گفتوگو با عرفان قانعیفرد درباره جلد دوم خاطرات جلال طالبانی
معادلات پیچیده تاریخ سیاسی معاصر کردستان
پس از انتشار جلد اول و دوم از اثر تحقیقی سه جلدی «پس از ۶۰ سال»، در باره تاریخ معاصر کردستان، واکنشهای متفاوت و بعضاً بکری برانگیخته شد. جلد دوم این اثر که به وقایع سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۹ میلادی و ۱۳۴۵ تا ۱۳۶۸ شمسی میپردازد.
شاید بتوان این مجلد را حساسترین و پیچیدهترین بخش این اثر سه جلدی نامید که منتقدان اکثرا آن را پروژهای بزرگ و طاقتفرسایی نامیدند که شیدایی و شور مؤلف هم چاشنی آن شده است.
به همین سبب جاناتان رندل در مقدمه انگلیسی اثر، آن را معتبرترین مرجع تاریخ کردستان معاصر نامیده است و مایکل گانتر آن را اثری شگفت خوانده. دکتر کمال فؤاد - جانشین طالبانی در حزب اتحادیه میهنی - ویراستار این اثر تاریخی است.
برای نگاهی کوتاه به این اثر، این گفتوگوی مبسوط با عرفان قانعیفرد تهیه شده است. هرچند که بعضاً کردها معتقدند این مورخ جوان به زبانی تلخ و نکتهسنج به روایت رخدادها و نقد چهرههای سیاسیای در کردستان پرداخته که شاید هنوز مقدسمآبی آنها باقی است.
قابل ذکر است که در پنج آذر، بخشی از این مصاحبه در روزنامه اعتماد منتشر شد؛ متن کامل این گفتوگوی خواندنی و مهم اکنون در رادیو زمانه پیش روی شماست.
بعضی از مخاطبین کرد معتقدند این مورخ جوان به زبانی تلخ و نکتهسنج به روایت رخدادها و نقد چهرههای سیاسیای در کردستان پرداخته که شاید هنوز مقدسمآبی آنها بهقوت باقی است.
فضای کردستان در سالهای پس از ۱۹۶۶ تا قرارداد ۱۹۷۰ را چگونه ترسیم میکنید، دورهای که آتشبس بین بارزانی و صدام حسین برقرار شد؟
شاه ایران و ساواک، از ۱۹۵۸ به بعد تصمیم به انجام کودتایی در جهت ساقط کردن حکومت مرکزی عبدالکریم قاسم در عراق داشت؛ و از دیگر سو آمریکا و سیا هم به قضیه بیمیل نبودند.
اما پس از سال ۱۹۶۶، شاه بارزانی را به سمت اسراییل سوق داد و بارزانی سفرهایی به اسراییل داشته و در ۱۹۷۲ هم قرارداد محرمانهای با سیا منعقد کرد.
به هر حال قرارداد ۱۵ مادهای ۱۱ مارس ۱۹۷۰، به هدف تحصیل خودمختاری کردها از طرف بارزانی مطرح شد. اما حکومت مرکزی میخواست صرفا راه را بر نفوذ ایران ببندد و سپس با ایران درباره اختلافات ارضی به گفتوگو بنشیند.
اما بارزانی هم به این وسیله تمایل داشت که گروه طالبانی در بغداد - که از سال ۱۹۶۶ جدا شده بودند - را به کلی از گردونه سیاست عراق حذف بکند.
در این کشاکش ساواک برنده شد و چندی بعد دوران ماه عسل به پایان رسید و پس از ۱۱ مارس و توافق بارزانی با صدام کمکم رابطه طالبانی و گروه وی بههم خورد و بهناچار طالبانی سال های ۱۹۷۹ تا ۱۹۷۴ را در لبنان و سوریه و مصر گذرانید؛ و به رهبران فلسطینی مانند جرج حبش نزدیک شد (که متاسفانه در سفر من به سوریه جهت دیدار و گفتوگو؛ وی دوران نقاهتش را میگذرانید و در لبنان بودم که وی درگذشت).
هواداران بارزانی در عراق نزاع با هوادارن جلال طالبانی را ادامه دادند. البته ناگفته نماند که اسراییل بهکمک ساواک در تأسیس «بخش اطلاعات و امنیت حزب پارتی دمکرات کردستان» دخالت داشت و بسیاری از چهرههای مخالف حزب را ترور کرده و تا پس از ۱۹۷۵تعداد زیادی را در زندانهای آنان نگه داشتند.
پس از قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره تا انقلاب ایران در ۱۹۷۹ چه حوادث مهمی در کردستان رخ داد؟
هنوز آن دسته از اسناد ساواک و رکن ۲ ارتش ایران و وابسته نظامی ایران در عراق، محرمانه مانده است. اما در ۶ مارس ۷۵ حادثه غیرمترقبه دیدار شاه و صدام در اجلاس اپک رخ داد و در مقابل رسانهها روبوسی کردند. سپس سیا و شاه حمایت از بارزانی را رها کرده و دیگر چیزی به اسم حرکت مسلحانه کردها در عراق باقی نماند – که کردها برای فریب افکار عمومی مناطق کردنشین، آنرا «جنبش ملیگرایی کردستان عراق» نامیدند.
به هرحال حزب دمکرات کردستان عراق فروپاشید و تنها بخش اطلاعات و امنیت حزب پارتی باقی ماند که البته ادریس بارزانی آن فروپاشی را «ئاش به تال» (آسیاب از کارافتاده) نامید.
چون دیگر بارزانی به مقاومت باور و عقیدهای نداشت. شاید هم از شاه، آمریکا و اسراییل ناامید شده بود. (اگرچه از اکتبر ۷۴ بهبعد عملا اسراییل از بارزانی حمایت میکرد). و مصطفی بارزانی بهسرعت جنبش نسل جوان کرد عراق را منحل کرد و زودتر از همه به کرج آمد.
او تحت هیچ شرایطی نمیخواست دل شاه ایران را بشکند؛ و در روزنامه اطلاعات هم گفت «کار من تمام شد و خواست خدا بود که چنین شد». دیگر اصرار هم بیفایده بود. ساواک هم اخطار خود را به بارزانی داده بود.
شاه به مفاد و محتوای قرارداد احترام میگذاشت و ساواک هم حرکت کردها را با کنترلی امنیتی زیر نظر داشت تا روابط حسنه و دیپلماسی جدید با عراق بههم نخورد و حتی به ادریس هم اخطار دادند که از تحریک احساسات وفاداران بپرهیزد.
