رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی کتاب > حجمی از اندیشگی انسان ایرانی در تبعید | ||
حجمی از اندیشگی انسان ایرانی در تبعیددفتر «خاک»«جنگ زمان» که به کوشش منصور کوشان و زیر نظر او در نروژ انتشار مییابد، با انتشار چهارمین شمارهاش در زمستان ۱۳۸۸به زودی یک سالگی خود را جشن میگیرد. وقتی که نخستین شمارهی «جنگ زمان» در بهار ۱۳۸۸منتشر شد، با توجه به مشکلاتی که در خارج از ایران وجود دارد، کمتر کسی باور داشت که این نشریه بتواند به طور منظم منتشر شود و خود را به عنوان یک فصلنامه تعریف کند. اکنون یک سال گذشته است، چهار دفتر «جنگ زمان» در کتابخانه جا و حجمی از اندیشگی انسان ایرانی در تبعید را به خود اختصاص داده است. به مناسبت یکسالگی «جنگ زمان» کارنامهی این نشریهی جوان اما باتجربه را مرور میکنیم: فرد در میان جمع منصور کوشان در نخستین شمارهی جنگ زمان در مقالهای با عنوان «حضور جمعی ضامن حضور فردی» سیاههای از جنگها و نشریههای ادبی که هر یک در زمان خود حادثهای به شمار میآمدند به دست میدهد و میپرسد: «چه حادثهای درون و برون ما را دگرگون کرده است که نمیتوانیم چونان پیشینیانمان، [...] گامی جمعی در راه شناخت، تعالی و گسترش فرهنگ و ادبیات زمانهمان برداریم؟» آنگاه ازین پرسش به آنچه که او «ناتوانی ایرانیان در همبستگی صنفی و سیاسی» یا «ناتوانی در حفظ استقلال فردی و همراه گشتن با دیگری» مینامد راه می برد و از این مشکل به عنوان یک عارضهی اجتماعی و یکی از پیامدهای سانسور یاد میکند. نویسنده میپرسد: «آیا زمان آن نرسیده که این «من» با وجود برتر بودن از دیگری، بپذیرد دیگری نیز ممکن است به برتریهایی رسیده باشد؟ آیا زمان آن نرسیده که این «من» به رغم تمام اختلافهایش با «دیگری» بپذیرد که میتواند در درد دیگری شریک شود و باز صدای خود را حفظ کند؟» و در یک کلام: «آیا حضور جمعی ما میتواند ضامن حضور فردی ما باشد؟» منصور کوشان با طرح این پرسشهای قابلتأمل در واقع طرحی از کمال مطلوب خود از انتشار «جنگ زمان» را ارائه میدهد. «جنگ زمان» نیز مانند نشریاتی که در اواسط سالهای دههی ۶۰ تا اوایل سالهای دههی ۷۰ خورشیدی منتشر میشد میخواهد فضایی فراهم آورد برای حضور جمعی ما بدون آن که فردیت ما را نفی کند. این دقیقاً مهمترین تفاوت یک کار ادبی هدفمند و گروهی با یک کار حزبی و سیاسی است و مهمترین وجه تمایز یک فصلنامهی ادبی با وبنگاریهای ادبی است. اگر در وبنگاریهای ادبی نویسنده بر سلیقه و فردیت خود تأکید دارد، در «جنگ زمان» قرار است که بر سیاق نشریههای ادبی تأثیرگذار مانند جنگ اصفهان، مفید، زندهرود و کارنامه فردیت نویسنده در حضور جمعی نمود بیشتری بیابد.
منصور کوشان دربارهی این موضوع به ما میگوید: پیشخوانی شمارهی نخست جنگ زمان را که مینوشتم، ذهنیتی شکاک، از برداشت خود، بعد از ده سال تبعید و شناخت از فضای فرهنگی و همراهی و همبستگی نویسندگان و شاعران تبعیدی و به طور کلی ایرانیان در مهاجرت داشتم، اکنون یقین دارم که این "منیت کاذب" روشنفکری ما، به ویژه کسانی که در خارج از ایران زندگی میکنند، عامل اصلی عقب افتادگی ملت ایران است و اهرم رشد حکومتهای مستبد و خودکامهی گذشته و امروز. جنبش همین امروز مردم، که به کوشش جوانان ایرانی شکل گرفته و تداوم دارد، به خوبی نشان میدهد که تفکر جامعهی فرهنگی، به ویژه جامعهی سیاسی ما اغلب دور از معرفت ژرف و شناخت جنبههای تعالی انسان است. مصداق این واقعیت تلخ در لابه لای اثرهایی که در دهها تارنما و وبلاگ منتشر میشود، به خوبی آشکار است. در بیشتر این نوشتارها بیش از هر عنصری، ناآگاهی نویسندگان آنها دیده میشود. بسیاری گزارشگرانی بدون اندیشهی نو، بدون شناخت از جنبههای گوناگون معرفت جهان معاصرند. چرا که اهل مطالعهی جدی نیستند. کوشش چندانی برای شناخت عمیق اندیشههای نو نمیکنند. هر کس چند کتابی خوانده و میخواهد با نوشتههای همین رسانهها، ذهنیت خود را فعال نگه دارد. در یک کلام فرهنگ و به ویژه ادبیات، حتا در بسیاری از چهرههای دانشگاهی، متخصصان و کسانی که خود را متفکر و نویسنده میدانند، نهادینه نشده است. بیشتر مقالهها با نثرهای متفاوت و اغلب نادرکشدنی، یک حرف را تکرار میکنند و بیشتر هم حول همان خبری نوشته شدهاند که همه میدانند. چرا؟ برای این که این گروه خیال میکنند آن چه میدانند، همهی آن چه است که در جهان معاصر موجود است و دیگران نمیدانند. بسیاری از این نویسندگان اگر مطلبهای جدی همین رسانههای دم دست را میخواندند، درمییافتند آن چه میخواهند بنویسد و برای آن وقت و نیرو میگذارند، بارها و بارها نوشته و منتشر شده است. بسیاری از اینان چون عادت به مطالعهی جدی ندارند و دیگران را ناآگاه میدانند، زحمت نوشتن به خود میدهند. این البته در مورد ادبیات هم صدق میکند. بسیاری از شاعران و نویسندگان امروز، چون اثرهای دیگران و به ویژه نسلهای گذشته را نخواندهاند، نمیدانند همهی آن چه تلاش میکنند بنویسند و به خواننده منتقل کنند، به بهترین شیوهها نوشته شده است. انگشتشمارند ایرانیانی که باور دارند که نمیدانند که میتوانند بیشتر و بهتر بدانند. پس، اگر یک سال پیش نیاز به یک نشریهی فرهنگی، ادبی، هنری و سیاسی را با شک نزدیک به یقین آغاز کردم، امروز بیشتر این نیاز را حس میکنم. چرا که به این کمدانستگی فرهنگی، به این بیگانه بودن اغلب ایرانیها با هم، به این نفرت پنهانشان از یک دیگر، و به این منش مردهپرستی و انکار زندگانشان یقین یافتهآم و متأسفم که دختران و پسران برومند امروز ایران، قربانیان واقعی این بیفرهنگیاند و آن چه آموختهاند چندان پشتوانهی درخشانی ندارد و چشماندازی از معرفت و شناخت شایستهای در پیش روی آنان نیست. در نخستین شمارهی «جنگ زمان» مقالاتی از نسیم خاکسار، سعید هنرمند، محمود فلکی، فرج سرکوهی، علی زرین، علی نگهبان، رضا اغنمی، مهدی فلاحتی و علی حصوری، همراه با داستانهایی از عباس معروفی، منیرو روانیپور و ناصر زراعتی در ۱۸۱صفحه منتشر شده است.
