رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > اندوه يک پهلوان پوشالی | ||
اندوه يک پهلوان پوشالیپرویز جاهدjahed@radiozamaneh.comژان لوک گدار هميشه میگفت که برای ساختن يک فيلم خوب تنها به يک اسلحه و يک دختر نياز دارد، اما دارن آرونوفسکی در فيلم کشتیگير نشان میدهد که برای ساختن يک فيلم خوب و ماندگار تنها به يک شخصيت قدرتمند و يک بازيگر خوب که نقش آن شخصيت را خوب بازی کند، نياز هست.
«کشتیگير»، فيلمی شخصيتمحور است. شخصيت محوری آن کشتیگير قديمی و باسابقهای از دهه هشتاد است که حال روزهای پيری، تنهايی و بيماریاش را میگذراند اما با همه اينها نمیخواهد خود را از رينگ کنار بکشد.
فيلمهای شخصيت محور، تمام قدرت و انرژی خود را از شخصيت محوری و بازی بازيگری که اين نقش را اجرا میکند، میگيرند و در اينجا ميکی رورک، بازيگر باسابقه هاليوود با قدرت و مهارت شگفتانگيزی اين نقش را بازی میکند. نقشی که جايزه گلدن گلوب را به خاطر آن به دست آورد و جايزه اسکار را نيز به حق انتظار میکشد. ميکی رورک موفق شده شخصيت زخم خورده و ويران شده يک پهلوان قديمی را به خوبی بازآفرينی کرده و تضاد بين ظاهر قدرتمند و درون متلاشی او را نشان دهد. از سوی ديگر شباهت بين زندگی واقعی ميکی رورک ٥٣ ساله و نقشی که در اين فيلم ايفا میکند، خود موضوع جالبی است. او نيز بازيگر توانايی بود که مدتها از صحنه سينما دور بود. استعدادی تلف شده و به هرز رفته که حالا با اين فيلم آمده که دوباره به تماشاگران سينما يادآوری کند که هنوز نمرده و زنده است و توانايی اجرای نقشهای دشوار و سنگينی مثل نقش رندی رابينسون در اين فيلم را دارد.
رندی هم همه سعیاش را میکند تا به ما ثابت کند که هنوز میتواند کشتی بگيرد و تنها با کشتی گرفتن است که میتواند خود را از تنهايی، پوچی، دلمردگی و اندوهی که او را دربرگرفته و در جان او میخلد، نجات دهد. اگرچه او ديگر توان گذشته را ندارد و به مدد قرص و مواد انرژیزا سرپاست. رندی آدمی است که خانواده، سلامتی و زندگیاش را فدای رينگ کشتی کرده. شخصيت او در طول فيلم به تدريج برای تماشاگر افشا میشود. نمای آغازين فيلم که تصاويری از عکسها و بريده روزنامهها و مجلات است، رندی را به عنوان کشتیگيری قهرمان به ما معرفی میکند. بعد از يک کشتی سخت و پرفشار، رندی دچار حمله قلبی شده و راهی بيمارستان میشود و به دنبال عمل جراحی قلب، پزشک معالجش او را از کشتی گرفتن منع میکند و میگويد که اين بار با خطر مرگ مواجه است. از اين جا به بعد است که درام تلخ و غمانگيز زندگی رندی شکل می گيرد. آدم تنهايی که هيچ کس را ندارد تا بعد از عمل سخت قلب از او مراقبت کند. تنها کسيدی (پم)، زن فاحشهای که در يک کلوپ، استريپ تيز میکند، همدم لحظههای تنهايی اوست. شباهت زيادی بين شخصيت کسيدی (با بازی بسيار خوب مريسا تامی) و رندی وجود دارد.
کسيدی نيز همانند رندی پيرتر و شکستهتر از آن است که بتواند در چنان محيطی کار کند. با اين حال رندی از او انتظار همدلی بيشتری دارد و مايل است رابطهاش را با او نزديکتر کند در حالی که کسيدی دلبستگی عاطفی چندانی به او ندارد و به او پيشنهاد میکند که بهتر است به سراغ خانوادهاش برود. در اينجا می فهميم که رندی چندان تنها نيست و دختری دارد که مدتهاست او را ترک کرده و با دختر همجنسگرای ديگری زندگی میکند. با ورود استفانی دختر رندی به داستان، فيلم اندکی جنبه ملودراماتيک پيدا میکند. رندی برای برقراری رابطه و اثبات مهر پدری به سراغ دخترش میرود اما ديگر خيلی دير است و امکان ترميم گذشته وجود ندارد. استفانی به قدری از او بيزار است که او را با توهين و تحقير از خود میراند.
