رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ خرداد ۱۳۸۹
نگاهی به نمایشنامه‌ی «کفن سیاه» سروده‌ی میرزاده عشقی

حجاب یا کفن سیاه به روایت میرزاده‌ی عشقی

حسین نوش‌آذر

اغراق نکرده‌ایم اگر بگوییم یکی از مهم‌ترین چالش‌های نویسندگان ما در صد سال گذشته مسأله‌ی حجاب زنان در ایران بوده است. گروهی از نویسندگان مانند آل‌احمد یا رسول پرویزی بر کشف حجاب خرده گرفته‌اند و گروهی از نویسندگان آزادی‌خواه آرزویی جز این نداشتند که زن ایرانی از حجاب رهایی یابد.

Download it Here!

حجاب از آن موضوعاتی است که هنوز هم گاهی خبرساز است. همین چندی پیش بود که دستور دادند دختران دانشجو فقط با مقنعه حق دارند وارد دانشگاه‌ بشوند. هر تابستان، در پوشش طرح امنیت اجتماعی باز مسأله‌ی حجاب و بدحجابی و بگیر و ببندها از نو مطرح می‌شود.

نمایشنامه‌ی «کفن سیاه» سروده‌ی شاعر آزادی‌خواه میرزاده‌ی عشقی از نخستین آثاری است که حجاب را نشانه‌ی تیره‌بختی و سیه‌روزی زن ایرانی می‌داند. در مقدمه‌ی نمایشنامه آمده است: موضوع این منظومه‌ی نو و شیوا سرگذشت یک زن باستانی به نام خسرودخت و سرنوشت زنان ایرانی در نظر او هنگام ورود به مه‌آباد است.

موضوع برنامه‌ی این هفته‌ی دفتر خاک نمایشنامه‌ی کفن سیاه سروده‌ی میرزاده‌ی عشقی و حجاب ِ زن ایرانی است.


رستاخیز، نخستین اُپرای فارسی

در آغاز جنگ بین‌الملل اول عده‌ای از جوانان ایرانی که طرفدار آلمان و اطریش و عثمانی بودند، برای همکاری با این دولت‌ها به مهاجرت رفتند. پس از شکست آلمان‌ها در جنگ اول، حدود صد نفر از این جوان‌ها در استانبول خوار و زار و گرسنه روزگار می‌گذراندند. یکی از این جوان‌ها عارف قزوینی و دیگری میرزاده‌ی عشقی نام داشت.

عشقی معنای تهیدستی را خوب می دانست و برای همین و به رغم طبع خداداد و قریحه‌ی مادرزادش در شاعری، تحصیلات مرتبی نداشت. او در یک پانسیون اروپایی در استانبول اندکی زبان فرانسه آموخته بود و با ادبیات اروپا آشنا شده بود. اوج ترقی عشقی آن شبی بود که نمایشنامه‌ی «رستاخیز» خود را در صحنه‌ی گراند هتل نشان داد و خودش در نقش مسافر بازی کرد. این نمایشنامه که نخستین اُپرای فارسی هم به شمار می‌آید در روزگاری که بدبینی و نومیدی عجیبی سراسر ایران را فراگرفته بود، با اقبال تماشاگران روبرو شد و عشقی را به شهرت رسانید.

عشقی بی‌پروا بود و زبانی صریح داشت و به خاطر همین صراحتش بسیاری نمی‌توانستند او را تحمل کنند. آخر سر هم مردی به نام ابوالقاسم خان که در خانه‌ی اعیان خانه شاگردی می‌کرد صبح زود به خانه‌ی عشقی در سه راه سپهسالار رفت و با شلیک سه تیر او را مجروح کرد. عشقی مجروح و تیرخورده را به مریضخانه‌ی نظمیه در خیابان خیام بردند و در همان جا پس از چند ساعت درگذشت.

تا من سیاه‌پوشم، تو سیاه‌بختی

موضوع نمایشنامه‌ی «کفن سیاه» سرنوشت زنان در طول تاریخ است. سیاه‌روزی زنان با تاریخ ایران و شکست از عرب‌ها و بیچارگی ایرانیان گره می‌خورد.

