رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
گفت و گو با اسلاوی ژیژک در فستیوال مارکسیسم ۲۰۰۹ در لندن

ژیژک: باید نوعی سکوت تهدیدکننده باشید

پرویز جاهد
jahed@radiozamaneh.com

مارکسیسم ۲۰۰۹ نام فستیوالی بود که از روز دوم تا ششم جولای با شعار «‌کاپیتالیسم دیگر کار نمی‌کند» در لندن برگزار شد. این فستیوال شامل بخش‌های مختلف مثل کارگاه‌های آموزش تئوریک، سخنرانی، موسیقی، فیلم و نمایشگاه کتاب بود و حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا برگزاری آن را به عهده داشت.

Download it Here!

چهره‌های برجسته مارکسیست و جنبش چپ مثل الکس کالینکوس، عضو عالی‌رتبه حزب کارگران سوسیالیست و نویسنده کتاب‌هایی چون «‌منابع نقد» و «‌مانیفست ضد کاپیتالیستی»، تونی بن، نماینده سابق حزب کارگر بریتانیا، طارق علی متفکر مارکسیست پاکستانی‌تبار‌، شیلا روباتم، نویسنده‌ی فمینیست، تری ایگلتون، منتقد برجسته ادبی مارکسیست، لوئیجی فیوری از بازماندگان جنبش مقاومت ضد فاشیسم ایتالیا و اسلاوی ژیژک، فیلسوف و نظریه‌پرداز مطرح اسلوونیایی شرکت داشتند.

این فستیوال بزرگ‌ترین گردهمایی مارکسیست‌های بریتانیا در ده سال اخیر بود و به مهم‌ترین معضلات امروز جوامع غرب و سرمایه‌داری جهانی می‌پرداخت. «‌رکود اقتصادی و مقاومت در بریتانیا»، «‌نژادپرستی و چندگانگی فرهنگی»، «‌کاپیتالیسم و رسانه‌های گروهی»، «‌سنت سوسیالیسم جهانی»، «۲۰ سال بعد از سقوط برلین»، «‌بحث‌های درونی طبقه کارگر»، «‌داروین و مارکس»، «‌لنین و لنینیسم»، «‌مارکسیسم و فرهنگ»، «‌مبارزه علیه فاشیسم»، «‌آزاد‌سازی زنان»، «‌مبارزه فلسطین برای آزادی» از موضوع‌های مطرح شده در این فستیوال بود.

یکی از بحث‌های جالب این فستیوال بحثی بود پیرامون موسیقی جاز و روح مقاومت که با حضور کریس سرل و جان کالترین، نویسنده کتاب نژادپرستی، موسیقی جاز و مقاومت برگزار شد و با اجرای موسیقی جاز به وسیله عمر پیونته، ویولونیست کوبایی و گروه جاز او ادامه پیدا کرد.

بزرگداشت هارولد پینتر یکی دیگر از بخش‌های این فستیوال بود که در آن مایکل بیلینگتون، منتقد تئاتر روزنامه گاردین و سم وست، نمایشنامه‌نویس انگلیسی به بحث در باره زندگی و آثار این نمایشنامه‌نویس برجسته انگلیسی که سال قبل درگذشت، پرداختند. در این برنامه همچنین بخش‌هایی از نمایشنامه‌های پینتر به صورت روخوانی اجرا شد.

بزرگداشت ادرین میچل، شاعر سوسیالیست انگلیسی نیز از قسمت‌های دیگر فستیوال مارکسیسم بود. شاعری که می‌گفت: «‌بیشتر مردم شعر را نادیده می‌گیرند چون شعر بیشتر آن‌ها را نادیده می‌گیرد.» در این قسمت، سلیا، همسر ادرین میچل ضمن ادای احترام به این شاعر پیش‌کسوت مارکسیست که سال قبل از دنیا رفت، به قرائت تعدادی از شعرهای وی پرداخت.

نمایش فیلم‌هایی با درونمایه‌های مارکسیستی و نمایشگاهی از آثار هنرمندان نقاش و مجسمه‌ساز چپ، نیز از بخش‌های دیگر فستیوال مارکسیسم بود. اما اسلاوی ژیژک، شاید غیرمتعارف‌ترین چهره و سخنران این فستیوال بود. متفکری مارکسیست که بیشترین مرزبندی را با مارکسیسم سنتی و ارتدکس دارد و از چهره‌های برجسته چپ مدرن به شمار می‌رود.


عکس‌ها: پرویز جاهد

ژیژک، استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه لوبلیانا در اسلوونی و استاد میهمان در بسیاری از دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی از جمله برک بک کالج لندن است. ژیژک در ایران چهره کاملاً شناخته شده و محبوبی است و پیروان زیادی دارد. «‌انقلابی‌گری امروز چه معنایی دارد؟» عنوان سخنرانی ژیژک و الکس کالینیکوس از رهبران حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا بود که روز شنبه، چهارم جولای در تالار انیستیتوی آموزش دانشگاه لندن برگزار شد.

هزاران تن از دانشجویان رشته فلسفه، سینما و علوم سیاسی و بسیاری از پیروان چپ مدرن برای شنیدن حرف‌های ژیژک به این موسسه هجوم آوردند و استقبال به حدی بود که بسیاری از مشتاقان نتوانستند وارد سالن بزرگ ۹۰۰ نفره لوگان شوند.

بحث ژیژک محدود به موضوع تعیین شده نبود و وی در‌باره برخی از مهم‌ترین مسایل مهم و حیاتی جهان امروز مثل، خشونت، نژادپرستی، تعامل، مدرنیته و روشنفکران و بحران اخیر ایران حرف زد. ژیژک در بخشی از حرف‌هایش در‌باره کاپیتالیسم گفت: «‌یک آنتاگونیسم بنیادی در کاپیتالیسم هست. همان چیزی که هگل آن را جهان شمولی ملموس یا فرم‌های تاریخی ویژه سرمایه‌داری می‌نامید.»

ژیژک در قسمتی از بحثش در‌باره رویکرد لیبرالیسم غربی نسبت به نژاد‌پرستی خطاب به لیبرال‌ها گفت: «‌این درست است که ما باید در شکست نژادپرستان با هم صد درصدهمبستگی داشته باشیم ولی این به آن معنا نیست که ما تا حدی با شما موافقیم ولی مبارزه طبقاتی خودمان را هم دنبال می‌کنیم. ما می‌دانیم شما چه می‌خواهید وقتی می‌گویید که ضد نژادپرستی هستید و ما بیشتر از آنچه شما می‌خواهید باشید هستیم. این رفتار تیپیکال ضد مهاجر طبقه کارگر و واکنش ایدئولوژیک این طبقه است که به طبقه فرادست اجازه می‌دهد که خود را باز و چند فرهنگی نشان دهد.»

ژیژک در ادامه‌ی سخنانش گفت: «من این نوع سازش را نمی‌پذیرم. ما با نژادپرستی شوخی نداریم. ما می‌توانیم به لیبرال‌ها نشان دهیم که چگونه نژادپرستی را شناسایی کنند. مسأله من این نیست که لیبرال‌ها را قانع کنم، بلکه مشکل قانع کردن طبقه کارگر است و این نیمی از مبارزه با نژادپرستی است. گاهی من تحلیل برخی چپ‌ها را می‌خوانم طوری تحلیل می‌‌کنند که انگار سیاست‌های ضد مهاجر، ابداع امپریالیست‌ها برای تحمیق توده‌های مردم است. نه، این‌طور نیست بلکه این‌ها واکنش تیپیکال و ایدئولوژیک طبقه کارگر نسبت به مهاجران است.»

ژیژک در توضیح این‌که مقصودش از عبارت «‌دست به هیچ کاری نزدن» در کتاب «‌خشونت» چیست، گفت: «‌یکی از مفاهیم این‌که هیچ کاری نکنید این است که هیچ چی به بانک‌ها نپردازید. من نگفتم بیایید هیچ کاری نکنیم بلکه گفتم بعضی اوقات "کاری نکردن" خشن‌ترین کاری است که می‌توان کرد.»

ژیژک در بخشی از سخنان خود در‌باره رویدادهای ایران گفت: «می‌دانید چه چیزی در‌باره ایران مرا ناراحت کرده؟ این‌که همه چیز در هاله‌ای از ابهام پوشیده شده. اکثریت مردم غرب بازی برنارد هانری لوی را دنبال کردند: "اوه! اصلاح‌طلب غربی داره قدرت می‌گیره." از طرف دیگر این پارانویا هم وجود دارد که همه چیز توطئه سازمان سیا است. اما بحران درونی ایران این است که موسوی یک اصلاح‌طلب طرفدار غرب نیست بلکه یک انقلابی اصیل است. اگر ما نتوانیم این را تشخیص دهیم، کار ما زار است.»


آشفتگی، نشانه‌ی خوبی است

بعد از پایان سخنرانی ژیژک، به سراغ او رفتم تا در‌باره رویدادهای اخیر ایران با او حرف بزنم. ژیژک در حالی که در میان موج عظیمی از دوستدارانش محاصره شده بود، چند کلمه‌ای در‌باره اوضاع ایران با من حرف زد. وی گفت:

«اکنون لحظه‌ای حساس و سرنوشت‌ساز است، به خاطر این شور و شوق عظیمی که هست اما هر ابلهی می‌تواند پرشور و شوق باشد. مسأله حیاتی پیدا کردن یک فوروم حداقل سازمانی است که تداوم داشته باشد. به نظر من بزرگ‌ترین خطر این شورش‌های پوپولیستی این است که شما این جنبش عظیم را دارید، همه توی خیابان‌اند، همه با هم همبستگی دارید و این کار از هر ابلهی برمی‌آید اما هنر واقعی این است که یک فوروم واقعی برای ایستادگی پیدا کنید. یک نوع کار شبکه‌ای. فشار باید ادامه داشته باشد. شاید تظاهرات نه، بلکه شما باید یک نوع سکوت تهدید کننده باشید.»

