رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۸ خرداد ۱۳۸۸
به مناسبت پنجاهمین سالگرد پیدایش جنبش موج نو فرانسه

میراث موج نوی سینمای فرانسه

پرویز جاهد
jahed@radiozamaneh.com

موج نوی سینمای فرانسه یا La Nouvelle Vague جنبش سینمایی مدرنی بود که پنجاه سال قبل در اواخر دهه پنجاه میلادی با فیلم‌های تعدادی از سینماگران روشنفکر فرانسوی مثل کلود شابرول، فرانسوا تروفو، ژاک ریوت، اریک رومر، و ژان لوک گدار (با ریشه سوئیسی) آغاز شد و با کارهای فیلمسازان دیگری چون آینس واردا، لویی مال، کلود للوش و دیگران ادامه پیدا کرد.

Download it Here!

موسسه بی‌آف‌آی لندن به مناسبت پنجاهمین سالگرد پیدایش جریان موج نوی فرانسوی در ماه‌های آوریل و می، مروری دارد بر این جنبش سینمایی و در این مدت تعدادی از مهم‌ترین فیلم‌های موج نویی فرانسه از جمله «پیروخله» و «از نفس‌افتاده» گدار، «چهارصد ضربه» تروفو، «و خدا زن را آفرید» ساخته روژه وادیم، «باب قمارباز» ساخته ژان پیر ملویل، «یک زن یک زن است» ساخته گدار، «‌آسانسور به سوی سکوی اعدام» ساخته لویی مال، «یادداشت‌های کشیش دهکده» ساخته روبر برسون، «زی زی در مترو» ساخته فرانسوا تروفو، «نشان شیر» ساخته اریک رومر، «به پیانیست شلیک کنید» ساخته تروفو و «له پوان کورته» ساخته آینس واردا به نمایش درمی‌آید.

به علاوه جفری نوئل اسمیت، مورخ و تحلیل‌گر سینما و استاد دانشگاه کوئین مری لندن در‌باره تأثیرات موج نو بر سینمای فرانسه و سینمای کشورهای دیگر در مرکز بی‌اف‌آی سخنرانی خواهد کرد، در‌باره این‌که آیا اصولاً موج نو بخشی از تغییر بزرگی بود که در سینمای فرانسه اتفاق افتاد یا جرقه کوچکی بود که آتش بزرگی در سینمای جهان برافروخت.


پوستر فیلم «از نفس‌افتاده» ساخته‌ی گدار

جفری اسمیت برای دانشجویان سینما و علاقه‌مندان مطالعات سینمایی در ایران نام آشنایی است و تا کنون کتاب «شناخت سینما» با ترجمه ایرج کریمی و تاریخ تحلیلی سینمای جهان از انتشارات دانشگاه آکسفورد، از او در ایران منتشر شده است. از جفری اسمیت همچنین به تازگی کتابی در‌باره سینمای موج نو با عنوان «‌ساختن امواج: سینمای نوین دهه شصت» منتشر شده است.

سینمای جهان تا کنون موج‌های زیادی را دیده است که بر ساحل آن خزیده و بعد محو شده‌اند اما موج نوی فرانسه تنها یک موج نبود بلکه به قول جو کوئینن، منتقد آمریکایی، یک سونامی بود که ساحل بسیاری از کشورها را درنور‌دید.

موج نو، جنبشی تکان دهنده بود که سینمای فرانسه و به دنبال آن سینمای جهان را متحول کرد. بعد از موج نوی فرانسه و تحت تأثیر آن بود که جنبش سینمایی موج نو در کشورهایی چون برزیل، ژاپن، آلمان و ایران با شکل‌ها و درونمایه‌های متفاوت پدیدار شد. موجی که تأثیر آن تا امروز نیز همچنان باقی است.

اما موج نوی سینمای فرانسه، جنبشی یک پارچه و متحد‌الشکل نبود بلکه جریانی متشکل از ده‌ها فیلمساز و منتقد با گرایش‌های فکری و فلسفی و سلیقه‌های هنری و سینمایی متفاوت بود که اغلب آن‌ها از نویسندگان کایه دوسینما بودند و مهم‌ترین وجه مشترکشان، مخالفت آن‌ها با نظام مسلط، کهنه و سنتی فیلمسازی در فرانسه یا به گفته آن‌ها «‌سینمای پاپابزرگ‌ها» بود.

سینمایی که به نظر فیلمسازان موج نو از خلاقیت و اندیشه تهی و اسیر کلیشه‌‌های متعارف سینمایی و قواعد حاکم بر استودیوها شده بود و دیگر پاسخگوی خواسته‌ها و نیازهای نسل جدید نبود و باید ساختار آن تغییر می‌‌کرد.