سامان بخشیدن به ناسامانیها دومین شماره «جنگ زمان» در موقع مقرر، در تابستان ۱۳۸۸در ۲۲۶ صفحه روی پیشخان کتابفروشیها قرار گرفت. چارچوبی که منصور کوشان برای «جنگ زمان» به وجود آورده بود، در این شماره دقیقتر نمایان میگردد. کوشان در نخستین مقالهی این شماره مینویسد: «جنگ زمان هم هدفی دارد سرشار از اندیشه و انگیزه که سادهترین آن انتشار هر شماره است با گامی بهتر برای سامان بخشیدن به فرهنگ و ادبیات نابسامان فارسی.» و مهمترین مشکل «جنگ زمان» را در نخستین گامهایش بیسامانی زبانِ بیشتر متنها و بیهدفی نویسندگان آنها اعلام میکند. کوشان در این شماره به انتقادها پاسخ میدهد: «جنگ زمان» از پذیرفتن شعر به صورت عمومی معذور است. زیرا یقین دارد که با پذیرش انتشار شعر میبایست هر روز دهها نوشته را به نام شعر بخواند و کوشان میداند که «خواندن این نوشتهها حاصل چندانی نخواهد داد.» البته این بدان معنا نیست که «جنگ زمان» شعر منتشر نمیکند. بلکه در فاصلهی میان داستانها و مقالات، اشعاری که از تاریخ سربلند بیرون آمدهاند به عنوان نمونهها و معیارهایی از شعر ماندگار منتشر میشوند با این امید که به تدریج به نوعی معیار برای سنجش شعر از غیرشعر بدل شوند. از جنگ زمان ایراد گرفته بودند که یک نشریهی مردانه است. کوشان پاسخ میدهد: «هر شاعر، نویسنده، پژوهشگر و منتقد و مترجم و متفکری نخست منفک از جنسیت او دیده و بررسی میشود. ممکن است در اثری بتوان عنصرها و کنشهای زنانه یا مردانه را جستوجو کرد، اما این ارتباط مستقیمی با جنسیت آفرینشگر آن ندارد.» منصور کوشان دربارهی این موضوع به ما میگوید: همین نگرش، همین بازار کاذب زننویسی یا "زن منتشر" شدن به جای "نویسندهی منتشر" شدن، یکی از بارزترین نشانههای عقبافتادگیِ فرهنگی ما ایرانیها است. مخاطبان جنگ زمان، بیش از آن که خوانندگان عادی یا ناحرفهای باشند، جامعهی اهل فرهنگ است. آن گاه شما از جانب همین اهل فرهنگ، واکنشهایی میبینید قرون وسطایی یا به سیاق حکومت اسلامی. میپندارند یک جنگ فرهنگی باید بنشیند و اثرها را بر مبنای جنسیت نویسندگان انتخاب کند و سردبیری اگر بخواهد نشریهاش فروش برود، بهتر است که بیشتر نویسندگان زن را انتخاب کند و از تیترهای زنانه بر روی جلد بگذارد. کاری که لغلب در ایران و خارج از ایران میکنند و دانسته یا نادانسته به فرهنگ و جامعه خیانت میورزند. من از این رشد روز افزون، این سرعت آگاهی زنان و به ویژه در صحنه بودنشان بسیار خرسندم و بسیاری از حرکتهای سازنده، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنها از نمونههای درخشان مبارزهی تاریخ ایران است. اما از سوی دیگر، وضعیت نامطلوبی وجود دارد. وضعیتی حیرتانگیز. صدها رایانه و وبلاگ ویژهی زنها وجود دارد. بسیاری از این خانمها که خود را "روشنفکر" یا "فمنیست" میدانند بر این خیالند که با انتشار نشریهی زنانه و در یک حلقهی محدود فامیلی و دوستی، حالا از هر نوعش، به جامعهی زنان خدمت میکنند. از طرف دیگر هر رایانهای هم یک بخش ویژه برای زنان دارد. یعنی هر گاه زنی شعر یا داستان یا مقاله یا گزارشی یا ترجمهای میفرستد، مسؤل یا سردبیر آن اثر را میگذارد در زیر عنوان بخش زنان. خب، این بارزترین نشانهی عقبافتادگی و بی فرهنگی است. این حتا توهین مستقیم به جامعهی زنان است، اما متأسفانه بسیاری زنان ایرانی، بیش از آن که به این "تبعیض" اعتراض کنند، از آن استقبال میکنند. بگذار خاطرهای بگویم: مگر اتحادیهی ناشر ایران چه مشکلی دارد که شما میخواهید اتحادیه ناشران زن درست کنید؟ این کار جز تضعیف کل جامعهی نشر و قدم برداشتن در راستای خواستهای حکومت اسلامی، چه سود دیگری دارد؟ در کدام کشور پیشرفته، این «دکانهای دو نبش» وجود دارد؟ ما در هیچ فرهنگ رشد یافته و سالمی، چنین تفکیکهایی نداریم. اگر رایانه یا نشریهای یا رسانهای بخش زنانه داد، این مربوط میشود به مسایل فیزیولوژی و نهایت اموری مربوط به آرایش و لباس و نه همهی شاخههای فرهنگ. وقتی ما از انسان صحبت میکنیم، وقتی از حقوق بشر صحبت میکنیم، وقتی از فرهنگ و ادبیات و هنر و سیاست و اقتصاد و جامعه و بهداشت صحبت میکنیم، بدیهی است که شامل همهی انسانها میشود. دیگر زن و مرد ندارد. من اگر به قول معروف ریگی به کفشم نیست چرا در خواستهام و فریادم باید حقوق زنان را از مردان جدا کنم و شعارهای من درآوردی بدهم؟
