رادیو زمانه > خارج از سیاست > کلاکت > هياهويی بسيار برای هيچ | ||
هياهويی بسيار برای هيچپرويز جاهدjahed@radiozamaneh.comفرشتگان و شياطين بر محور رودرويی و جدال قديمی بين دين (کليسا) و علم ساخته شده است. پدر سيلوانو، روحانی دانشمندی که در مرکز تحقيقات هستهای اروپا در ژنو(CERN) روی پديدهای جديد و ناشناخته به نام آنتیمتر مطالعه میکند، قبل از اينکه به دست دشمنان علم به قتل برسد، میگويد که علم قادر است بين انسان و خداوند پيوند ايجاد کند.
در مقابل، روحانی جوانی به نام کمرلنگو پاتريک که خود فرزند پيشرفتهای علمی و نتيجه عمل لقای مصنوعی است و در گذشته خلبان هلیکوپتر بوده، علم و دستاوردهای علمی را تهديد بزرگی برای کليسا تلقی میکند و آتشها و فتنههايی برپا میکند تا مانع از ادامه کار کاردينالهای شيفته علم و دستاوردهای علمی شود. فرشتگان و شياطين بخش اول رمان رمز داوينچی نوشته دن براون است اما دنباله فيلمی است که ران هورد در سال ۲۰۰۶ برمبنای رمز داوينچی ساخته است. بعد از ساخته شدن فيلم و قبل از نمايش عمومی آن، جنجال بسياری پيرامون آن از طرف مقامات واتيکان و شخصيتهای مسيحی ايجاد شد اما اينک بعد از نمايش عمومی فيلم مشخص شده که همه اين جار و جنجالها، هياهويی قلابی بوده و فيلم نه تنها هيچ ضديتی با دستگاه کليسا و مذهب ندارد بلکه تماماً در خدمت کليسا و تبرئه آن از هرگونه فساد درونی و زد و بند سياسی، مالی يا اخلاقی است.
به قول زن بروکس منتقد فيلم گاردين تنها گناه اين فيلم حماقت آن است. ران هورد در اين فيلم نشان میدهد که کليسا نه تنها دشمن علم نيست بلکه بسياری از روحانيون مسيحی و دانشمند واتيکان سرگرم مطالعه روی جديدترين پديدههای علمیاند. رابرت لنگدن (با بازی تام هنکس)، استاد دانشگاه هاروارد، نشانهشناسی سکولار است که به مسيحيت اعتقادی ندارد اما جستوجو در تاريخ مسيحيت و کشف رمزها و نشانههای مذهبی حرفهی اوست و برایش جذابيت فراوانی دارد. از سوی ديگر او قبلاً در رمز داوينچی نشان داد که آنقدر به حرفهاش دلبسته است که با وجود خطرات بیشمار، برای کشف رازهای خوفناک درون قلمرو واتيکان، ترس به خود راه نمیدهد و همانند کارآگاهی زيرک و بیباک، به استقبال خطر میرود. با اين حال حرفه نشانهشناسی، انگيزه و دليل محکمی برای تن دادن به اين مأموريت خطرناک و وارد شدن در هزارتوی پيچيده و خوفناک روابط مافيايی و اسرارآميز درون واتيکان نيست. شخصيت پروفسور لنگدن و ماجراجويی او شباهت زيادی به شخصيت پروفسور اينديانا جونز دارد اما برخلاف اينديانا جونز که ماجراجويی جزئی از سرشت او و شخصيت دوگانه علمی و کابويی اوست، در اينجا ما واقعاً نمیدانيم که چرا پروفسور لنگدن بايد خود را وارد اين بازی خطرناک رقابت و دشمنی بين کاردينالهای سرخپوش واتيکان کند. بيشتر کارها و عملياتی که او در اين فيلم انجام میدهد از حد وظايف و علایق يک نشانهشناس فراتر است. کنجکاویهای او با توجه به حرفهاش طبيعی و پذيرفتنی است اما نه تا آن حد که او را با آدمکشهايی حرفهای که کاردينالها را میدزدند و سر به نيست میکنند يا میخواهند واتيکان را با بمب منفجر کنند، مواجه کند.
