رادیو زمانه > خارج از سیاست > برنامه رادیویی خاک > در شهر افسانه و فقر و آماس | ||
در شهر افسانه و فقر و آماسحسین نوشآذر«مصطفی شعاعیان و رومانتیسم انقلابی» اثری است پژوهشی دربارهی مصطفی شعاعیان بنیانگذار «جبههی دموکراتیک خلق» و «جبههی آزادیبخش مردم ایران» که به تازگی توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است.
این کتاب را انوش صالحی نوشته است. آقای صالحی، داستاننویس و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در سال ۱۳۴۴ در گیلان متولد شده و پیش از این «راوی بهاران» سرگذشت کرامت دانشیان توسط نشر قطره از او انتشار یافته است. برنامهی رادیویی این هفتهی خاک به کتاب «مصطفی شعاعیان و رومانتیسم انقلابی» نوشتهی انوش صالحی اختصاص دارد. عمر جهان بر من گذشته است نویسنده، سرگذشت مصطفی شعاعیان را با مرگ او آغاز میکند. صبح روز پنجشنبه، شانزدهم بهمنماه ۱۳۵۴ صدای گلولهای در خیابان استخر، در مرکز شهر تهران طنین میاندازد. هوا سرد و برفی است. مصطفی شعاعیان در چنین روزی یک کت نخنما به رنگ زیتونی به تن دارد، کیسهای روی دوشش انداخته که سوءظن پاسبانی را برمیانگیزد. آن روز مصادف بود با پنجمین سالگرد واقعهی سیاهکل و مأموران امنیتی رژیم شاه در آمادهباش کامل به سر میبردند. پاسبان جلو مصطفی شعاعیان را میگیرد و از او میخواهد که سر کیسهاش را بازکند. شعاعیان نمیپذیرد، از زیر کت، کلتی را بیرون میکشد و نخستین تیر را شلیک میکند. پاسبان پناه میگیرد، کلت گیر میکند و یکی از اهالی محل از پشت مصطفی شعاعیان را به دام میاندازد. چند ثانیه بعد شعاعیان کپسول سیانوری را که در دهان دارد، گاز میزند و مقابل چشم همگان با تشنجهایی غریب جان میدهد.
در شهر افسانه و فقر و آماس مصطفی شعاعیان اما چه شخصیتی داشت؟ چه عاملی باعث شده بود زندگی مخفی را برگزیند؟ شرایط خانوادگی او چگونه بود؟ چگونه روحیه و خلقیاتی داشت؟ از چه عقایدی برخوردار بود و چه فعالیتهایی در ۳۸ سال زندگی پرماجرایش انجام داد؟ نویسنده برای یافتن پاسخی برای این پرسشها کتاب پژوهشیاش را به دو کتاب جداگانه تقسیم کرده است. در کتاب اول با عنوان «مسگرآباد» او به بخشی از زندگی علنی مصطفی شعاعیان میپردازد، از زمان دانشجویی او و تدریسش در کاشان و اختلافاتی که با مدیران آموزش و پرورش داشت یاد میکند، از رفت و آمدهایش با شخصیتهایی مانند غلامحسین ساعدی و جلال آلاحمد و اختلاف نظرهایی که با ساعدی و با آلاحمد داشت سخن میگوید و در این میان، در حاشیه رابطهی شعاعیان با مادر سالخوردهاش، و اندیشههای رمانتیک او را تحلیل میكند؛ و در کتاب دوم با عنوان «موسم باران و باروت» به شعاعیان بهعنوان یک نظریهپرداز سیاسی در متن جنبش چریکی ایران میپردازد. قیامت و غوغا تصویری که نویسنده از شعاعیان به دست میدهد، یک مرد عاصی و ناآرام است که از افسردگی هم رنج میبرده و به همین دلیل مدتی در بیمارستان بستری بوده است. این مرد حساس، باهوش و عدالتخواه از همان جوانی در پی یافتن راهکاری برای مبارزه با حکومت است.