پس اگر این خصلتهای نادرست در جامعهی مردان و زنان ایرانی رشد میکند برای این است که آزادیهای عمومی در جامعه نیست. این مرد ایرانی، به دلیل نبودن آزادی فاقد شعور و درک درست از تشکیل خانواده است، اگر آزادی بود، اگر فرهنگ آزادی به او آموزش داده شده بود، بدیهی است که درست تربیت میشد. مادرش او را زن ستیز نمیپروراند. این مادر و این پدری که فاقد آزادیهای اجتماعی است، راه دریافت و شناخت و عمل درست بر رویش بسته بوده است و هنوز هم بسته. آن خانم شاعر مدرنی هم که در پاریس زندگی میکند و برای من مینویسد: "جنگ مردانه"، مشکل اصلیاش همین عدم شناخت حقوق انسان است. او هنوز نمیداند که هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد. انسانها، اعم از شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، هنرمند، کارگر، سرمایهدار، فقیر و غنی، همه از نظر حقوق انسانی برابرند. آزادی معنایش این نیست که چون تاریخ، به ویژه حکومت اسلامی به زنان ظلم بیشتری میکند، من هوار بزنم "زن، زن" و تساوی و حقوق او را نادیده بگیرم. این خانم بدون این که خودش بداند، با طلب ترحم – مستقیم یا نامستقیم- حقوق زنان را تحقیر میکند و میدانیم که ترحم خواستن، اعتراض نیست، ترحم بنیاد کژاندیشی و انفعال است.. در دومین شماره «جنگ زمان» مقالاتی از منصور کوشان، نسیم خاکسار، باقر پرهام، مهدی استعدادی شاد و اسد سیف، داستانهایی از فرخنده نیکو، حسین زحمت، فرشته مولوی، شاهرخ تندرو صالح، فیروزه خطیبی، فریبا صدیقیم و قاضی ربیحاوی، ترجمههایی از باقر پرهام و عباس شکری، و نامهای از بیژن بیجاری منتشر شده است. جنگ زمان هم سبز میشود انتشار سومین شمارهی «جنگ زمان» مصادف است با شکلگیری نهضت مدنی در ایران و سرکوب گسترده تظاهرات خیابانی. جلد سومین شماره «جنگ زمان» سبز رنگ است و مقدمهی سردبیر که با نام «پیشخوانی» در پیشانی نشریه منتشر میشود به موضوع «فرهنگ آزادی و بحران اندیشه» میپردازد. در این شماره یک اتفاق تازه دیگر هم افتاده: شعر شاعران زنده به صفحات نشریه راه یافته است. پنج شعر از علی زرین و پنج شعر از منصور خاکسار و شعری از چارلز بوکوفسکی به ترجمه وازریک درساهاکیان در بخش شعر چاپ شده است. داستانهایی از نسیم خاکسار، ابوالفضل اردوخانی، خسرو دوامی، حسین رحمت، کوشیار پارسی و فردریش دورنمات به ترجمه علی صیامی، مقالاتی از داریوش آشوری، علی نگهبان، رضا اغنمی و علی حصوری، یورگن هابرماس به ترجمه مهدی استعدادی شاد و جیمز وود، به ترجمه عباس شکری از مطالب سومین شماره جنگ زمان است که در ۲۳۰ صفحه حضور سبز رنگ خود را اعلام میکند. اکنون میتوانیم بگوییم که «جنگ زمان» متولد شده، تعریفی از خود به دست داده و شکل گرفته است. دایرهی همکاران نشریه گستردهتر شده، متنها همچنان ویراسته و شیوهی کتابت نشریه در مجموع همچنان یکدست است. منصور کوشان دربارهی مشکلات انتشار چنین نشریهای بعد از سه شماره به ما میگوید: مشکل بسیار است. بخشی از آن را در پیش از انتشار جنگ زمان میدانستم، اما در گذر زمان و در چالش جدی که با فراهم کردن اثر، ویرایش و نهایت انتشار هر شماره پیدا کردم، روز به روز به دردی جانکاه نزدیکتر شدم. از سویی به معنای واقعی کلمه، تنها بودم. یک تنه میبایستی تمام جنبههای نشریه را پیش میبردم. از سوی دیگر هیچ پخشی موجود نبود و نیست. بسیاری از این "اهالی فرهنگ"، اعم از نویسنده و شاعر و مقالهنویس و به طورکلی این هزاران فردی که هر روز از یک گوشه سر بلند میکنند و خودشان را "اهل قلم" و "اهل فرهنگ" معرفی میکنند، هنور جنگ زمان نشدهاند، کتابفروشیها هم رغبت و همتی بسیاری برای همکاری، معرفی و فروش جنگ زمان ندارند. انگاری نشریهای جدی، نشریهای که فاقد خاطرات شاهنشاهی و عکسهای یادگاری باشد، کالای خوبی برای مشتری آنها نیست. من تجربهی بسیاری در زمینهی سردبیری و انتشار نشریه دارم و دست کم از نظر کیفیت "ماهنامهی تکاپو"، که سردبیر آن بودم، بعد از سالها هم چنان در ایران خواننده دارد. دوستان و همکاران و خوانندگان جدی نیز، بارها در بارهی کیفیت جنگ زمان نوشتهاند و گفتهاند. پس، مشکل از من یا جنگ زمان نیست. مشکل از "علامهی دهر" بودن بسیاری از جماعت اهل فرهنگ و هنر در خارج از کشور است. میگویم خارج از کشور، چون جنگ زمان برای بیرون از ایران منتشر میشود و به سختی نسخههایی از آن، زیرزمینی به دست مشتاقان میرسد. ممکن است این تصور پیش بیاید که "اهل فرهنگ" در خارج از ایران، اثرهای بسیاری را به انگلیسی، فرانسه، آلمانی یا زبانهای دیگر میخوانند. کاش این چنین بود. بضاعت فرهنگی اینان نشان میدهد همان طور که گفتم بسیاری اهل خواندن نیستند. با این حال، من تا آن جا که ممکن است از انتشار اثرهای ترجمه پرهیز میکردم و اثرهای فارسی و آن چه را که در جایی منتشر نشده و منتشر نخواهد شد، در جنگ زمان جای میدادم تا خوانندهی "اهل مطالعه به زبانهای لاتین" و "همه چیز دان"، با خریدن و خواندن جنگ زمان احساس باخت نکند. با این حال، اغلب ایرانیها، فرق نمیکند که کی، کجا، چه زمانی، برای هر