پس از خلعسلاح، گروه بارزانی در اردوگاههای ایران سرگردان بوده یا در کشورهای مختلف پناهنده شدند. به هر حال دوران بسیار سختی برای مردمان ساده و غیرمسئول شروع شده بود وگرنه مسئولان در عشرت خود بودند.
آیا روسها همچنان از ژنرال بارزانی، حمایت میکردند؟
بهقول عیسی پژمان و منصورپور در ساواک، ژنرال خود خوانده بود در حالیکه پریماکف – نماینده وقت ک گ ب – سال ۲۰۰۸ در دیدار با مسعود بارزانی علنا اظهار داشت که روزی وی به فرشگاه فروش لباس نظامی رفته و لباس نظامی به تن میکند و عکاسی انگلیسی از وی عکس میگیرد.
مطلقا بارزانی در آکادمی نظامی دوران ژنرالی را طی نکرده، بلکه در یک کلخوز، در قصابی کار میکرد و البته گروهی هم معتقدند که وی مدتی مقدمات آموزش نظامی دیده است.
گروهی هم معتقدند که قاضی محمد بهطور افتخاری وی را ژنرال نامیده است و در سندهای ساواک و آمریکا هم هست که وی ژنرال و ملا هم نیست. – چون اصلا سواد خواندن و نوشتن نداشت – به هرحال در اسناد تاریخی دراینباره مناقشههایی وجود دارد که به هرحال در تاریخ معاصر چیز غریبی هم نیست.
وقتی بارزانی به شاه نزدیک شد دیگر روسها حمایت خود را کاهش داده بودند، اما همچنان مراقب اوضاع بودند و بارزانی هم حرمت آنها را نگه میداشت داشت. چراکه همسری روسی داشت.
صدام در ۱۹۷۴ بعد از قرار داد دوستی با شوروی، بعدها در دسامبر ۱۹۷۸برای دیدار برژنف به مسکو رفت. از ژوئیه ۷۹ و وقتی که به ریاست جمهوری رسید به کمونیستها نزدیک نشد. بلکه با تحریک سیا به دستگیری و محدودیت آنها پرداخت.
کمونیستها هم در منطقه کردستان تحت نفوذ طالبانی جمع شده و مبارزه مسلحانه علیه بعث را شروع کردند. اینکه آیا نفوذ ک گ ب در میان بوده است یا نه، متاسفانه اداره اسناد روسیه در اینباره کاملا بسته عمل میکند(در سفر به مسکو، متاسفانه روسی نمیدانستم که اسناد موجود را مطالعه کنم فقط توانستم با دو کارشناس سازمان امنیت روسیه گفتوگو کنم، که یکی از آنها وابستهای نظامی در رومانی بود).
اما کمونیستها تا مدتها با پارتی دمکرات کردستان عراق – بنا به اسناد فرانسه – همپیمان بودهاند. از ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۹ روسها دیگر سیاست خاصی را در کردستان دنبال نمیکردند.
سیاست روسها پس از انقلاب هم چندان جدی نبود و نمیخواست که حکومت مرکزی ایران و ترکیه و عراق را بهخاطر کردها، برنجاند.
عرفان قانعیفرد
طالبانی پس از قرارداد الجزیره و فروپاشی حزب بارزانی، در کشورهای عربی چه میکرد؟
طالبانی در دمشق، اتحادیه میهنی کردستان عراق را تشکیل داد که البته ازحمایت حافظ اسد هم برخوردار بود. نیروهای پیوسته به طالبانی هم توسط چریکهای فلسطینی، آموزش نظامی میدیدند و البته اسناد انگلستان حاکی از ان است که قبل از چراغ سبز و حمایت حافظ اسد، طالبانی به مسعود بارزانی پیام داده است اما وی نپذیرفته بود؛ چون عملا طرفداران بارزانی فلج شده بودند.
گرچه هواداران بارزانی معتقدند که رهبری حزب را از ۱۹۷۶ به بعد همچنان حفظ کرده بودند، اما بنا به نظر کارشناسان سیاسی تا ۱۹۹۱ کاملا لرزان بوده و فقط در ایام جنگ ایران و عراق توانستند از سپاه پاسداران جمهوری اسلامی پشتیبانی کنند تا دوباره به خاک کردستان عراق بازگردند.
گروهی هم معتقدند که طالبانی در تشکیل حزب، نامهای را توسط ابراهیم احمد به بارزانی در کرج روانه میکند. اما بارزانی با دیدن ابراهیم احمد آشفته میشود و هیچ تمایلی به پاسخ نامه طالبانی نشان نمیدهد.
هنوز هم توافق طالبانی با حکومت سوریه در پردهای از ابهام باقی مانده. (با ریاست بازنشسته اداره امنیت سوریه و مسئول وزارت کشور وقت تقاضای ملاقات کردم؛ اما هر دو نپذیرفتند و به نماینده طالبانی در سوریه، عبدالرزاق کویی، اظهار داشتند که حافظهشان را بهکلی از دست دادهاند!).
گروه طالبانی در ابتدا قصد نفوذ به خاک کردستان را داشتند تا شعله قیام علیه حکومت مرکزی عراق را حفظ کنند. اما در منطقه بادینان به دست نیروهای بارزانی و قیاده موقت – تحت فرمان ادریس بارزانی و سامی عبدالرجمن - تیر باران شدند.
در اسناد فرانسویها آمده است که ادریس بارزانی نگران پیروزی این حزب جدیدالتأسیس در عرصه سیاسی کردستان عراق بود و جنگ بین طرفداران ملایی – وابسته به بارزانی – و جلالی – وابسته به طالبانی – وجود داشت.
در بهار ۱۹۷۸ طالبانی بهقصد پاکسازی منطقه بادینان حرکت کرد، اما در ژوئن گروه وی اعدام شدند و این تکرار برادر کشی پس از ۱۹۶۴ بود و فقط بنا به توهم و بر سر هژمونی و سلطه در کردستان عراق.
البته در خلال تحقیقاتم، به یک نظر شخصی برخوردم؛ اینکه چون فلسطینیها در آموزش نظامی هوادارن طالبانی نقش داشتند، اسراییلیها نمیخواستند، که این حزب مخالف عراق در کردستان شکل بگیرد و به همین دلیل از گروه بارزانی خواستند که به ترور بپردازند و ساواک هم تنها شاهد ماجرا بود.