از ژیژک پرسیدم این روزها همه در وضعیت آشفته‌ای به سر می‌برند و نمی‌دانند چه خواهد شد و یا چه باید بکنند. چگونه می‌توان بر این وضعیت غلبه کرد؟

ژیژک در جواب می‌گوید: «‌آشفتگی نشانه خوبی است. مائو گفته است: زیر آسمان هرج و مرج است پس وضعیت عالی است. باید همیشه به خاطر داشته باشید که این آشفتگی تنها برای شما نیست بلکه برای آن بالا هم هست. در یک وضعیت آشفته اگر عصبی نشوید، می‌توانید فضا را اشغال کنید. شاید در این مرحله از دست رفته باشد گرچه امیدوارم حقیقت نداشته باشد، اما فکر می‌کنم هنوز فضای کافی وجود دارد که می‌توان اشغال کرد، یک نوع کار شبکه‌ای سازمانی می‌تواند به وجود آید. قطعاً امروز وجود برخی فرم‌های سازمانی، حیاتی است.»

آنگاه ژیژک برای مردم ایران آرزوی موفقیت کرد و گفت که بسیار مایل است روزی از ایران دیدن کند: «من دوست دارم بیایم اما یک نفر مرا تقریباً به موسوی وصل کرد تا برایش برنامه‌ریزی کنم و به من گفتند که یا هرگز ایران را نخواهی دید یا در صورت پیروزی ایشان، به ایران دعوت خواهی شد و این تنها فرصت من بود. بنا بود سال قبل به ایران بروم اما یکی از اساتیدی که مرا دعوت کرد دستگیر شد. و الان هم که اوضاع خراب است اما من واقعاً دوست دارم از ایران دیدن کنم چرا که من سینمای ایران را دوست دارم.»


کیارستمی برای پسند غرب، فیلم نمی‌سازد

این حرف ژیژک بهانه‌ای شد تا نظر ژیژک را در‌باره سینمای ایران و به ویژه کیارستمی بدانم. بیشتر به خاطر مسایلی که مراد فرهادپور و مازیار اسلامی که از پیروان ژیژک‌اند، در کتاب «‌از پاریس تا تهران» در‌باره کیارستمی و سینمایش مطرح کردند. از ژیژک پرسیدم که از کدام سینماگر ایرانی بیشتر خوشت می‌آید؟ در جواب می‌گوید:

«‌کیارستمی را خیلی دوست ندارم. همه از کیارستمی حرف می‌زنند اما فیلمسازهای دیگری هم هستند که من اسمشان را نمی‌دانم. دو سه تا فیلم هست که من خیلی دوستشان دارم. یکی از آن‌ها در‌باره انتخابات است. در‌باره دختر جوانی که به دهکده کوچکی در شمال ایران می‌رود تا انتخابات را برگزار کند. (منظور ژیژک فیلم رأی مخفی، ساخته بابک پیامی است که داستان زن جوانی است که مسئول صندوق رای‌گیری است و به یکی از جزایر جنوب ایران ـ نه شمال ایران ـ سفر می‌کند) دهکده‌ای که مردم آن حتی نمی‌دانند که انتخابات چیست. فیلم خوب و بی‌ادعایی بود. من این نوع فیلم‌ها را ترجیح می‌دهم. من فیلمی مثل قندهار را دوست ندارم. فکر می‌کنم این فیلم برای غرب ساخته شده باشد و روشن است که برای پسند غربی‌ها ساخته شده.»

از ژیژک می پرسم در‌باره کیارستمی چه فکر می‌کنید. برخی از منتقدان چپ‌گرای ایرانی معتقدند که کیارستمی محصول فستیوال‌های غربی است و برای پسند آن‌ها فیلم می‌سازد. نظر شما چیست؟

«نه موافق نیستم. شاید من اشتباه کنم اما من این جنبه از کار کیارستمی را تحسین می‌کنم که او نمی‌خواهد این نقش را بازی کند. او نمی‌خواهد در غرب به عنوان یک اصلاح‌طلب یا سکولار مورد ستایش قرار گیرد. او به نوعی می‌خواهد به طور جدی ایرانی بماند و بخشی از ایران باشد و من این ویژگی او را خیلی می پسندم.»

ژیژک در ادامه می‌‌گوید: «من می‌دانم که این حرف در مورد خیلی‌ها صدق می‌کند. به عنوان مثال من کتابی می‌خواندم در‌باره کوروساوا که نکته فوق‌العاده‌ای از آن آموختم. تو می‌دانی که کوروساوا دو نوع فیلم ساخته است. یک نوع فیلم‌های قدیمی حماسی سامورایی و دیگر فیلم‌هایی که در ژاپن مدرن اتفاق می‌افتد با لباس‌های غربی. نکته این است که آن فیلم‌های اصیل ژاپنی برای غرب ساخته شدند. اگر شما فیلم‌های واقعاً ژاپنی کوروساوا را بخواهید، این فیلم‌ها همان فیلم‌های معاصر و درام‌های مدرن‌اند که آدم‌هایش لباس‌های امروز غربی بر تن دارند. این‌ها فیلم‌های واقعی ژاپنی است. به همین دلیل مردم از من می‌پرسند چرا من به طور تعصب‌آمیزی علیه این یارو فیلمساز یوگسلاوی سابق ـ کوستوریستا هستم. او برای غرب بازی می‌کند. چه تصویری از یوگسلاوی سابق را از فیلم "زیرزمین" می‌گیرید. در فیلم‌های او مردم دائم دارند یا می‌خورند یا می‌کشند یا ترتیب هم را می‌دهند، یک نوع عیاشی بی‌وقفه. این چیزی است که غرب در فیلم‌های کوستوریتسا می‌بیند.»

در این هنگام دختر جوان فیلمسازی که اهل بلغارستان بود و برای ساختن فیلمی در‌باره ژیژک به این فستیوال آمده بود وارد بحث شد و در اعتراض به حرف ژیژک گفت: «‌آه ژیژک کوتاه بیا. این چیزهایی که کوستوریتسا در‌باره کشورهای اروپای شرقی می‌گوید تا حدی صحت دارد. ما بلغاری‌ها این‌طوری هستیم.»

ژیژک زیر بار نمی‌رود و می‌گوید: «‌ما مردم اسلوونی با شما بلغاری ها فرق داریم.» و برای اینکه بحث منحرف نشود دوباره از ژیژک می‌پرسم آیا فکر می‌کنی کیارستمی هم دارد کار کوستاریتسا را می کند.

در جواب می‌گوید: «‌من او را به اندازه کافی نمی‌شناسم. گوش کن. من نا‌آگاه‌تر از آن هستم که تو فکر می‌کنی. می‌دانی مشکل چیست...»

در اینجا یکی از مسئول برگزاری فستیوال حرف ژیژک را قطع کرده و او را با زور از جمع ما جدا کرده و با خود می‌برد. اما ژیژک در حالی که دور می‌شود قول می‌دهد در فرصت دیگری به این بحث ادامه دهد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ژيژك تا همين چند هفته پيش به شدت از برنامه اتمي ايران حمايت مي كرد.ضمنا ايشان از مدافعين سرسخت هوگو چاوز است.حالا كه خون مردم توي خيابان ريخته شده و اين حضرت آقا شرم ميكند به سبك گذشته از جمهوري اسلامي حمايت كند تئوري جديدي ساخته به اين مضمون كه هواداران موسوس اصلاحات نمي خواهند بلكه مي خواهند به ارزش هاي انقلاب بازگردند.ايشان ذره اي از اوضاع ايران خبر ندارد و نمي داند كه نماد بازگشت به انقلاب آقاي احمدي نژاد است.
ايشان مثل همه چپي هاي اروپايي حاضر به مخالفت با جمهوري اسلامي نيست و به اين جهت انواع ترفندها را ميزند تا بگويد جمهوري اسلامي خوب است و فقط كافيست دوباره به انقلاب برگرديم.
شكست كمونيسم چپي ها را بدجوري دچار افلاس فكري كرده.
فقط من نميدانم ما بايد چه كنيم كه چپي هاي اروپا دست از سرمان بردارند؟

-- بدون نام ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

دوست من!همه ی چپ ها اینطور فکر نمی کنند.مثل چامسکی

-- [جمشید ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

کمونیستها اصولا خونریزی همسان مسلمانان جزو وجودشان است. اما خب برای بعضی وقتها و برای بعضی خونریزیها مجوز صادر می کنند برای برخی واجب می دانند . یک آقایی همین دیروز جلو دانشگاه که سنگ به سگ می زدی صاحبش را نمی شناخت و اتفاقا از طرفداران همین حضرت زیزاگ است ترور را گاهی واجب می دانست و گاهی مستحب و گاهی حرام! این حضرت فرهادپور و رفقا که برای خودشان شرکتی دارند و هر کدامشان در استالین بودن و لنین بودن از دیگر سبقت می گیرند دنبال یک پیغمبری می گشتند که خب حالا پیدا شده این آقای اسلوی زیزاگ است. اینان در ضد آمریکایی بودن چنان پیشروند که اگر قرار باشد بین آمریکا و چین و آمریکا و روسیه و بدترین فاشیستهای عالم و آمریکا یکی را انتخاب کرد مسلما آنها هر شیطان و فاشیستی را بر آمریکا و غرب ترجیح می دهند. ولی همین آقای فرهاد پور و شرکا اولا « جنسشان » ترجیح می دهند از فرانسه و انگلیس و آمریکایی باشد، زیرا درجه ی خلوصش بیشتر است و اثراتش مهیج تر! و اما اگر لازم شد بروند و ماوایی بگیرند هم البته که نزد رفیق چاوز و رفقای چینی و روسی نمیروند چون آنجا چپق هر دیگرباشی را چاق می کنند. بنا بر این فرهادپور و رفقا برای پناهنده شدن از دست دوستان چاوز و خامنه ای و پوتین ترجیح می دهند تا به آلمان و فرانسه و انگلیس و اگر البته بشود به آمریکا بروند تا یک کشور رفقایی کمونیستی! البته بنده حتا حاضرم جانم را بدهم تا این حضرت بتوانند نشو و نما کنند اما در عین حال بمردم ایران و جهان به موذی بودن این آقایان و خانمها هشدار می دهم.