کاری پول خرج میکنند، برای هر کاری وقت میگذارند، الا برای مطالعه. نمونهاش آمار سالیانه. سرانهی مطالعهی ایرانیها، کمتر از یک دقیقه است. این دوستان روشنفکر، اعم ادبی، هنری و سیاسی هم اغلب با خود میگویند: "عجب، چرا ایرانیها مطالعه نمیکنند" و فراموش میکنند شاخص این ایرانیها خودشانند. تازه، این کمتر از یک دقیقه مطالعه هم که میدانید مربوط میشود به کتابهای "دو پولی" و مفاتیح الجنان و توضیح المسایل و رمل و اسطرلابهای مدرن، مثل "چگونه مدیر خود باشیم"، "چگونه ثروتمند شویم"، "چگونه انسان موفقی باشیم"، "چگونه پزشک خود باشیم" و دهها عنوان چندشآور عرفانی و شبه روانشناسی و مانند آن که از پر فروشترین کتابهای داخل و خارج از ایران است. خلاصه کنم: به نظر میرسد یک نشریه جدی منتشر کردن، به ویژه برای ایرانیهای خارج از ایران، رنج بیهوده بردن است. و من اگر این "رنج" را تحمل میکنم به دلیل انتخاب زندگی سیزیفگونهی هر انسان مسؤلی است که میخواهد کاری برای فرهنگش انجام دهد و میداند حاصلش، اگر چه از نظر کمی بسیار ناچیز دیده میشود، از نظر کیفی ماندگار است. جهان مشخص آرمانها چهارمین شماره «جنگ زمان» در زمستان سرد ۱۳۸۸که اروپا را سفیدپوش کرده، در تداوم نهضت سبز ایران در ۲۰۰ صفحه منتشر شد. مقالهای که به قلم سردبیر نشریه با عنوان «جهان مشخص آرمانها» منتشر شد، نیز تحلیلی به دست میدهد از جنبشهای ایرانی و به این حقیقت اشاره میکند که «تاریخ ایران هیچ جنبشی را به خاطر نمیآورد که هدفش از همان آغاز اقتدارگرایی و خودکامگی» بوده باشد. نویسنده در این جستار بر ضرورت شکلگیری نهادهای مدنی تأکید میورزد و یادآوری میکند: «ایرانی فاقد حافظهی تاریخی است و آن گاه هم که به سوی تاریخ می رود یا شوقی برای آموزش و تکرار آن مییابد، به آن سویی گرایش دارد که عقدههای سرکوفته را مرهم است» در این شماره مقالاتی از نسیم خاکسار، اسد سیف، منصور کوشان، مهرانگیز رساپور، علی رضا زرین، م، سحر، مجید نفیسی، داستانهایی از شهروز رشید، محمد هاشم اکبریانی، قدسی قاضی نور، حسین رحمت، مهدی استعدادی شاد و محسن یلفانی، اشعاری از محمود کویر، م، پگاه، حسن مهدویمنش و شیدا محمدی، ترجمههایی از محمد ربوبی و عباس شکری منتشر شده است. علاوه بر این عکسها و شرح حال جانباختگان آزادی بیان و اندیشه نیز در فاصله ی بین مقالات و داستان ها و اشعار آمده است: عکسهایی از سعید سلطانپور، احمد تفضلی، احمد میرعلایی، غفار حسینی، محمد جعفر پوینده، علی اکبر سعیدی سیرجانی، حمید حاجی زاده، مجید شریف و ابراهیم زالزاده. در این شماره ی «جنگ زمان» که تورق میکنیم با دیدن این زندگیهای سوخته به یاد میآوریم که پارهای از بهترین نویسندگان و مترجمان ما بهای سنگینی برای آزادی بیان پرداختهاند. در مجموع یک سال پس از انتشار نخستین شمارهی «جنگ زمان» دایرهی همکاران و تنوع مطالب باز هم گستردهتر شده است. منصور کوشان دربارهی جانباختگان آزادی اندیشه و بیان به ما میگوید: در گذر سی سال استبداد حکومت مستبد و ضد فرهنگ اسلامی در ایران، هزاران نفر جان باختهاند. در میان این هزاران نفر، بسیاری برای رسیدن به قدرت یا تحمیل و تحکیم "ایدئولوژی" خود جانشان را در این راه دادهاند. بسیاری در مبارزهی علنی یا مخفی علیه این حکومت خودکامه، زندانی، شکنجه و کشته شدهاند. همهی این مصیبتها سنگین است. هر مرگی، به دست دیگری، در هروضعیتی و به هر دلیلی، ناانسانی است. تحملناپذیر است و آمر و عامل قتل، ناگزیر باید مورد نفرت قرار بگیرد و از حقوق اجتماعی یک انسان سالم محروم گردد تا سلامت و انسانیت خود را بازیابد. خب، به نظرم آن که مبارزهی مسلحانه را انتخاب میکند یا برای "ایدئولوژی" ویژهای مبارزه میکند تا حدودی مرزهای خود را با دیگران و به ویژه با قدرت در هر حکومتی، مشخص کرده است. به بیان دیگر، با انتخاب این گونه مبارزه، ضریب ریسک یا خطر را محاسبه کرده است. تویی که او را میشناسی یا هدفش را دنبال میکنی، در نابههنگامی، در لحظهی شنیدن خبر ناگوار، ناگهان فرونمیریزی. چرا که ضریب خطر را میشناسی. خب، تاریخ، وضعیت تمام مبارزان راه آزادی را با ضریبهای متفاوتی نشان میدهد و در این میان ضریب نویسنده و شاعر، اگر نگوییم در حد صفر است، بسیار ناچیز پیشبینی میشود. از همینرو وقتی خبر اعدام یا کشتن شاعر یا نویسندهای را میشنویم که برای "ایدئولوژی" یا گروه و دسته و سازمان و حزب خاصی فعالیت نمیکند، آزادی بیان و اندیشه و نشر بی حصر و استثنا را برای همهگان به طور یک سان میخواهد و در این مبارزه، ابزارش تنها سخن است و مخالف را هم به سخن دعوت میکند، ضربهی هولناکی میخوری. درست مثل ضربهای که این روزها مدام بر سرمان فرود میآید. جوانان و به