رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
گفت و گو با شاهرخ گلستان

اصلاً به حرف‌های ما که گوش ندادند!

نیک‌آهنگ کوثر

Download it Here!

دو سال پیش که گروهی آمدند جمع شدند در آمستردام که ببینند چطوری می‌شود یک رادیو اینترنتی راه انداخت، کسی خبر نداشت این عنکبوت‌ها دارند چکار می‌کنند. می‌گویم عنکبوت چون بعدا یک جورهایی ما متهم شدیم به عنکبوتی بودن! حالا این جماعت عنکبوت جمع شدند آمستردام و یاد گرفتند که چطوری می‌شود از همه جای دنیا پادکست درست کرد و فرستاد و از یک رادیو پخش کرد. یکی از کسانی که در آن برنامه حاضر بود شاهرخ گلستان از روزنامه نگاران قدیمی و با سابقه‌ی ایرانی الان در پاریس هست و دورادور دارد تمام برنامه‌های رادیو زمانه را یا گوش می‌دهد یا به قول خودش گاهی وقت‌ها تحمل می‌کند. به اتفاق کلاغ‌ها با شاهرخ گلستان گفتگو کردم:


کلاغ: سلام علیکم آقوی گلستان. حال شمو چطوره؟

آقای گلستون بگو تو که شیرازی هستی.

کلاغ: از زمان سعدی ما یاد گرفتیم بگوییم گلستان دیگه چیکار کنیم حاج آقو...

بله می‌فهمم چه می‌گویید. اولا حاج آقا خودتان هستید..

کلاغ: آقا ما همیشه در آمستردام می‌چرخیم دنبال شما می‌گوییم این آقای گلستان کجاست می‌گویند نیست.

هرگز پیدا نخواهید کرد برای اینکه من در آمستردام اصلا نیستم.

کلاغ: آقای گلستان پاریس‌تان چطوره؟

پاریس که پاریس است دیگر. اصلا جایی مثل پاریس در دنیا وجود ندارد.

کلاغ: آقوی نیک آهنگ ما رفت پاریس گفت بابا این پاریس که می‌گن شهر قشنگیه ولی مردمونش بدن!

نه مردمانش بد نیستند. همیشه می‌گویند پاریس خیلی شهر زیبا و عالی است فقط یک اشکال دارد، فرانسوی توی آن زیاد است.

کلاغ: آقوی گلستان همین امروز ما داشتیم با آقوی نیک آهنگ حرف می‌زدیم یاد کارگاه آموزشی رو زنده کردند ایشون. گفتند خدمت شما تماس بگیریم بپرسیم ماجراش چه بوده، کجا به کجا، نقل کجا، زن پسر عمه...

اصلا به حرف‌های ما که گوش ندادند. آقای جامی می‌گفت که می‌خواهد یک برنامه‌ی رادیویی چجوری درست کند......

کلاغ: چجوری؟

یک نوع ایده‌هایی داشت که مثل همه‌ی دوستان دیگر ما آن ایده‌ها تبدیل به چیزهای دیگری شد.

کلاغ: چجوری آخر یک توضیحی بدهید، ما که نفهمیدیم؟

من متاسفم اگر شما نمی‌فهمید ولی حالا آقای جامی کنار شماست از او بپرسید.

کلاغ: آقوی جامی کر دل ما نیست، تو استودیو نگذاشتیم بیاد!

خب ببینید پس شما یک شناختی دارید از ذات اشخاص.

کلاغ: وای وای وای.. آقا ...

ولی نه، من می‌خواهم بگویم که همیشه اینطوری است یعنی ربطی به جامی طفلک هم ندارد و باید دید که این نیک آهنگ ها و اینها که دور او را می‌گیرند چقدر آنها ..

کلاغ: وای خدا ذلیلش کند نیک آهنگو. عامو این اومد برنامه‌ی کلاغستون به ما گفت بیایید در برنامه، اما چی فکر می‌کردیم چی شد!