-- بدون نام ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

با عرض پوزش من اولین باره که این سایتو می بینم واز اینکه هنوز پس مانده ای از اندیشه های بسته مارکسیسم به خصوص درکشور های عقب مانده ترخریداردارد شکی نیست ولی کلاهتونو قاضی کنید این بابا مثل خل مشنگا نظر میده ریخت وعقیده اش کاملا شبیه اند اندیشه های فلسفی جدید باید مدرن تر علمی تر وواقع گرایانه تر باشند"کیشو"

-- بدون نام ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

وقتی که آمریکایی ستیزی به هر قیمیتی، می شود تمام اندوخته فکری "روشنفکری چپ"، شنیدن این مهملات از ژیژک هم بعید نیست. بازشگت به ارمان های کدام انقلاب؟ سالهاست سایه شوم روسیه، (کمونیستی و غیر کمونیستی اش) بر سر ما بوده است. ما اگر بخواهیم از میراث زنگار خورده اروپای شرقی خلاص شویم چه باید بکنیم؟ اگر رسما امضا جمع کنیم که ما با آمریکا دشمنی نداریم و می خواهیم عضو تجارت جهانی باشیم و متحد استراتژیک غرب در منطقه خاورمیانه باشیم، آن وقت آقای ژیژک و قیچک و شیشک دست از سر ما بر می دارند؟ چه طور است علم مبارزه با آمریکا را مدتی دست رفیق بشار اسد و آن هوگو چاوز کج کلاه بسپاریم و خودمان از دور تماشا کنیم.

-- ربنا آیتنا و لقد یاهو ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

اتفاقا ژیژک خیلی‌ خوب راه مردم ایران را تشخیص داده مگه مردم غیر از یک جمهوری لأیک میخواستند در ۵۷ خوب الان بعد از ۳۰ سال دوباره برگشته ‌اند بر هدفی‌ که ۳۰ پیش دنبال میکردن. انقلابی که توسط کودتای رژیم بر علیه ریاست جمهوری بنی صدر که منتخب مردم بود.

-- شاهرخ ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

اتفاقا ژیژک خیلی‌ خوب تشخیص داده که مردم ایران دقیقا همان راهی‌ را دنبال میکنند که ۳۰ سال پیش در انقلاب ۵۷ دنبالش بودند و این حرکت با کودتا بر علیه دولت بنی صدر متوقف شد. حال با برگشت به آرمانهای خود راه را تا پیروزی ادامه خواهند داد.

-- بدون نام ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

اتفاقا ژیژک خیلی‌ خوب تشخیص داده که مردم ایران دقیقا همان راهی‌ را دنبال میکنند که ۳۰ سال پیش در انقلاب ۵۷ دنبالش بودند و این حرکت با کودتا بر علیه دولت بنی صدر متوقف شد. حال با برگشت به آرمانهای خود راه را تا پیروزی ادامه خواهند داد.

-- شاهرخ ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

ما هر چه می کشیم از چپ زدگی جامعه فکری ایران در قبل از انقلاب است که می کشیم. همان که مذهبی های ما را هم که در برابر به اصطلاح مارکسیست ها (به اصطلاح می گویم چون تقریبا کسی که بفهمد مارکس واقعا چه گفته یا نداشتیم و یا خیلی کم داشتیم) احساس حقارت می کردند به خود مبتلا کرده بود. و همین چپ زدگی انحطاطی به همراه فرصت طلبی به اصطلاح روحانیان و جهل مردم (حتی روشنفکران ما) کشور ما را به چنین مصیبتی دچار ساخت. من شخصا به عنوان فردی از آن نسل در برابر نسل جدید که ناگزیر است تاوان اشتباهات نسل ما را بپردازد احساس شرمساری می کنم.

-- بهناز ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

چند وقتی است که ایرانیان بورژوا با مبارکی ژیژک را هم کشف کرده اند. پارسال همین موقع حرف زدن از اندیشه ای ضد لیبرالی ژیژک کفر مسلم بود. پیوندتان مبارک باشد!

-- میم ، Jul 10, 2009 در ساعت 03:41 PM

در اینکه چپ چه گذشته ای داشته هیچ بحثی نیست.دراینکه ژیژک مارکسیست است هم بحثی نیست.دراینکه بنگاه اتدیشه جعل کنی فرهاد پوروشرکا علاقه دارد باچسباندن خود به غولهای فکری آنهاراهم لجن مال میکنندبحثی نیست(چنانکه اینجاهم اگرمخاطبین دقیق وبه دور از هیجانات خیابانهای تهران خوانده باشندکاملا ژیژک از حضرات مبرا است.)ولی میخواستم بگویم جنابان آقایان بی نام اولا ژیژک کمونیست نیست.ثانیا آنچه شما از چپ میدانید مال سالهای خیلی قبل است لطفا بروید قدری اطلاعاتتان را به روز کنید.تعبیر قبلی این متفکرین در مورد ایران هم (البته اگربشود اشتباه قلمداد کرد) ازجنس استنباطات فوکو است نه اینکه با شورموجود در خیابانهای تهران نوشته متفکرین رابررسی کرد.

-- مهرداد ، Jul 11, 2009 در ساعت 03:41 PM

در اینکه چپ در گذشته چه سابقه ای داشته وبه موقع در اختیار داشتن قدرت مثل دیگر ایدئولوژی ها چه فجایعی را مرتکب شده بحثی نیست.در اینکه بنگاه جعل اندیشه فرهادپور وشرکا با چسباندن خود به بزرگان صاحت اندیشه مثل آدورنو وژیژک در این برهوت اختناق دائما مثل سامری در حال گوساله ساختن هستند(نمود این مطلب در متن همین مثاحبه است البته اگر به دور از شور خیابانها مطالعه شود)برکسی پوشیده نیست.
اماجهت اطلاع آقایان بی نام عرض میکنم اولا ژیژک کمونیست نیست.ودانسته های شما ازچپ ومارکسیسم متعلق به عهد دقیانوس است.یکی از پایه های فکری ژیژک اندیشه های لکان است اصلا موجودی به این نام میشناسید؟
آقای یا خانم ربنا ایتنا... شیشک ذهن شما رااشغال کرده بااسباب آشپزخانه در مملکت شما انرژی اتمی درست میکنند نه در ذهن بزرگان اندیشه.ژیژک را با ا.ن اشتباه گرفته اید.مطالب ژیژک برای بحث در تاکسی نیست واینجا هم تاکسی نیست.
ثانیا: اگر این همه ادعایتان میشود که از اقتدار گرائی بیزارید چرا شما مثل اقتدار گرایان می اندیشید بد نیست به خودتان رجوع کنید ببینید چقدر متفاوت از آنها فکر میکنید؟
اتفاقا ا.ن(بعلت سال اصلاح الگوی مصرف احمدی تژاد به ا.ن تقلیل یافته)هم شدیدا ضد روشنفکر است کمی هم به استناد نظر محمدرضا نیکفر به خودمان رجوع کنیم وببینیم که در بن اندیشه مان یک ا.ن موجود است.
درانتهاقابل یاد آوری است همان چپهای قدیمی که همه بدتان میایدیک خصلت عمده هم داشتند آنها سی سال قبل معمولا به تئوری وحوزه نظر به دیده یک کار علاقه وکار بورژوائی مینگریستندهر چنددر ظاهر سکوت میکردندولی بین خودشان همواره به عمل ارجهیت میدادندو کتاب خواندن کارچندان ارزشمندی نبود بایستی فورا یا به خیابان رجوع میکردی یا اسلحه ,تا مثل ابوالفضل العباس زمان میشدی شهید بیژن جزنی(البته باقید احترام به آنها)
داوری درمورد بزرگان اندیشه به سبک مباحثات داخل تاکسی همان چیزی است که درانجا ا.ن مردم را از متفکرین وروشنفکران برتر میداند.

-- mehrdad ، Jul 11, 2009 در ساعت 03:41 PM

سه شنبه 30 تير ماه 1388
ابن بابويه شهرري
يادبود شهداي به خون خفته 30 تير
ساعت 6 بعد از ظهر

-- بدون نام ، Jul 11, 2009 در ساعت 03:41 PM

جواب دادن به نظریات جضراتی که در بالا با تمام توان به چپ تاخته اند اندکی دشوار است، چونکه به جز پرخاش چیزی عرضه نکرده اند. با این حال، باید گفت که شما که چپ را به آمریکاستیزی و طرفداری از دولت محکوم می کنید، خود به گونه ای هیستریک چپ ستیزید، آن هم بدون خواندن متونی از چپ چه کلاسیک و چه نو، و مطمئن ام که حتی تفاوت آنها را نیز نمی دانید. به صورت وقیحانه چپ را به طرفداری از دولت محکوم می کنید و چشم خود را بر روی این واقعیت می بندید که چپ در صف اول مبارزه با رژیم سلطنتی قرار داشت(شاید بدین خاطر است که دل چرکینی از چپ دارید، شاید از طرفداران نظم پوسیدۀ قدیم هستید ) و نخستین مبارزات علیه انحراف انقلاب را چپ ها آغاز کردند (لطفاً به خود زحمت داده و تاریخ را ورق زنید ) و نخستین قربانیان دولت بعد از انقلاب چپ ها بودند (انقلاب فرهنگی برای تصفیۀ چپ ها از دانشگاه بود آن هم توسط لیبرال هایی که اکنون طرفدار پیوستن به تجارت جهانی اند، و نیز اکثر قربانیان اعدام های سال شصت و هفت چپ بودند، و تعداد زیادی از قربانیان قتل های زنجیره ای چپ بودند و اکنون نیز بسیاری از دانشجویان چپ که اتفاقاً ژیژک را نیز خوانده اند چپ هستند). من نمی دانم حضراتی که به چپ های ایرانی پریده اند خود چه کرده اند که این چنین با غرور همه را سلاخی می کنند. بدونه هیچ آگاهی ای احمدی نژاد را با چپ یکی کرده اند، غافل از این که ایشان عاشق سینه چاک غرب و آمریکاست، و تمامی برنامۀ اقتصادی اش ملهم از برنامه های بانک جهانی است، از پایین آمردن تعرفه های گمرکی تا برداشتن یارانه ها، الویت دادن به واردات، کم رنگ کردن تولید داخلی و امثالهم. گویا دوستان عملکرد دولت کنونی را با غوغا سالاری اش برای سفرهای استانی و تبلیغاتش برای مردم کوچه و بازار ممالک عربی می سنجند و قادر نیستند اندکی از این واکنش غریزی و بدوی فاصله بگیرند و با میانجی عقل وقایع را بسنجند تا از این نق زدن های کودکانه فاصله گیرند، البته پیش فرض من این است که آنان مشکلات شخصی با چپ و کسانی که نام برده اند ندارند.اطلاعات این دوستان از چپ از چهار جملۀ کلیشه ای فراتر نمی رود که احتمالاً از کتب درسی دورۀ راهنمایی که برگرفته از نوشته های مطهری و علامه طباطباهی است، اخذ کرده اند و یا از کتابی آبکی و دست هزارم در نقد مارکسیسم مثا ایدئولوژی شیطانی سروش. آنها نمی دانند که پرخاش احمدی نژاد به غرب نه نوعی دفاع حقیقی از ستم کشان، بلکه نمود نوعی کینه توزی بدوی است که به قول علمای روانکاوی نتیجۀ شیفتگی زیادی به همان موضوعی است که مورد تنفر واقع شده است، یعنی میلی که موضوع میلی که همواره فرار است، عشق ایشان به سفر به نیویورک و نامه نگاری با روئسای غربی نمونۀ بارز این مسأله است.
اگر دوستان ضد چپ ما، به خود زحمت می دادند و کتب ژیژک و دیگر متفکران چپ نو را مطالعه می کردند متوجه می شدند که چنبش این روزهای ایران چه قدر به اندیشۀ آنها نزدیک است و چه قدر این اندیشه برای تحلیل این وقایع مفید اند. حضرات لیبرال،قبل از اعلام نتایج به کمپین موسوی حمله می کردند که چرا تن به پوپولیسم خیابانی داده اند، و از سیاست ورزی نخبه گرا دور شده اند، اما اکنون بدون هیچ توضیحی مردم را به خیابان رفتن تشویق می کنند. آنان تا چندی پیش اصلاحات گام به گام را تنها چاره می دانستند و انقلاب را امری شیطانی می دانستند لیکن حال گوی سبقت را از لنین و روبسپیر ربوده اند و خواهان محاکمۀ کل سران جمهوری اسلامی اند. دسته ای دیگر که بر طبل تحریم می زدند و همه را با یک چوب می راندند، اکنون هیجان زده شده اند و خود را برای تشکیل حکومت آینده آماده می کنند، آن هم بدون کوچک ترین شرمی از مواضع گذشته اشان، آنها فکر می کنند که با چسپاندن یک پسوند مخملین به هر چنبشی می توان آن را از خیزش های مردمی حقیقی و کلاسیک سوا کرد. دوستان آن قدر نیز دارای هوش نیستند که بتوانند شارلاتانیسم خود را پنهان کنند و از موضعی دیگر به چپ و سیاست مردمی بتازند و عشق خود را نسبت به قدم زدن در خیابانهای پاستوریزه شدۀ غرب مخفی نگه دارند.