همراه آنان زنان و مردان با مسالمتآمیزترین شیوه و با احترم به مخالفان عقیدتی خود برای طبیعیترین حقوق اجتماعیاشان به خیابان میروند تا خواستشان را بیان کنند، آن وقت کسی که خود را رهبر و فقیه و نمایندهی خدا میداند فرمان کشتن آنها را میدهد و روزی نیست که یک یا چند نفر کشته، دستگیر و شکنجه نشوند. خب، این با هر گونه تصوری مغایر است و ضربهی آن هولناک. کمر تمام مادران و پدران و آزادیخواهان در چنین مبارزهی نابرابری شکسته است و با این دلشکستگی عمیق باز راهشان را ادامه میدهند. چون به ستوه آمدهاند و خواستار آزادیاند. چون میخواهند به خود، به انسانیت خود، به انتخاب و ارادهی خود احترام بگذارند و در نزد وجدان خود آسوده باشند. درست همان طور که در دورهای اعضای گروه جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران انجام میدادند. من با این که بارها در بازجوییها تهدید به مرگ شدم و در آخرین بازجویی- دادگاه هم، قاضی احمدی اعلام کرد که من و دوستانم مفسد فیالارض هستیم و مثل سگ در خیابانی، بیابانی کشته میشویم، باز باور نمیکردم. چرا که ابزاری جز کلام نداشتیم و هیچ کار مخفی هم نمیکردیم. در متن ۱۳۴ نویسنده هم نوشتیم ما نویسندهایم. چرا که هر گز ما را به عنوان نویسنده احظار نمیکردند. در منشور کانون هم نوشتیم "پاسخ کلام کلام است" چون هرگز نمیخواستند پاسخ ما را با کلام و استدلال بدهند. یادم است بارها در پاسخ «سین جیم»های امامی که آن زمان ما او را با نامهای دیگری میشناختیم، میگفتم و مینوشتم: که من را به جرم حرفهایی که در نوشتههایم وجود دارد بازداشت کردهاید، پس دیگر چه دارم بگویم و بنویسم؟ در واقع یکی از معضلهای اصلی امامی و همکاران او در وزارت اطلاعات و امنیت آن زمان، علنی بودن فعالیت فردی ما و جمعی ما در ماهنامهی تکاپو، آدینه و گردون بود و در کانون نویسندگان. از همین رو، در این روزهایی که جنبش مردم با پیشتازی جوانان در حال رشد و شکلگیری است لازم دانستم یادی از کسانی بکنم که برای فرهنگ و معرفت در ایران تلاش کردهاند و متأسفانه کسانی با بزرگنمایی خود و دیگران، دانسته یا نادانسته، نام و فعالیت و به ویژه اندیشهی این جانباختکان راه آزادی بیان را پنهان میکنند. در یک تحلیل کلی در یک تحلیل کلی «جنگ زمان» موفق شده در خارج از ایران در طی یک سال حلقهی همکاران و مخاطبان خود را شکل بدهد. این امر با توجه به پراکندگی ایرانیان، وبنگاری نویسندگان، هزینههای چاپ و پست کتاب و نبود زیرساختهای فرهنگی برای تولیدات فرهنگی فارسی مهمترین گام در تدوام یک نشریهی فرهنگی جدی است که کمال مطلوب خود را در سامان بخشیدن به نابهسامانیها تعریف کرده است. با اینحال تجربهی مطبوعات ادبی در خارج از کشور نشان داده که نشریات ادبی معمولاً در سومین شمارهی خود شکل میگیرند، در شمارههای چهارم به بعد به اوج میرسند و سپس به فکر تداوم انتشار خود میافتند. خطر بزرگ برای «جنگ زمان» نوعی روزمرگی مطبوعاتی است که به شکل بطئی با انتشار نامهای ثابت و اشخاصی که همواره پای ثابت محافل ادبی اند به بدنهی اینگونه نشریان نفوذ میکند و آنها را از درون سترون میکند. «جنگ زمان» با توجه به تجربهی منصور کوشان در مطبوعات ادبی این استعداد را دارد که به زودی به یک نشریهی معیار بدل شود. اما باید به تنوع نوشتهها و نظرات بیشتر توجه داشته باشد و تلاش کند دایرهی همکارانش را وسیعتر در نظر بگیرد. در این میان گستردگی مخاطب چندان اهمیت ندارد. دایرهی مخاطبان جنگهای تأثیرگذار ادبی از پانصد تن به سختی تجاوز کرده است. منصور کوشان درین باره به ما میگوید: نام "جنگ" بر یک نشریه گذاشتن، به ویژه که این سابقه را هم در ایران دارد، به خودی خود حرکت کردن به یک سو، با هدفی مشخص را بیان میکند. من نیز در «پیشخوانی» شمارهی نخست نوشتم که میخواهم "محفلی" برای تبادل اندیشهها و شگردها و تواناییهای "اهل قلم" منتشر کنم. جمعیتی در حدود هزاران نفر. جامعهی ایران، اعم از داخل یا خارج، بیش از هر حرکتی نیازمند ارتباط برقرار کردن، وجود پلی بین اهل تفکر و اندیشههای نو است. این ضرورت از آن جا که ایرانیها در وسعت گستردهای پراکندهاند و هیچ نهادی هم وجود ندارد که اثرهای آنها را منتشر و پخش کند، بیشتر احساس میشود. پس، ضروری بود که هم به اصطلاح نسل با تجربه از کمیت و کیفیت اثرهای یکدیگر با خبر شوند و هم نسلی که به دلیل سانسور حکومت اسلامی نتوانسته اثری از این نسل بخواند، جنگی در اختیارش قرار بگیرد و خود بتواند بدون دقه دقهی سانسور، اثرش را به داوری بگذارد. این انگیزه و هدف اصلی من در انتشار جنگ زمان بود. اما اعتراف میکنم که به دلیل ضعف اثرهای بسیاری که به دستم میرسید، نتوانستم آن چنان که میخواستم