ولی یک چیزی برایت بگویم. چیزی که من هم فکر نمی‌کردم شد این بامزگی این کلاغستون است.

کلاغ: آقا حالا درسته که همشهری هستیم ولی ...

نه، نه ، نه اصلا، اصلا من اهل این حرف‌ها نیستم. یعنی اصولا بجز خودم همشهری دیگری برای ان شهر نمی‌شناسم..

کلاغ: وای وای وای

می‌دانی من یک دفعه گفتم یک وقتی در جشن هنر گفتم آقا شیراز سه تا آدم که اصلا بیشتر نداشته. یکی سعدی بود که رفت، یکی هم حافظ بود که رفت؛ شاهرخ جان را دریابید.

کلاغ:... بابا شمو یک کم خودتو تحویل بگیر آقوی گلستان.

خب دیگر چه کنم. من اگر عاشق خودم نباشم که دیگر نمی‌توانم بقیه‌ی دنیا را دوست داشته باشم.

کلاغ: ... نیک آهنگ هم می‌گه بعضی از شیرازی‌ها شدیدا ماتحت تاثیر خودشون هستن!

والا من اینجوری دیگر نمی‌دانم. ولی بطور کلی آدم تا خودش را دوست نداشته باشد دنیا را نمی‌تواند دوست داشته باشد.

کلاغ:... این نیک آهنگ دوباره اومد در استودیو....

نیک آهنگ: آقای گلستان سلام عرض می‌کنم.

آقا تعظیم عرض شد.

نیک آهنگ: ما ارادت داریم.

شما آقایی می‌فرمایید.

نیک آهنگ: شما آقاتر هستتید.

خب آن دیگر بستگی به ذات خود آدم دارد.

نیک آهنگ: ذات اقدس شاهرخ گلستانیته. آقا اول دو تا نکته، دل‌مان خیلی برای شما تنگ شده..

قربان شما.

نیک آهنگ: دوم اینکه الان داشتیم برای شنوندگان‌مان می‌گفتیم ما یک کارگاه آموزشی با حال داشتیم این طرف‌ها؛ یک قسمت با حال آن در خود دفتر رادیو بود. بعدازظهرها که از دفتر رادیو می‌چرخیدیم در شهر یک با حالی داشت.

آن دیگر کارگاه نبود، نجات از کارگاه بود آن حال و هوا..

نیک آهنگ:.... خیلی خوش می‌گذشت.

بله، بله.

نیک آهنگ: خلاصه درست است. الان داشتیم به این کلاغ‌ها می‌گفتید و من از آن پشت شیشه داشتم می‌شنیدم. می‌گفتید که آره قرار بود یک چیزی بشود، شد یک چیز دیگر. حالا این چیز دیگری که الان شده به کدام سمت دارد می‌رود؟

والا من اصلا سمت و سویی برای آن نمی‌بینم. اگر صادقانه شما بخواهید عقیده‌ی من را راجع به رادیو زمانه بشنوید؛ آن انتظاری را که من روز اول داشتم و آن تصوری را که داشتم متاسفانه آن طوری نیست. رادیوی زمانه الان تبدیل شده به یک مرکزی که هر کسی با سلیقه‌ی خودش و با روال خودش و با سیستم ضبط و نا صافی صدا و ناجوری فنی خودش؛ یک مجموعه‌ای دارند می‌دهند بیرون. یعنی درست مثل این می‌ماند که شما مثلا یک مجله‌ای بدهید بیرون که هر صفحه‌ی آن را که هر کسی می‌نویسد حروفش یک جور دیگر باشد، اندازه‌ی کاغذش یک جور دیگر باشد، رنگش یک جور دیگر باشد؛ بعد آن وقت شما اسم این را بگذارید یک مجله. خب این نمی‌شود. یعنی درواقع یک نوع مدیریت و یک نوع سردبیری باید حاکم باشد یعنی ناظر یا فعال باشد و آن مجموعه را یک دست دربیاورد.