-- تانیا ، Jul 11, 2009 در ساعت 03:41 PM

به قول همان دختر خانوم بلغاری:ژیژک کوتاه بیا

-- بدون نام ، Jul 11, 2009 در ساعت 03:41 PM

آقاي جاهد عالي بود

واقعا ممنون

-- انوشيروان ، Jul 11, 2009 در ساعت 03:41 PM

Dear Mr Jahed,
Thanks for the interview. When you asked your last question I thought you didn't get the point he was trying to make about Kiarostami!
In hindsight, don't you think the same?

-- Masoumeh ، Jul 11, 2009 در ساعت 03:41 PM

Unfortunately, the illiterates and semi-literate Iranians are the most vocal ones in our society. These ilumpens are not even able to make a distinction between a leftist, a socialist or a marksist. These are the same crowd who made the "commo means khoda and communist means khoda nist" a ubicutius way of explaining politics to the illiterate rural peasants. It's amazing that after thirty years they still cling on to their ignorant beliefs. Until they accept the fact that leftists have been, are and will always be a part of the Iranian politics, they will not grasp the concept of democracy and are condemned to be ruled by the IRI! o

-- بدون نام ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

برای 'رفقا'! ای که چپ را خطا ناپذیر تصور می کنند، این نقد جپ از جپ را بخوانید:

http://www.zcommunications.org/znet/viewArticle/21948

-- یاور ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

جای حیرت است که یک متفکر امور اجتماعی و سیاسی مردمی را که به اعتراض به پایمال شدن حقوقشان بپا خاسته اند، ابله بداند. این مردم معترض ابله نیستند فکر می کنند، شهامت به خرج می دهند و حرکت می کنند و اتفاقا حرکاتشان چقدر هم حساب شده بوده.
این نگاه از بالای ژیژک برای من آزار دهنده بود

-- جیران ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

تانیای گرامی، با کلیه نقطه نظرهای شما موافقم و به عنوان یک غیر چپی (که با بعضی از نظرات انقلابی آنان موافقت دارم) اما اشکالی در این موضوع نمی بینم که عده ای ممکن است چپی باشند. حتی به عنوان فردی که طرفدار آزادی عقاید است برای عقاید آنان احترام بسیاری قائل هستم (هر چند بیشتر آنان برای آدمی مثل من و عقایدش کمترین ارزشی قائل نیستند!)

این را هم به شدت قبول دارم که متاسفانه یکی از دلایل پیدایش جمهوری اسلامی در ایران آن بود که چون نظام سلطنتی شاه به اندازه کافی از چپی ها نکشت و حتی به نوعی داشت با آنان کنار می آمد و این به مزاق سرمایه داران و بعضی از گروههای دیگر خوش نمی آمد، لازم بود نظامی را بر سر کار بیاورند که بی رحمانه تر و "قاطعانه" تر عمل کند، که کرد؛ البته تا حدی وگرنه امروزه هنوز هم شاهد آن نمی بودیم که دانشجویان چپی در جمهوری اسلامی داشته باشیم (که البته شاید این هم خود بخشی از سناریوی حساب شده برای جوان کشی سیستماتیک در ایران باشد که باید هر ده - پانزده سال یکبار در ایران اتفاق بیفتد تا جمعیت کشور کنترل شده و امکان رشد و استقلال واقعی از آن گرفته شود!؟)

بگذریم، اما تاریخ چپ اگر شاهد ظهور متفکران مطرح و حتی مبارزین و انقلابیون راستین بسیاری بوده، شاهد پیدایش "موجوداتی کریه" همچون استالین و کیم سونگ ایل و بسیاری از این گونه افراد نیز بوده است. اگر این دوستان لیبرال یا هر چیز دیگر که هستند، به قول شما (که من هم قبول دارم) در واقع بیشتر از روی نوعی کینه نادانسته و شستشوی مغزی آنهم از نوع خیلی سطح پایین و بی مایه مثل خواندن کتابهایی که نام برده اید با چپ مخالفت می کنند، متاسفانه خود شما نیز با اندکی غرض ورزی نسبت به نظریه لیبرالی برخورد می کنید.

البته جای بحث در این مورد بسیار است و در یکی دو کامنت کوتاه و عجولانه نمی گنجد اما گمان کنم شما هم قبول داشته باشید که اگر بشود امروزه برای ایران (و حتی جهان) راه حلی درست و منطقی یافت، نه چپ به تنهایی جوابگو است، نه راست و نه حتی میانه! مذهب هم که آزمایش خود را هزاران سال است با موفقیت نسبی و بیشتر شکست، از سر گذرانده ...

با تجاربی که بشریت از این مکاتب فکری یا عقیدتی یا هر چیز که اسمشان هست بدست آورده، من فکر می کنم باید به "جمع بندی" های جدید و متفاوتی که بر پایه همین مکاتب و مذاهب و تجارب است دست یافت تا به راه حل، یا ترجیحاً راه حلهای هر چه درست تر و بهتری دست یافت که مناسب با زمانه و اوضاع روز باشد تا برداشتهای قدیمی که حتی در زمان خود نیز موفقیت چندانی نداشته اند.

با احترام

-- رفیق، دوست، برادر، آقا، ... ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

آقا یا خانم تنیا باید بداند که در کشور موعد او و ژیژاک و در سرزمین موعودترشان، البته اگر باشد که دیگر فقط چین مانده و چاوز و فیدل هم که رفت توی سطل خاکروبه و البته ته مانده ای از شوری سابق در مدودف و صد البته پوتین هنوز باقی ست ، آری در آن کشور فرضی و در آن کشور های واقعی به همین آقای ژیژاک و شرکایش مثل آقای فرهاد پور و نوچه هایش که برای خودشان و در اتاقهای بسته هاشان در تهران و حالا دیگر در اروپا قطبی شده اند ، آری در کشورهای موعودشان به آنها حتا اجازه ی دهان باز کردن را هم نمی دهند. خدا پدر همین آمریکای بد را بیامرزد که با همه ی معایبش، آری همه معایبش که کم هم نیستند از این نوع زندگی اشرافیت چپ هم البته محافظت و پشتیبانی می کند و هم علوفه ی لازم را می دهد تا آنها بتوانند زندگی راحتی داشته باشند. البته بر عکس مدعیات تنیا من تمامی نوشته های ژیزاک و شرکا و آقای فرهادپور و دوستانشان را به انگلیسی و فارسی خوانده ام ومی خوانم، و این تنیا نمی تواند مرا دست کم متهم کند که آنها را نخوانده ام، آنچه از این نوشتار بدرد ایران می خورد را آن جوان پانزده ساله ی ایرانی که به تیر غیب استالینیستی لنینیستی هلاک شد اگر چه با فلم نمی نویسد و توئوریزه نمی کند اما با خونش که دوستانش کشان کشان و سراسیمه می دویدند تا چاره ای برای مرگش بکنند را نوشت و فهمید و اجرا کرد. بقیه ی فکر ژیژاک و فرهادپور و نوچه هایش ضدیت به حقوق فردی و متحدالشکل شدنها ی فقهی کمونیستی و عدول از مالکیت خصوصی و این حرفها اگر قرار شود پیاده شود ژیژاک و فرهاد پور خودشان اولین کسانی هستند که رنگ عوض خواهند کرد و به آمریکا و فرانسه و یا آلمان و انگلیس رفته و پناهنده ی سیاسی خواهند شد. و بیخود نیست که از تروتیسکی گرفته و تا واضع اقتصاد توحید بنی صدر و تا چپهای مثل یولژنیتسین و هزاران چپ دیگر وقتی دیدند حکومت مورد نظر ژیژاک و فرهادپور و شرکا پیاده شده رفتند بفرانسه و آلمان و انگلیس ...و بعد هم بدست رفقایشان کشته شدند و یا در غرب عشق و حال کردند و به سلامتی مرگ ایدئولوژیشان ویسکی آمریکایی و انگلیسی و شراب فرانسوی نوشیدند. در مورد اینکه تنیا اول مرا و ما را به طرفداری از حکومت شاه و بعد هم آمریکا معرفی کرده و گفته است که کمونیستها اولین قربانی نظام اسلامی بوده اند!!! بله شما یک حکومت کمونیستی اسلامی سرکار آوردید، حزب توده ی شما در پشت تمامی اعدامها بود و حالا هم هست، و باز به حرف اول من برگردیم که گفتم شما ها در حکومتی که خواهان آنهم هستید قربانی خواهید شد، شما و شیعیان دوچیزتان با هم تفاوفتی ندارد، یکی هدف وسیله را توجیه می کند، و دیگر قدرت به هر قیمت، و یکی از آن قیمتها کشتن و سر به نیست کردن رفقاست، همان کاری که لنین کرد، استالین کرد، خمینی کرد، و خامنه ای و رفسنجانی و روحانیت شیعه کرد و می کند و چائوشسکو کرد و قیدل کاسترو کرد. ژیژاک و دوستانش در غرب فقط برای کشورهای جهان سوم تولید «فکر» می کنند؟ اینان اگر این تولید را نکنند، دیگر دلیل وجودی ندارند ، اینان برای اینکه حقوق بگیرند باید کسانی سر کلاسشان بروند! خب چه کسانی بهتر از دانشجویان کشورهای جهان سوم! آری حکما تنیا و دوستانشان سر چنین کلاسهایی می روند. ولی خیلی جالب است که دوستان نظر این تنیای ژیژاکی و کمونیست ایرانی را بخواند، و دوباره بخواند تا پاسخ به حرفهای خودش را در نوشته اش پیدا کند، آنجا که می گوید که این ما کمونیستها بودیم که حکومت شاهنشاهی را سرنگون کردیم، و شما بفهمید که او می گوید که این ما بودیم که سنگ بنای این حکومت نو را گذاشتیم و؛ و ، آری و این ما کمونیستها بودیم که اولین قربانی حکومتی بودیم که بر پا کردیم. جالب است ! نه؟؟
و من البته حاظرم تا عمر دارم بخشی از درآمدم را بدهم تا متفکرینی چون ژیژاک و فرهاد پور بتوانند زندگی راحت و شنگول و متفکرانه ای داشته باشند و هر چنمد وقت یکبار هم برای ارضای خود بروند در لندن و در کاخهای امپریالیستی سخنرانی های آتشین بکنند و مرتضع بر گردند تا دوباره پر باد و پر بار شوند و اینبار بروند در راشتاک و در ورسای و در سوربون پاریس و فکر های نو نو نو را دوباره بگویند و تا ابد!