نمایی از فیلم «چهارصد ضربه» ساخته‌ی تروفو

در این میان هر کدام از فیلمسازان موج نو، مسیر و سبک خاصی را دنبال می‌کردند. سینمای تروفو بیشتر رمانتیک و لیبرال بود در حالی که سینمای گدار، سینمایی رادیکال و قانون‌شکن بود که برهم زدن تمام قواعد و الگوهای پذیرفته شده روایتی و فرمال را دنبال می‌کرد.

به طور کلی در سینمای موج نوی فرانسه می‌توان دو گرایش اصلی را مشاهده کرد. گرایش اول، متعلق به سینماگران وابسته به مجله سینمایی کایه دو سینما بود. مجله‌ای که آندره بازن، منتقد و نظریه‌پرداز مشهور سینمای فرانسه در ۱۹۵۱ آن را به وجود آورد و منتقدانی چون تروفو، شابرول، رومر، گدار و ریوت در آن قلم می‌زدند.

منتقدانی که به بازخوانی سینمای کلاسیک آمریکا پرداخته و تحت تأثیر سینماگران مولفی چون هاوکز، فورد و هیچکاک و نظریه رئالیستی آندره بازن، دست به کار ساختن فیلم‌هایی با تجهیزات اندک و بودجه‌های بسیار کم شدند.

رئالیسم این دسته از سینماگران در پیوند با لوکیشن‌های واقعی، نورپردازی طبیعی، فیلمنامه‌های بداهه‌پردازی شده، و دوربین روی دست متحرک معنی پیدا می‌کرد. مثلاً در صحنه‌ای از فیلم «از نفس افتاده» گدار، ژان پل بلموندو با جین سیبرگ که فروشنده روزنامه هرالد تریبیون است در خیابان‌های پاریس قدم می‌زنند و گفت و گو می‌کنند و دوربین بدون قطع آن‌ها را دنبال می‌کند. همه چیز طبیعی و واقعی است. برای گدار مهم نیست که رهگذران به دوربین نگاه کنند یا با بازیگران ارتباط برقرار کنند.

در کنار آن‌ها گرایش دیگری بود با عنوان «چپی‌ها» (Left-bank) که سینماگرانی با پس زمینه ادبی و مستند آن را نمایندگی می‌کردند. فیلمسازانی چون آلن رنه، آینس واردا، آلن روب گریه و کریس مارکر که از نظر سینمایی نیز گرایش‌هایی کاملاً تجربی داشتند و سینمای آن‌ها به دلیل پس‌زمینه مستندسازی و ادبی‌شان، دارای رگه‌های مستند و ادبی نیرومندی بود.


ژان لوک گدار

«هیروشیما عشق من» و «سال گذشته در مارین باد» ساخته‌های آلن رنه، تجربه‌های سینمایی و فرمی آزاد و غیرمتعارفی بود که پیش از آن در سینما دیده نشده بود. در این میان نقش ادبیات بالنده فرانسوی در دهه پنجاه و شصت یعنی نویسندگان مکتب رمان نو فرانسوی و نمایندگان شاخص آن یعنی آلن روب گریه، مارگریت دوراس و ناتالی ساروت را نیز نباید فراموش کرد.

روب گریه مظهر رمان نو، خود نویسنده فیلمنامه سال گذشته «در مارین باد» آلن رنه شد و بعد به فیلمسازی روی آورد و فیلم‌هایی چون «نامیرا» و «مدراتو کانتابیله» را ساخت. مارگریت دوراس نیز فیلمنامه «هیروشیما عشق من» را برای آلن رنه نوشت.

به اعتقاد دوروتا اوستروسکا، نویسنده کتاب «‌خوانش موج نوی فرانسوی»، نقد فیلم و نقد ادبی در فرانسه دهه‌های پنجاه و شصت چنان به هم تنیده شده و گره خورده که گشودن آن محال به نظر می‌رسد. به همین دلیل به نظر او، خوانش موج نو تنها در کانتکست نقد ادبی مرتبط با جریان رمان نوی فرانسوی معنی خواهد داشت.

کلود شابرول، پرکارترین فیلمساز موج نو و ژاک ریوت کم کارترین این فیلمسازان بود. در این میان لویی مال با این‌که ربطی به گروه منتقدان ـ سینماگران کایه دوسینما ندارد اما موج نویی محسوب می‌شود چرا که فیلم آسانسور به سوی سکوی اعدام او با شخصیت‌های سرگردان و غریب و فضاسازی‌های غیر استودیویی‌اش و حضور ستاره آیکونیک موج نو یعنی ژان مورو، بیشتر از آن‌که یک فیلم کلاسیک به سبک سینمای دهه پنجاه فرانسه باشد، فیلمی موج نویی محسوب می‌شود.