البته طالبانی در آن ایام با باور به جنبش ملی آزادی بخش عرب و ناسیونالیسم افراطی کرد، کردها را ملت خواند و به استقلال کردستان برای نسلهای بعدی باور داشت و البته درست در ۱۵ سال بعد اظهار داشت که این امر بی فایده است.
اما طالبانی به دنیای اعراب نزدیک شده بود. در ۱۹۷۷ پس از مسافرت سادات به اورشلیم، فلسطینیها طالبانی را تشویق کردند که با صدام مذاکره کند تا مبادا عراق به جبهه آشتی اسراییل بپیوندد. گرچه صدام نرفت اما با کردها هم توافقی نداشت.
دوران ۱۹۷۵ - قرارداد الجزیره - تا ۱۹۷۹ – انقلاب ایران – را میتوان، دوران اوضاع آشفته سیاسی کردها نامید. چون هیچ کشوری حامی جدی آنها نبود و دیگر بازی با کارت کردها ضرورتی نداشت.
در آن ایام هم سوسیالیستها جنب و جوش داشتند و قصدشان این بود که با صدام بهطور جداگانه مذاکره کنند.
(در واقع این نقطه ضعف حرکت کردها است که همدیگر را تحمل نمی کردند و نزد حکومت به بدگویی از حریف همزبان خود پرداختهاند).
به هرحال نزاع کمونیستها، دمکرات بارزانی، اتحادیه میهنی و .... موجب از بین رفتن بسیاری از افراد شده و تا سالهای بعد هم که جبهه متحد تشکیل شد، این دوران تلخ ادامه داشت و شاید بتوان گفت ایران در شکلگیری این جبهه متحد علیه دشمن مشترکی بهنام صدام، نقش داشت.
کردهای ایران تا قبل از انقلاب اسلامی، چه ارتباطی با کردهای عراق داشتند؟
قبلا در مصاحبهای با نشریه دانشجویان کرد دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران – روژه ف – و بعدها در میزگرد نشریه نامه بهطور مفصل در اینباره اظهار نظر کردهام و نیازی بهتکرار نیست.
ساواک ایران و رکن دو ارتش، پس از اعدام زنده یاد قاضی محمد در ۱۹۴۶ دیگر قضیه کردها را تمام شده تلقی میکردند. و ضمن کمک و حمایت از جریان سیاسی کردهای عراق، قصدشان مهار و حفظ آرامش مناطق کردنشین به هر قیمتی بود.
به همین دلیل از آن زمان به بعد، کردها از نگاه امنیتی حکومت مرکزی به خود نالیدهاند که کمکم این نگاه تا حدی محسوس تعدیل یافت. در کردستان، بنا به سخن افراد یا اسناد، حزب سیاسی جدی آن ایام، دمکرات بود که مدعی بودند پیرو و رهرو راه شادروان قاضی محمد هستند.
چون وی در بین مردم محبوب بود و پشت سر نام ایشان قایم شدن ابزار مفیدی برای مطرح شدن در جامعه کردی بود.
در سال ۱۹۶۷ در حزب دمکرات، عبدالله اسحاقی - یا احمد توفیق – کنار زده میشود و بهعبارتی توسط سیاست سلطهگری قاسملو – چه شخصیتی چه فیزیکی – ترور میشود.
بهعبارتی با الگوبرداری از سازمان حزب توده، کمیتهای انقلابی تشکیل میشود و عبدالله و سلیمان معینی و قاسملو در آن شرکت میکنند.
در ۱۹۶۹ اسحاقی اخراج شد و حزب تحولی ظاهری یافت. اما ساواک جریانات را زیر نظر داشت و با کمک ماموران بارزانی و نیروهای محلی نفوذی «شریفزاده و معینی و ملا احمد شلماشی ( آواره)» اعدام میشوند؛ چراکه آنها بهعنوان مخالفان حکومت محمدرضا پهلوی در ایران، چهره شده بودند و هراس از ان بود «مبادا در کردستان آشوب و عصیان فراهم کنند».
در کل این افراد هدفشان اقدام مسلحانه علیه حکومت مرکزی شاه بود. درواقع بارزانی صرفا برای خوشخدمتی به ساواک ایران، سلیمان معینی را در بهار ۱۹۶۸ دستگیر و تیرباران میکند و جنازه او را به ساواک تحویل میدهد.
انگار کردهای ایران نباید علیه شاه، قیام کنند و یا تشکل سیاسی داشته باشند. البته بارزانی در ۲۶ نوامبر ۱۹۷۱ دکتر شوان – دبیر کل حزب دمکرات کردستان ترکیه – را هم تیرباران میکند. از این تسویهحسابهای خونین و دردناک، در تاریخ معاصر کردها نمونههای مشابهی وجود دارد.
در ژوئن ۱۹۷۱ رهبری حزب دمکرات به قاسملو رسید. حزب وی در سپتامبر ۱۹۷۳ بیشتر به اندیشه چپ گرایش یافته و در بهار ۱۹۷۳ در کنار حکومت بغداد، نماینده رسمی داشتند و کمکهای مالی و نظامی از حزب بعث در جهت اقدام علیه ایران دریافت میکرد. این قدم نخست نزدیکی به صدام حسین بود.
در واقع عراق در قضیه کردها بهنوعی تلافی میکرد. حزب دمکرات کردستان ایران و بعث از یک سو، و شاه و بارزانی از سوی دیگر در مقابل هم قرار گرفته بودند. حتی شاه در دیدار مأموران عالیرتبه ساواک اظهار داشت که «عراق آگاهانه حزب دمکرات را برگزیده است، چراکه شاید در داخل جمعیت کردنشین سنتی آن ایام نفوذ داشت»
یک مثال تاریخی اینکه بهطور رسمی ساواک یکی از فئودالهای بوکان اما طرفدار طبقه کارگر - را به آلمان فرستاده بود تا در کنگره دانشجویان کرد شرکت کند. بعدها وی گزارش خود را به ریاست ساواک آذربایجان با جاننثاریاش به خاک اعلی حضرت، تسلیم کرد. از این مثال ها - حتی اگر اسناد اداره های امنیت ایران و ترکیه و عراق را جعلی و مغرضانه بنامیم - به وفور در اسناد فرانسه و لندن و امریکا دیده میشوند.
در ۱۱ مارس ۱۹۷۵ دیگر حزب بعث، تسهیلات خود را از قاسملو پس گرفت و شاه هم بارزانی را پناه داد تا شاید نگرش کردها را نسبت به خود با این میهمان نوازی تعدیل کند.