-- بدون نام ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

وقتی این نظرات را می خوانم از ایرانیان مقلد و دروغگو و دنباله رو قدرت واقعا" حالم بهم می خورد. در این نوشته ها ذره ای از شعور و انسانیت نیست. تصویر مشتی نادان، برده و شکموست که انگل بشریت اند. این انگل ها چنان به "چپ" می تازند که تمام گناهان غرب کلونیال، امپریالیسم و حالا هم صهیونیسم که
دشمن صلح در روی کره زمین است را با کمال بی شعوری و سبعیت به زیر قالی کرده که از نظرها دور بماند و مورد حمله قرار نگیرد. کشتار میلیونی مسلمانان و مردم جهان بدست آمریکا، انگلیس ، اسراییل ، آلمان درعراق ، افغانستان ، پاکستان ، سومالی ، سودان ، ویتنام ، ژاپن و دیگر کشورها را به دست فراموشی سپرده و از "چپ" انگلیس انتقاد می کنند که خوب جمهوری اسلامی را
نمی کوبد یعنی از روی مصلحت فراموش می کند که کشورهای غربی چطور از طریق سازمانها و دکانهای قلابی "حقوق بشر" در اصل سازمانهای جاسوسی، ایران را محاصره کرده اند. نظربران آنقدر بیشعورند که نمی بینند اغلب احزاب و سازمانهای سیاسی بخصوص چپ در غرب به رهبریت صهیونیست های یهودی می چرخد که منافع اسراییل نژادپرست و تروریست را حفظ میکنند. ایرانیان مقلد هنوز نمی دانند که چامسکی راهمه یک صهیونیست می دانند که برای منافع اسراییل مکارانه همه چیز را به "امپریالیسم" تقلیل داده و نظرها را از اسراییل دور نگه می دارد. چرا در این جلسات بزرگترین مسئله بشریت در حال حاضر یعنی صهیونیسم مورد بحث قرار نمی گیرد؟ صهیونیسم در جنگها وکشتار منطقه و جهان دست دارد. مردم آمریکا ورشکستی اقتصاد را به دسیسه های صهیونیستهای یهودی نسبت داده اند. شما که اینقدر ازآمریکا خوشتان می آید چرا این مطالب را دنبال نمی کنید؟ تا زمانی که مردم دنیا بخصوص ایرانیان مقلد و مزدور از ....... لیسی دست بر نداشته اند دنیا بهتر از این نخواهد شد. این آقای ژیژاک هم مانند دیگر "چپی" های مقلد و جاه طلب همان کارها را کرده که مورد قبول قرار گیرد. بیوگرافی اش را بخوانید و متوجه می شوید که چرا این راه را انتخاب کرده است. همه کارهایش در خدمت صهیونیسم بوده ، بخصوص موقعی که منافع خود را از طریق خدمت به "چامعه مدنی " ارزیابی کرده است مانند دیگر افراد و سازمانهای صهیونیست که به چپ می زنند ولی در واقع منافع صهیونیسم را به پیش می برند مانند HOPI و چامسکی و دیگر ایرانیان مقلد و مزدور و وطن فروش.

-- بدون نام ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

دوستان چپگرایی که عصبانی شدید؛به جای پریدن به دیگران جواب همین دو سوال ساده ای را که پرسیده شد بدهید:
آیا جنبش سبز ایران برای بازگشت به دوران انقلاب شروع شد یا برای فرار از اینهمه ایدئولوژی که پس از انقلاب به ما تحمیل شد؟
وقتی آقای ژیژک چنین ادعایی می کند(مردم خواهان بازگشت به انقلابند) صرفا به این دلیل که مردم روی پشت بام الله اکبر میگویند یعنی این حضرت آقا اصلا فرق بین الله و اکبر امروز و سی سال پیش را نمیفهمد
آیا حکومت هوگو چاوز نمونه دلخواه شماست؟
به دیگران حق بدهید که حرفهای کسی را که از حکومت چاوز حمایت می کند(ژیژک) جدی نگیرند
تا فردا صبح هم که درباره تفاوت بین چپ و سوسیالیسم و کمونیسم سخنرانی کنید و مخالفین را به بیسوادی متهم کنید اصل قضیه(سوال های بالا)سرجایش خواهد بود

-- بدون نام ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

بنده به عنوان یک آدم ببو که چپ و راست خودم رو هم نمی شناسم چه برسه به چپ و راست سیاسی و فلسفی، از انواع افاضات دوستان گرامی معتقد به "چپ" و "راست" بیشتر استنباط ستیزه گری و خنگ و جاهل فرض کردن طرف مقابل را کردم. ولی به عنوان یک ببوی رسمی برداشت من از حرف های ژیژک همان است که خود شان هم در انتهای این گفت و گو گفته اند و آن این است که ایشان
[ حداقل در مورد وقایع ایران] نا آگاه تر از آنی هستند که ما فکر می کنیم. لذا بهتر است فرمایشات ایشان را در باب تحلیل جنبش اخیر ایران زیاد جدی نگیریم . من در مطلب مستقلی که ایشان اخیراً در مورد جنبش اخیر ایران نوشته بود با چشم خودم نوشته ایشان را دیدم که گفته بود این جنبش باززائی جنبش خمینی در سال 79 است. من هر چه فکر کردم، شاید به خاطر ببو بودن، نتوانستم معنایی در عالم واقع برای این نظر ایشان بیابم. این را که گفته موسوی یک انقلابی اصیل است را کم و بیش فهمیدم، چون خود موسوی هم همین را مرتب گفته. ولی اینکه به عنوان راه خروج از آشفتگی جنبش نظر ایشان این است که "یک نوع کار شبکه‌ای سازمانی می‌تواند به وجود آید. قطعاً امروز وجود برخی فرم‌های سازمانی، حیاتی است" را خوب نفهمیدم. البته با توجه به اینکه ژیژک یک نظریه پرداز لکانی است و حرف هایش ممکن است برای ببویی مثل بنده کاملاً قابل درک نباشد، این سؤال برایم مطرح شد که منظورش دقیقاً چیست؟ و آیا ممکن است این کار شبکه ای سازمانی چیزی منبعث از نظریات لکان یا چپ جدید باشد که خارج از سطح معمول شعور من است؟ این است که جداً استدعا دارم اگر کسی می تواند در این زمینه توضیحی بدهد کوتاهی نکند چون این موضوع می تواند به جنبش درون ایران بسیار کمک کند و حداقل آن این است که می تواند به ارتفای دانش افرادی مثل بنده کمک کند. ولی اگر منظور به سادگی این است که باید سازماندهی صورت بگیرد تا آشفتگی برطرف شود که در حد عقل بنده چیز مشعشع و کشف مهمی نیست و به قول کروبی ننه جون من هم آن را می داند.