جنگ زمان را منتشر کنم. انتظار من از محتوای جنگ زمان، بسیار بیشتر از آن چه است که در این چهار شماره منتشر شده. بسیاری از اثرها، دارای آن ارزش و کیفیتی نیستند که در گزینش نهایی من قرار میگیرند. این غمض بسیار را از این رو پذیرفتم که خواستم به قول شما، طیف نویسندگان و خوانندگان جنگ زمان را وسعتر در نظر بگیرم. این خواست هم به ناگزیر ارتباط مستقیم داشت با هزینههای چاپ و انتشار و پخش. از همین رو به خاطر این که این تصمیم اشتباه بود و دریافتم بسیاری از هموطنان علاقهای به مطالعه و آموختن و شناخت و درک بیشتر ندارند، از شمارهی 5 همان هدف نخست را با جدیت بیشتری دنبال خواهم کرد. به بیان ساده، به این نتیجه رسیدم که اکنون که تعداد محدودی مشتاق خواندن جنگ زمان هستند و ما ناگزیریم با هر شماره، جدا از صرف وقت و گذاشتن نیرو، نزدیک به دو هزار یورو ضرر بدهیم، بهتر است جنگ زمان را با اثرهایی منتشر کنم که بیشتر با آنها موافقم و به قول شما به دست همین ۵۰۰ نفر خوانندهی جدی برسانم. این توافق با خود البته، ایدئولوژیک نخواهد بود. ممکن است با شعری، داستانی، مقالهای از نظر اندیشه یا سبک موافق نباشم، اما چون از نظر زبان، ساختار و استدلال قوی است، آن را منتشر میکنم. به گمانم با این حرکت، زمینهی رشد فرهنگی بیشتری برای آیندگان مهیا میشود. این هدف بدیهی است که امکان گزینش را بسیار کم میکند. یعنی اجازه نمیدهد که جنگ زمان را باز در ۲۰۰ تا ۲۴۰ صفحه منتشر کرد. از همین رو، از شمارهی ۵ به بعد دیگر متعهد انتشار تعداد صفحههای مشخص یا بخشهای معیین نخواهم بود. جنگ زمان را با بهترین کیفیت ممکن، با هر تعداد اثر ممکن که از کیفیت ماندگاری برخوردار است، منتشر خواهم کرد و داوری خوانندگان امروز و آینده را به چالش جدی دعوت میکنم. |
نظرهای خوانندگان
من در هلند زندگی می کنم. ممکن است بگویید برای خرید آن با کجا باید تماس بگیرم.
-- ا.س ، Mar 24, 2010 در ساعت 10:30 PMبا تشکر
..............................................................
با کتابفروشی هایی که در اروپای مرکزی، اسکاندیناوی و آمریکای شمالی کتاب فارسی عرضه می کنند
"منصور کوشان دربارهی این موضوع به ما میگوید:
پیشخوانی شمارهی نخست جنگ زمان را که مینوشتم، ذهنیتی شکاک، از برداشت خود، بعد از ده سال تبعید و شناخت از فضای فرهنگی و همراهی و همبستگی نویسندگان و شاعران تبعیدی و به طور کلی ایرانیان در مهاجرت داشتم، اکنون یقین دارم که این "منیت کاذب" روشنفکری ما، به ویژه کسانی که در خارج از ایران زندگی میکنند، عامل اصلی عقب افتادگی ملت ایران است و اهرم رشد حکومتهای مستبد و خودکامهی گذشته و امروز..."
درست می خوانم؟
به تو گفت: منیت کاذب: از آن گیومه در آ و "به ویژه"باش دمی!
اکنون یقین دارم که این "منیت کاذب" روشنفکری ما، به ویژه کسانی که در خارج از ایران زندگی میکنند، عامل اصلی عقب افتادگی ملت ایران است و اهرم رشد حکومتهای مستبد و خودکامهی گذشته و امروز.
... من دور و بر خودم یک همچین وهمی نمی بینم که یکی خیال کند توی کوچه ی خودشان "اثر" داشته باشند. یکی از منیت من که تن است این را فهمیده بودم که پایم این جا رسید و هنوز داستان به این جا نکشیده بود که جمعی جان بر الفبا بگذارند تا یاد بگیرند کجاست که باید جان در ببرند. درس اول این جا بود که نویسندگی؟ بلی. این نیز حرف ای است. "تولید" ادب. کدام تولید رنج ندارد. هیچ آجرهای پیاده روها را پهن کرده ای؟درست است که تولید معنوی است. معنویتش برای تو، مشتری باید حالش را ببرد بابت مالی که می دهد یا نه؟ این هم هست که یازار دیگر برآوردن نیاز مشتری نیست. "تولید" نیاز است. نوبرش را نیاورده ای! تو نگاه کرده بودی داری چی به کجا بار می زنی؟ یا "عرقریزی روح" نیاز به سنجش ندارد؟ یک کم اگر نگاه کرده بودی کدام کالا بر کدام مشتری می بری و پاس مشتری داشته بودی اولی را که در آوردی می دیدی. اگر بناست بر سر بها و "دریافت" و "پرداخت" سحن برنی گله بیهوده از نادانی است. "جنسی" به بازار برده ای که خریدار نداشته است. مکرر حتما این نیست که سوراسرافیل از غرب درآید!
-- بدون نام ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMیه ویژه اهرم رشد حکومتهای مستبد و خودکامهی گذشته و امروز.
و غیره نیز...
بروم بخوابم. مدتی است که نه کسی سر از حرفم در می آورد نه سر از حرف کسی در می آورم.
و این همه راه که باید برای زمانه مان بروبم چون پسرهای خوب خسروخوبانیم و وقت خُرخُر خو:
نمیتوانیم چونان پیشینیانمان، [...] گامی جمعی در راه شناخت، تعالی و گسترش فرهنگ و ادبیات زمانهمان برداریم؟»
For peopel who live in Australia and New Zealand, how can we buy it?