رندی آدمی است که تنها در سالن کشتی و بر روی رينگ احساس زندهبودن میکند. در فضای کاملا مردانه و پر از خون و خشونت سالن کشتی، او از فريادها و هياهوی تماشاگران سرمست میشود و غمهای زندگی را فراموش میکند. بيرون از سالن کشتی، او انگيزهای برای زندگی ندارد. دخترش با او بيگانه است و زنی که دوستش میدارد حاضر نيست کارش را در کلوپ استريپ تيز رها کرده و با او زندگی کند. وقتی که از سر ناچاری در بخش مواد گوشتی يک سوپرمارکت به کار مشغول میشود، از شغل خود احساس انزجار میکند. صحنه نخستين روز ورود او به محل کارش در سوپرمارکت، بسيار زيبا پرداخت شده. دوربين همانند لحظه ورود او از رخت کن به رينگ کشتی، از پشت سر او را دنبال کرده و با مکث او پشت در، توقف کرده و بعد با او وارد فروشگاه میشود. در اينجا آرونوفسکی با افزودن صدای تشويق تماشاگران بر روی اين صحنه، نه تنها احساس درونی واقعی رندی را منتقل میکند بلکه عملا بيگانگی و تضاد او را با محيط جديد به خوبی نشان میدهد. در صحنه ديگری از فيلم او را میبينيم که به ياد روزهای روی رينگ، در سوپرمارکت جست و خيز کرده و رجز میخواند و باعث تعجب مشتريان فروشگاه میشود. روزی هم که يکی از مشتريان سوپرمارکت او را میشناسد، ابتدا انکار میکند اما با سماجت مشتری، صبرش لبريز شده، دستش را زير ماشين کالباسبری میگذارد و طغيان میکند و فروشگاه را به هم میريزد. در اين صحنه او نشان میدهد که اگرچه در زندگی به بن بست رسيده اما حاضر نيست سازش کند و تحقير شود. او با عشق به رينگ کشتی زنده است و رينگ تنها جايی است که به او آرامش میبخشد حتی اگر باعث کشتن او شود، به همين دليل تصميم میگيرد دوباره به آنجا برگردد. از سوی ديگر شخصيتپردازی رندی و کسيدی و تاکيد آرونوفسکی بر زخمهای بدن رندی و خونی که از سر و صورت او میريزد (صحنههای تيغ زدن پيشانی، منگنه کردن گوشت بدن و فروکردن سيم خاردار و چنگال در تن رندی بسيار دلخراشاند)، راه را بر تاويل انجيلی از فيلم آرونوفسکی باز میگذارد. رندی همچون مسيحی است که قصد نجات مريم مجدليه (کسيدی) را دارد (به ياد بياوريد صحنه برخورد تند رندی را با مشتريان وقيح کسيدی) و کسيدی، فاحشهای مقدس است که میتواند نگران زخمهای پيکر رندی و قلب پاره شده او باشد. رندی قبل از رفتن به رينگ بر خود صليب میکشد و در آخرين حرکت نمايشی، با دستانی باز همچون مسيح مصلوب از بالای رينگ بر سر حريف شيرجه میرود. کشتیگير پر از لحظههای دلمردگی، پوچی و تنهايی است. يکی از اين صحنهها، صحنهای است که رندی بعد از عمل جراحی قلب برای فرار از بيکاری و کسب درآمد، به فروش نوارهای ويدئويی کشتیهايش میپردازد. سالن بزرگ و خلوت و بدون مشتری با کشتیگيران پير و باز نشستهای که در انتظار مشتری خميازه میکشند، يکی از درخشانترين صحنههايی است که احساس هولناک پيری، انزوا و در حاشيه قرار گرفتن يک قهرمان موفق را منتقل میکند. کشتیگير در زمستان فيلمبرداری شده و سرمای محيط و درختان خشکيده و بیبرگ و بار، بر سردی رابطه آدمهای فيلم، تنهايی رندی و اندوهی که در فضای فيلم جاری است، میافزايد. شيوه