فيلم با مرگ پاپ شروع میشود و با انتخاب پاپ جديد به پايان میرسد. در اين فاصله اتفاقهای زيادی میافتد که مهمترين آنها عبارت است از قتل روحانی دانشمندی (وترا) که روی پديدهای ناشناخته به نام آنتیمتر کار میکند، ربوده شدن کاردينالها، استخدام پروفسور لنگدن برای پی بردن به راز ربوده شدن کاردينالها، تلاش او برای سردرآوردن از توطئههای درون دستگاه واتيکان و کشف محل اختفای کاردينالها و نجات آنها، تلاش برای کشف بمب قدرتمندی که قرار است در ميدان شهر منفجر شود، تا پايان غيرقابل پيشبينی آن و روشن شدن ماهيت توطئهها و نجات واتيکان از شر شياطين. ساختار پليسی فيلم و تعقيب و گريزها، جذابيتهای کافی برای درگير شدن مخاطب و دنبال کردن رويدادهای فيلم ايجاد میکند. پروفسور لنگدن همانند کارآگاهی باهوش با تکيه بر دانش نشانهشناسیاش، پيش میرود و در نهايت موفق میشود راز ربوده شدن و قتل کاردينالها را برملا کرده و واتيکان را از شر وجود نيروهای اهريمنی و شيطانی برهاند. اما واقعيت اين است که در طول فيلم کمتر پروفسور لنگدن را در حال نشانهشناسی و رمزخوانی و بيشتر در حال نقشهخوانی و گمانهزنی درباره محل اختفای کاردينالها يا دنبال کردن مسير انگشت مجسمه فرشتههای درون واتيکان میبينيم.
سکانس ورود لنگدن به آرشيو واتيکان برای ديدن نسخه دستنويس کتاب گاليله که روزگاری کليسا آن را ضاله اعلام کرده بود، از سکانسهای جذاب، دراماتيک و پر تعليق فيلم است. با ورود لنگدن و مأمور محافظ واتيکان به اتاق شيشهای، ناگهان برق آرشيو قطع میشود و آنها درون محفظه شيشهای زندانی میشوند در حالی که اکسيژن اتاق در حال تمام شدن است و آنها بين مرگ و زندگی دست و پا میزنند. روايت به گونهای پيش میرود که پيشبينی در مورد هويت مجرمان واقعی کليسا را ناممکن میسازد. همه نشانههايی که فيلم تا سکانس نهايی در اختيار مخاطب قرار میدهد سرنخهايی انحرافی و گمراه کنندهاند. لنگدن وارد فضايی مشکوک و پرسوء ظن میشود. در يک سو ريختر، رئيس پليس سوئيسی واتيکان قرار دارد که نوع رفتار شکبرانگيز او و کارشکنیها و مانعتراشیهايش برای پروفسور لنگدن، او را به مظنون درجه يک تبديل میکند. در سوی ديگر گروه زيرزمينی نامرئی به نام ايليوميناتی قرار دارند که به خاطر طرفداریشان از علم از سوی کليسا سرکوب و تکفير شده و از قرن هفدهم به گروه زيرزمينی مخالف کليسا و دين تبديل شده و در صدد انتقامجويیاند. همه نشانهها حاکی از مشارکت آنها در آدمربايی و توطئه عليه دستگاه کليساست. از سوی ديگر کشيش جوانی به نام کامرلنگو (با بازی ايوان مک گرگور) نيز هست که در فيلم چهره به ظاهر موجهی دارد و نگران از دست رفتن اعتبار کليسا و شکاف بين مذهب و علم است.
در صحنهای از فيلم او از کاردينالها میخواهد در واتيکان را باز کنند و حقايق را در مورد علت ربوده شدن کاردينالها به مردم بگويند اما با روشن شدن ماهيت واقعی او در پايان فيلم، تماشاگر میفهمد که رودست خورده است. به گمان من اين چرخش دراماتيک در فيلمنامه، که شگرد چندان تازهای هم نيست، تنها امتياز فيلم «فرشتهها و شياطين» جدا از موسيقی زيبای سمفونيک و کليسايی هانس زيمر، آهنگساز فيلم است. شخصيت ويتوريا، زن فيزيکدان در فيلم شخصيت بسیار ضعيفی است و حضور او در کنار پروفسور لنگدن، هيچ تأثيری در پيشرفت فيلمنامه ندارد. در حالی که اين شخصيت در رمان دن براون پرداخت محکمتری داشته است. شايد تنها دليل وجود او در فيلم برهم زدن يکدستی آزاردهنده فضای مردانه درون فيلم بوده که الزاماً تابع فضای مردانه درون واتيکان بوده است. در اين ميان پرهيز فيلمساز از کليشههای متعارف هاليوود در مورد ايجاد رابطه عاشقانه بين پروفسور لنگدن و ويتوريا، عملی شجاعانه و قابل تأمل است. ران هورد که در «کد داوينچی» به خاطر عدم نمايش رابطه جنسی بين دو شخصيت زن و مرد داستان مورد سرزنش واقع شد، حالا يک قدم پيشتر گذاشته و در اين فيلم رابطه عاطفی و عاشقانه بين دو شخصيت زن و مرد قهرمان داستان را کاملاً حذف کرده است. |