رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتوگو > آزادانه و بدون هراس صحبت کنیم | ||
آزادانه و بدون هراس صحبت کنیمدفتر«خاک»در دهمین جشنوارهی ادبی برلین که از پانزدهم تا بیست و پنجم سپتامبر با حضور ۲۷۹ نویسنده از ۶۵ کشور توسط خانهی فرهنگهای برلین برگزار شد، از ایران هم سودابه محافظ و یاسمین طباطبایی دعوت شده بودند. این دو نویسنده در آلمان زندگی و کار میکنند و با ایران ارتباط کمرنگی دارند. خانم سودابه محافظ در دهمین جشنوارهی ادبی برلین رمان تازهاش «سوختن» را که به موضوع گناه و احساس مسئولیت فردی در قبال فجایع میپردازد، معرفی کرد. با خانم محافظ در زمان برگزاری جشنواره، گفت و گویی کتبی انجام دادیم. اکنون ترجمهی این گفت و گو از نظر خوانندگان زمانه میگذرد:
خانم محافظ شما در رمانی که به تازگی با عنوان «سوختن» منتشر کردهاید به آسیبهای روانی بعد از یک فاجعهی خشونتبار و احساس گناهی و سکوتی که در اغلب مواقع با این آسیبها همراه است میپردازید. تا چه حد این موضوعات با توجه به تاریخ سی سال گذشته در ایران برای خوانندگان احتمالی شما در ایران میتواند جالب باشد؟ چنین آسیبهایی و پیامدهایش به مرزهای جغرافیایی و فرهنگی وابسته نیست. احساس گناه و سکوت در برابر آنچه که اتفاق افتاده از واکنشهای قربانیان خشونت هستند و فرد خشونتدیده را عذاب میدهند و در همان حال عاملان خشونت را از مجازات در امان نگه میدارند. شکستن این سکوت و از بین بردن احساس گناهی که قربانیان اشتباهاً درونی کردهاند به این شکل که انسان از عاملان و کارگزاران خشونت به صراحت نام ببرد، بسیار اهمیت دارد. فقط از این طریق است که فرد میتواند یک زندگی عادی در پیش بگیرد و مجدداً احساس خوشبختی کند. برای اینکه این اتفاق بیفتد، قربانیان به محیطی پر از محبت و تفاهم و به اشخاص صبوری که آنها را همراهی کنند نیاز دارند. باید هر طور شده انزوا و سکوت سنگینی که پیرامون قربانی را فراگرفته از بین برود.قربانیان خشونت به اشخاصی نیاز دارند که با حوصله پای درد دل آنها بنشینند و گفتههای آنها را باور کنند و از آنها پشتیبانی کنند و به آنها وقت بدهند که اعتمادشان را که از دست دادهاند دوباره بهدست بیاورند و مجدداً راهی پیدا کنند به دوستی و عشق. شخصیت اصلی داستان من «مانه» در کنش داستانی با سباستین که آتشنشان است، دقیقاً چنین تجربهای را از سر میگذراند. سباستین او را سئوالپیچ نمیکند، بلکه ماجرایی را که مانه برایش تعریف میکند، باور میکند. او حتی وقتی که مانه چیزهای وحشتناک تعریف میکند و کارهای عجیبی انجام میدهد، او را باور میکند.سباستین صبور است و به مانه وقت لازم را میدهد تا او بتواند دوباره اعتمادش را بهدست بیاورد و همچنین او به مانه وفادار باقی میماند و مانه را تحت فشار قرار نمیدهد و به او وقت میدهد که تصمیم بگیرد آیا میخواهد با سباستین بماند یا نه.