مهم‌ترین تفاوت فیلم‌های موج نو با سینمای کلاسیک در شیوه روایت آن بود. همان‌طور که گدار گفته است، یک فیلم باید دارای مقدمه، تنه و نتیجه باشد (روایت ارسطویی) اما نه الزاماً به همین ترتیب.

طرح داستانی فیلم «کلئو پنج تا هفت» ساخته آینس واردا در سینمای کلاسیک، مسخره به نظر می‌رسد. فیلمی که دو ساعت از زندگی یک خواننده زن پاپ را نشان می‌دهد که تست سرطان داده و منتظر دریافت جواب آن است. اما برای موج نوی فرانسه چنین داستان‌هایی نه تنها عجیب و غریب نبود بلکه کاملاً معقول و پذیرفتنی به نظر می‌رسید.


نمایی از فیلم «ژول و ژیم»

بر اساس منطق سینمای موج نو، یک فیلم نمی‌بایست حتماً منطقی باشد. در فیلم «کلئو از پنج تا هفت»، شخصیت اصلی یعنی کلئو رو به دوربین حرف می‌زند و ترانه‌ای برای تماشاگران می‌خواند. او وارد مغازه‌ای می‌شود و کلاه‌های زیادی را امتحان می‌‌کند، به سینما می‌رود و یک فیلم کمدی اسلپ استیک تماشا می‌کند یا به گردش در خیابان‌های پاریس می‌پردازد.

برای تماشاگر سینمای کلاسیک این کارها عجیب و بی‌معنی بود اما منطق سینمای موج نو این‌ها را می‌پذیرفت. کلئو این کارها را برای کشتن وقت می‌کند در حالی که نمی‌داند چقدر از زندگی‌اش باقی مانده است.

من با جو کوئینن، منتقد آمریکایی موافقم که در‌باره موج نو می‌نویسد: «مشکل موج نو این است که فقط یک موج است که می‌آید و بعد از ۱۰ سال می‌رود. همه فیلم‌های موج نویی خوب نیستند اما نرخ بین خوب تا بد و عالی تا خوب آن‌قدر بالاست که آن را تبدیل به پدیده‌ای بی‌سابقه در تاریخ سینما کرده است.»

به اعتقاد کوئینن، هیچ کس در سال ۲۰۰۹ فیلمی بهتر از «چهارصد ضربه» تروفو یا «هیروشیما عشق من» یا «ژول و ژیم» نخواهد ساخت. این روزها هیج کس جرأت نمی‌کند فیلم شجاعانه‌ای مثل «‌پیروخله» یا «‌آلفاویل» یا «تعطیلات آخر هفته» گدار بسازد.

هیچ کس فیلمی ماجراجویانه‌‌تر از «‌پاریس از آن ماست» اریک رومر یا تأثیرگذارتر از «‌ازنفس افتاده» گدار نخواهد ساخت یا عجیب و غریب‌تر از «‌چترهای شربورگ» ژاک دمی و یا شیطنت‌آمیزتر از «‌چینی» یا «لذت آموختن» گدار.

آن‌ها سینماگران خلاق و مستعدی با اندیشه‌ها و نگاه‌های نو بودند که در یک زمان و مکان مشترک کار کردند و آثار چشم‌گیری به وجود آوردند. آن‌ها از نظر فلسفی، سیاسی و هنری شباهت چندانی به هم نداشتند. به قول جو کوئینن، گدار با مغزش فیلم می‌ساخت و تروفو با قلبش. تنها وجه مشترکشان واکنش یکسان‌شان نسبت به سینمای مسلط و روز فرانسه بود.

و نکته مهم دیگر در‌باره آن‌ها شیفتگی آن‌ها به سینمای کلاسیک آمریکا و فیلمسازان مولف آن بود. در بیشتر آثار موج نو، خصوصاً در آثار گدار و تروفو ارجاعات آشکاری به سینمای هیچکاک، هاوکز و نیکلاس ری داده می‌شود.


نمایی از فیلم «از نفس‌افتاده» ساخته‌ی گدار

برخی از معروف‌ترین شخصیت‌های فیلم‌های موج نو مثل میشل با بازی ژن پل بلموندو در «از نفس افتاده» گدار از روی چهره‌های آیکونیک سینمای گانگستری و نوآر آمریکا یعنی همفری بوگارت خلق شده‌اند.