-- مهدی ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

آقا يا خانمی که ژيژک، چامسکی و همه روشنفکران غربی را صهيونيست می دانی لطفا بگو پس چرا اين پرس تی وی شما در لندن مرتب از اين روشنفکران «صهيونيست و مزدور» به عنوان مهمان برای برنامه هايش استفاده می کند. لطفا بگو برای چه بلندگوی پرس تی وی را در اختيار اين جرج گلووی چپ گرای ضد امپرياليست که به قول شما« رهبری اش در دست صهيونيست هاست»، قرار داده ايد تا به نفع شما تبليغ کند؟
دم خروس را باور کنيم يا قسم حضرت عباس را ای ماکياوليست های بی شرم؟

-- نيک فراری تواب ، Jul 12, 2009 در ساعت 03:41 PM

در تعدادی از نوشته‌های این صفحه‌ از دشمنی چپ با سیاستهای آمریکا نقد شده‌ و دوستی با دولت آمریکا و ورود به‌ بازار آزاد را موهبتی بزرگ میدانند. این دوستان یا از اقلیت خیلی کوچک ایرانیانی هستند که‌ منافعشان با چنین سیاستهایی خوانایی دارد یا دنیا را فراتر از دریچه‌ میدیای سرمایه‌داری نشناخته‌اند و تجزیه‌ و تحلیلشان از دنیا در حدی نیست که‌ تشخیص دهند که‌ انقلاب ایران را مردم و چپهای جامعه‌ کردند ولی این دولتهای غرب بودند که‌ با تمام امکاناتشان انقلاب را با به‌ قدرت رساندن اسلامیها به‌ شکست کشاندند. شما کافیست کمی تاریخ را ورق بزنید واضح خواهید دید آمریکا غیر از کودتا، ویرانی، غارت، درست کردن حکومتهای دست نشانده‌، نابود کردن اقتصاد کشورهای دیگر و تبدیل آنها به‌ بازار فروش کالاهای خود و هزاران بدبختی دیگر چیزی دیگری برای سایرین نداشته‌. ژیژک همانطور که‌ خود میگوید اطلاع کافی از وقایع اخیر ایران ندارد و در اشتباه است، ولی ما که‌ خود در بتن شرایط هستیم خوب میدانیم که برای میلیونها انسان که‌ به‌ خیابانها آمده‌اند‌ " موسوی بهانه‌ است خود رژیم نشانه‌ است". موسوی و عملکردش بخشی از رژیم است و فرق زیادی با بقیه‌ ندارد، سگ زرد برادر شغال است. در آخر باید بگویم خوشبختانه‌ بعد از خوابیدن سر و صدای بوق و کرنای بورژوازی بعد از فروپاشی شوروی که‌ گویا کمونیزم به‌ پایان رسیده‌ ه‌ سرمایه‌داری پایان تاریخ است، اکنون روز به‌ روز حقانیت مارکسیسم آشکارتر و بر ترفدارانش افزوده‌ میشود و ایران هم زمانی از یوغ استبداد رهایی می یابد که‌ جنبش چپ با اتحاد با جنبشهای اجتماعی دیگر در راس اعتراضات مردم باشد.

-- فرزاد ، Jul 13, 2009 در ساعت 03:41 PM

نیک فرای تواب:
علتش بسیار ساده است. چامسکی خود را بعنوان فردی مخالف با سیاستهای "امپریالیسم آمریکا" در مخ کوچک ایرانیان بی اطلاع جا کرده است ولی همین فرد صهیونیست ضد "امپریالیسم" حاضر نیست لحظه ای به
حرفهای دانشمندان و متخصصین دنیا که یازدهم سپتامبر را یک ترور خانگی ارزیابی کرده و بانشاندادن به این موضوع که دو ساختمان
مرکز تجارتی نه در اثر اصابت هواپیماها بلکه در اثر مواد منفجره که از قبل در ساختمانها جاسازی شده بود بزیر فرو ریختند. با توجه به اینکه امنیت این ساختمانها بدست فامیل بوش و صهیونیستها بوده است این موضوع باید در جنایت یازدهم سپتامبر در نظر گرفته شود که از نظر چامسکی و هوارد زین یکی دیگر از صهیونیستهای مخفی و نزدیک به چامسکی نه تنها مورد نظر قرار نمی گیرد بلکه چامسکی افرادی را که به اینگونه مدارک اشاره میکنند را طرد کرده و می گوید من با تئوری "توطئه " مخالفم. کسی که در ظاهر نشان می دهد که چیزی از نظرش در مورد جنایتهای
"امپریالیسم" مخفی نمی ماند چگونه است که چنین مدارک محکم و زنده را با بهانه "تئوری توطئه" به دور می ریزد. دستگیر شدن
"دانشجویان هنر " که از اسراییل آمده بودند و
صبح زود قبل از آمدن هواپیماها در خیابان
با دوربین های متعدد حرفه ای منتظر حادثه بودند و بطور وسیع در رسانه های آلترناتیو بجز Zmag که با چامسکی همکاری نزدیکی به
چاپ رسید بماند. پرس تی وی از شهرت چامسکی بعنوان "ضد امپریالیست" آمریکا
استفاده می کند که افرادی نظیر تو را به تور زند.

-- بدون نام ، Jul 13, 2009 در ساعت 03:41 PM

جواب دادن به فحاشی ناممکن است، مگر از راه فوش دادن. آقا یا خانم بی نام، فحاشی شما به آنچه چپهای ایرانی نامیده اید و دارای شرکت هستند، به خوبی برای هر خواننده ای روشن است که پر از کینه و نفرت شخصی است زیرا بعید است که تفاوت عقیدتی چنین آدم را به خشم بیاورد،تنها خشم شخصی و ناموسی است که چنین کلامی را تولید می کند.دوستان، هیچ کس نمی تواند مدعی معصومیت اندیشه ای سیاسی باشد،من نیز هرگز نخواسته ام چپ را از کژ راهها مبرا کنم. باید دقت کرد که ما یک چیز کلی و منسجم به نام چپ و یا مارکسیسم نداریم، و حتی باید دقت کرد که میان چپ و مارکسیسم تفاوت بارزی وجود دارد،و برخی از متفکران کنونی را می توان چپ دانست اما نمی توان آنها را مارکسیست قلمداد کرد،لصفاً آثار بدیو،رانسیر،بالیبار،آگامبن،لاکلائو،موفه، چپهای پیرو اشمیت، و از سوی دیگر سنت فوکویی و دولوزی را بخوانید تا خود بدین تفاوت آگاه گردید.ما نه یک سنت یکدست به نام مارکسیسم داریم نه چپ، خود این سنت از صدها سنن متفاوت و متعارض تشکیل شده است که گاه قرابت اشان با نظریه ای غیرچپ بیشتر است تا نظریه ای چپی. این تز در باب سنت لیبرالی نیز صادق است.انتقادهای که از درون سنت چپ به مارکسیسم مطرح شده، از بسیاری از انتقادهای کاتب رقیب ریشه ای تر و مخربتر بوده است. مشخص است اگر آدمی بخواهد به صورت دقیق تحلیل کند نه در یک اظهار نظر موجز در ذیل یک مقاله، باید تمامی این تعارضات را رو کند و نقاط افتراق و همسان را بنمایاند.اما یکی از دوستان در باب رابطۀ جنبش کنونی با انقلاب پرسیده است. دوست گرامی، آنچه شما در باب فرار از ایدئولوژی زدگی مطرح کرده اید رویایی بیش نیست، اصل ما دارای مکانی خلاء گونه نیستیم که در آن همه چیز شفاف باشد و دگر هیچ نوع ایدئولوژی ای وجود نداشته باشد، نقد هر ایدئولوژی ای محتاج ایدئولوژی است، در غیر این صورت عقیده با حقیقت و واقعیت یکسان می شود و احتمال خطا نادیده گرفته می شود و آنگاه است که فاشیسم و استالینیسم و استعمار متولد می شوند. این ترم را در ایران متأسفانه امثال سروش و به اصطلاح تحلیل گران صدای آمریکا مد کرده اند. من به این باورم که فهم جنبش کنونی مستلزم فهم انقلاب است. منتقدان انقلاب متأسفانه میان نیروی خود انقلاب و پیامد های تجربی آن تفاوت قائل نیستند. آنچه بعد از انقلاب در قامت یک دولت بوروکراتیک علم شد در واقع نیروی بود که برای متوقف کردن انقلاب. انقلاب با تمام سویه هایش، نیرویی را در اجتماع ایران آزاد کرد که دیگر هیچگاه دولت نتوانست به دادن هزینه ای کم، جامعه را با سرکوب یا غیرسیاسی کردن آن، کنترل کند.انقلاب را می توان در سه شعار استقلال، آزادی و عدالت خلاصه کرد که مشترکات تمام گروههای مبارز بود. اکنون مبارزه برای تحقق آزادی و عدالت است که به بهانۀ استقلال همواره سرکوب شده اند. منظور ژیژک همین بازگشت به انقلاب قبل از تأسیس دولت است، و اشارۀ ایشان به خمینی نیز به همین صورت است، یعنی خمینی ای که هنوز رهبر نشده بود و صرفاً به عنوان صدای مردم محسوب می شد. دوستان ما نمی توانیم(از لحاظ نظری و فلسفی ) نوعی رابطۀ صلب و علت و معلولی میان یک نظریه یا یک جریان تاریخی و اجتماعی با آنچه در تاریخ از این وقایع ثبت شده است، قائل شویم. انقلاب می توانست به راهی دیگر ختم شود، با هزار اما و اگر. اگر این را قبول نکنید شما باید یا به یک مشیت دینی یا مکانیکی در تاریخ باور داشته باشید.اگر اشتباهات بازرگان، احزاب چپ و مجاهدین، بنی صدر و اشغال سفارت و مهمتر از همه جنگ نبود مطمئناً اکنون ما در وضعیت بهتری قرار داشتیم، اینها عوامل رشد جمهور اسلامی است نه انقلاب. بله آقای موسوی انقلابی است بدین معنی به حامل بخشی از خاطرات رستگاری بخش انقلاب است، آنهم نه به صورت ذاتی بلکه مردم در فرایند انتخابات این هویت جدید را به او دادند و او تاکنون به خوبی توانسته است این هویت را عینیت بخشد. او نه برنامه ای تماماً دولت محور(مثل کروبی )تبلیغ کرد و نه صراحتاً خود را رفورمیست و لیبرال نامید، او مدام به رویدادهای انقلاب رجوع می داد به شخصیت های اوایل انقلاب، او حتی با اصل چهل و چهار که برنامه ای برای خصوصی سازی کامل است، موافقت نکرد، حال پرسش این است چرا مردم به او اقبال نشان دادند نه به کروبی. کروبی بود که مدام سعی میکرد از انقلاب و برچسپ انقلابی فاصله گیرد، خواسته های دولت رفا را پیش کشد، و در مقابل تصویری مردمی و خودجوش از سیاست تصویری نخبه گرایانه از سیاست را پیش کشد. شما اگر سیاست مردمی و خیابانی را رد کنید(آن گونه برخی از نزدیکان کروبی در ایام انتخابات آن را با برچسپ پوپولیستی و احساساتی رد کردند)پس باید مخالف قیام مردمی بعد از انتخابات باشید زیرا تماماً یک حرکت سیاسی و انقلابی است( انقلابی نه به نظور برانداز بلکه به معنی حرکتی در برابر زیادخواهی دولتی و مقاومتی خیابانی و خودجوش). این فرایند یک سیاست مردمی است حال چه آن را چپ بنامیم چه لیبرال، البته به هیچ وجه حرکتی دست راستی نیست. مردم اکنون از تمامی نخبه های سیاسی و کسانی که قصد مصادرۀ این جنبش را دارند از هر گروهی چه راست و لیبرالی که تا دیروز مدافع سینه چاک سیاستهای بوش بودند و چه مارکسیستهای پوسیدۀ ارتدوکس که از وقایع قرن گذشته تیچ تجربه ای را اندوخته نکرده اند،جلوتر اند و بهتر از همۀ آنان فکر می کند و خود با بی تفاوتی به تفاوت هایشان چه سیاسی، طبقاتی و مذهبی درکنار همدیگر به مبارزه ادامه می دهند، این است درسی که از انقلاب آموخته اند.