زخمهای روحی بسیار بدخیم هستند. اینگونه زحمها به مدت زیادی نیاز دارند تا شفا پیدا کنند. بزرگترین کمک در کنار رواندرمانی و درمانهای طبی، که البته بسیار هم مهم هستند، همان محبت و اعتماد است. این موضوع هم برای ایرانیهای خشونتدیده اعتبار دارد و هم برای همهی انسانها. بازنگری در گذشته و تاریخ و پذیرش مسئولیت فردی و در همان حال پیدا کردن راهکاری برای احساس گناه تاریخی یک موضوع بسیار آلمانی است. آیا فکر میکنید ما میتوانیم بازنگری در تاریخ را از آلمانیها بیاموزیم؟ فکر میکنم ما میتوانیم از هم بیاموزیم. نمیشود با یک جمله گفت که آلمان چگونه آلمان با گذشتهاش کنار آمده است. در مورد این موضوع، آنگونه که از مستندات تاریخی برمیآید، آلمانیها بسیار کار کردهاند. از این گذشته، آنچه که به میراث سالهای ۱۹۴۵- ۱۹۳۳ربط دارد، گمانم در ناخودآگاه بسیاری از خانوادهها هم نقش مهمی ایفا میکند. مسلماً هر چه که ما آزادانهتر و بدون وحشت از چیزی دربارهی این مسائل صحبت کنیم، به نتیجهی بهتری میرسیم. از شما به عنوان یک نویسندهی ایرانی دعوت کردند که در دهمین جشنوارهی ادبی بینالمللی برلین شرکت کنید. آیا شما خودتان را یک نویسندهی ایرانی یا آلمانی میدانید؟ مرا بهعنوان یک نویسندهی آلمانی به این جشنواره دعوت کردند و همین هم به طرح و تصوری که من دارم نزدیکتر است. من از نظر پیشینهام ایرانی – آلمانی هستم، اما فقط به زبان آلمانی میتوانم کتاب بنویسم. بیش از ۳۰ سال است که در آلمان زندگی میکنم و همهی جوانیم را در این کشور گذراندهام دیپلمم را اینجا گرفتم، در اینجا تحصیل و بعد از تحصیل هم کار کردم. من تا امروز به ایران سفر نکردهام. ایران برای من جایی است که کودکیام را در انجا گذرندهام و به همین خاطر هم با علاقه به این کشور و به گذشتهای که در آنجا داشتم فکر میکنم. در سایت نمایشگاه شما و خانم یاسمین طباطبایی را بهعنوان نویسندهی ایرانی فهرست کردهاند. آیا مهاجرت در آفرینش ادبی شما هم تدثیرگذار بوده است؟ در اولین کتابی که از من منتشر شد، دو داستان کوتاه هست با موضوع دوگانگی فرهنگی در تهران. در غیر اینصورت موضوع مهاجرت در داستانهای من نقشی ایفا نمیکند. جشنوارهی ادبی برلین به نظر شما چطور بود؟ قبل از سفر به برلین و شرکت در این جشنواره در چند شهر دیگر داستانخوانی داشتم. برای همین مدت خیلی خیلی کوتاهی در برلین بودم و متأسفانه جز جلسهی داستانخوانی خودم با دیگران آشنا نشدم. اما آنچه که تجربه کردم، اعم از فضای جشنواره، مردمی که در جلسات داستانخوانی شرکت کرده بودند، مجری برنامه، سازماندهی برنامه خیلی خوب بود. خوشحالم که در این جشنواره شرکت کردم. پرسشهای این گفت و گو توسط الاهه نجفی طرح شده و حسین نوشآذر متن مصاحبه را به فارسی ترجمه کرده است. |
نظرهای خوانندگان
خانم سودابه:
اگر چه سرشتی پر شور داشتم،و جان شیفتهای برای آزادی و عدالت،،،،و به شهادت کسانی که مرا میشناختن دست و قلبم، گرمای زندگی در هر جا که حضور داشتم ،ارمغان میبرد،نه به علت سالهای طولانی زندان،که داغش بر جسم و جانام ، آشکار است،بلکه به علت اتهامات ناجوانمردانه که (تواب ام) نامیدند، در سکوت مرگباری،با همان ویژگیها که در مصاحبه تان ،بر شمردید ، فرو رفته ام.به طور پیگیر روانشناس هم ملاقات میکنم.اما از آدم و آدمیزاد زدگی دارم،،،از سیاست تنفر،،،،آن چه که شما ، میگوید به احتمال; علمی و چاره ساز است، اما به این سادگیها هم نیست.اما روی مصاحبه ، و گفته ها تان بیشتر فکر خواهم کرد،،،بر هر حل سپاسگزار.
-- سعید ، Oct 11, 2010 در ساعت 02:36 PM