رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
نقد گاردين بر فيلم «شيرين» عباس کيارستمی

مصائب «شیرین» کیارستمی

برگردان: پرویز جاهد
jahed@radiozamaneh.com

فيلم «شيرين» آخرين ساخته عباس کيارستمی با شرکت تعداد زيادی از بازيگران زن ايرانی از جمله نيکی کريمی، هديه تهرانی، مهناز افشار و يک بازيگر فرانسوی يعنی ژوليت بينوش، روز چهارشنبه در بخش خارج از مسابقه فستيوال فيلم ونيز به نمايش درآمد و با واکنش‌های متفاوتی روبه‌رو شد.

اندرو پولور منتقد روزنامه گاردين نيز بعد از تماشای اين فيلم در ونيز يادداشتی در‌باره آن نوشته که به خواندن‌اش می‌ارزد.

واقعاً ناراحت‌کننده است که در سالن سينما بنشينی و واکنش عده‌ای ديگر از تماشاگران سينما را روی پرده تماشا کنی. اين موضوع اصلی فيلم جديد عباس کيارستمی فيلم‌ساز کهنه‌کار ايرانی است:

کلوزآپ‌های ساده از صورت‌های کسانی که دارند فيلمی را تماشا می‌کنند. اگرچه اين کيارستمی است اما با اين حال همه چيز به سمت يک پايان مشخص سامان‌دهی شده است: همه تماشاگران زن‌اند و فيلمی که دارند تماشا می‌کنند داستان خسرو و شيرين است، يک داستان عاشقانه نيمه‌اسطوره‌ای ايرانی با درون‌مايه ازخودگذشتگی زنانه.

مشقت‌های شيرين سيل اشک را بر ديدگان تماشاگران فيلم جاری می‌سازد و صحنه‌های ديگر چون گاز گرفتن لب‌ها، بازی با روسری و توجه محض، همگی بيان‌گر روايت کلامی فرعی ديگرند.


عباس کیارستمی در جشنواره فیلم ونیز (عکس: رویترز)

اما آيا اين شيوه کار می‌کند؟ در نيمه اول فيلم، زنان کيارستمی واقعاً افسون‌کننده‌اند: اين‌ها کی هستند؟ آيا آن‌ها آزادند از آنچه می‌بينند لذت ببرند؟

اما ادامه يافتن نماهای بسته ثابت، تماشاگر را خسته می‌کند. حقيقت اين است که فيلم‌سازی کيارستمی در طی اين سال‌ها دائماً تقليل يافته و در سال‌های اخير او بيشتر به صورت يک هنرمند اينستاليشن عمل کرده تا يک فيلم‌ساز.

«شيرين» شايد برای نمايش به شکل ويدیو در مرکز ژرژ پمپيدو به صورت ۲۴ ساعته مناسب‌تر باشد اما اين کار ممکن است به ضرر فيلم تمام شود.

داستان عاميانه، قدری از کسالت فيلم می‌کاهد و جنبه‌های بصری، ظرافت‌هايی دارند که به چشم نمی‌آيند مثل چهره‌های ترسناکی که در صندلی‌های رديف‌های عقب نشسته‌اند.

اما اگر يکی از اين زنانی که کيارستمی روی آن‌ها انگشت گذاشته، شباهت مرموزی به ژوليت بينوش دارد، به خاطر اين است که آن زن خود ژوليت بينوش است.

شيرين با جزیيات عجيب در‌باره موضوعی غريب، فيلم قابل‌ توجهی است.

Share/Save/Bookmark

مطلب در گاردین:
Review: Shirin - The Guardian

نظرهای خوانندگان

اگر نظريات منتقد گاردين را يک منتقد ايراني بيان کرده بود (جرأت اش را داشت؟)چه عاقبت غم انگيزي در انتظارش بود. موضوع فيلم صرفنظر از آن نورپردازي هاي غير طبيعي در سالن تاريک سينما وآدم هاي بي تفاوتي که در رديف هاي پشتي نشسته اند واز همه بدتر طولاني بودن ،آنچه باعث تاسف است کنار گذاشته شدن سينماي جدي از طرف کيارستمي در اين هفت - هشت سال اخير است. مباد روزي که کيارستمي خود را پايان يافته بيابد.

-- دوستدار ، Aug 31, 2008 در ساعت 12:46 PM

"هنرمند اينستاليشن"
ببخشید این یعنی چه؟

-- هادی ، Aug 31, 2008 در ساعت 12:46 PM

هادی عزيز

هنر اينستاليشن نوعی از هنر مفهومی(کانسپچوال)است که از مواد تصويری، رسانه ای و تجسمی گوناگون برای خلق يک مفهوم ذهنی و انتقال يک تجربه در يک محيط خاص بهره می برد. برای آن معادل چيدمان را در فارسی پيشنهاد کرده اند که به نظر من کمی نارساست.