-- تانیا ، Jul 13, 2009 در ساعت 03:41 PM

جواب دادن به فحاشی ناممکن است، مگر از راه فوش دادن. آقا یا خانم بی نام، فحاشی شما به آنچه چپهای ایرانی نامیده اید و دارای شرکت هستند، به خوبی برای هر خواننده ای روشن است که پر از کینه و نفرت شخصی است زیرا بعید است که تفاوت عقیدتی چنین آدم را به خشم بیاورد،تنها خشم شخصی و ناموسی است که چنین کلامی را تولید می کند.دوستان، هیچ کس نمی تواند مدعی معصومیت اندیشه ای سیاسی باشد،من نیز هرگز نخواسته ام چپ را از کژ راهها مبرا کنم. باید دقت کرد که ما یک چیز کلی و منسجم به نام چپ و یا مارکسیسم نداریم، و حتی باید دقت کرد که میان چپ و مارکسیسم تفاوت بارزی وجود دارد،و برخی از متفکران کنونی را می توان چپ دانست اما نمی توان آنها را مارکسیست قلمداد کرد،لصفاً آثار بدیو،رانسیر،بالیبار،آگامبن،لاکلائو،موفه، چپهای پیرو اشمیت، و از سوی دیگر سنت فوکویی و دولوزی را بخوانید تا خود بدین تفاوت آگاه گردید.ما نه یک سنت یکدست به نام مارکسیسم داریم نه چپ، خود این سنت از صدها سنن متفاوت و متعارض تشکیل شده است که گاه قرابت اشان با نظریه ای غیرچپ بیشتر است تا نظریه ای چپی. این تز در باب سنت لیبرالی نیز صادق است.انتقادهای که از درون سنت چپ به مارکسیسم مطرح شده، از بسیاری از انتقادهای کاتب رقیب ریشه ای تر و مخربتر بوده است. مشخص است اگر آدمی بخواهد به صورت دقیق تحلیل کند نه در یک اظهار نظر موجز در ذیل یک مقاله، باید تمامی این تعارضات را رو کند و نقاط افتراق و همسان را بنمایاند.اما یکی از دوستان در باب رابطۀ جنبش کنونی با انقلاب پرسیده است. دوست گرامی، آنچه شما در باب فرار از ایدئولوژی زدگی مطرح کرده اید رویایی بیش نیست، اصل ما دارای مکانی خلاء گونه نیستیم که در آن همه چیز شفاف باشد و دگر هیچ نوع ایدئولوژی ای وجود نداشته باشد، نقد هر ایدئولوژی ای محتاج ایدئولوژی است، در غیر این صورت عقیده با حقیقت و واقعیت یکسان می شود و احتمال خطا نادیده گرفته می شود و آنگاه است که فاشیسم و استالینیسم و استعمار متولد می شوند. این ترم را در ایران متأسفانه امثال سروش و به اصطلاح تحلیل گران صدای آمریکا مد کرده اند. من به این باورم که فهم جنبش کنونی مستلزم فهم انقلاب است. منتقدان انقلاب متأسفانه میان نیروی خود انقلاب و پیامد های تجربی آن تفاوت قائل نیستند. آنچه بعد از انقلاب در قامت یک دولت بوروکراتیک علم شد در واقع نیروی بود که برای متوقف کردن انقلاب. انقلاب با تمام سویه هایش، نیرویی را در اجتماع ایران آزاد کرد که دیگر هیچگاه دولت نتوانست به دادن هزینه ای کم، جامعه را با سرکوب یا غیرسیاسی کردن آن، کنترل کند.انقلاب را می توان در سه شعار استقلال، آزادی و عدالت خلاصه کرد که مشترکات تمام گروههای مبارز بود. اکنون مبارزه برای تحقق آزادی و عدالت است که به بهانۀ استقلال همواره سرکوب شده اند. منظور ژیژک همین بازگشت به انقلاب قبل از تأسیس دولت است، و اشارۀ ایشان به خمینی نیز به همین صورت است، یعنی خمینی ای که هنوز رهبر نشده بود و صرفاً به عنوان صدای مردم محسوب می شد. دوستان ما نمی توانیم(از لحاظ نظری و فلسفی ) نوعی رابطۀ صلب و علت و معلولی میان یک نظریه یا یک جریان تاریخی و اجتماعی با آنچه در تاریخ از این وقایع ثبت شده است، قائل شویم. انقلاب می توانست به راهی دیگر ختم شود، با هزار اما و اگر. اگر این را قبول نکنید شما باید یا به یک مشیت دینی یا مکانیکی در تاریخ باور داشته باشید.اگر اشتباهات بازرگان، احزاب چپ و مجاهدین، بنی صدر و اشغال سفارت و مهمتر از همه جنگ نبود مطمئناً اکنون ما در وضعیت بهتری قرار داشتیم، اینها عوامل رشد جمهور اسلامی است نه انقلاب. بله آقای موسوی انقلابی است بدین معنی به حامل بخشی از خاطرات رستگاری بخش انقلاب است، آنهم نه به صورت ذاتی بلکه مردم در فرایند انتخابات این هویت جدید را به او دادند و او تاکنون به خوبی توانسته است این هویت را عینیت بخشد. او نه برنامه ای تماماً دولت محور(مثل کروبی )تبلیغ کرد و نه صراحتاً خود را رفورمیست و لیبرال نامید، او مدام به رویدادهای انقلاب رجوع می داد به شخصیت های اوایل انقلاب، او حتی با اصل چهل و چهار که برنامه ای برای خصوصی سازی کامل است، موافقت نکرد، حال پرسش این است چرا مردم به او اقبال نشان دادند نه به کروبی. کروبی بود که مدام سعی میکرد از انقلاب و برچسپ انقلابی فاصله گیرد، خواسته های دولت رفا را پیش کشد، و در مقابل تصویری مردمی و خودجوش از سیاست تصویری نخبه گرایانه از سیاست را پیش کشد. شما اگر سیاست مردمی و خیابانی را رد کنید(آن گونه برخی از نزدیکان کروبی در ایام انتخابات آن را با برچسپ پوپولیستی و احساساتی رد کردند)پس باید مخالف قیام مردمی بعد از انتخابات باشید زیرا تماماً یک حرکت سیاسی و انقلابی است( انقلابی نه به نظور برانداز بلکه به معنی حرکتی در برابر زیادخواهی دولتی و مقاومتی خیابانی و خودجوش). این فرایند یک سیاست مردمی است حال چه آن را چپ بنامیم چه لیبرال، البته به هیچ وجه حرکتی دست راستی نیست. مردم اکنون از تمامی نخبه های سیاسی و کسانی که قصد مصادرۀ این جنبش را دارند از هر گروهی چه راست و لیبرالی که تا دیروز مدافع سینه چاک سیاستهای بوش بودند و چه مارکسیستهای پوسیدۀ ارتدوکس که از وقایع قرن گذشته تیچ تجربه ای را اندوخته نکرده اند،جلوتر اند و بهتر از همۀ آنان فکر می کند و خود با بی تفاوتی به تفاوت هایشان چه سیاسی، طبقاتی و مذهبی درکنار همدیگر به مبارزه ادامه می دهند، این است درسی که از انقلاب آموخته اند.
.......
دوست عزيز لطفا کامنت های کوتاه و فشرده بگذاريد. درنظر داشته باشيد خواندن کامنت های بلند برای خوانندگان دشوار است.
زمانه

-- تانیا ، Jul 13, 2009 در ساعت 03:41 PM

اینکه آقای ژیژک انتخاب موسوی نشان بازگشت به ارزشهای انقلاب 57است به نظر چندان درست نمی آید زیرا مردم در انتخاب کاندیداها در هیچ کدام از انتخابات آزاد نیستند و مجبورا" از میان گزینه های موجودکسی را که بیش از بقیه به دموکراسی و ارزشهای مدنی معتقد است را انتخاب نمایند.

-- علی ، Jul 13, 2009 در ساعت 03:41 PM

و تو ای سرباز گمنام پرس تی وی!
می نويسی:
«پرس تی وی از شهرت چامسکی بعنوان "ضد امپریالیست" آمریکا
استفاده می کند که افرادی نظیر تو را به تور زند.»

و چقدر خوب سياست مزورانه و فريبکارانه اين شبکه را افشا کرده ای. دم خروس آشکار شد. هدف(!) برای پرس تی وی و صدا و سيما و همه بلندگوهای دروغپرداز، رياکار و ماکياوليست جمهوری اسلامی وسيله را توجيه می کند. استفاده از روشنفکران غرب برای گرفتن ژست ضد امپرياليستی و تحميق عرب های فلسطينی و سوريه ای و لبنانی و زورچپان کردن احمدی نژاد به عنوان قهرمان مبارزه با امپرياليسم و صهيونيسم. اما غافل ايد که مردم ايران دست شما را خوانده اند و من و امثال من ديگر به قول تو به تور پرس تی وی نمی افتيم و فريب اين رسانه دروغ پرداز و رياکار را نخواهيم خورد. شايد بتوانيد برخی ايرانيان نا آگاه و به قول ژيژک ابله و عرب های فناتيک خاورميانه را که به قهرمان بازی های احمدی نژاد دل خوش کرده اند بفريبيد اما جوانان آگاه ايران فريب ژست های دروغين و رياکارانه شما را نخواهند خورد.
شما صلاحيت نداريد در مورد روشنفکران برجسته ای چون ژيژک و چامسکی و بديو و بسياری ديگر که جيره خوار شما نيستند اظهار نظر کنيد. بهتر است برای بوق های تبليغاتی خود از شبه مفسرانی مثل پروفسور مولانا و پروفسور حسين شريعتمداری استفاده کنيد.