میهمانی که سال ۱۹۴۶ با سفر به تهران و بدگویی نزد همایونی، قاضی محمد را بالای چوبه دار فرستاد و علیرغم سیاست حکومت محلی مهاباد، به افسران نظامی ایران شلیک کرده بود.
مصطفی بارزانی
انقلاب ایران بر حرکت کردهای عراق چه تأثیری داشت؟ و بعدها جنگ تحمیلی عراق بر ایران.
کردهای ایران در ایام انقلاب بر هویتخواهی خود تلاش داشتند. در تهران هم فعالیت جمعیت کردهای مقیم مرکز به سرپرستی وکیل خوشنام دادگستری، صارمالدین صادق وزیری، تلاشی بود برای هویتطلبی کردهای ایران که به رسمیت شناخته شوند و مثلا مراسم باشکوه تشیع جنازه عزیز یوسفی هم در ژوئن ۱۹۷۹ از جمله نمونههای بارز است.
در ۱۹۷۹ وقتیکه وضع شاه و حکومت شاهنشاهی متزلزل بود و عراق هم مترصد فرصت، به کمین نشسته بود. ناگهان قاسملو در کردستان و مهاباد ظاهر شد. اما انقلاب در ابتدا وضعیت سیاسی کردهای عراق و خانواده بارزانی را تغییر داد و از پناهندگی به آزادی و موقعیت بهتری رسیدند.
بارزانیها در واقع همپیمانی جدید یافته بودند تا از وضعیت عدم آزادی و محدودیت پس از ۱۹۷۵ - به زعم خود - رها شوند. بهانه بارزانیها این بود که امام خمینی پیمان سنتو – بغداد ۱۹۵۳ – را لغو کرده است و مبارزهای علیه منافع آمریکا در خاورمیانه دارد. اما امروزه سیاست شاید فرق کرده که رهبری اقلیم سعی دارد که کردها را بهترین همپیمان و دوست آمریکا بشناساند.
مصطفی بارزانی در مارس ۱۹۷۹ در آمریکا به علت سرطان درگذشت - قبل از انقلاب اصرار داشت که برای معالجه به آمریکا برود و البته بعدها که دید شاه رفتنی است با چند خبرنگار مصاحبه کرد و گفت که شاه و کسینجر به کردها خیانت کردهاند – با مرگ او، افسانه بارزانی هم تمام شد و با کمک امیر انتظام و شادروان دکتر سنجابی، جنازهاش به ایران بازگشت.
مرگ او هم برای کردهای ایران، دردسر بود. مسعود بارزانی پس از بازگشت از آمریکا بههمراه ادریس، با رجایی، آیتالله رفسنجانی، آیتالله خامنه ای و .... دیدار کرد و در می ۱۹۷۹ با چمران – وزیر وقت دفاع – قرارداد منعقد کرد و طی آن کمک مالی و نظامی دریافت کرد.
طبق قرارداد – تحت لوای قیاده موقت – به پاکسازی جنبش چپ در کردستان و قتل و عام هواداران آن پرداخت و این مسأله هنوز هم در حافظه شفاهی و افواه مردم منطقه دهانبهدهان میچرخد.
نیروهای بارزانی دیگر تمایل و رمقی به جنگ تازه نداشتند. بهطور مبهم و نامعلومی گروهی از کردهای – حزب دمکرات و کومله ایران – از طرف جریانی تحریک شدند که به جنازه بارزانی تیراندازی کنند. و این جرقهای در ذهن ادریس بارزانی زد و به بهانه واهی نبش قبر پدرش در اشنویه، بارزانیها را تحریک کرد که علیه حزب دمکرات کردستان ایران، دست به اسلحه ببرند.
به مردم گفتند «قبر بارزانی، منفجر شده». اما جنازه را بیرون آورده بودند در چند متر دور از قبر، سپس نارنجکی در داخل قبر انداخته بودند. اما از دکتر قاسملوی فرنگ رفته و حزب دمکرات، چنین نکتهای غیر ممکن است.
ادریس دنبال یک بهانه بود تا هتک حرمت به پدرش را – که متأسفانه بنا به تبلیغات رسانهای، مقدس کرده بود – دستاویزی قرار دهد تا جرقه اول جنگ را بزند و جنایتی تاریخی رخ بدهد که متاسفانه قاسملو، هرگز افشا نکرد.
سرعت رخدادها، خروج شاه، پایان دوران سلطنت پهلوی، ورود آیتااله خمینی، حکومت موقت و ... کردها را به نوعی تهییج کرد و زمان را به نفع خود مهار نکردند.
در اسناد فرانسه آمده است که جناح نظامی دولت موقت ایران، دوباره از کارت کردهای بارزانی – بنا به سیاست امنیتی خود – استفاده کرد تا ناآرامی کردهای خود را سامان دهد. اما جناح دیگر هیأت صلح میفرستادند.
بارزانیها ضد حرکت قاسملو شرکت کردند و درگیریهای خونین در پاوه، مهاباد، اشنویه و ... رخ داد. امروزه روز در تاریخ معاصر، جنگ داخلی کردهای عراق و ایران، یک سؤال بزرگ همچنان باقی ماند و مایه بهت شد.
اتحادیه میهنی کردستان عراق هم نیروهای مسلحانه در اختیار حزب دمکرات و قاسملو گذاشت. جلیل گادانی از طرف قاسملو به مرز شوروی میرود تا کمک آنها را در ناارامیهای کردستان دریافت کند. اما روسها امتناع کردند.
کردها به دلیل ضعف حکومت مرکزی در مناطق کردنشین، به تصرف مراکز نظامی و استراتژیک میپردازند و شاید بههمین منظور بود که توانستند از موضع قدرت با حکومت به گفتوگو بنشینند. اما فرانسویان معتقدند که در ارزیابی اوضاع و محاسبه سیاسی خود دچار اشتباه شدند.
بعدها آیتالله شریعتمداری شوروی را متهم کرد که از طریق لهستان و چک به کردها اسلحه میرساند تا علیه ارتش ایران به کار ببرند. اما روسها علاقهای به این امر نداشتند.
از جانب صدام بنا به سیاست امنیت عراق در رویارویی با فقدان شاه در ایران استفاده از کارت بازی کردها بود و امروزه در اسناد آمریکا مشخص شده که آتشافروزی روز نخست را کومله آغاز کرد تا کردستان ناآرام جلوه کند. البته بعث هم به قاسملو کمک میکرد. دیگر ایران از بازی باخبر شده بود و کار از کار گذشت.