اما موج نو، جریانی بود ناپایدار که علی‌رغم تأثیر بسیاری که گذاشت، دوام زیادی نداشت و کمتر از یک دهه به طول انجامید و بعد نیز هرگز در سینمای فرانسه تکرار نشد. سینمای فرانسه امروز نسبت به زمان موج نو سینمایی محافظه‌کار و کلیشه‌ای است اگرچه هنوز رگه‌های درخشانی از موج نو در فیلمسازان نوظهور آن دیده می‌شود.

با این‌که موج نو در کشورهایی دیگر مثل آلمان، برزیل و ژاپن نیز به وجود آمد اما هیچ‌کدام وسعت، اهمیت و تأثیرگذاری موج نوی فرانسه را پیدا نکردند. تأثیر فلسفی و زیبایی‌‌شناسی موج نو بر سینمای مدرن جهان از جمله سینمای آمریکا خصوصاً فیلمسازان مستقل آن مثل دنیس هاپر، جان کسه ویتس، رابرت آلتمن، فرانسیس فورد کاپولا و مارتین اسکورسیزی نیز کاملاً محسوس است.

سینماگران آمریکایی اغلب تکنیک‌های سینمای موج نوی فرانسه مثل جامپ کات، وویس اور، نماهای ترکینگ عجیب و غریب و خشونت را به کار گرفتند اما هرگز نتوانستند هسته درونی آن را کشف کرده و در کارهای خود بروز دهند.

پل مازورسکی در دهه هشتاد فیلم «ویلی و فیل» را بر اساس «ژول و ژیم» تروفو ساخت. نتیجه‌ای اسفناک که حضور مارگوت کیدر در نقشی که قبلاً ژان مورو بازی کرده بود، آن را مضحک‌تر می‌کرد و یا بدتر از آن بازسازی جیم مک براید از فیلم «از نفس افتاده» گدار با بازی ریچارد گیر.

کامران شیردل نیز در سال ۱۳۵۴ فیلم «صبح روز چهارم» را بر اساس «از نفس افتاده» گدار ساخت که بیانگر تأثیر موج نو بر سینماگران نواندیش و مدرن ایرانی بود اما تجربه گدار و تجربیات دیگر سینماگران موج نوی فرانسه، تجربه‌هایی یکه، منحصر به فرد و تکرار ناشدنی‌اند و بهتر است همان‌‌طور دست نخورده در موزه جهانی سینما باقی بمانند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

اموختم و لذت بردم

-- علی ، Apr 11, 2009 در ساعت 02:00 PM

آقای جاهد آيا اطلاع داريد فيلم های گدار و تروفو در چه سالی در تهران به سينما آمد؟

-- و.ک ، Apr 12, 2009 در ساعت 02:00 PM

نمی خواهم بگویم این گفتار: "سینماگران آمریکایی اغلب تکنیک‌های سینمای موج نوی فرانسه مثل جامپ کات، وویس اور، نماهای ترکینگ عجیب و غریب و خشونت را به کار گرفتند اما هرگز نتوانستند هسته درونی آن را کشف کرده و در کارهای خود بروز دهند." کاملاً نادرست است اما چندان دقیق هم نیست.

همانطور که در اینجا نیز گفته شده، سینماگران موج نوی فرانسه در دهه 50 میلادی، بسیار متاثر از برخی سینماگران هالیوودی بوده اند. مقدار قابل توجهی از این تکنیکهای دوربین متحرک و فیمبرداری از زوایای غیر معمول و حتی نوآوریهایی از نظر بیان غیرمتعارف و شکستن قواعد متداول سینمایی در بعضی از فیلمهای قدیمی آمریکایی و به وسیله کارگردانانی به غیر از هاوکز و فورد و هیوستون و فولر و ... (و حتی اروپایی همچون ژان کوکتو یا فریتز لانگ و ماکس اوفولس ...) انجام شده و می شد که بعضی هایشان هم آثار مهم و تاثیرگزاری بوده اند که در تاریخ سینما ثبت شده اند. همچنین، در همان دوران و در خود آمریکا نیز فیلمهایی ساخته شده که بسیار با سبک فیلمسازی متعارف پیش از یا همزمان با خود تفاوت دارد و آثار مطرحی هستند هر چند از شهرت و فروش بالایی برخوردار نبوده اند.

-- ناشناس ، Apr 14, 2009 در ساعت 02:00 PM

یک گروه فیلمساز به نام جامپ کات در افغانستان هستیم. پیرو سینمای موج نو فرانسه هستیم. از مطالبتون تشکر. عالی بود

-- مرتضی شاهد ، May 29, 2009 در ساعت 02:00 PM