او با دو سازمان مهم چریکی در ایران ارتباط دارد، اما انتقادهایی هم به آنها دارد و در صدد است که خودش سازمانی تازه تأسیس کند. مهمترین دستاورد او در نقد سیاسی، نقد تاریخی نهضت جنگل و نقد اندیشههای لنین است. و مهمترین فعالیت چریکی او: تلاش او و یارانش است در انهدام ذوب آهن اصفهان بهعنوان مهمترین پروژهی تمدن بزرگی که شاه از آن یاد میکرد. نباید فراموش کرد که در سالهای دههی چهل، نهضت چریکی ایران در متن جنبش نوخواهانهی چپ جهانی پدید آمد. مصطفی شعاعیان عقاید مذهبی داشت و با اینحال چپ و عدالتخواه بود. مطالعهی پژوهش «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» بیش از هر چیز خواننده را با شرایط اجتماعی و تاریخی آن زمان و پارهای از گفتمانهای سیاسی آشنا میکند. رمانتیسم و تن ندادن به رفاه ِ دوران صدارت هویدا و اراده به تغییر از مهمترین ویژگیهای آن زمان است. در نبود احزاب سیاسی ترقیخواه، عدهای از زبدهترین و عدالتخواهترین دانشجویان از زندگی اجتماعی کناره میگرفتند و بهتدریج به مبارزات مسلحانه روی میآوردند. این مبارزات هرچند در مجموع کودکانه و اغلب نافرجام بود، اما در نهایت زمینهساز انقلاب ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷ شد. در این کتاب از بهزاد نبوی بهعنوان یکی از یاران شعاعیانبارها نام برده میشود. خوب است که روزی آقای نبوی خاطراتش از آن دوران را منتشر کند. درینصورت بهتر میتوان به قضاوتی درست از شعاعیان و دوران او دست یافت. در هر حال بسیاری از سویههای رمانتیک و انقلابی اندیشهی شعاعیان، کردارهایی مانند نفی رفاه و فقرپرستی، بیزاری از شهر و عشق به روستا، گریز از خانواده و پشت پا زدن به علائق شخصی، در دههی نخست پس از انقلاب زنده ماند و جان بسیاری از جوانان ایران را گرفت. با مطالعهی این کتاب، منتقدان و خوانندگان همچنین میتوانند آثار غلامحسین ساعدی و جلال آلاحمد را در پیشزمینهی اجتماعی و سیاسی سالهای دههی چهل، بهتر و بیشتر درک کنند. «مصطفی شعاعیان و رومانتیسم انقلابی» نوشتهی انوش صالحی اثری باارزش است که در ایران مجوز نشر نگرفت و اکنون پس از شش سال وقفه توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است. |
نظرهای خوانندگان
اون قدیمها وقتی انشا مینوشتیم همیشه حقیقت یکی بود نوشته ها و سبک نوشتارها فرق میکرد اما همیشه همه به حقیقت وفادار میماندند . همیشه علم بهتر از ثروت بود . وقتی زنگ تاریخ مینوشتیم نادر که بود و چه کرد ؟ کما بیش همه از اینکه او یک اصطبل دار ساده بود که با کوشش و رشادت ارتشی آماده کرد و همه را متحد کرد و دولتی قوی ایجاد کرد بر ویرانه صفویه میگفتیم ، حمله به هندوستان و نهایتا همه از کور شدن دل او به توهم توطعه میگفتیم و کور کردن پسر و کشته شدن به دست نزدیکترین یاران خود از ترس خشم بی پایان او . هیچ کس نمیگفت او دست نشانده روس ها بود یا عثمانی ، یا او به هند نرفت ، یا الماس ها را از هند آورد ایران و فروخت به فلان و بهمان، .... حتا رژیم شاه که از مصدق نخست وزیر ملی خود دل خوشی نداشت هیچ وقت سعی نکرد امیر کبیر یا قائم مقام فراهانی را که نخست وزیران مغضوب شاهان بودند را بد نام کند یا نسبت به ملی بودن آنها تردید ایجاد کند و جانب شاهن را بگیرد . اما تصور کنید ۵۰۰ سال دیگر در مورد امروز ایران بخواهند مطلب بنویسند :
-- ghahremanan marg ، Sep 7, 2010 در ساعت 10:46 PM۱)توده ایها میگفتنند احمدی نژاد یهودی بود نفوذی امریکا بود (سایت پیک نت )
۲) یهودی ها میگفتنند او دشمن یهود بود میخواست اسرائیل را از نقشه پاک کند
۳)چپ های غیر توده ای و مجاهدین میگفتنند او مهره امریکا بود ، امریکا خودش ج ا را آورده بود و با احمدی بازی موش و گربه میکرد هدف اصلی مخالفت با کمونیسم و ایجاد هلال سبز بود .
۴)مذهبی ها ی سنتی و اصول گرایان میگفتند او و مشایی میخواستند نظام ولایی را به انحراف بکشند ، ایرانیت را وارد اسلام کنند با توطعه .
۵ ) موسوی یادش می آمد که آنها در شمارش رای یک اختلافاتی داشتند که حل نشد. اما هر دو روی امام و بازگشت به او ۱۰۰ در ۱۰۰ هم کلام بودند
۶) اپوزیسیون خارج کشور یادشان می آمد که با او و هر چه او میکرد مخالف بودند حتا اگر از مکتب ایران میگفت حقه بازی بود ، مهمانی میداد زن و مرد قاطی میشدند حقه بود ، شراب سرو میشد تقلب بود ، با امریکا مخالفت میکرد آتش افروزی بود ، میخواست صلح کند به او ایراد سازشکاری میگرفتیم ، با حجاب مخالفت میکرد او را هم صدا با سنتی ها میکوبیدم ، به نظر ما لاریجانی و توکلی و مطهری زیاد اشکال نداشتند چون ما اصلا در مورد آنها چیزی نمینوشتیم فقط مخالفت آنها را با احمدی بزرگ نمایی میکردیم . وزیر زن میگذاشت مخالفت میکردیم مثل متحجرین . اما موسوی میگفت وزیر زن گذاشتن در اختیار ریس جمهور تنها نیست و مجلس باید تایید کند صوت میزدیم ، کف میزدیم ، میگفتیم بیچاره نمیتواند ، نمیگذارند . (سایت اخبار روز و ......)
