شعرخوانی شبنم آذر
به تمام زبانهای دنیا خواب میبینم
حسین نوشآذر شبنم آذر
«به تمام زبانهای دنیا خواب میبینم»، نام نخستین مجموعه اشعار شبنم آذر است. در این دفتر، شاعر به موضوعات مختلف میپردازد و با این حال میتوانیم بگوییم که «سرگردانی» در پهنهی هستی همراه با دقت در جزئیات اشیاء از مهمترین درونمایههای این کتاب است.
شبنم آذر با عرفان شرق بیگانه نیست و ظاهراً به یک اندازه از فرهنگ غرب و فرهنگ شرق تأثیر پذیرفته است. برخی اشعار این کتاب لحظهنگاریهایی شاعرانه است که در کشف یک لحظهی خاص با هایکو پهلو میزند.
شاعر در این کتاب به خدا هم میاندیشد. اما یک شاعر مذهبی نیست. او میگوید: «خدای من خدای مکاتب سامی نیست. یعنی شامل آن تعریف طی یک مسیر خطی از انسان تا خدا نمیشود. خدا برای من خود اتوپیایی من است. وقتی تو به خواستی نسبت به کیهان برسی و به این نیروی کیهان وصل بشوی و یافتش کنی در جایی هستی که دیگر رسیدنی در کار نیست. همین است که «تاتو دچینگ » فیلسوف چینی میگوید : فرزانه بیآنکه سفر کند سفر میکند.»
میل و نیاز به رسیدن از یک طرف و سرگردانی انسان از طرف دیگر به دنیای شاعرانه و ذهنی خانم آذر جهت میدهد. از واهمههای او مسألهی بیزمانی است. وقتی انسان اشعار این کتاب را مطالعه میکند، به این فکر میکند که شاعر نیاز دارد که مثل یک انسان غارنشین با خودش تنها باشد ولی در همان حال به خوبی میداند که اگر این تنهایی و خلوت از یک حدی تجاوز کند، آنگاه زمان مفهوم خودش را از دست میدهد. شاید به همین دلیل است که شاعر در میان این وسوسههای ذهنی به مرگ هم میاندیشد. مرگ گاهی در شعر او به یک پیشگویی ترسناک تبدیل میشود. عشق و کودکی هم از دیگر درونمایههای مهم دنیای شعری شبنم آذر است.
دربارهی این موضوعات دفتر خاک با خانم آذر گفتوگویی انجام داده است که مشروح آن در فرصتی دیگر در سایت زمانه منتشر میشود.
امروز اما برنامهی رادیویی این هفتهی خاک را به شعرخوانی شبنم آذر اختصاص دادهایم. چند شعر از شبنم آذر را با صدای خودش میشنویم:
تا انتهای روز
هنگام چیدن اندوه وقتی تو را و خودم را چیزی نمییابم جز تختهپارههای رها شده بر آب وقتی که شب به سادگی مرگ هیکل بزرگ میکند تا انتهای روز
خطوط بسته
به آه مینشانیام، به آتش به حرف اولِ تمام حروف كه نگفته گفته بودی و نبوده بودی به خاك مینشانیام، به خس به خستگی تلخخندی كه زده نزده تمام آینه را غبار زد چیزی در امتدادِ دامنه میرفت شاید، شعاعِ قاطعِ نوری بود شاید دو تكه چوبِ عمود كه انتظار میكشید در انتهای جاده نبودی سه بار ۳۶۰ را چرخیدم تا تو تمام خطوط را بسته كشیدی دایره در دایره مینشانیام به حباب به شبنمی كه بخار شد، به خونی تازه كه چكید خواب قله میبینی پایت در دامنه عقاب از آشیان میپرد برف گیر تابستان در ضلعِ مشرفِ صخره به تیغِ آفتاب زخم شد به تیغ می نشانیام به خراش كه جای ناخنِ صخرهایت بر اندامم شعاعِ سرخی باشد در مسیر آفتاب شد عقاب در ابتدای دره نشست خیره ی رازِ جاری اعماق ایستاد و فرورفت
و باد پری از میان پرهایش برداشت
خوابی که خواب نبود لَختی بخواب در انحنای این شب ناجور در اختفای مبهم تاریکی لَختی بخواب دستی اگر برای دعا مردهست چیزی در آن طرف دور شاید هنوز آوندی نفس میزند گفتند در تُنگ کوچک دریا ماهی در عمق آبها مردهست شاید برای غرق شدن راهی به جز به آب زدن باشد من چشمهای تو را مرده یافتم وقتی که خواب نبودی یا بودی در خوابی که خواب نبود لختی بخواب دریا هنوز ساکت و آبیست
از شبنم آذر دو مجموعه شعر منتشر شده است:
به تمام زبانهای دنیا خواب میبینم، تهران، نشر ثالث، ۱۳۸۴ هیچ بارانی اینهمه را نخواهد شست، تهران، نشر ثالث، ۱۳۸۷ «به تمام زبانهای دنیا خواب میبینم» کاندید کتاب سال در سال ۸۵ شد و همان سال در کتاب سال ِ شعر جوان آن را شایستهی تقدیر دانستند و برندهی نخستین دورهی بانوی فرهنگ سال ۸۵ بود.
|
نظرهای خوانندگان
تصوير زيبای خانم شاعر به اشعارشان پهلو می زند . خداوند همه شاعران نوپرداز را از گزند اين دنيای ديوانه مصون بدارد
-- بدون نام ، Jul 28, 2010 در ساعت 08:07 PMشعر آخر بسیار تاثیر گذار بود و همانطور که در ابتدای متن آمده فضای کارها متنوع است
-- کتایون ، Jul 28, 2010 در ساعت 08:07 PMشناخت من نسبت به اين شاعر به عمر همين كتاب است و اين نگاه حساس را در مجموعه هيچ باراني اين همه را نخواهد شست از همين شاعر دنبال كرده ام و خوشحالم كه شاهد حركت صعودي شاعر محبوبم هستم
-- كسي كه در راه است ، Jul 29, 2010 در ساعت 08:07 PMقطعه اي از شعر هاي خانم آذر كه چند سال پيش زندگي ام را تحت شعاع قرار داد:
-- يكي از همه ، Jul 29, 2010 در ساعت 08:07 PMشايد براي غرق شدن / راهي بجز به آب زدن باشد
من هر دو كتاب اين شاعر گرامي را خوانده و با آنها زندگي كرده ام و حالا چه قدر خوشحالم كه تصوير زيباي اين شاعر را هم ديدم
-- مسافر ، Jul 29, 2010 در ساعت 08:07 PM