-- نيک فراری تواب ، Jul 13, 2009 در ساعت 03:41 PM

عرض به حضور مبارک جناب مهرداد
اولا من چپ ستیز نیستم. اما همان طور که خودتان فرموید با دکان دو نبش قلابی روشنفکران وطنی، مثلا آقای فرهادپور و شرکاء و فیلسوفان روزنامه که ارتزاق از این جور اندیشه های دست چندم ترجمه ای می کنند مخالفم. دوم این که راه آمریکا ستیزی در کشور ما به چاه پر از مار و عقربی منتهی شده است که می بینید. ژیژک برای بقای خودش در سیستم آکادمیک و بازار فروش باید از ضدیت با لیبرالیسم تغذیه کند. حیات مادی ژیژک در جهان پیرامونش با مشکلات خاص خودش به این پوزیسیون او بستگی دارد. اما حیات من ایرانی و مشکلات امروزی من با ژشت های آبدوغ خیاری ضد آمریکایی و ضد غربی نه تنها حل نمی شود بلکه حادتر و دشوار تر می شود. بفرمایید سی سال لاف های سراسر تزویر ضدآمریکایی از کشور من چه بر جای گذاشته است؟ خوش رقصی در دامن تزار روس؟ ها ها ها. ژیژک آیا به طور دست چندم برای تزار روس (چه کمونیست و چه غیر کمونیست اش) یار کشی نمی کند؟ کشور من چه نفعی از شاخ به شاخ شدن با غرب برده است؟ لابد دیگر نفت مان را نمی فروشیم به آنها و به این ترتیب داریم مشت محکمی به دهان امپریالیسم (استکبار در نسخه خمینی وار شده اش) می زنیم. هان؟ و بردگی انسان تنها در دم و دستگاه لیبرالیسم است و بس؟ و واگذار شدن نقش استراتژیک ایران در منطقه به کشورهای دیگر (که حتا خواب چنین روزی را هم نمی دیدیند) آیا به یاری اسلامی شدن اندیشه های این فیلسوفان ورشکسته صورت نگرفته؟ هوم...اقای ژیژک لابد از قدم های ایران به طرف لیبرالیسم به وحشت افتاده و خواسته این جنبش را ربط دهد به بازگشت دوباره به انقلاب اسلامی. حضرت اشتباه تفسیر کرده اند. این کاره نیستند با اجازهیا این که ایران را نمی شناسند پشت این موجی که اکنون دنبال نام موسوی راه افتاده خواسته های بنیادی تری وجود دارد. ایران می خواهد از انزوای امروزی خارج شود و خود را در عرصه جهانی به غرب (همان نام تابو شده ای که شما از آن وحشت دارید) نزدیک تر کند. چین و روسیه و نزوئلا و کوبا مال شما. ما از کوبا به همان سیگار های خوش بو و روم هاوانا کلاب فرد اعلایش قناعت می کنیم.

-- ربنا ایتنا و لقد یاهو ، Jul 13, 2009 در ساعت 03:41 PM

به نظرم ترجمه‌ی نادقیق و سردستی جملات ژیژک منشا سوتفاهمات بسیاری شده. به دوستان توصیه می‌کنم اصل فایل را گوش کنند. جدا از سوتفاهمات درباره‌ی واژه‌ی «ابله»، این سوتفاهم که قرار بوده ژیژک برای موسوی برنامه‌ریزی سیاسی کند سر از رجانیوز هم درآورده:
http://www.rajanews.com/Detail.asp?id=32699
در حالی که وقتی ژیژک می‌گوید قرار شد برایش برنامه‌ریزی کنیم، منظورش برای سفر به ایران است نه برای فعالیت‌های سیاسی موسوی.

-- حامد یوسفی ، Jul 14, 2009 در ساعت 03:41 PM

آقای حامد يوسفی:

ژيژک از فعل ارگانايز استفاده می کند اما اگر با سبک حرف زدن ژيژک آشنا باشيد می دانيد که او اغلب يک جمله را ناتمام رها کرده و جمله ديگری را آغاز می کند ولی روشن است که فعل ارگانايز به سفرش به ايران برنمی گردد. جمله ای که ژيژک در باره موسوی می گويد دقيقا اين است.:


I would like to come but you know that somebody almost put me in contact with Mousavi to organize…so then I was told that now either I will never visit Iran or I will be invited by the President if he wins. My only choice.

در مورد واژه به قول شما سوءتفاهم برانگيز «ابله»، ژيژک کلمه ايديت(idiot) را به کار می بردکه جز ابله و احمق معنی ديگری ندارد مگر اينکه شما معنی ديگری برای آن سراغ داشته باشيد.
اما در مورد لينک تان از رجا نيوز و بهره برداری اين خبرگزاری از حرف ژيژک برای تخريب چهره موسوی، بايد بگويم که تا کنون همه حرف مخالفان موسوی در حکومت اين بود که وی در صدد راه اندازی يک انقلاب مخملی در ايران است، چيزی که خوشبختانه به ژيژک نمی چسبد چون او در تمام مقاله ها و حرف های خود نشان داده که از مخالفان سرسخت انقلاب های مخملی در جهان است. و من نمی فهمم چرا آن موقع که ژيژک از حق برخورداری ايران از انرژی اتمی و حتی دست يابی به بمب هسته ای دفاع می کرد اين آقايان از او به عنوان « جامعه شناس هتاک اسلووانيايِی» نام نمی بردند اما حالا که از اعتراض های مردم ايران در جريان انتخابات اخير دفاع کرده، هر چه فحش و بد و بيراه است نثار او می کنند.

-- پرويز جاهد ، Jul 14, 2009 در ساعت 03:41 PM

در پاسخ کامنت گذار محترم ربنا ایتنا... عرض میکنم. بنده منظور خاصی از چپ ستیزی نداشتم(خب ما که با هم دیگر آشنای نزدیک نیستیم).درثانی از اینکه بین اینهمه کامنت گذار مودبانه پاسخ داده اید واقعا سپاسگذارم.(خصوصا این جناب بی نام از ابتدا از ادبیات سیاسی چارواداری استفاده میکنند که هیچ ادعای مطالعه تمام اثار ژیژک وفرهاد پور وغیره را حتی به زبان انگلیسی را دارند که اصلا باهم جور در نمی آید) ثالثا من دفاع از امریکا ستیزی یاطرح دیگری را تبلیغ نمی کنم .
رابعا:منظور کلی من این بود که طرزاستفاده ازاندیشه بزرگان اندیشه این رویه هو وجنجال میادین سیاسی نیست بلکه اینگونه مطالب برای دقیق شدن وکناره جستن از سطحی گری است .انتساب اندیشمندان به مزدور ی این وآن از قضا رویه این حکومت است(مگر اینکه مزدوری کسی عیان وآشکار باشد)
خامسا :من معمولا داخل در اینگونه نظر خواهی ها نمیشوم چون غالبافضای مسلط یک نوع ادبیات رایج ومباحثات داخل تاکسی است (مثل متهم کردن یکدیگربه نوکری این وآن) فقط در کامنتهای این مطلب وجودنوعی بی انصافی عامل دخالت من بود.
سادسا: باز هم ملتمسانه خواهشمندم حساب بزرگان را ازاین جاعلین وطنی جدا کنیم به نظر من حساب شیادانی مثل فرهادپور(که به قول خودش از تن میکاهد) وامید مهرگان از ژیژک وآدورنو و...جدا است.
باتشکر

-- مهرداد ، Jul 15, 2009 در ساعت 03:41 PM

با درود
گزارش دلنشینی بود. جناب آقای جاهد! گاهی آنچنان می‌نویسی که حلاوت آن به یکی دوبار خواندن از بین نمی‌رود، باید خواند این گزارش را بارها. کاش دقیقن می‌دانستم علت واقعی این همه دفاع پرشور از ایده شکست خورده کمونیسم چیست؟ جز آنکه دوگم‌اندیشانی را می‌مانند که عمری را در راه آرمانهایی موهومی سپری کرده و اینک علیرغم مشاهده فرجام کار بر آن پای می‌فشارند، تو گویی شکست خفت بار کمونیسم آنچنان سریع و برق آسا بوده است که هنوز عده‌ای از شوک ناشی از آن بیرون نیامده‌اند. درست زمانی که مارکسیست‌ها سرگرم برنامه‌ریزی جهت تحقق انقلاب پرولتاریا (مهدی موعود) برای برقراری عدلی فراگیر در سراسر جهان بودند، کشورهای متحد شوروی یکی یکی از زیر یوغ استبداد مخوف نظام مارکسیستی خارج شدند و سرانجام شوروی از هم گسیخت، پارادوکسی که کمونیست‌ها از آن به عنوان فاجعه مبهم قرن بیستم یاد می‌کنند، اما همچنان طرفداران این نظام پوسیده‌تر از نظام‌های ارتجاعی پیشین همچون ژیژک با امیدی کودکانه از پیروزی کمونیسم در آینده سخن می‌رانند. مارکس می‌خواست بشر را از زیر سم و ستم پیامبران آسمانی نجات دهد، اما پیروانش او را بدل به پیامبری زمینی با تمام مشخصات نوع آسمانیش نمودند. نگارنده خود از علاقمندان نقدهای سینمایی و سخرانی‌های بعضن شیرین و شیوای ژیژک است اما به هیچ روی حاضر به تبدیل وی به امامزاده‌ای معصوم نیست. گفتارم را با جملاتی از فیلمسازی چپ‌گرا اما آزاداندیش به پایان به می‌رسانم : دوست‌دارم فیلمی بسازم علیه سلیقه عمومی، علیه تمامی ایدئولوژی‌ها، فیلم من باید ضد کمونیست‌ها، ضد سوسیالیست‌ها، ضد کاتولیک‌ها، ضد لیبرالیست‌ها و ضد فاشیست‌ها باشد. دوست‌دارم فیلمی بسازم علیه عیسی، علیه بودا، علیه شیوا و علیه همه پیامبران دیگر." بونوئل"

-- علی جولا ، Jul 17, 2009 در ساعت 03:41 PM

Hi, as you can see this is my first post here.
In first steps it is very nice if someone supports you, so hope to meet friendly and helpful people here. Let me know if I can help you.
Thanks in advance and good luck! :)

-- Blopoumoululp ، Feb 10, 2010 در ساعت 03:41 PM

hi great post, cheat bejeweled on facebook with this cheat check it out

bejeweled cheat

-- UndonsNop ، Feb 13, 2010 در ساعت 03:41 PM

Greetings

I just wanted to say hi :)

-- cranninoweree ، Apr 26, 2010 در ساعت 03:41 PM