این نمایشنامه که در واقع نوعی سفرنامه هذیانی است با سفر شاعر به مدائن شروع می‌شود. شاعر با کاروانی به مدائن رسیده و همسفرانش، هر کس در تکاپوست که جایی برای خودش پیدا کند. اما شاعر که از روزگار خراب کشورش رنج می‌برد، به دیدن ویرانه‌های مدائن می‌رود. پس از تماشای کاخ‌های ویران به گورستانی می‌رسد، از قلعه‌ی خرابه‌ای می‌گذرد و خودش را به بقعه‌ای اسرارآمیز می‌رساند.


میرزاده عشقی

شاعر وارد مقبره می‌شود و نعش زنی را می‌بیند با چهره‌ای که از شمع تابان‌تر ولی افسرده است. مرده بیدار می‌شود و به شاعر می‌گوید:

ای بیگانه از اینجا برخیز که این بقعه طلسم است، روز و شب ایرانی در اینجا رقم خورده و برای همین ایران تو ویران شده. تو سیاه‌بختی و من سیاه‌پوش و تا من سیاه‌پوشم تو سیاه‌بختی.

تا به اکنون که هزار و اندی سال است
اندرین بقعه درین جامه مرا این حالست

این زن، دختر کسری، پادشاه ساسانی است که پس از ویرانی ایران، به این ویرانه پناه آورده و اکنون در این بقعه با شاعر از شکوه و ابادانی گذشته‌ی ایران سخن می‌گوید.

شاعر می‌ترسد و از این ویرانه فرار می‌کند. اما هر جا می‌رود و به هر زنی که نگاه می‌کند، خسرودخت، دختر کسری را می‌بیند:

باز دیدم هر زن که در آن قافله بود
همه چون دختر کسری به نظر جلوه نمود
هر چه زن دیدم آنجا همه آنسان دیدم
همه را زنده درون کفن انسان دیدم
در کیسه‌ی سربسته، در کفن زنده به گور

با این حال زنی که عشقی وصف می کند بر خلاف زنان متجدد امروزی نمی‌توانند عقاید و باورهای کهن را کنار بگذارند:

بکنم گر ز تن این جامه گناه است مرا
نکنم عمر در این جامه تباه است مرا

تناقضی وجود دارد میان خوشبختی زن و بهروزی اجتماعی و فریضه‌ای که ترک حجاب را گناه قلمداد می‌کند. با این حال عشقی در ان زمان خوب می‌دانست که اگر زنان روزی از پس پرده درآیند و با مردان برابر شوند، زندگی اجتماعی ما جان می‌گیرد:

ورنه تا زن به کفن سر برده
نیمی از ملت ایران مرده

حرف عشقی با ما این است: سیاه‌بختی زن ایرانی نمایانگر تاریخ عقب‌ماندگی ایرانی‌هاست و تاریخ ایران، سرگذشت سیاه‌بختی زن ایرانی است.

زنده‌یاد شاهرخ مسکوب درباره‌ی این نمایشنامه می‌نویسد:

نمایشنامه‌ی کفن سیاه فریاد خشم دردی جانسوز و غریزی و نشانه‌ای از آگاهی وجدان خوابزده‌ی فرهنگی مردسالار و خودپسند و بیمار است که در آن مردان همه‌کاره‌ی بیکاره و زنان هیچکاره‌ی نیم‌بها و در بهترین حال موضوع عشق و زیبایی در ادب رسمی و در همه حال، رانده از زندگی اجتماعی و زندگی خانه‌اند.

به گفته‌ی عشقی: در کیسه‌ی سربسته، در کفن زنده به گور

چنین است که از دیرباز در ایرانِ ما، اندیشه‌ی آزادی و عدالت اجتماعی با مسأله‌ی آزادی زنان گره خورده است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

چه نوشته عجیبی بود. نمی دونستم میرزاده عشقی با همچین اوهام و توهماتی دست به گریبان بوده

