رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتوگو > نومیدی روی نیمکتی نشسته است | ||
نومیدی روی نیمکتی نشسته استدفتر خاکخوانندگان نخبهی شعر در ایران از دیرباز با نام ژاک پره ور، شاعر فرانسوی آشنایی دارند. حسن هنرمندی، پرویز ناتل خانلری، همایون نوراحمر، احمد شاملو و رضا سید حسینی پارهای از اشعار پره ور را به فارسی ترجمه و منتشر کرده بودند. خانم مریم رئیس دانا اکنون مجموعهای از بهترین اشعار این شاعر را با کاری منظم، خلاقانه و منسجم به فارسی ترجمه و در یک جلد، گرد آورده و زیر عنوان «زمان گمشده» توسط انتشارات نگاه منتشر کرده است. شمس لنگرودی، شاعر نام آشنای ما در زمان انتشار این کتاب در روزنامهی فرهنگ آشتی دربارهی «زمان گمشده» نوشته بود: «تاکنون خوانندگان فارسی زبان کمتر با این حجم از اشعار پره ور مواجه شدهاند و همین امر باعث میشود که آشنایی شعردوستان با این شاعر بیشتر شود. خصوصاً اینکه رئیس دانا در مقدمهی نسبتاً خوبی که در ابتدای کتاب آورده توانسته تا حد زیادی این شاعر را بشناساند.»
گفتوگویی که امروز در دفتر« خاک» میخوانید، از فرانسه به فارسی ترجمه شده است. در این گفتوگو خانم رئیس دانا نه تنها ما را با دشواریهای ترجمهی اشعار پره ور آشنا میکند، بلکه به معضل سانسور و خودسانسوری نیز اشاراتی مفید دارد. این گفتوگو را میخوانیم: به عنوان نویسنده و مترجم ایرانی چطور و چهوقت با آثار ژاک پره ور آشنا شدید؟ با پره ور این طور آشنا شدم: سال دوم دانشگاه بودم، سر کلاس ترجمه ادبیات، یک همکلاسی دخترـ تمام دانشجویان زن بودند – شروع کرد به خواندن شعری. یک صبح معمولی بود، ولی پس از ثانیهای صبح تغییر کرد، معنی تازهای گرفت، همشاگردی با تمام احساس و سلولهای عصبیاش برایمان از پره ور میخوانـد، شعر پرنده1را. از آن روز به بعد دیگر از این شاعر جدا نشدم. شروع کردم به خواندن شعرهای دیگرش. در هر کدام یک ویژگی میدیدم؛ از شعرهای عاشقانه تا متلکهایش به روشنفکران. یک سال بعد شعر پیام2 و صبحانه3را ترجمه کردم که به نظرم از نظر استیل زیباییشناسانه و نیز مفهوم و تصاویر نابی که بیان میکردند در نوع خود شاهکار محسوب میشوند. تا این که دوستی در سفر به پاریس، آن وقت من تهران زندگی میکردم، نسخهای از کتاب4را برایم هدیه آورد. اما اینکه چرا اصلن پره ور و فرانسه برایم اهمیت پیدا کردند، هدایت است؛ صادق هدایت، مشهورترین نویسنده ایرانی که سالهاست در پرلاشز خوابیده. سه کتاب اولم مربوط میشود به او. به چه دلیل نسبت به ترجمهی آثار پره ور حساس شدید؟ به دلیل سبک نوشتن یا به دلیل مفاهیم اشعارش؟ فکر میکنم این موضوع، یعنی ترجمه، خیلی غریزی باشد. یعنی همانطور که تو رنگ چشمت را انتخاب نمیکنی مترجم یا نویسنده شدن را نیز انتخاب نمیکنی. هر دو در تو جاری هستند مانند خون، حتی اگر از هیچکدام لذت نبری، یعنی نه از زندگی نه از ترجمه کردن. من وقتی به زبان فرانسه چیزی میخوانم که جذاب است به شدت دلم میخواهد با ترجمهاش لذت نهفته در آن متن را با دیگران تقسیم کنم. حتی اگر مقالهای دربارهی فیلم گربههای ایرانی باشد. در واقع فقط هنگام یادگرفتن است که احساس لذت میکنم، بعد ترجمه یا نوشتن آن به فارسی گریبانگیرم میشود تا زمانی که موفق به انجامش شوم، گرچه همواره همراه با لذت نباشد. به نظرم ترجمه کار آسانی نیست، به خصوص اگر شعر هم باشد، اما دغدغهاش همیشه با من است. به عنوان مثال وقتی برای اولین بار با شعر صبحانه5برخورد کردم، ترجمهاش برایم مثل کشف یک راز بود و باید حتماً این کار را انجام میدادم. اما چرا گفتم راز؟ شعر با ضمیر سوم شخص مفرد مذکر6آغاز میشود، حال آن که در فارسی ضمیر مذکر و مؤنث وجود ندارد، اصلاً مذکر و مونث در زبان فارسی وجود ندارد، پس من باید چه میکردم تا خوانندهی فارسیزبان مانند خوانندهی فرانسه زبان به محض شروع کردن شعر متوجه شود که راوی از مردی سخن میگوید؟ همین که توانستم راه حل را پیدا کنم که در آثار دیگر مترجمان پیش از من وجود نداشته است، برای مدت کوتاهی احساس خوبی به من دست داد. این چالش با متن و شعر تمام مدت کار با من بود، به خصوص اینکه در شعرهای پره ور به جز تفاوتهای زبانی میان زبان مبدأ و زبان مقصد، خود شاعر هم با زبان بسیار بازی میکند، اما از تمام اینها که بگذریم، مفاهیمی در اشعار هست که من تصور میکنم پره ور همانقدر که فرانسویست ایرانی هم هست، گاهی چنان خوب از موقعیت انسان در جهان، با آن زبان غنایی خود، حرف میزند که من خیال نمیکنم او متعلق به کشوری دیگر و فرهنگی دیگر و زبانی دیگر است. به عنوان مثال برای من ِ ایرانی، شعر سلطان7بسیار قابل درک است: دیکتاتوری از بس آدم کشته از خوابهای خودش هم هراسان میشود. به خصوص این اواخر که در اخبار ایران میشنویم آن زن یا مرد به دلیل اتهامات سیاسی یا رابطه احساسی یا قاچاق اعدام شدهاند. شعرسخنرانی درباره صلح8، هر بار که شاهد گفتوگو داغ و آتشین یک دولتمرد سیاسی هستم چه ایرانی چه غیرایرانی، به یاد همین شعر میافتم، به ویژه آنجا که میگوید: به عصب جنگ میرسد، یعنی مسألهی حساس پول9. یا شعر نومیدی روی نیمکتی نشسته10، یک حسی را میگوید که میتواند برای هر انسانی در هرجای دنیا اتفاق بیفتد، منتها ناامیدی و یأس را تبدیل به یک موجود بیرون از خود میکند و آن را طوری به تصویر میکشد و دربارهاش هشدار میدهد که تو میتوانی آن را مثل یک ویروس سرماخوردگی تجسم کنی. در هر شعرش یک نکته معنایی ژرف مربوط به موقعیت انسان در جهان وجود دارد. بنابراین همواره شعرهایش موضوع من خواهد بود. منی که ۷۰۰۰ کیلومتر با سرزمین پره ور فاصله داشتم. اما شعر و درک وضعیت مشترک انسان، فاصلهها را از میان برمیدارد. کدام شعرها را انتخاب کردید و به چه دلایلی؟ دربارهی شعرهای ضدمذهب به خصوص روشتان چه بود؟ ببینید وضعیت چاپ و نشر کتاب در ایران بسیار پیچیده است، مثلاً ممکن است کتابی دو بار موفق به چاپ و انتشار شود ولی برای چاپ سوم در دولت بعدی با بنبست مواجه شود یا گاهی کتابی به محض انتشار با مشکل پخش مواجه شود، مانند جنس دوم از سیمون دوبوار که خیلی هم در ابتدای انتشار از آن استقبال شد، اما اگر اشتباه نکنم تعداد معدودی از علاقمندان توانستند این کتاب را بخرند، چون از کتابفروشیها جمعش کردند. این اتفاق در مورد آثار کلاسیک ایرانی هم روی میدهد همچون بخشهایی از آثار مولانا؛ با این که مولانا به عنوان شاعر عارف و صوفی مشهور است اما برخی شعرهایش در جمهوری اسلامی مجوز چاپ نگرفتهاند. پس نویسنده و مترجم ایرانی سعی میکند همواره راههایی برای گریز از این تحمیل پیدا کند، و پیش میآید که بسیار دچار خودسانسوری میشود. در مورد خودم میتوانم بگویم، وقتی وسوسهی ترجمهی این کتاب برایم پیش آمد مدام دغدغه داشتم آیا مجوز نشر میگیرد؟ با چه قسمتهایی مخالفت خواهد شد؟ چه قسمتهایی سانسور میشوند؟ اگر شد آیا تمام شعر را بردارم؟ و فقط زمانی که کتاب را چاپ شده در دستانم دیدم مطمئن شدم تمام آنچه را نوشتهام به چاپ رسیده است، گرچه تمام آنچه را که میخواستم ننوشتم. باید بگویم خودسانسوری کردم چه در انتخاب شعرها و چه درآوردن پاورقیهایی که شاید میتوانست به تفهیم بیشتر شعرها کمک کند. نوشتم و پاک کردم. نوشتم و خط زدم و در آخر بعضی پاورقیها را حذف کردم، از ترس این که حساس شوند و به کل کتاب صدمه بخورد. خوشبختانه باید گفت شعرهایی را که انتخاب کردم هیچ صدمهای بهشان نخورد و کامل چاپ شدهاند. متن اصلی کتابی که من ترجمه کردم چاپ انتشارات گالیمار است به سال ۱۹۷۲، و شامل ۹۵ شعر که من ۸۱ قطعه از آن را ترجمه کردهام. سعی کردم انتخابی داشته باشم از انواع سلیقه و بیان شاعر: یعنی عاشقانهها، مسایل اجتماعی، طنزها، ضد مذهب بودن، و ... میدانیم که پره ور به شدت ضدمذهب و ضدکلیساست، و این موضوع در همین شعری که شما اشاره کردید یا شعر «پدر ما»11 بسیار روشن بیان شده است. شعر« پدر ما»، که من به شدت عاشق شروع تکاندهندهی آن هستم مرا مصمم کرد تا در میان انتخابهایم قرار گیرد: پدر ما که در آسمانها هستید ولی تعدادی را هم گذاشتم برای آیندهی نزدیکی که امیدوار باشم بدون نگرانی منتشر خواهند شد. برای بعضی شعرها سعی کردهام با آوردن پاورقی خیلی با ظرافت، که حساسیت بررس کتاب را برنیانگیزد، خواننده را متوجه چرایی سرودن آن شعر کنم، مثلاً شعر «فصل زیبا»13، نوشتهام: پانزدهم ماه اوت در تقویم مسیحیان روز عروج مریم مقدس باکره است به آسمانها، و کونکورد هم به معنای صلح و آرامش. خب، توجه کنید که خوانندهی ایرانی با زبان و فرهنگ متفاوت چه میداند از نظر تاریخی و مذهبی این شعر به چیز ارجاع دارد؟ یا چرا شاعر میدان کونکورد را انتخاب کرده؟ پس لازم دیدم برایش مواردی را توضیح دهم. برای اغلب شعرها سعی کردهام این کار را انجام دهم، مثل شکار بچه14( روز ۲۷ اوت سال ۱۹۳۴، ۳۰ نوجوان از بازداشتگاهی واقع در جزیرهی «بل ایل» به دلیل موقعیت دشواری که داشتند، میگریزند. پلیس، مردم بومی، و توریستها به شکار بچهها میروند و سرانجام همهی آنها را گرفتار کرده و دوباره به بند و زنجیر میکشند). برای دیگر اشعار هم تا جایی که اطلاعات و منابع قابل دسترس اجازه میداد تمام تلاشم را کردم تا اشعار مفهومتر جلوه کنند. فکر میکنم برای ترجمهی این ۸۱ شعر چهار سال وقت گذاشتید. چه مشکلاتی به هنگام ترجمه از فرانسه به فارسی داشتید؟ آیا ممکن است برایمان از این کار روزمرهی طولانیمدت که همنفس شما بوده بگویید؟ بله حدود چهار سال برای این کار وقت گذاشتم. من این کتاب را چند سال بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه شروع کردم. در واقع خیلی پیش میآمد که با بار اول خواندن متوجه معنای کل شعر نشوم، اما خب اندیشه و رو ح شعر را درک میکردم، و همان ترغیبم میکرد که دست به این کار سخت بزنم. در مواردی هم پیش میآمد که فکر میکردم فلان شعر خیلی ساده است، اما فقط وقت کار متوجه میشدم که چه پوستی از آدم کنده میشود. به هر حال کار