فيلمبرداری فيلم نيز بسيار هوشمندانه است. در تمام صحنههای سالن کشتی، بار استريپ تيز و سوپرمارکت، آرونوفسکی بدون ملاحظه کاری از دوربين روی دست به شيوه فيلمهای مستند استفاده میکند. پويايی و تحرک دوربين روی دست با تحرک اين صحنهها و کنش جاری در آنها مرتبط است. دوربينی که رندی را در مرکز قاب قرار داده و همه جا او را دنبال میکند. دوربين روی دست آرونوفسکی، بيننده را به رندی نزديکتر کرده و به او اين امکان را میدهد تا درد و اندوه او را عميقتر حس کند. اما در صحنههای ديگر از جمله بيمارستان يا صحنه ديدار رندی و دخترش در کنار دريا، کمپوزيسيونها ثابتاند و ايستايی نماها بر ايستايی و سکون رابطه بين رندی و اطرافيان او تاکيد دارد.
صحنه کنار دريا با اينکه اندکی سانتيمانتال از کار درآمده اما صحنه بسيار مهمی است. در اين صحنه است که رندی به اشتباهاتی که در زندگیاش مرتکب شده اعتراف میکند. او علت نفرت و بيزاری دخترش را از خود درک میکند و میگويد که تنهايی حق اوست چرا که دخترش را در سن کودکی رها کرده و هرگز پدر خوبی برايش نبوده است. بازی ميکی رورک با چشمهای پر از اشک در اين صحنه بسيار گيرا و تاثيرگذار است. توهين به ايران اما صحنهای در فيلم کشتیگير هست که هيچ ربطی به آنچه تا کنون گفته شد ندارد. صحنهای که خشم مقامات ايران را از اين فيلم و آرونوفسکی برانگيخته و آن را توهين آشکار به ملت ايران اعلام کرده و حضور آن را در اسکار امسال توطئهای عليه ايران دانستهاند که از سوی هاليوود طراحی شده است. اين صحنه مربوط به سکانس نهايی و در واقع دراماتيکترين سکانس فيلم است. رندی پس از شکست در برقراری رابطه با اطرافيان و به ويرانی رسيدن، برای غلبه بر حس پوچی و اندوهش، عليرغم توصيه پزشکان، تصميم میگيرد دوباره کشتی بگيرد و به مصاف حريف قديمیاش- ظاهرا در فيلمنامه نامش «آيت الله» بوده اما در فيلم به آن اشاره نمیشود- میرود.
حريف او مردی سياه پوست است که مايويی را که شکل پرچم ايران است، بر تن دارد و پرچم ايران را نيز در هوا تکان میدهد و عربده میکشد. او با ميله پرچم بر سر رندی میکوبد اما رندی از جا بلند شده و ميله پرچم را میشکند و آن را به ميان جمعيت پرت میکند. با اينکه هيچ شعار سياسیای در کار نيست اما استفاده آرونوفسکی از پرچم ايران در اين صحنه بسيار سوال برانگيز است. پرچمی که متعلق به کشوری است که رابطه خصمانهای با آمريکا دارد. با اين کار آرونوفسکی حتی اگر چنين قصدی نداشته باشد، به جدال دو حريف بر روی رينگ، مفهومی سياسی داده و ارزش هنری اثر آرام و تامل برانگيز خود را که بر ازخودبيگانگی انسان در جوامع امروز غرب و فروپاشی نهاد خانواده در اين جوامع تاکيد دارد، زير سوال برده است. تنها توجيهی که برای اين سکانس می توان تراشيد اين است که چون حريف رندی، همانند او کشتیگيری از دهه هشتاد ميلادی (يعنی درست پس از پيروزی انقلاب ايران) است، احتمالا در آن دوره کشتیگيرهای آمريکايی برای مقابله به مثل با حرکت اعتراضی مردم ايران و آتشزدن پرچمهای آمريکا، به طور سمبليک از پرچم ايران در اين کشتیها (که مطلقا جنبه ورزشی نداشته و تنها به انگيزه سرگرمی و سود مالی، برگزار شده و میشوند)، استفاده میکردهاند. اما از سوی ديگر پزشک معالج رندی يک ايرانی است به نام مهدیزاده و برخورد بسيار خوب رندی با او نشان میدهد که او فرد نژادپرستی نيست و از شرکت در مسابقه کشتی نهايی فيلم، هيچ انگيزه سياسی و نژادپرستانهای ندارد. |