کلاغ: آقای گلستان آی گفتی؛ ما هر چه به این نیک آهنگ می‌گیم می‌گه عامو اینها وبلاگ نویس هستن و وبلاگ نویس‌ها همین جوری هستن...

نه نه؛ آخر ما که به کارگاه وبلاگ نویسی نیامده بودیم. یعنی من که اصلا وبلاگ نویس نیستم. تازه وبلاگ خوان هم خیلی نیستم.

کلاغ: بابا نزن تو سر مال آقوی ازینا....

نیک آهنگ: آقای شاهرخ گلستان عزیز، به هر صورت ما یک جمع نسبتا جوان، البته درست است که من شکمم دارد گنده‌تر می‌شود و موهایم هم دارد می ریزد و سفید می شود ولی به هرصورت خیلی از بر و بچه‌های رادیو زمانه، بر و بچه‌های جوان وبلاگ نویسی هستند که وارد این وادی شدند و به هر صورت ما باید یک چیزهایی را یاد بگیریم که طول هم می‌کشد. منتها برای اینکه از صفر هم شروع نکنیم چون ما ایرانی‌ها خیلی قشنگ از صفر شروع می‌کنیم، برای اینکه از صفر شروع نکنیم چکار کنیم؟

والا من هیچ نوع آموزشی به کسی نمی‌توانم بدهم و هیچ نوع توصیه‌ای هم نمی‌توانم بکنم. ولی یک نکته را شما این وسط دارید قاطی می‌کنید. شما وبلاگ زمانه را دارید می‌گویید یا رادیو را دارید می‌گویید. رادیو یک شخصیت دیگری دارد و وبلاگ یک شخصیت دیگری دارد..

نیک آهنگ: خب می‌توانیم بگوییم شتر مرغ است رادیوی وبلاگی؟

نه نه؛ وبلاگ زمانه خیلی خوب است ولیکن در وبلاگ آدم یک مطلبی را نخواهد نمی‌خواند ولی رادیو را وقتی داری گوش می‌دهی دائم نمی‌توانی آن را رد کنی. یعنی درواقع رادیو باید یک چیزی باشد که وقتی در خانه‌ات روشن است، حالا یا داری ظرف می‌شوری، یا داری لباست را اتو می‌کنی، این کارها را من خودم در خانه می‌کنم تنهایی ...

نیک آهنگ: خسته نباشید آقا شاهرخ..

و رادیوی شما هم روشن است گوش می‌دهیم. ولی واقعا باید رادیو یک شخصیت و یک دستی داشته باشد از نظر من. حالا من مثلا چون واقعا خیلی نمی‌رسم که زمانه را گوش بدهم، روی سایت وقتی که مطلب شما هست آن فایل صوتی‌اش را می‌گذارم و آن را گوش می‌دهم..

کلاغ: خیلی آقایی آقای گلستان.

نه فقط آقا یک مقدار هم شعور هست این وسط...

کلاغ: ما دیگر از امروز فقط این پوستر شمو رو همه جا می زنیم .........

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نیک آهنگ عزیز، هدف شما از این مصاحبه چه بود؟ شما اجازه ندادید آقای گلستان حرفشان را بزنند. وسط حرفشان پریدید، نگذاشتید جملاتشان را تمام کنند. با احترام به شما، من شنونده وقتی وقت می‌گذارم تا مصاحبه با آقای گلستان را گوش می‌کنم می‌خواهم بدانم شاهرخ گلستان چه می‌گوید نه نیک‌آهنگ و کلاغهای نخراشیده‌اش.