در فوریه ۱۹۸۲ قذافی در لیبی از حرکت کردها حمایت کرد و یک سری سلاح را از راه ایران به حزب طالبانی فرستاد اما بنا به تقاضای بارزانی، سلاحها ضبط شد و هرگز به نیروی طالبانی نرسید.
البته خود قذافی معتقد بود که به حزبهای ایرانی هم کمکهای مالی پرداخت کرده است. ایران در اوت ۱۹۸۲ وارد ماجرا شد و دمکرات عراق و اتحادیه میهنی توافق کردند که به روی همدیگر اسلحه نکشند.
شاید باید بهنوعی توازن قدرت رعایت میشد تا مبادا یکی از آنان قدرتمندتر شود. از نوامبر ۱۹۸۲ – بنا به اسناد – روابط محرمانه دفتر سیاسی حزب دمکرات کردستان عراق با بغداد و سرویس اطلاعات و امنیت بعث شروع شد.
با این سیاست ماکیاولیستی که از خصم بین دو کشور نهایت استفاده و منفعت، عاید بشود، عاقبت مذاکره آنها افشا و علنی شد.
بارزانی پس از کمک و نفوذ ایران در جنگ مناطق شمالی کردستان عراق در ژوئیه ۱۹۸۳ موجب شد تا ۸ - ۷ هزار کرد توسط عراق و صدام، تبعید و شکنجه و اعدام شدند.
قبل از دوران حلبچه، یک نسلکشی تمام عیار بود. اما سازمانهای بینالمللی و امریکا و ... آن جنایت را هرگز محکوم نکردند که هیچ، اطلاعرسانی هم نکردند. بایکوت خبری مطلق.
در دسامبر ۱۹۸۲ بود که قاسملو نقش میانجی گفتوگوهای صدام و طالبانی را فراهم کرد. طالبانی هم به بغداد رفت و در جلسات شرکت کرد. بدین ترتیب بارزانی و طالبانی برای مدتی از ایران دور میشوند.
من با خانم اپل – سفیر وقت امریکا در عراق – گفتوگو کردم، از ۱۹۸۲ بود که آمریکا تصمیم به یاری عراق علیه ایران گرفت، البته آمریکا روی خوشی به بارزانی و طالبانی و حتی قاسملو نشان نمیدهد.
دکتر قاسملو
چرا قاسملو به حزب بعث نزدیک شد و چه هدفی را دنبال می کرد؟ و همچنین نزدیکی به آمریکا را دوست داشت؟
وی برای کسب قدرت خواهان بازی سیاسی بود. نه آمریکا و نه شوروی – پس از جداییاش از حزب توده – روی خوشی به وی نشان نمیدادند. تصور میکرد که مذاکرات در بین طالبانی و صدام به نتیجه میرسد و آنگاه خودش میتواند با این حربه با حکومت مرکزی ایران رابطه برقرار کند.
اما شاید مشخص نیست که واقعا چه سودی برای وی داشت. صدام با شروع جنگ – بنا به تحریک آمریکا و تأیید اعراب مانند عربستان – قصدش کمک به کردهای ایران نبود. سیاست شاه قبل از ۱۹۷۵ را عینا تکرار میکرد.
البته همیشه قاسملو عصبانی میشد از اینکه چرا به آغوش حزب بعث رفته است. کمک و حمایت ایران از بارزانیها را نسبت به کمک عراق به خود را غیر قابل قیاس میدانست.
اشتباهات عدیدهای هم داشته است مثلا در ان ایام ۱۹۸۱ - ۱۹۸۳ که هیچ رسانهای از طالبانی و گروه وی اسمی به میان نمیآورد، افراد خارجی – مانند مهندس آب لهستان و انگلستان – را در عراق دستگیر میکردند تا رسانهها به نحوی اسم آنان را مطرح کنند.
وقتیکه نماینده طالبانی به لندن میرود تا از موضع قدرت با آنها گفتوگو کند، آنها در پاسخ، حرکت شان را تروریستی می نامند و اتحادیه میهنی، فورا تصمیم به آزادی اسرا میگیرند. اما قاسملو با لطایفالحیلی آنها را در اختیار گرفته و بنا به اسناد وزارت خارجه انگلستان، ۲۰۰ هزار پاوند در قبال آزادی آنان از انگلستان اخاذی میکنند، که در عرف بینالملل و روابط دیپلماتیک چنین مسألهای محلی از اعراب ندارد. البته این پول هم هرگز برای حزب صرف نشد!.
از ۱۹۴۶ تا ۱۹۷۹ ارتش ایران و ساواک خطری را از جانب حزب دمکرات احساس نمیکردند. هرچند که فعالان آنرا به اشد مجازات میرساندند. اما از ۷۹ به بعد شخصیت کاریزماتیک و استعداد قاسملو به ترمیم چهره حزب پس از ۳۳ سال کمک کرد، اما پس از ترور وی، افسانه دولت مستعجل او هم پس از ۱۰ سال پایان گرفت.
هنوز هم با گذشت ۲۰ سال فقدان او، دیگر آن حزب قوام نیافت و طریق اضمحلال را میپیماید و انشقاق درون هم گواه صادق بر این مدعاست.
قاسملو پس از خروج از ایران، در شورای مقاومت در نوامبر ۱۹۸۱ با بنیصدر و رجوی همپیمان شد تا مثلا یکی رئیسجمهور، یکی نخستوزیر و دیگری فلان مقام حکومت آینده ایران باشند. اما در ۳۰ مارس ۱۹۸۵ از رجوی جدا شده و وی را به رفتاری سلطهگرانه و مستبد متهم کرد. و اینگونه آن جمع متضاد، پریشان شد.
از مارس ۸۴ بود که رجوی ابزار دست عراق شد و بعدها سازمان او در کردکشی شرکت کرد. و اینرا میتوان دیگر اشتباه غیرقابل بخشایش قاسملو نامید.
وقتی وی مذاکره با ایران - در دوران آقای رفسنجانی - را آغاز کرده بود، توسط بسیاری از کردهای رقیبش شدیدا مورد شماطت و توبیخ قرار گرفت. عاقبت در ۱۳ ژوئیه ۱۹۸۹ در وین به طور مبهمی – البته با کمک یک کرد نفوذی، که به مصلحت نیست فعلا سخنی بگویم - ترور شد. و این در دیداری بود که نزدیکترین افراد هم حزبی وی نیز اطلاعی نداشتند و فقط بن بلا میدانست.