-- پرويز جاهد ، Aug 31, 2008 در ساعت 12:46 PM

تنها فکری که بعد از ذیدن فیلم بمن دست داد
این بود موفقیت های قبلی برای کارگردان ما
به او این جسارت را داده که دیگر به مخاطب فکر نکند . مثل کارهای نقاشان و مجسمه سازان مشهور مدرن ارت که یک شیع معمولی را از سقف آویزان میکنند کارشان سر گالری های معرف در میاید .

-- دارا ، Sep 1, 2008 در ساعت 12:46 PM

تنها فکری که بعد از ذیدن فیلم بمن دست داد
این بود موفقیت های قبلی برای کارگردان ما
به او این جسارت را داده که دیگر به مخاطب فکر نکند . مثل کارهای نقاشان و مجسمه سازان مشهور مدرن ارت که یک شیی معمولی را از سقف آویزان میکنند کارشان سر گالری های معرف در میاید .

-- دارا ، Sep 1, 2008 در ساعت 12:46 PM

هنرمند اینستالیشن در این مورد یعنی سرهم بندی! یا بنداز و در رو! با تشکر از آقای جاهد

-- امینی ، Sep 1, 2008 در ساعت 12:46 PM

As for the meaning of "Installation artist", "Installation" here means:

An art exhibit constructed within a gallery of an exhibition.

An "Installation artist" is therefore an artist who constructs works of art within a gallery of an exhibition.

Incidentally, the article by Mr Andrew Pulver in The Guardian fails to mention that in Mr Kiarostami's Khosrow and Shirin the women actually do not watch any film; they are only instructed to imagine that they are watching a film on Khosrow and Shirin. The emotions that the viewers see on the faces of the women, are all consequences of these women's imaginations. To my best judgement, the majority of the Western film critics comprehend only a fraction of what Iranian films convey. Mr Andrew Pulver proves a case in point.

BF

-- BF ، Sep 1, 2008 در ساعت 12:46 PM

mishe shoma nazar nadin???

-- shaki ، Sep 1, 2008 در ساعت 12:46 PM

ایکاش کیارستمی در مورد این نامه اش به محمود احمدی نژاد نوشت و در 1383 در روزنامه ها ی ایران و خصوصا روزنامه همشهری و جمهوری اسلامی و بخشهایی از آن نیز در روزنامه ی کیهان چاپ شد توضیح می داد. آن نامه این است:
۰۲ تير ۱۳۸۴روزگار غريبی‌ست آقای احمدی‌نژاد
عباس کيارستمی: پسرم وقتی ۵ساله بود روزی مشغول خوردن بيسکويت بود، دوستی از او بيسکويت خواست و من هم از او خواستم که بيسکويتی به من بدهد. اما بهمن يک بيسکويت بيش‌تر نداشت. بلاتکليف به هر دوی ما نگاه کرد که تنها بيسکويتش را به کدام يک از ما دهد. دوست من مشکل را ساده کرد و به او گفت: "بيسکويت را به کسی بده که بيش‌تر دوستش داری." بهمن نگاهی به هر دوی ما انداخت و به من گفت: " بابا من تو را بيش‌تر دوست دارم اما دلم می‌خواهد بيسکويتم را به او بدهم." هنوز نمی‌دانم آن روز، آن بيست چند سال پيش در ذهن پسر ۵ساله‌ام چه گذشت که بيسکويتش را به آن ديگری داد، که کم‌تر از من دوستش می‌داشت. ولی من دليلی دارم که چرا رأی‌ام را به ديگری خواهم داد.

آقای احمدی‌نژاد، برای من دلايل بسيار ساده‌ای وجود دارد که تو را بيش‌تر از او دوست دارم. تو برای من يادآور سال ۵۷ هستی. در آن زمان اخلاق، آرمان و از خودگذشتگی برای تغيير زندگی مردم مفاهيمی انتزاعی نبودند؛ چيزهای طبيعی و جزيياتی زنده از روحيه و عملکرد ميليون‌ها جوان معتقد و سالم و راستگويی بودند که می‌خواستند از انقلاب فرصتی فراهم آورند تا طبقه‌ی محروم جامعه شرايط بهتری برای زندگی داشته باشند. بعد از بيست و چند سال نگاه که می‌کنم به وضوح آن اعتراض را همراه با افسردگی درونی تو را درک می‌کنم. تو هم‌چنان بی‌دروغ «ما»ی سال ۵۷ را زنده می‌کنی. من تو را دوست دارم چون نمی‌توانم به خودم راست نگويم که می‌دانم آن‌چه می‌گويی راست می‌گويی. اين واقعيت است که در جهان کنونی قله‌های ثروت با دست‌اندازی به پله‌های قدرت جايی برای رشد مردم باقی نمی‌گذارند.