نظرهای خوانندگان
در فیلم بارها و بارها از اسم آیت الله برای حرثف لستفاده می شود و تا جاییکه من یادم هست همچین تیپی در کچ کارها بود با ایت تفاوت که لباس و پرچم عراق را حمل می کرد! و فکر نمی کنم استفاده از ایران آن هم در دوجا یکی دکتر کت شلواری که نگران رندی است و دیگری آیت الله که او هم اتفاقا دوست اوست و تنها در رینگ به نمایش دشمنی می پردازد تصادفی باشد
-- روزبه ، Jan 31, 2009 در ساعت 12:00 PMcome on when you are writing an article do some research. there was a famous wrestler called Iron Sheik in 80s he was persian and he use to carry the flag. i read many articles on this movie and NON mentioned Iron Sheik.
-- alir ، Jan 31, 2009 در ساعت 12:00 PMفراموش نكنيم ما هر ساله پرچم آمريكا را آتش مي زنيم و گاه و بيگاه براي آنها ارزوي مرگ مي كنيم. حتي اگر اين حركت تصادفي هم نباشد ، باز هم جاي گلايه نيست.
-- امين ، Jan 31, 2009 در ساعت 12:00 PMتشکرمیکنم از سایت دیدنی وزیبایتان ما سی سال است مشتمان بسوی آمریکاست حتی موقعی که دست دوستی دارز میکنند ما مشت ولکد میپرانیم انهم سیاست مدارانمان
-- lمهرداد mehrdad_amjadi.webphoto.ir ، Feb 1, 2009 در ساعت 12:00 PMچه رسد به عوام در کشتی کج هیچ مقدساتی وجود ندارد آنها برای انسان هم ارزش قائل نیستند چه رسد به پرچم واینقدر مشت توی سرشان خورده که دیکه چیزی توش نیست چه رسد به فکر انهم سیاسی
عجب! من مصاحبه میکی رورک را با لری کینگ دیدم - تا جایی که یادم هست هیچ اشاره ای به این قسمتهای در مورد ایران نشد! فقط کشتی گیر واقعی توی فیلم حسابی به میکی رورک حمله کرد که باید مواظب حرف زدنش باشد!!!!!!
-- N ، Feb 1, 2009 در ساعت 12:00 PMاین مطلب چرا صدا ندارد. من عادت دارم مطالب شما را بشنوم تا این که آنها را بخوانم.
-- سعید ، Feb 1, 2009 در ساعت 12:00 PMرورکه با فیلم سین سیتی به سینما بازگشت که چند سال پیش ساخته شد، بنابراین تشبیه وی به این کشتی گیر موضوعیتی ندارد.
-- مجید ، Feb 1, 2009 در ساعت 12:00 PMسلام ."کسیدی" فاحشه نیست و فقط استریپ تیز میکند! شما از کجا فهمیدید که فاحشه ست؟/
-- بدون نام ، Feb 1, 2009 در ساعت 12:00 PM...............................
آيا واقعا فرقی بين يک استريپر يا لپ دنسر يا يک فاحشه وجود دارد؟
همه آنها بدنشان را می فروشند و از اين راه زندگی می کنند. البته تقسيم بندی آنها فرق دارد و معمولا يک استريپر نمی تواند در باری که استريپ تيز می کند با مشتريان به طور قانونی سکس داشته باشد اما همه می دانيم که اين فقط ظاهر قضيه است و آنها با پول بيشتر خود را در همان جا يا خارج از بار در اختيار مشتری می گذارند.