البته بعضی از سخنان در نوار کاست به جای مانده از روز مذاکرات وی کاملا مشابه بعضی از جملات اسماعیل سمکو است. که این در اسناد باقی مانده رکن دو ارتش موجود است و شاید این طنز تاریخ باشد.
در مورد نزدیکی به آمریکا هم باید بگویم که در جنگ میان ایران و عراق، شاید بتوان گفت آمریکا تمایلی به نزدیکی با کومله داشت؛ اما قاسملو را حتی از ورود به امریکا منع میکرد. ناگفته نماند که یک هفته قبل از ترور وی، سفارت آمریکا پاسخ مثبت ویزای وی را اعلام کرده بود.
البته نقش سفیر وقت آمریکا در بغداد را هم شاید نمیتوان نادیده گرفت. اما بعد از حادثه دهشتناک ترور وی آمریکا هرازگاهی به کومله نیمنگاهی داشت، اما امروزه پس از ۴ تکهشدن، سیاست خاصی مشخص و روشن نیست.
آیا تعامل و رابطه نزدیک با حکومت مرکزی را کردهای رقیب قاسملو مذموم می دانستند یا از عملکرد وی شاکی بودند؟
نه رابطه و تعامل با حکومت مرکزی در کردستان ایران از دوران نادرشاه به بعد وجود داشته است و مثلا شخصی مانند شادروان آصف در سنندج، حاضر به همکاری با قاضی محمد نبود. چون همراهی با حکومت مرکزی و سعی در فرهنگسازی و تعدیل نوع نگاه، و پرهیز از هیجان و احساسات را مناسبتر میدید؛ و به یحیی صادق وزیری گفته بود «شتاب در احساسات و طغیان افکار موهوم و مردمان را گوشت دم توپ کردن، هنرنمایی مدعی رهبری نیست».
قاسملو در ابتدا گروه اعزامی طالبانی برای دیدار با آیتالله خمینی در فرانسه را استهزا کرده و شرطبندی میکند که در صورت سقوط رژیم شاه، دست خود را قطع کند.
طبق تصوراتش در سه ماه قبل از انقلاب، چنین امری محال مینمود و بعد از انقلاب برای دیدار با آیتالله خمینی راهی قم شد.
پس از روز اول میتوان گفت که باوری به همکاری با جمهوری اسلامی نداشت. اما بههر حال میتوانست که در کردستان شغلی بسیار کلیدی و مهم را در دست داشته باشد و ترور وی حذف یک استعداد غیر قابل جانشین بود.
برگردیم به موضوع آقای طالبانی؛ سرانجام وی متحد و همیمان جمهوری اسلامی شد و از آن موضوع ۳۳سال میگذرد.
همانطور که اشاره کردم ایران از سال ۱۹۸۲ به بعد، در تأسیس جبهه متحد معترضین عراقی تلاش کرد و بعدها در اواخر دسامبر ۱۹۸۶ کنفرانس همبستگی اپوزیسیون عراق در اواخر دسامبر ۱۹۸۶ تشکیل شد که آمریکا از ۱۹۹۱ به بعد از ان سود جست.
بعد از برادرکشی و جنگ قدرت در کردستان عراق از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵، طالبانی بنا به نامه آیتالله منتظری، به ایران نزدیک شد. در ۱۰ اکتبر ۱۹۸۶ بمباران تأسیسات نفتی کرکوک با عملیات مشترک اتحادیه میهنی و سپاه پاسداران با موفقیت انجام شد و طالبانی، سپاه را به کرکوک وارد کرد. اما آن عملیات با سانسور شدید رسانههای آمریکایی و غرب مواجه شد.
هفت نوامبر ۸۷ طالبانی به دیدار آیتالله رفسنجانی و ولایتی رفت و با ذوالقدر قرارداد امضا کرد. در آن دوران آیتالله منتظری، آیتالله رفسنجانی، میر حسین موسوی و.... در نقش دادن سیاست آن قرارداد و اتحاد نقش داشتند. البته سوریه هم معترض به طالبانی بود که چرا با ایران رابطه برقرار کرده است.
در ۱۳ مارس ۸۸ سپاه پاسداران ایران به کمک حزبهای سوسیالیست، پارت دمکرات و اتحادیه میهنی، حلبچه هفتاد هزار نفری را تصرف کرد و قتل و عام واحدهای عراقی را در پی داشت.
عراق هم در واکنش سریع در ۱۶ و ۱۷ مارس ۱۹۸۸، چند روز مانده به نوروز، به بمباران شیمیایی آن شهر پرداخت و بیش از ۵ هزار نفر در جهنمی سرد جان باخته و از بین رفتند؛ که نشانه سبوعیت و بربریت صدام بود. طالبانی با سفر به اروپا سعی در افشای جنایت نسلکشی صدام داشت چراکه اروپا سکوت کرده بود.
کردها جبهه کردستانی تشکیل دادند و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل در ۱۸ ژوئیه ۸۸ و اعلام آتشبس در ۲۰ اوت تا حد زیادی در فروپاشی حرکت مسلحانه کردهای عراق تأثیر داشت. پنج اوت ۸۸ بازهم ارتش عراق به کردستان حملهور شد .
واقعا حلبچه را چگونه میتوان توصیف کرد؟
با روشن شدن هوا در روز ۱۶/۳/۱۹۸۸ با صدای هواپیما شروع شد. هر لحظه یک هواپیما بر بالای آسمان ظاهر میشد و امکان بمباران وجود داشت.
مردم شهر هم متحیر مانده بودند و میهمانان ناخوانده - سپاه پاسداران ایران و چریکهای حزبهای کردی - را مینگریستند و کسی نمیدانست که حضور این میهمانان چه پیامی دارد.
نزدیک چهار عصر بمباران شیمیایی شروع شد. پس از بمباران، مردم به خیابان و کوی و جاده، ریخته بودند. زن و بچه و پیر و جوان، هوار میکشیدند. همه راهها مسدود شده بود و گلآلود. صدای گریه و جیغ از هر کرانه بلند بود.
مردم سرفه میکردند و استفراغ پیدرپی و سپس بیهوش میشدند. صحنههایی وحشتناک و طاقتسوز، انگار روز محشر فرا رسیده بود... کسی به داد دیگری نمیرسید، همه متوجه شده بودند بمباران شیمیایی است.