-- بدون نام ، Jun 14, 2010 در ساعت 03:13 PM

من حیرانم که چرا در ازای هر میرزاه عشقی تو مملکت ما صد ها خامنه|ی و خمینی و آقا وحید و این آقا و اون آقا وجود داره؟ چرا این آب و خاک اینهمه دزد و جانی و خیانت کار پرورش میده و اینقدر کم وطن پرست؟ مگر چه هیزم تری این ملت و این سرزمین به خدا فروخته؟

-- مینوچهر ، Jun 14, 2010 در ساعت 03:13 PM

مقاله جالب ولی دست و پا شکسته ای بود از زنده یاد میرزاده عشقی. روشن نیست که قاتل عشقی با چه انگیزه ای مبادرت به ترور او می کند. خوب بود کمی در این زمینه روشن تر می گفتید.
دو سال قبل که برای دیدن قبور شاعران و نام آوران ایرانی به قبرستان ابن بابویه شهر ری رفته بودم، تصادفاً با سنگ قبر عشقی روبرو شدم که در شرایط قابل تاسفی بود: سنگ آن در چند جا شکستگی داشت و به صورت ویرانه ای در آمده بود. یک بیت از اشعار عشقی نیز روی آن حک شده بود که در چند جا شکستگی و ریزش داشت. معلوم بود که مدت های زیادی است به آن نرسیده اند و شاید به قصد سنگ قبر و مزار او را تعمیر و مرمت نکرده اند. واقعاً قابل تاسف بود.

-- مهدی ، Jun 14, 2010 در ساعت 03:13 PM

very good

-- micheal ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:13 PM

با حجاب یا بی حجاب، به هر حال بیشتر زنان در فشار مضاعف یا حتی چند برابر نسبت به مردان قرار دارند و فرقی نمی کند در کدام جامعه دنیا زندگی کنند.

اتفاقاً زنانی که در جوامع آزاد اما همچنان مورد انواع ظلم حقوقی و جنسی و جنسیتی قرار می گیرند وضعی دردناک تر از زنان جوامع بسته و متحجر دارند چون در جامعه سنتی، معمولاً زن به ندرت از حقوق واقعی و حقه خود آگاه می شود پس انتظار چندانی هم از جامعه خود برای اعطای آزادی های شناخته شده و موجود در جوامع پیشرفته به زن را ندارد در حالی که زنی که در جامعه پیشرفته زندگی می کند معمولاً از حقوق انسانی خود کاملاً مطلع است اما کمتر پیش می آید که همگی آنها را به طور کامل دریافت کند و به همین دلیل مداماً در حال کشمکش با اطراف خود است.

این مردان هستند که باید از نو "تربیت" شوند و آموزش درست در این زمینه را ببینند، و بخش بزرگی از این آموزش بر عهده مادران، یعنی همان زنان است، البته اگر آقایان محترم و گرایشهای مردسالارانه آنان اجازه این آموزش را به خانمها بدهند!

-- بی نام ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:13 PM

حضرت اجل "بدون نام"، كه حتي از نهادن يك نام مستعار بر خود نيز واهمه داريد، به آثار ادبي "توهم" نمي گويند، بلكه اصولاً تصور و خيال يكي از اركان ادبيات خلاقه و اصولاً هنر است. محض اطلاعتان آن نوشتجات منظوم و مديحه نامه هايي كه در محضر رهبر عظيم الشأنتان تلاوت مي شوند، "شعر" محسوب نشده و اصولاً از مقوله ادبيات و هنر فرسنگها فاصله دارند. جالب است كه مي بينيم بعد از گذشت بيش از 85 سال از شهادت عشقي، هنوز متحجران از افكار وي وحشت دارند. همين مساله نشان ميدهد كه آنها حتي براي استدلالهاي مخالف قديمي و يك قرنه هم، تاكنون نتوانسته‌ اند پاسخهاي درخور بيابند و به ناچار از روش هميشگي و باستانيشان يعني حذف فيزيكي و ترور شخصيت بهره ميگيرند...