۷ )آمریکائیها میگفتند او با وسائل خطرناک زیاد بازی میکرد ، ممکن بود دنیا را به آتش بکشد .
۸ )بعضی عرب ها میگفتند او زیادی در مسائل عرب ها فضولی میکرد ، عربهای دیگری هم میگفتند او تنها کسی بود که دوست واقعی اعراب و ضد اسرائیل و امریکا بود .
۹ )روس ها میگفتند او خیلی به ما حال داد تا همین اواخر کلی سود بردیم تا اینکه شریک بهتری پیدا کردیم ان سوی اقیانوس اطلس ، هنوز با او مراوده داشتیم ولی برخی حرفهای او ما را ناراحت میکرد .
۸)چینی ها میگفتند : کی ؟ احمدی نژاد ؟ ما قبل از او و بعد از او از تسبیح و سنگ قبر تا موشک و کامیون و کفش و بنزین می دادیم به او و بقیه . هر چی بود سود ما هرگز خللی ندید .
۹)ونزوئلایی ها پروژه خانه سازی ارزان او را به یاد میاوردند و میهمانی افطار در جوار حرام ، برزیلی ها سود کلان گوشت فروختن تا صنایع خرد و ریز دیگر را .
۱۰ ) مردم کشور های غیر قابل دید روی نقشه او را بزرگترین کمک کننده بدون چشم داشت به یاد می آوردند
۱۱ ) کاسترو اگر زنده بود یادش می آمد که همش تقصیر امریکا و ارتش او بود و احمدی گناهی نداشت اما جنگ اتمی ممکن بود اتفاق بیفتد !!!؟؟؟ ( مگر احمدی اتمی بود ؟)
12 س )مسلمانان رادیکال او را سپر خود در مقابل امریکا به یاد می آوردند. چون بقره حکومت ها ی اسلامی دوست امریکا بودند .
هوا سنگین است اینجا ، کسی پنجره ای باز کند. پنجره ای به سوی حقیقت ، در های مصلحت را کسی ببندد . کسی ان پرده را بیاندازد
دلم هوای انشا ها ی گذشته را دارد . ان زمان که هنوز از همسایه شمالی یاد نگرفته بودیم که تاریخ را وارونه کنیم ، دوباره همه چیز را تعریف کنیم ، همه چیز را از پشت عینک مارکسیسم لنینیسم ببینیم ، از فیلتر دیالکتیک و استالین سنج عبور دهیم . آزادی را به مسلخ عدالت ببریم . عدالتی که هرگز وجود نداشت .
دلم هوای امیر کبیر و قائم مقام و ستار خان و باقر خان و مصدق را دارد . کسی پنجره ای روشن به گذشته باز کند . کسی چون بازرگان که خلاف رسمیت و باورهای غلط افراطی که تا مغز و اعصاب توده ها نفوز کرده با شجاعت و با بیان ساده از سیاست گام به گام بگوید . در عصر اسلام گرایی افراطی و کشتار از رحمت صحبت کند . وقتی همه جا را عمامه بسر ها پر کرده اند و سه تا سه تا صلوات میفرستند تا بتی بسازند سهمگین برای شکستن همه چیز و همه کس ، کراوات بزند و دست زدن را از مردم طلب کند . وقتی همه فریاد خشم و خون خواهی و امپریالیسم ستیزی را دیوانه وار فریاد میکنند او با امریکا مذاکره کند .
وقتی ماشین انقلاب پر قدرت به پیش میتازد و خرد و عقل را زیر پا خورد میکند او از ماندن شاه و سلطنت کردن او بگوید . با اعدام بدون دادگاه و وکیل و هیات منصفه سران رژیم پیش در واپسین روز های انقلاب خون و آتش مخالفت کند . کسی که وقتی زیر چرخ بلاهت انقلابی و بولدوزر حماقت ضد آمریکایی و جنون ولایت و خلافت از پا در آمد شجاعت داشته باشد استعفا دهد ، بگوید سه سه بار به ۹ بار غلط کردیم به جمهوری اسلامی رای دادیم . نه آنکه ۲۳ سال بعد به زور سند مشکوک بسازند برایش که در اعتراض به چیزی استعفای یواشکی کرده که اصلا با ان موافق بوده .
حالم دارد از آرمان گرایی ، شهید پروری ، جنجال و هیاهو های سیاسی بر سر جزئیات برای فدا کردن اصول ، جنگ بر سر چسباندن شهدا و یا زندانیان سیاسی به باند خود ، بازی با کلمات ملی و ملت و قوم ها و زبان مادری به منظور بهره برداری سیاسی و تحریف بهم می خورد . کسی پنجره ای باز کند قبل از اینکه خیلی دیر شده باشد . پنجره ای به سوی حقیقت .
besiar alli bood ghahremanane marg
-- بدون نام ، Sep 7, 2010 در ساعت 10:46 PMعالی بود جناب قهرمان مرگ. ایکاش شما در سایت زمانه مقاله مینوشتید.
-- سارا ، Sep 8, 2010 در ساعت 10:46 PM