جنازهها در هر گوشه افتاده بودند و برای مردم، توان و رمق هیچ تحرکی نمانده بود و روحیه خود را پاک باخته بودند.
در جای خود مینشستند و بر روی جنازه عزیز از دسترفته، ناله و زاری میکردند. رو به آسمان مینگریستند و میخواستند فریادی بکشند که خدایی هم هست؟
انگار کسی نمیدانست در چه دوزخ سردی گرفتار آمده است. فوجفوج مردمان سرگردان به سوی منطقه باموک یا بلندیهای اطراف، بهراه افتاده بودند و در بین راه هم بسیاری نقش بر زمین میشدند و برای همیشه چشم از دیدن این جهان نزاع قدرت، فرو میبستند.
بسیاری هم نعش مردهها را بر سر راه خود میدیدند و باز هم بغضها میترکید و شیون میکردند. گروهی هم نمیدانست چه کند و به کجا برود. مادری بچهاش را گم کرده بود، پدری فرزندانش را و یا بچهای که تنها میگریست.
نه پدری مانده بود و نه مادر؛ و کودکی بیپناه در کنار مادرش گریه میکرد انگار شیر یا مهر مادر را میخواست اما مادرش بیگناه در کنارش، با چشمان باز، نفسش گرفته بود و قلبش از تپیدن بازمانده.
اما قاسملو در مصاحبه با روزنامه فرانسوی لوموند، بمباران حلبچه را مورد تردید و انکار قرار داد که گویا چنین موضوعی صحت ندارد! و کومله هم - ابراهیم علیزاده در خاطراتش - معتقد است که شفاها از استخبارات عراقی گله کردهاند «نمیتوانستیم بگوییم که بعث سلاح شیمیایی در حلبچه بهکار برده است؛ چون تحت فشار بودیم و البته بهطور محرمانه سعی داشتیم که خبر را منتشر کنیم. بعث به ما سلاح و پول میداد اما بعد از بمباران زخمیهای ما را هم درمان نکردند». و این سکوت و انکار دو حزب هم نقطه سیاهی در کارنامهای است که نمیتوان بخشید.
شاید بتوان گفت آقای طالبانی دوران پرمشقتی را در این دهه گذرانیده است.
طالبانی در ان دوران از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹، شاید سختترین روزهای زندگیاش را شناخت. طالبانی فراز و نشیب نزدیکی به امام در ۱۹۷۹، حمایت از قاسملو در برنامه مسلحانه علیه ایران در ۱۹۸۰ - ۱۹۸۱ و سپس رها کردن ایران و نزدیک شدن به صدام برای گفتوگو، اختلافات با بارزانی و سوسیالیستها، فطع کمک مالی سوریه و لیبی، اختلافات درون حزبی با تحریک نوشیروان مصطفی و توطئه ترور وی توسط ملا بختیار، دوران افشا کمک مالی وی توسط منزر نقشبندی به حزب بعث و .... را طی کرد.
تا پایان دوران صدام نیز تأثیر حزب بعث و مأموران و نفوذیهایش باقی بود. نیروهای خودی کرد حزب اتحادیه میهنی، جاسوسی وی را نزد حزب بعث کردند که بعدها اسناد بسیاری از آنان در سال ۲۰۰۳ افشا شد.
طنز تاریخ هم اینکه امروزه بعضی از آن چهرهها در کشورهای مختلف، در مقام سفیر یا نماینده خاص طالبانی هستند و بعید نیست که اقلیم کردستان در فلان کشور. نکته بامزه اینکه خود مخبر بعث بودهاند و امروزه مدافع سینهچاک حقوق کردها و یا مخالف بعث. البته در جلد دوم کتاب فهرست آنان بنابه سندهای حزب بعث یرای ثبت در تاریخ ذکر شده است.
طالبانی این فسادهای سیاسی و مالی را بهتر از هر کسی میداند، اما بنا به چه سیاستی آنها را در آن کشورها و مشاغل، نگه داشته است، نمی دانم.
اما میدانم که خوب سالوسان قدرت مسلط را تشخیص میدهد و آیندهنگر است. و همینطور مدافع حقیقت و محکمه تاریخ.
آیا این حجم عظیم اطلاعات و حوادث و موضوعهای مختلف در جلد دوم میباشند؟
بله؛ معادلات پیچیده تاریخ سیاسی کردستان عراق از ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۹ بررسی شده است و بهراستی حساسترین بخش پروژه میباشد.
هر چند که طالبانی از ۱۹۷۵ بهعنوان رهبر حزب مطرح شده، اما شاهد حوادث تلخی بود. جدای از مسأله خیانت؛ برادرکشی، نزاع درونی، اشتباهات استراتژیک، ناآرامی در کردستان.
چند منبع در این کتاب مورد استفاده قرار گرفته است؟
حدود ۹۳۰ کتاب و نشریه و مصاحبه و حدود ۶۵۰ سند «بهویژه در فرانسه و آمریکا». ساختار کتاب مانند جلد اول بوده و بسیاری از سندها برای نخستین بار افشا میشوند. امیدوارم برای تاریخ سرزمینم برگ سبزی ناقابل باشد.
و بازهم سپاسگزار و ممنون و مدیون الطاف دکتر کمال فؤاد، تنها سرپرست و ویراستار جلد دوم این اثر هستم که سنگ صبور و مشوق پایان این جلد بودهاند. و همینطور پرفسور نادر انتصار، مشاور علمی و همراه همیشگی من و بهخصوص در این مجلد.
اگر عمری باقی بماند جلد سوم به دوران ۱۹۹۰ – ۲۰۰۳ خواهد پرداخت. و در آنجا من هم میتوانم ادعا کنم «کار من تمام شد».
این چند سال برای من دنیایی تجربه و خاطره بود و میدانم نسل جدید جوانان کرد، فریب قدرتمداران خود را نخواهند خورد و با فرهنگسازی و بازخوانی تاریخ، آینده خودشان را خواهند ساخت.
|
نظرهای خوانندگان
سلام
جالب بود
این هم لینک بخش ناقص روزنامه اعتماد
http://www.etemaad.ir/Released/88-09-05/144.htm#166888
-- صالحی ، Dec 27, 2009 در ساعت 06:00 PMبا تشکر فراوان از آقای قانعی فرد بخاطر زحمات طاقت فرسائی که کشیدهاند.