حیف که مصاحبه اینقدر در سطح ماند، نه فهمیدیم گلستان چه می‌خواهد بگوید، نه کلاغها نمک داشتند.
از خودتان بپرسید چرا این مصاحبه را انجام دادید؟ چرا وقت من شنونده و گلستان را گرفتید و چرا گلویتان را بی جهت خراشیدید؟
ببخشید، گاهی نقد بیرحمانه شاید آدم را بیدار کند. شرمنده خوشروی شیرازی!
-----------------------------
کلاغ: الهی قربون اون خوشرويی و وقتت برم کاکو جونی با اين دل لطيفت!
چرو حالو دنبال هدف می​گشتی؟
آقوی گلستان فقط اينجوری مصاحبه دوست دارن، اگر شمو بهترشو بلدی که ايشونو راضی کنی به مصاحبه، ما که هيچ! آقوی نيک​آهنگ دعات می​کنه!
اصلا هم دوست ندوشتيم وقت شمو رو بگيريم، دوست دوشتيم وقت بقيه رو بگيريم!
منم جوی تو بودم، خودمو اينقدر اذيت نمی​کردم کاکو!

-- سامان ، Aug 12, 2008 در ساعت 07:58 PM

نیک آهنگ جان، زیبای من! آقای گلستان به هر حال وقت مصاحبه به شما دادند، این شما هستید که به عنوان مصاحبه کننده با سوالهای خوب می‌توانید به گفتگو جهت بدهید. شما در این مصاحبه سکان کشتی را رها کرده‌اید. معلوم نیست به کجا می‌خواهید برسید. می‌گویند مصاحبه کننده باید بتواند برای خودش دست کم در یک جمله چیزی را که از مصاحبه می‌خواهد در بیاورد، فرموله کند. در طول مصاحبه با یادآوری آن جمله (بخوانید هدف) به خودش از حاشیه به متن برگردد. شما می‌گویی چرو حالو دنبال هدف می‌گشتی؟ هر مصاحبه ‌ای حتی مصاحبه طنز هم هدف دارد. همیشه، همه مصاحبه های خوب را در رسانه‌های مطرح دنیا هدفمند هستند. شما در این مصاحبه از پاریس، به شیراز می‌پرید، از یک کلاغ به کلاغ دیگر.
گلستان راجع به جشن هنر حرف می‌زند و عشقش به خودش و یکی از کلاغها می‌گوید شیرازیها ماتحت تاثیر خودش. ببینید اگر مصاحبه هدفمند باشد، کار به این جاها نمی‌کشد.

شروع

آمستردام و کارگاه آموزشی زمانه شروع عالی ای بود. گلستان، آموزگار کارگاه زمانه چه می‌خواست، چه شد. چرا به نظر او وبلاگ و رادیو در هم نمی‌شود یا در زمانه خوب اجرا نشده؟ حرفش را وقتی راجع به مهدی جامی می‌گفت قطع کردید. منظورش از اینکه دور جامی را نیک آهنگها گرفتند چیست.

مخاطب

بعدش هم برای من مخاطب که در کارگاه زمانه نبودم و از شوخی های بین شما و گلستان و شیرازی‌ها بیخبر، احوال پرسی و شوخی ها گنگ و نارسا هستند. (بعد از کارگاه در خیابان می‌گشتید...)
- عزیزجان،‌اینکه اگه شمو بهترشو بلدی لنگش کن- هم بچه بازی است. با مخاطب حرفه‌ای برخورد کن شیرازی خوشروی من. جواب انتقاد اینجوری نمی‌شود. شما آنجا نشسته‌ای به عنوان مصاحبه گر باید کارت را خوب انجام بدهی.


تکرار

سه بار با گلستان احوالپرسی شد. دوبار کلاغها و یک بار نیک‌اهنگ.

خروج از نقش مصاحبه‌گر

وقتی گلستان به جا از نبود یک دستی و سردبیری خوب انتقاد می‌کند، شما از نقش پرسشگر خارج شدید و شروع به موعظه کردید. به این خیلی در مصاحبه‌هایی که رسانه‌های ایرانی می‌کنند برخورد می‌کنم.

شما خودتان استادید و در کانادا هم یک دوره روزنامه‌نگاری دیده‌اید. حتما خودتان بهتر می‌دانید. شرمنده از جسارت پهلوان.

-- سامان ، Aug 13, 2008 در ساعت 07:58 PM