستندات قوی در تأيید آنها در متن ديده نمیشود. خوبتر اين بود که از خود بيهقی در تأييد اين مدعيات - عيناً - عباراتی را نقل میکردی و سپس نشان میدادی تفاوت بيهقی با يکی مثل ناصر خسرو، مثلاً، چیست و اساساً چه چيزی بيهقی را ويژه میکند. من در باب صحت و سقم مدعایات داوری نمیکنم. میگويم که شواهدش کافی نيست. شنونده بايد در بست حرفات را بپذيرد. از متن و گفتار نمیشود به نتيجهای مسلم و خرد-قانع-کن برسد. گويی فرض کردهای که آنچه در ذهن خودت هست و خودت خواندهای، معلوم شنونده نيز هست. خلاصه اينکه به نظر من نوشته ناقص است: از همان اول شروع کن: «تيپ روشنفکر» و نه «فقيه» و نه «رياضیدان» بلکه «اديب» بوده و قس عليهذا. حرف کلی در متن زياد است و سخن شفاف و قاطع و قانعکننده کم. گفتار احساسی خيلی خوبی است. اميدوارم مطلب ديگری بيفزايی و ابهامات را بر طرف کنی (مثلاً توضيح بدهی که «خواجه نظامالملک»ِ «سياستنامه» نويس، چطور در طبقهبندی «اديب» میگنجد؟ و چرا مثلاً او و امثال او استثنا نشدهاند و اساساً چند نفر سياستنامه نوشتهاند و چند نفر به قول تو «فردگرا» و مستقل از «فضای دينی» و غيره و ذلک بودهاند.... و پرسشهايی از اين دست).
========
آقای داریوش محمدپور
این گفتار نخست از رشته گفتارهای رادیویی دهگانه است که قرار است به صورت هفتگی در رادیو زمانه منتشر شود. تمرکز این گفتارها بر متن بیهقی است و امیدوارم تا اندازه ای توقعات خواننده زمانه را برآورد. در گفتار رادیویی هم رسم منبع نویسی نیست.
مهدی خلجی
جناب خلجی
-- بدون نام ، Jan 25, 2008 در ساعت 02:17 PMبا تشکر از زحماتتان.
با عنایت به اینکه گفتار رادیو ئی به صورت نوشتاری درسایت منتشر شده است واز نوشته انتظار میرود که سندیت داشته باشد پیشنهاد میکنم پس از اتمام برنامه رادیوئی با باز نویسی متون و افزودن توضیجات لازم این تحقیق را ماندگار بفرمائید.
آقای خلجی بحث خوبی را شروع کردید. امیدوارم در بخش های آینده از این شیوه ی منبری فاصله بگیرید و با ارجاع به نوشته ی خود بیهقی، فهم خودتون را از وی مستند کنید. در این میان بسیار مهم است که بیهقی را در بستر زمان و مکان خودش ببینید و از ایده الی کردن وی بپرهیزید.
-- بهروز ، Jan 25, 2008 در ساعت 02:17 PMبا سلام . آقاي محترم لطفاً جمله « عصر زرين تمدن اسلامي»را معني کنيد.آيا درآن سالها کشورهاي متمدن مسلمان شده بوده بودند يا هر کشوري که زير سلطه اسلام رفته بود بلافاصله متمدن و به ناچار زرين هم ميشد؟
-- بينام ، Jan 25, 2008 در ساعت 02:17 PMبا سلام
-- محمد رضا ویژه ، Jan 26, 2008 در ساعت 02:17 PMاگر درست به یادم مانده باشد آقای دکتر میلانی نیز بحثی در مورد مدرنیته در تاریخ بیهقی در کتاب تجدد و تجدد ستیزی دارند. به نظرم فردگرایی در تاریخ بیهقی، اگر چه مفهوم ان را با فردگرایی مدرن تفکیک نموده اید، بیشتر فرد محوری است که ویژگی تاریخ نویسی در ان عصر است. همین امر در مورد انسان گرایی مورد نظر شما نیز صدق می کند. به هر حال بحث بسیار جالبی است و امیدوارم در مورد سایر اندیشمندان تاثیرگذار نیز ادامه یابد.