-- ریبوار کریمی ، Dec 27, 2009 در ساعت 06:00 PMالبته متاسفانه در پارهای موارد که به حزب دمکرات کردستان و مشخصا روانشاد دکتر قاسملو بر میگردد دچار پارهای لغزشهای ناخوشایند شدهاند که آن را به حساب اطلاعات نادقیق میگذارم. این را هم ابدا از سر احساسات و تعصب نمیگویم. امیدوارم حزب دمکرات در این موارد با سعه صدر اشتباهات را برطرف نماید.
گورباچف : تاریخ نویسان، دوست دارند که همه چیز مرتب باشد.
زنده باد همه مردمان ایران زمین و اقوام ایرانی غیور
-- مهشید ، Dec 27, 2009 در ساعت 06:00 PMاقای طالبانی خیال کرده است در هیچ دوره ای از تاریخ ملت کرد انسانی با صداقت تر از مرحوم قاسملو نمیتوان یافت واگر ایشان نبودند اینک اقای طالبانی همان اقای طالبانی سال 1966 میبودند.
-- فریبرز ، Dec 28, 2009 در ساعت 06:00 PMبا حرف فریبرز موافقم - اما قاسملو هم یه سری زرنگ بازی ها داشت و دوسر بار کردن . می توان به خاطرات اهل حزب توده مراجعه کرد. بهتر است از بت سازی پرهیز کرد.
-- صالحی ، Dec 28, 2009 در ساعت 06:00 PMبژی کوردستان. زنده باد یاد پیشوا قاضی محمد ودکتر قاسملو
-- کرمانشاه ، Dec 28, 2009 در ساعت 06:00 PMزنده باد ملت کرد.
-- آلاله ، Dec 28, 2009 در ساعت 06:00 PMتلاش این هموطن کردمان برای بازسازی تاریخ کرد در خور اهمیت وسپاس است.آی کاش درسی که از این کتاب گرفته شود آن باشد که سیاستمداران وفرماندهان کرد کاری برای کردها نکردند وخدمت واقعی را کسانی مانند محمد قاضی و هه ژار و ابراهیم یونسی و ده ها نویسنده وشاعر ومترجم کرد کردند.تنها فرهنگ است که کرد ها را پیش می برد ونه دلبستن به سیاست وسیاستمداران..............
-- ماکان ، Dec 29, 2009 در ساعت 06:00 PMبا سلام,
-- بهروز محمد زاده ، Dec 29, 2009 در ساعت 06:00 PMاگر چاپ شود نشان بی طرفی شماست.
يک سوال:
اگر دکتر قاسملو با حزب بعث و عراقی ها همکاری داشت و اين عراقی ها هم دستشان تا مرفق در خون اکراد خودشان هست و اگر قاضی محمد با نيروهای شوروی در زمان اشغالشان همکاری داشت که کارنامه ی شوروی و شخص استالين هم در بشر دوستی بر همگان پيداست پس با توجه به اين حقايق تاريخی انها را قهرمان دانستن و غير قابل باز خواست تاريخی دانستن و مدام انها را چشم بسته ستودن(مثل شيعيان درباره امامانشان) نشانه چه پيشرفتی در درک تاريخی اکراد می باشد?
نکته:
با توجه به علاقه اکراد به اين شخصيتهای تاريخی(قاضی محمد و دکتر قاسملو) در مقام حقيقت يابی به مثل می توان نقش انها را همان نقش امام حسين و امام...(بگير هر کدامشان!) شيعيان دانست منتها ائمه و ال طاهرين اکراد مثلا!...
جناب قانعی فرد ؛
با سلام به شما و دست اندرکاران محترم رادیو زمانه . این مباحث روشنگرانه درباره نقاط تاریک اقوام ایرانی براستی در دراز مدت از احساسات و هیجان ها و ناسیونالیسم کور خواهد کاست و به عقلانیت مردم خواهد افزود.
به امید زیستن آزاد و به دور از تبعیض ها و کج فهمی ها در ایران عزیز
قربانت
-- اردلان ، Dec 29, 2009 در ساعت 06:00 PMنويسنده محترم بارزانى يازده سال در اكاديمى مسكو اموزش ديده است، جدا از اين ايشان ملا هم بودند. كردها هميشه سياست كردند و تنها الت دست دولتها نبودند بلكه مصلحت متبادل با دولتها داشتند. دولت خودمختار فعلى كردستان يادداشت مرا ثابت ميكند.
-- ali ، Dec 29, 2009 در ساعت 06:00 PMمن با علی جان می خواهم بحث کنم
1. « بارزانى يازده سال در اكاديمى مسكو اموزش ديده است، جدا از اين ايشان ملا هم بودند.»
عزیز جان ! / نقل قول جناب قانعی ، از ساواک و شخصی بوده روسی که نزد بارزانی گفته. شما چه سندی دارید در رد این نظریه ؟ قاضی محمد ما را به کشتن داد، کافی نیست ؟ حزب دمکرات را در نقده کشت، باز هم تعصب داشته باشیم ؟
2. « كردها هميشه سياست كردند و تنها الت دست دولتها نبودند بلكه مصلحت متبادل با دولتها داشتند. »
از سیاست کردها می توان به برادرکشی - جنایت 1357 و به اغوش بعث رفتن و یا فاجعه حلبچه در بردن سپاه پاسداران به عراق و..... اشاره کرد. این مصلحت ها کجا بود ؟ سندی دارید ؟
3. « دولت خودمختار فعلى كردستان يادداشت مرا ثابت ميكند».
و اما اینکه این دولت کجایش مستقل است و خودممختار ؟ یک حکومت محلی اقلیم است که فعلا بنا به مصلحت، به صورت تق و لق و لرزان مانده اما برای کردها سودی نداشت... داشته ؟
-- صفایی - مهاباد ، Dec 30, 2009 در ساعت 06:00 PMدرود و سپاس
-- ناخدا ، Jan 1, 2010 در ساعت 06:00 PMروشنگر بود. سپاس از آقای قانعی فرد عزیز.
فکر می کنم بلاخره کتابی برای خواندن یافتم.
-- وفا ، Jan 13, 2010 در ساعت 06:00 PMآقای قانعی راد، مواظب خودتان باشید. خیلی ها شما را دوست ندارند!
اقاى قانعى شما خيلى از مرحلة دور شدةايد و بيشتر رويدادها را از بين بردةايد و بايد بيطرف ميشديد وبيشتر نوشتةهاى شما حقيقت را از بين بردة است
-- احمدى ، Sep 26, 2010 در ساعت 06:00 PM