-- reza ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PM------------------------
می توانید با ایمیل آقای کوشان تماس بگیرید
mansourkoushan@yahoo.no
ببین در همین چند تا پاراگراف چند بار جامعه کتابخوان و اهل قلم و روشنفکر داخل و خارج از کشور را سکه یک پول کرد که چهار تا کتاب بیشتر نخوانده اند و بی دانشند و دست آخر خودش را سیزیف ادبیات ایران معرفی کرد . برو آقا کشکت را بساب . تمام ایرادهائی که گرفتی اول به خودت وارد است که خود را تافته جدا بافته ای نسبت به اهل قلم فرض کرده ای .
-- bi naam ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMآدرسی که در بالا نام بردید را نمی شناسم.
-- ا.س ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMممکن است لطف کنید آدرسی دقیق تر یا آدرس اینترنتی بگذارید که از طریق پست آن را سفارش بدهم. با تشکر
...................................
شما می توانید با آقای کوشان از طریق نشانی زیر تماس بگیرید، جنگ زمان را مشترک شوید یا برخی شماره های آن را تهیه کنید:
mansourkoushan@yahoo.no
دفتر خاک
اقای کوشان عزیز.
-- نرگس ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMتنها در یک جامعه استبداد زده است که زنان مجبور میشوند برای اعلام حضور به هر شکلی به تشکل ها ی درست و گاه از نظر بعضی مضحک دست بزنند و هر مجله و سایت و حتی تحقیق دانشگاهی دچار بیماری زن زدگی شود . زن در شاهنامه زن در سینما . زنان نقاش ؛ زنان ناشر و .... اما باز هم تنها در یک جامعه صدمه دیده از مردسالاری و خشونت کلیشه توالت زنانه و مردانه ملاک می شود برای کوبیدن اعلام حضور زنان.. تنها در چنین منجلاب دیکتاتور مابانه حتی کسی چون شما از موضوع توالت زنانه و مردانه که در اروپا و همه جا اتفاقا زنانه / مردانه است نتیجه و حکم میگیرد که چون حضرات همه چیز را جدا کرده اند در بین زن و مرد ؛ دیگر هر تشکل حضور و شخصیت بخشی به اهداف زنان و مبارزات و اعلام موجودیت مستقل آنان در هنر و ادبیات به هر شکلی نمودی از همان ترویج توالت زنانه/مردانه است .
بگذزیم که در این فشار تاریخی حرکاتی که منجر به پذیرش زنانه بازی در هنر و بیان تجارب فوری و بازاری میشود باز هم همین منش مردانه بازار ادبیات است و زنان باید با تعمق وارد این بازی نشوند که دست پرورده سلایق مردانه است حالا انقلابی ؛ منحط ؛ روشنفکر ؛ یا مذهبی ... اماچار ه ای دیگر نیست آقای کوشان به محض آنکه زنی برای حضور با آنچه دارد و آنچه میخواهد تغییر دهد وارد گود میشود هاله ای نامریی از فشار های اجتماعی تاریخی و فردی او را در خود میگیرد تا خرد کند و او ناگزیر به جمعی که او را بپذیرد رو می آورد که معمولا چنین جمعی بر آمده از نیاز های فوری است و و آن خرد تاریخی و هنری عمیق را ندارد . اما چاره چیست ؟ .واقعیت این است که زنان از فرط نادیده گرفته شدن و از دست دادن فرصت های برابر با شتاب و جرات با اشتباه و تجربه راه را باز میکنند در میان تناقض ها و تضادها سعی در تصحصح خود و مسیر دارند . کافی است پای صحبت و درک وضعیت زنانی که در هر عرص های شروع به کار هنری کردهاند بنشینید تا ببنید این داستان با وجود شباهت ها تنوع و رنگانگی بسیار دارد و یکی چون قمر یکی فروغ و یکی هم زنی که خود را به آتش می کشد .دیگری در خفا معشوق می گیرد تا با عشق اعلام هویت کند . و جمعبندی یافته ها نشان میدهد تا کنون همین حرکات و آگاهی بخشیدن ها تغییرات زیادی در فضای روشنفکری ایران و جنبش های مدنی ایجاد کردهاند و آقای کوشان حرف شما هم درباره زنان و ادبیات زنان شتابزده است و جای تحلیل دارد و مثل رفتار مستبدین با زبانی مدرن تر بیشتر به سخره گرفتن و نقش دوم دادن به زنان به عنوان هنرمند است . بگذارید زنان هرجور میخواهند در صحنه باشند . خطا کنند تجربه کنند و پیش بروند . شما پدر ها دست از نصیحت و توصیه بردارید لطفا ...ممنون !
تا کی قادر خواهید بود که در زیر چتر فرهنگی، موجودیت فاشیستی، سیاسی و مردانه خود را پنهان کنید... یک نمونه کوچولو از لو رفتن دم خروس در پی همه قسم حضرت عباس خوردن کوشانها و نوش آذرها در برخوردشان با زنان نویسنده است. فقط بروید در همان اروپایی که مثلا در آن زندگی می کنید بنگرید و ببینید که چطور فشار اجتماعی هر روزه، بورژوازی غربی را وا می دارد که به ناچار بخشی از سنگرهای قدرت سیاسی را به زنها بسپارد، حتی اگر شده با مندینتوری کردن آن. و شما ناراحت می شوید و طره سبیل موخوره خورده تان بر نمی تابد تا زنهایی که چند هزار سال عقب نگه داشته شدند ( توسط امثال شما) آوانس کوچکی دریافت کنند.
-- وقتی که نوبت ما شد مهربان خواهیم بود ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PM"دریافتم بسیاری از هموطنان علاقهای به مطالعه و آموختن و شناخت و درک بیشتر ندارند."
-- بدون نام ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMآقای معیار، چه درها که نیافتی و چه باغ ها که نگشتی تا به این بسیاری برسی. این بسیاری خر است و هیچ اهل سُکسُک نیست یا "علاقه ای به خواندن و آموختن و شناخت و درک بیشتر" در شوله ی را "شما" ندارند؟
دوستی که در بالا با لحن عصبی متاسفانه اقای کوشان و نوش آذر را فاشیست خطاب میکنید . این هم از مضرات همان شرایط ناگوار تاریخی است . با احساسات خام و جیغ و توهین وارد گود شدن و واویلا راه انداختن . زمینه باز است حرفهایتان را بی انگ چسباندن ومظلوم نمایی هم می توانید بگویید .