-- محمود ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:13 PM

حکومت عشقی را نکست. زبان تند و تیزی داشت. رقبای ادبی اش او را کشتند

-- بدون نام ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:13 PM

نظر گذاشته شده در پاسخ به "بدون نام" كامنت اول است كه ظاهراً از سوي موسسه مربوطه وظيفه دارند با دوستانشان هر روز اول وقت همه سايتهاي دگر انديش را جستجو كرده و در پاسخ همه مقاله ها يا اخباري كه به نوعي بار فكري دارند، ديدگاه مربوطه را ترويج فرمايند. البته بديهي است، زيرا با افزايش مطالعه و آگاهي مردم، صدا و سيماي ميلي و روزي نامه هايشان تكافوي شستشوي مغزي مد نظر رؤسايشان را نميدهد! ابتدا اين كامنت جديد را گذاشتم كه سوء تفاهم براي ساير "بدون نامهايي" كه ممكن است با وي موافق نباشند، ايجاد نشود، ولي الان كه نظرات ساير دوستان "بدون نام" را ديدم، به اين نتيجه رسيدم كه ميتواند به نوعي پاسخ سايرين نيز باشد، خصوصاً كه "بدون نام" دوم و سوم حرفه اي تر از وي بنظر ميرسند!
پي نوشت: تابحال 3 نفر "بدون نام" در نظرات داريم! اين را نوشتم تا زمان گذاشتن كامنت اينبار مشخص باشد.

-- محمود ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:13 PM

با سلام. مسیله بر سر حجاب رعا یت یا عدم رعا یت ان نیست . اصل اصالت انسان و انسان مدا ری است .و اینکه حجاب نیز ماننذ حیلی چیزهای دیگر مسیله ای شخصی و اعتقادی است . که هیچکس در هیچ دوره و زمانه ای نبا ید مجبور به رعایت یا عدم رعایت ان شود . زیرا این مسابل به خودی خود تضمین کننده ای هیچ چیز نیستند ولی ان وقتی که در چارچوب ازادی های مدنی وشهر وندی قرار میگیرد در کنار سایر جلوه های دمو کراسی وتساوی حقوق شهر وندی می تواند ضامن رشد وتعالی در همه زمینه ها گردند . رضا رویان

-- بدون نام ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:13 PM

محمود جان شما چرا از هر نظری که اندکی با سیاست دیکته شده وزارت خارجه هلند به رادیو زمانه منافات داشته باشد برHشفته می شوی؟ خودشان زبان دارند از ساحت قدسی «دگر اندیشان» دفاع می کنند.

-- امیر حسین ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:13 PM

تو سیاه‌ بختی و من سیاه‌پوش و تا من سیاه‌پوشم تو سیاه‌ بختی. واقعن از این بهتر نمیتوان ظلمی که به زنان ایرانی در تاریخ این ١٤٠٠ سال رفته بیان کرد امیدوارم زنان ایرانی که مبتلا به ویروس دینی که ایران را به سیاهی و بدبختی گرفتار کرده نیستن بتوانند زنان و مردان مبتلا به این ویروس را یکبار برای همیشه شکست بدهند و ایران از سیاه بدبختی نجات بدهند بیشتر کسانی که در ایران برای نجات جامعه از این بدبختی و سیاهی تلاش کردنذ ترور شده اند بدست چه کسانی? ویرورس زده گان دینی که افکار انها در بعضی از کامنتهای این مقاله دیده میشود

-- kia ، Jun 15, 2010 در ساعت 03:13 PM

ان ترور بدستور رضاشاه بود.

-- مینوچهر ، Jun 16, 2010 در ساعت 03:13 PM

به آقا محمود عزیز:

من همان بی نامی هستم که "با حجاب یا بی حجاب، به هر حال بیشتر زنان در فشار مضاعف یا حتی چند برابر نسبت به مردان قرار دارند و ..." را نوشته ام.

فقط می توانم بگویم نه کامنتها را درست خوانده ای و نه ج.ا را درست شناخته ای!

آن "چه" که این رسانه ها و همه چیز ایران و جهان (منجمله این که در کجا و کی زنها آزاد و بی حجاب باشند یا نباشند) را کنترل می کند ج.ا نیست بلکه چیز دیگری است اما چون شما نسبت به ج.ا نوعی حالت مفعولی صد در صد یافته اید، بهتر است من بیش از این وارد معقولات نشوم.

چاکریم!

-- بی نام ، Jun 16, 2010 در ساعت 03:13 PM