در اين فيلم هم کسيدی بارها به رندی می گويد که مشتری دارد و در صحنه ای از فيلم نيز او با مشتريان در جای بسته ای خلوت کرده که رندی وارد می شود.
يک فيلم بايد از اين بيشتر نشانه بدهد؟
پرويز جاهد
خلاصه و احتمالا مفيد بگويم : از " كشتي گير " خوشم آمد و ايضا از بازي محشر و عالي " ميكي رورك ".تمام.
-- رضا عليپور.م ، Feb 2, 2009 در ساعت 12:00 PMمختصر و احتمالا مفيد بگويم : از " كشتي گير " خوشم آمد و ايضا از بازي محشر و عالي " ميكي رورك ".تمام.
-- رضا عليپور.م ، Feb 2, 2009 در ساعت 12:00 PMآقای جاهد همانطورAlir که نوشته است بدون مطالعه و از روی غریزه مینویسد و بیشتر علاقهمند است از فرصت نویسندگی استفاده کرده و خود را بنمایاند.
-- بدون نام ، Feb 2, 2009 در ساعت 12:00 PMكشتيگير فيلمي تكان دهنده و شايسته احترام است درست مثل پي و مرثيهاي براي يك رويا. تضاد موجود بين شخصيت رندي درون رينگ و بيرون از آن به خوبي و با قدرت به تصوير كشيده شده است. رندي آنگونه كه فكر ميكنيم آهنين و بياحساس نيست همچنين او آنقدرها هم قوي نيست مثل كسيدي كه آنچنان كه تصور ميشود گناهكار نيست. به جرات ميتوان گفت مراسم امسال اسكار به علت حضور فيلمهايي چون كشتيگير، ميلك، رودخانه يخ زده و ... قابل قياس با سال گذشته است.
-- علي جولا ، Feb 2, 2009 در ساعت 12:00 PMبا اين وجود عدم كانديداتوري آرنوفسكي براي جايزه بهترين كارگرداني شگفت آور است (نكتهاي قابل تامل براي هواداران توهم توطئه)
dear Mr. Jahed
-- بدون نام ، Feb 3, 2009 در ساعت 12:00 PM, i agree one of above comments
dear Mr. Jahed
-- بدون نام ، Feb 3, 2009 در ساعت 12:00 PMi agree with one of above comments, actually about Cassidy you are some how right, but as you may believe me using word "Fahesheh, is something derogatory, and apparently returns to your idea about Cassidy corrector , it would be better to call her with a respectful name such as you mentioned in article or just striper
any way i liked the wrester very much.
کار بسیار متینی کرده.خدا رو شکر که نگفته :مرگ بر ایران و یا رو پرچم ما شاش نکرده.آخه ما روزانه با پرچم آمریکا همین کار رو میکنیم.
-- بدون نام ، Mar 4, 2009 در ساعت 12:00 PMاسم آیت الله در فیلم می آید و در یک سکانس کوتاه که از پشت نشان داده می شود، بر روی دو بنداش به جای ربدوشامبری که همه کشتی گیرها در زمان ورود به رینگ می پوشند، عبا بر تن و عمامه بر سر دارد. خب همه می دانیم در کشتی کچ مرسوم است که مبارز کاستوم ویژه ای برای خودش طراحی می کند که با اسم و اسلحه ای که به کار می برد در ارتباط است(عبا و عمامه و نقش پرچم بر روی دوبند،آیت الله،پرچم جمهوری اسلامی) و کارکرد شناسایی و پرستیژ برای مبارز دارد، اما استفاده از این مضمون در این تاریخ، آدم را به فکر تاویل سومی هم می اندازد که می شود اسمش را گذاشت تئوری ئوطئه:امریکا و ایران کهنه کشتی گیرهایی هستند که در رختکن و در خفا دشمنی با هم ندارند، اما بر روی رینگ و در مقابل چشم تماشاچی ها و غوغایشان، ناچارند به مبارزه ادامه بدهند و....نمونه ایت تئوری ئوطئه را جرج اورول هم در کتاب 1998 مطرح کرده است
-- ایمی ، Sep 30, 2009 در ساعت 12:00 PMdetails found globally community growth atmospheric confirmation countries
-- deylindelp ، Oct 29, 2009 در ساعت 12:00 PM