را با تعداد اندکی از اشعاری آغاز کردم که شاعران نسلهای پیش از من تجربه کرده بودند. به تدریج متوجه میشدم با تمام زحمتی که برای ترجمهی آن شعرها کشیده شده، اما همیشه برای انتقال زبان شعری پره ور موفق نشدهاند. برای توضیح ِبیشتر ِحرفم یک مثال ِبرعکس میزنم: فرض کنید یک فرانسوی غزلهای کلاسیک حافظ ایران را به زبان امروز فرانسه ترجمه کند. پره ور خیلی ساده «حرفها» را تبدیل به شعر میکند، اما ترجمهها خیلی مطنطن و فاخر و دور از زبان او بودند. در پارهای موارد حتی غلطهایی مشاهده کردم. با این حال احتیاط کردم و به سراغ استادنی رفتم که زبان فرانسه میدانستند، پس از اطمینان از صحت ِدریافتم، بازنویسی را آغاز کردم. قسمت دوم ِکار، شامل اشعاری میشد که هنوز کسی سراغشان نرفته بود. دراین باره نیز، برای تمام مواردی را که نمیدانستم یا شک داشتم، به کتابهای فرهنگ لغت مراجعه میکردم، فرانسه به فرانسه، فرانسه به فارسی، فرانسه به انگلیسی، فارسی به فارسی؛ برای اطمینان بیشتر و پرهیز از اشتباه، با تلفن از کسانی که فکر میکردم میتوانند کمکی باشند، قرار ملاقات میگرفتم، به دیدنشان میرفتم و سؤالها را مطرح میکردم. اما همیشه موفق نبودم، چون خیلی پیش میآمد که دانشآموختگان زبان فرانسه، در رشتههای مختلف از فلسفه گرفته تا ادبیات، متوجه منظور شاعر نمیشدند و میگفتند: «نمیدانم». گاهی خیلی خسته میشدم اما هرچه بیشتر به بنبست میخوردم بیشتر وسوسه میشدم کار را ادامه دهم. به هر رو با پیگیری به جوابهایم میرسیدم؛ یعنی معانی را پیدا میکردم. این قسمت سختترین بخش کار بود. سختی دیگر، البته نه به اندازه اولی، وقتی بود که پره ور به جز فرانسه با زبان دیگری حرف میزد، مثلاً شعر «پدر ما»15، که نام شعر به لاتین است. در ایران زبانهایی که ما با آن کمی آشنایی داریم انگلیسی و عربیست. کمی زمان برد تا پیدا کنم نام آن شعر به لاتین است. البته سختی نوع دوم از سادهترین موارد بودند. بعد از برگردان اشعار به فارسی، برگردان به معنای ِمعنی کردن متن از یک زبان به زبانی دیگر، به پیشنهاد دوست ِمترجم، آقای اقوامی تقریباً تمام متن را با پست برای ایشان فرستادم. ایشان سالهاست ساکن فرانسهاند و به فرهنگ، تاریخ و زبان فرانسه آشنایی خوبی دارند، ایشان متن برگردان را با اصل تطبیق و پیشنهادات مفیدی دادند. حدود ۳۰ شعر را نیز به آلمانی توسط دوست و شاعر محترم، آقای علی عبدالهی، استاد زبان آلمانی در دانشگاه، مطابقت دادیم. بعد از تمام اینها، هرچند وقت یک بار سراغ شعرها میرفتم و روی موسیقی و روانی اشعار کار میکردم، به عبارتی سعی میکردم ترجمهها را شعر کنم. در این مرحله لازم دیدم باز مشورت کنم. چند تایی را آقای سپانلو، یکی از شاعران معروف ایرانی و آشنا به زبان فرانسه ملاحظه کردند و نکاتی را گفتند که بسیار مفید بود. در مرحلهی آخر برخی دوستان شاعر و مترجم، مانند آقای اسد امرایی و علیرضا بهنام وقت گذاشتند و پارهای از ترجمه اشعار را خواندند. سپس باز شعرها را پیش خود میخواندم و کلمات را پس و پیش؛ تا این که بعد از چهار سال بالاخره رضایت پیدا کردم کتاب را به دست ناشر بسپرم. به لحاظ زبانی نباید ترجمهی برخی از شعرها آسان بوده باشد، چون خیلی بازی با کلمه دارند. بله. خیلی سخت بودند. در نظر بگیرید در زبان فارسی نه مذکر و مؤنث داریم و نه آکسان، گرچه مانند زبان عربی علامتهایی است برای راحتتر خواندن، اما تقریباً از آنها اصلاً استفاده نمیکنیم. حال تصور کنید شعری به نام آکسان گراو16چه باید ترجمه شود؟ هنوز که هنوز است از نامی که گذاشتهام راضی نیستم. البته ترجمهی خود شعر فکر میکنم بد نشده باشد، یعنی آنجایی که در زبان فرانسه ضمیر تبدیل به قید مکان17شده، در فارسی هم فکر میکنم خوب از آب درآمده باشد. مورد دیگر: شعر گلها و تاج گلها18و بازی با کلمه ...19، یکی به معنای گل و دیگری اندیشه، یا شانزلیزه در همین شعر که خیابان معروف شانزلیزه را برای فرانسه زبان تداعی میکند، در حالی که به معنی دشت افتخار است و ریشه در فرهنگ یونان دارد. در شعر فصل هسته20، ترکیبات لغوی «درشکههای اسبی و سنجاقهای سر» را به هم میریزد و ترکیبات دیگری میسازد: درشکههای مویی، سنجاقهای اسبی.21 در بیشتر اشعار از این قبیل مشکلات برای ترجمه وجود داشتند، از اینها که بگذریم، مواردی هستند که به طریقی ریشه در فرهنگ، زبان و مذهب فرانسه دارند، مانند شعر شام آخر22، که اشاره به حضرت مسیح و حواریون دارد، و از بشقابها استفاده نمادین کرده برای هالهی دور سر. یا شعر شرط بندیهای احمقانه23، که پره ور به اندیشهی پاسکال دربارهی اعتقاد به خدا در کتاب اندیشهها24، انتقاد میکند. آیا درمورد ارجاعات فرهنگی، به خصوص آنها که به اتفاقات اجتماعی اوایل قرن ۲۰ مربوط هستند، مجبور شدید توضیحاتی بدهید؟ تا آنجایی که یافتههایم به من امکان میداد این کار را کردهام، ازجمله توضیحاتی دادهام درباره اشعاری مانند: شکاربچه25، بازگشت به وطن، جنگ با فرشته، شام آخر،فصل زیبا، رویدادها، پدر ما، گلها و تاج گلها، فصل هسته، برای کشیدن یک پرنده، تقریباً، تجلی، نظم نوین و ... . کتاب ۲۷۷ صفحه است، که ۷۹ صفحه ابتدایی آن اختصاص دارد به آشنایی بیشتر با پره ور در زمینههای مختلفی که فعالیت داشته، ازجمله تئاتر، سینما، کولاژ، نقاشی، ترانه، موسیقی؛ کمی هم دربارهی دوران کودکی و زندگی خصوصیاش نوشتهام. در هر حال این کتاب، نخستین گام بوده برای من، و امیدوارم در آینده با شناخت بیشتر بتوانم کارهای بیشتری انجام دهم. سختترین متن برای ترجمه کدام بود و چرا؟ و برعکس کدام شعر را با مشکلات کمتری ترجمه کردید؟ شعرهای عاشقانه، سختی کمتری داشتند، چون فکر میکنم عشق و متعلقاتش مانند احساس آزادی کردن درعین عاشق بودن یا نیاز انسان به عشق در تمام انسانهای دنیا مشترک باشد، پس سریعتر مطلب را درک و ترجمه میکردم، ازجمله شعرهای برای تو عشق من26، ترانه زندانبان، باربارا، آلیکانته، این عشق و ... اما شعرهایی که ارجاعات تاریخی، اجتماعی، مذهبی و ... داشتند سختتر بودند، چرا که باید مقداری روی این موارد هم پرس و جو میکردم. انتشار کتابتان در ایران چگونه بوده است؟ چه مخالفتها و کمکهایی داشتید؟ کتاب در چند نسخه منتشر شده است؟ پخش آن چه طور بوده؟ آیا ترجمهی شما میان خوانندگان فارسی زبان توانسته جایی باز کند؟ کمکهایی که شد همفکری دوستان شاعر، مترجم و فرانسهدانی بود که مرا در بهتر شدن شعرها یاری دادند. یک سال پیش از مهاجرتم نیز، در تاریخ چهارم فوریه ۲۰۰۷، با همت ناشر کتاب و مدیر مجله فرهنگی بخارا، آقایان رییس دانایی و دهباشی، و با حضور بسیاری از اهل ادب و شعر و ترجمه و نیز سفیر فرانسه در ایران، در خانهی هنرمندان تهران، جشن تولدی برای پره ور، برگزار کردیم که استقبال خوبی هم شد. اما درباره انتشار آن باید گفت، به طور نرمال، آمار کتاب در ایران بین ۱۰۰۰ تا ۲۵۰۰ است. این کتاب هم ۱۱۰۰ تا تیراژ داشته است، به قیمت ۴۲۰۰ تومان، کمی از سه یورو بیشتر. دقیق اطلاع ندارم چه قدر از آن تا به حال فروش رفته است. اما پره ور میان قشر کتابخوان، چه نسل قدیم و چه نسل جدید، به ویژه علاقمند به شعر، محبوبیت دارد. مردم ایران با این ترجمه چه طور برخورد کردند؟ واکنشها چگونه بود؟ به خصوص ازطرف نسل جوان؟ همانطور که قبلاً اشاره کردم تیراژ کتاب در ایران بسیار محدود است، البته بیشتر ِکتابهای مهم دنیا در ایران ترجمه میشوند، اما نه در تعداد زیاد، و فکر میکنم در ایران هم مثل همه جای دنیا مردم درابتدا بیشتر مجذوب سینما و موسیقی و یا اینترنت هستند تا کتاب، گرچه این موضوع در ایران بسیار حادتر است. درمورد جوانها هم میتوانم بگویم بیشتر کتابهای بست سلر (بیشترین فروش) را میخوانند. بنابراین خوانندگان آثاری چون پره ور خاص هستند، بیشتر در میان شاعران یا علاقمندان به شعر.
شما چهار سال با کلمات و اندیشههای پره ور زندگی کردهاید. فکر میکنم این تجربه روی زندگیتان اثر گذاشته باشد. آیا ممکن است در این باره برایمان بگویید، چه چیزی را در شما عوض کرده است؟ همین طور است که اشاره کردید. باید بگویم هر شعرش نمونه ایست مستقل از دیگر اشعار، و هر کدام پنجرهای به روی زندگی و به روی خود شعر. پنجرهای که رو به پرندهها باز میشود. من خیلی دیر به پرندهها نگاه کردم، درست مثل خودش که میگوید خیلی دیر فهمیدم پرندهها الگوی خوبی هستند، و باز پنجرهای که باز میشود به روی دوستی و شوق به زندگی. پنجرهای که به یاد کودکان و تنگدستان همیشه باز میماند تا هوای خوب وارد شعر شود، و نیز پنجرهای رو به شیطنتها و هوشیاریهای کودکانه و ... شعرهایش نفرتم را به جنگ همیشه زنده نگه خواهد داشت. هر وقت میخواهم شعری بنویسم یا داستانی، پنجرهها یکی یکی گشوده میشوند، حرفهایش را میشنوم، اما با دنیای خودم مینویسم، زنی ایرانی، که کودکیاش در انقلاب گذشت، نوجوانیاش در جنگ و جوانیاش در التهابات سیاسی کشور. شعر مورد علاقهتان کدام است و چرا؟ نمیتوانم اسم شعر خاصی را بیاورم. اما میتوانم در یک دستهبندی علاقهام را بگویم: اول شعرهای عاشقانه را. بعد شعرهایی که توجه به صلح و دوستی دارند. اما «نومیدی روی نیمکتی نشسته»27، عالیست، با من است، همیشه با من است. و اگر بخواهید پره ور را در چند کلمه توضیح دهید چه میگویید؟ عشق به عشق، عشق به انسان، آزادی و صلح. نفرت از جنگ و مذهب. شناسنامهی کتاب: پاورقیها: 1. pour faire le portrait d’ un oiseau |
نظرهای خوانندگان
من از نزدیک با پره ور در خانه ی هنرمندان آشنا شدم . البته به کمک آقای دهباشی که
-- ti ti ، Jul 24, 2010 در ساعت 09:55 PMمسئول برگذاری بزرگداشت ها بودند و من بدون اغراق در تمامی مراسم حاضر می شدم . عشقی که خانم رئیس دانا را علاقه مند به این کار ارزشمند کرده را می ستایم .
و خود نیز از عاشقان شعر و ادبیات نه تنها ایران ، بل تمامی این کره ی خاکی هستم .
با سپاس از تمامی دست اندر کاران این اندیشه و مفتخر از داشتن ادبای میهنم ...