رادیو زمانه > خارج از سیاست > شعر > نشانهای شعر در تعبیرهای نو | ||
نشانهای شعر در تعبیرهای نوسهراب رحیمیداستاننویسانی که ریسک میکنند و شعر مینویسند، همواره در خطر روایی شدن هستند. مرز بین شعر و روایت به باریکی مرز خواب و بیداریست یا مرز بین شعورِ واقعیت و جنونِ رویا. کوشان اما در این دفتر به سلامت جسته و ثابت کرده در هر دو عرصه، آفرینشگریست توانا و روایتگری دانا. در شعرهای این دفتر که به یادداشتهای سفر شاعر در شهرهای مختلف اروپا اشاره میکند، یک چیز هست که دغدغهی دائمی و ذهنی اوست، و آن شعر است.
گاه این فکر شکلِ تشویشی از سر دلتنگیست؛ گاه دلهرهی از دست دادن زمان. گاه شاعر خودش را تنها میبیند؛ گاه در اشیا غرق میشود و از این طریق با جهان آشتی میکند. همه جا حضور یک زمان و یک بیزمانی مشهود است. شعرها زمان دارند، مکان هم دارند اما خواننده بههیچوجه نمیتواند بین زمان، مکان و موقعیت شاعرانهی خالق این سطرها ارتباطی منطقی پیدا کند. گویی شاعر به عمد پلهای ارتباطی متن را شکسته است تا فضایی مالیخولیایی ایجاد کند؛ گو این که این شعرها در فضایی مالیخولیایی نوشته شدهاند. اما این جنون و بیقراری، در متن شاعرانهی اوست که خود را به منصهی ظهور میرساند. کوشان نشانهها را خوب میشناسد و میداند شاعر نمیگوید بلکه نشان میدهد. سایهها در شعر او نقشی اساسی دارد. سایه، ضمیر ناخودآگاه و ضمیر پنهان تأویلها و تفسیرهای متعددی میپذیرند. زمان تغییر میکند، مکان تغییر میکند.نشانههای شاعرانه اما مسیری درونی را پشت سر میگذارند تا تجربهی شاعرانهی واقعیت، چیزی فراتر از واقعیتِ زندگی شاعر باشد. متن شاعرانه اینجا مدعی تعبیر نوینی نیست، چرا که خود، خوابیست با رویاهای رنگبهرنگی که در انتظار گشوده شدناند. اینجا وظیفهی سنگینی بر دوش خواننده گذاشته میشود وقتی که رمزو راز و اشاره به سایههای واقعیت حقیقتی میشود بزرگتر از خود متن. و این در واقع خصیصهی واقعی همهی شاعران بزرگ است که متنشان حول نوشتار آفرینشگر میچرخد. و منظورم اینجا متنی است قائمبهذات، متنی که در جستوجوی چیزی در بیرون نیست و حتی امیدی هم به نجات خود ندارد؛ بلکه خودش را فراتر از واقعیت روزمرهی جهانِ واژهها قرار داده، در جستوجوی لغت تنهاییست که اگر یافتنی در کار باشد فقط در خود متن است، چرا که در نتیجهی ارتباط حسی عاطفی خواننده با متن مولف است که آن خوانش سوم صورت میگیرد. از این منظر، منصور کوشان را متنی میبینم چون پنجرهای رو به جهان که تلاشش متوجه ناشناختههاست و سعی در شکستن پنجرههایی دارد که مولف را محدود میکند. متن او همچون نگاهیست به سمت افقهای دور؛ به جستوجوی اَبَرمتن یا مَنِ دیگرِ راوی، آن که دور از تعریفهای معمول این جهانی انسان را به خودی و غریبه تقسیم نمیکند؛ آن که جهان اول و دوم و سوم نمیشناسد و تمامی شهرهای جهان را وطن خود میداند: شاعران بیخانهاند زبان ارتباط شاعر با جهان، شعر است، خود شعر. حتی واژهها اینجا رابطهایی کموزناند و فقط بخش کوچکی از حقیقت شاعرانهی راقمِ این سطرهایند. شاعر اما رهایی را در گذر از واژه میبیند و از همین روست که راه رسیدن به شعرهای او از تعمق در نوع خیال و واژههای او به دست میآید و نه فقط تفسیر تکجملهها و شعرهای کوتاه. نقطهی مثبت دیگر شعرهای این دفتر هماهنگی و یکپارچگیِ کل سطرهاست که به این دفتر حالتی سمفونیک میدهد، به طوری که از هر کجای این دفتر که تورق کنی آهنگی ماهوری به گوش میرسد که طنینی از آرامش به همراه دارد. گویی فیلسوفی با تو سخن میگوید که راز زندگی را یافته است. اما آن راز کدام است؟ نمیدانیم. فقط میتوانیم حس حضور مراقبه و تمرین سکوت را در لابلای واژهها درک کنیم و یاد بگیریم صبور باشیم در بیقراری روزگار. متن شاعرانهی راوی به ما میآموزد که سکوت و تعمق معلمِ شاعر است در زندگی و در شعر؛ و شعر منصور کوشان متن زندگیست در قرار و بیقراری؛ در آرامش و تشویش؛ در فراز و فرود، تجربهای بی پایان است؛ نگاهی که هربار خود را نو میکند. منی که هربار خودش را میمیراند تا در سطرهای بعدی، منِ از یاد رفتهاش را دوباره در پرتو سایههایی بیافریند که از واقعیت به شاعر به ارث رسیدهاند. بی که فصلی پایان یابد شاعر با خودش تنهاست. از اکنونِ او تا منِ متکثر فاصلهایست به درازای منِ آفرینشگرش؛ همان متنی که راوی است یا روایتگری که از روایت میگریزد تا سایهها را به زیر آفتاب بیاورد. و چون آفتابی در کار نیست، از پنجرهای رو به جهان، حکایت دردمند واژهای از دسترفته میشود و خلاق مبتکر خیالهای بهچنگآمده. منِ متن او، پویشگری خستگیناپذیر و کاوشگری رنجور است. او اما زخمهایش را در سایهها پنهان میکند تا با آنها طنابی بسازد برای آویختن از پنجرهای که او را به سمت آرامش جهان شاعرانه میگریزاند. گریز او در کلمات؛ گریز او به کلمات؛ گریز او از کلمات و عبور از پنجره. و این همان است که تمرین شاعرانهی شعر را از طریق نوشتار شخصی شاعرِ ما به سوی خوانندهی ناشناسی که در آن سوی کلمات، منتظر شلیک خیال مانده است؛ سوق میدهد. منصور کوشان را از بهترینهای معاصر میدانم و برایش آرزوی شعرهای بیشتر دارم. |