-- rana ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMاین همان چیزی است که باید یاد گرفت دانش و استدلال . ما زن ها کار های زیادی داریم . بیشتر از ان که مردان راکه عینا خود ما درگیر یک ناگواری گسترده در تمام وجوه زندگی هستند . دشمن خود بدانیم . با همین گفت و گوها تبادل تجارب ما میتوانیم همراه شویم یار باشیم . راه را عوضی نروید . بانوان عزیز در کتابخانه ها لا اقل به روی همه باز است اینجا مردان بی گناهند . .
رعنا
چه انتظاری باید داشت از روشنفکری که نمیتواند شرایط و پراکندگی ایرانیهای خارج را درک کند. آنوقت حکم هم صادر میکند و چون تافته ای جدا بافته همکاران و همفکرانش را با چوب بیسوادی میراند. بگذریم
-- آذر ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMآقای کوشان لطفا لیست کتابهایی که خوانده اید را چاپ بفرمایید ببینیم ما چقدر عقبیم.
جناب آقای کوشان عزیز:
-- ا.س ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMلحن شما خوب نبود!
اگر شما کاری انجام میدهید در جهت ادبیاتی که از هر طرف دارد چوب میخورد(سانسور- عدم آگاهی نسل جوان از ادبیات پیشین و .....) لزومی ندارد که دلیل اتان این باشد که چون روشنفکران ما بیسواد هستند چون هیچکس کتاب نمی خواند و ادعا فقط دارد.
ببینید شما با اعتقاد و عشق به کارتان و با آگاهی به تمامی مشکلات روشنفکری و فرهنگی و تاریخی و .......دارید صادقانه کار میکنید. خوب عالیست!. اینکه همه نا آگاهند بجز من و حالا من می خواهم شما نا آگاهان را آگاه کنم نشانتان بدهم فرهنگ چیست معنویت چیست نه تنها کار درستی نیست بلکه مغایر با گفته خودتان در ابتدای مقاله است. و خودتان هم دقیقا از همان موضع و با همان نوع تفکر با دیگران بر خورد کرده اید.
در نتیجه دوستان کامنت گذار به جای بحث سازنده در مسیر جبهه گیری و با حالتی که تحقیر شده اند عکس العمل نشان دادند. که به هر صورت برای من که سعی میکنم بی طرفانه قضاوت کنم هم نوشته شما و هم کامنتها کمی از منظور کل این مقاله به دور بود.
ضمنا من همان کامنت گذاری هستم که با جدیت آدرس خواستم که بتوانم این کتاب را بخرم. و صد در صد آن را سفارش خواهم داد و خواهم خواند.
badbakhtiye ma hamin roshafekar o aghlab shebhe-roshanfekr ast. aghaaye Kooshan movaffagh bashid!
-- بدون نام ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMکوشان خان
-- ba haal ، Mar 25, 2010 در ساعت 10:30 PMخیلی حال می کنی که هیشکی به پات نمی رسه . وقت کردی یه نوشابه برا خودت واز کن
آقای کوشان، تازه از راه رسیدید. ده سال زندگی در نروژ، خیلی کم است که یک باره تمام اهل قلم و روشن فکران خارج را بی سواد و بی مطالعه بخوانید. از انصاف دور است. تازه در گوشه و کنار همین اینرنت آثار آقایانی که نام بردید، فراوان پیدا می شود. از امثال مهدی استعدادی شاد حرف نمی زنم که آثارشان!!! در مجله ی اتحادیه ی خواروبارفروشان فرانکفورت هم پیدا می شود. پس شق القمری نکردید با انتشار مجله تان. تازه برادر تو که یک امکان پخش نداری (کامنت های همین جا نشان می دهد که باید به شما ایمیل زد تا یک شماره دریافت کرد. بماند آن بدبختی که در استرالیا زندگی می کند، دو برابر قیمت مجله باید حق الزحمه ی بانک را بپردازد تا پول به حساب شما در نروژ واریز شود) چرا منتشر می کنی و اگر با این وجود مجله منتشر می کنی، دیگر گرد و خاک کردن و همه را به یک چوب راندن ندارد، خود را سیزیف دانستن و دیگران را بی سواد خواندن ندارد. عزیز استاد، درخت هرچه پربارتر، افتاده تر. راستی خبر دارید که قبل از شما چند تا نشریه در خارج منتشر شد و دوام نیاورد؟ نمی خواهم دل سردتان کنم، اما آرام تر برادر، یواش تر. پیاده شو با هم برویم.
-- یک مرد روشن فکر کتاب خوان ِ ایرانی ، Mar 26, 2010 در ساعت 10:30 PMآ آ آ آ آقای کوشان!
-- مانی ب ، Mar 26, 2010 در ساعت 10:30 PMآقای کوشان نازنین با درود و سپاس از دفتر خاک و رادیو زمانه به تازگی جنگ زمان را اندکی شناختم. دست مریزاد. سودمند و خواندنی و اثرگذارست. درخواست اعلام نشانی پستی کامل و نحوه خرید و اشتراک آنرا در آمریکا دارم. پرشاد
-- manouchehr parshad ، Mar 26, 2010 در ساعت 10:30 PMسلام اقای کوشا
-- mansour piry khanghah ، Mar 27, 2010 در ساعت 10:30 PMمتاسفانه من شخصا جناب عالی را نمی شناسم و فردی معمولی هستم و اهل کتاب هم نمی باشم.از خواندن مطالب شما خوشحالم و پاسخهائی هم که به شما داده شده ،منهای ان پاسخهای غیر ادبی،کلا منطقی و خیر خواهانه اند.اینطور که من می فهمم شما فردی خیرخواه و غریب افتاده هستید که دسترسی به دوستان اهل مطالعه در حد خودتان را ندارید و انژی زیاد شما در موتور فرهنگی جامعه نقشی ندارد که در راه ساختن جامعه بکار رود.
پیشنهاد من به عنوان یک هم وطن و علاقمند به سرنوشت مردم ایران به شما این است که علاوه بر انتشار جنگ زمان از امکان اینترنت جهت خواندن مطالب دیگران و دادن نظر کارشناسانه خود و نیز جهت نوشتن مقالات تخصصی مورد نظرتان بیشتر استفاده کنید.ضمنا بپذیرید که شما برای نجات بشر به کره زمین ارسال نشده اید،کمی هم به فکر خودتان و خانواده محترمتان باشید.موفق باشید