در اين ميان، آقای احمدی‌نژاد اما چيزی وجود دارد که تو را در دنيای ۲۰۰۵ ما وصله‌ی ناجور می‌کند. پس اکنون با کمال تأسف تو تنها به درد آن می‌خوری که از دنيايی چنين آرمان‌باخته و بازيگر، افسرده شوی. دنيايی که در ۲۷ سال ساخته شده است و ما هم جزيی از اين دنيا هستيم. دنيا شرايط دشواری برای برای بازي راستگويان آفريده است اما هم‌جنسان قادرند دست يکديگر را بخوانند و...

دوست عزيز، به‌سادگی بگويم ما نمی‌توانيم خود را در سال ۵۷ متوقف کنيم. ديگر آن آن باورها از زندگی واقعی رخت بربسته است و در معادلات سخت کنونی، ما تنها تصميم‌گيرندگان بازی کنونی نيستيم. تو درست‌تر از آن و اصولگراتر از آن هستی که بتوانی در بازی پيچيده‌ی سياستگزاران آلوده به قدرت بازی کنی، پس به قول مدرس " اکنون کسی لازم است که قاعده‌های بازی اين جهان را آموخته باشد."

برای همين من رأی‌ام را به کسی می‌دهم که او را کم‌تر از تو دوست دارم اما کسی توانمندتر از تو در درک .اقعيت‌های امروز زندگی است. همه‌ی اميدم آن است که او لااقل اين‌بار با عطف به آرای تو بداند هنوز مردم محروم ما چشم به راه‌اند. پس گوشه‌چشمی به طبقه‌ی محروم داشته باشد و به سلامت اداره‌ی جامعه بها دهد. دوست عزيز من، تا کنون دو بار رأی داده‌ام و هر دو بار پشيمان. اين بار با آمادگی بيش‌تر بار ديگر پای صندوق رأی خواهم رفت و اما رآی‌ام را به ديگری خواهم داد که او را به اندازه‌ی تو دوست نمی‌دارم. روزگار غريبی است برادر.
آری واقعا که روزگار غریب و بدتر از آن قبیحی ست!!

-- آزاد آزاد از تهران ، Sep 2, 2008 در ساعت 12:46 PM

در پاسخ به «آزادآزادازتهران»غريب تر از اين روزگار غريب و قبيح ، موجي است -- هر چند ناخواسته --که براي بي اعتبار کردن کيارستمي راه افتاده است.بد است!

-- شاهد ، Sep 2, 2008 در ساعت 12:46 PM

شاهد عزیز آخر مگر این نامه را من جعل کرده ام؟ برادر یا خواهر ایرانی؟ آقای کیارستمی خودش اعتبار خودش را در گرو مدیحه ای گذاشته در وصف سرو قد رعنای حاج محمود گفته است! کجای این بد است که من از یک هنرمند توضیح بخواهم. در زمان آلمان نازیها هم آن هنر مند یکه تاز زن آلمانی که هنوز هم کسی به گرد پایش نرسیده Leni Riefenstahl
خانم لنی رینفشتال مورد سرزنش همه قرار گرفت آما هنرش همچنان نزد تمامی کارشناسان بهترین اٍر است اما خود قبول دارم که قیاس من مع الفاق است . چرا که آقای کیارستمی با همه ی هنرمندیش در حد و حدو آن زن یگانه سینما نیست. و آما نازی ها و هیتلریها هم با همه ی روسیاهیشان و آدمکشیشان دست کم مردم را وادر نکردند که چه بنوشند و چه بپوشند و با که عشق ببازند و چه. ولی نظام مقدس جمهوری اسلامی همهی کارهای نازیهای را به علاویه این آخری ها انجام می دهد و تازه نه تنها به آدمکشیهای خودش افتخار می کند بلکه از اهالی هلوکاوستو آمران و عاملان و مجریان آنها هم طفداری می کند. آقای کیارستمی تا کنون حتا یک بار هم از اینهمه آدمکشی این رژیم مقدس شکوه و شکایتی نکرده است. تا کنون حتا یک بار هم برای آزادی این و آن از زندان، یا برای آزادی و دموکراسی قدمی برنداشته است. امضای ایشان زیر هیچ یک از اعلامیه های آزادیخواهان ایران نسیت که نیست! متاسفانه این آقایان سینماگران ما فقط ادا و اطوار سینما گران غربی را در می آورند. در سال شصت هشت و انقلاب فرانسه سینما گران فرانسوی و اروپایی تنها به خاطر یک کشته فستیوال عظیم کن را بهم ریختند و فستیوال برقرار نشد. آقای کیارستمی و مخلباف و جلیلی و کیمیایی و دیگر سینماگران ایرانی در برابر قتلهای دیگر اندیشان، قتل عامها، قتل های فردی و جمعی، اعدام ها، شلاقها و و و حتا یک بار هم لب به شکوه و شکایت نگوشدند...نه نه برعکی ویترین زیبا و صفحه ی زیبای اکرانی شدند که در پشت آن قتل عامها، کشتارها ، ازاله ی بکارتها برای اعدام دختر بچه ها، سنگسارها با کلمه الله « بسم الله الرحمن الرحیم» شروع می شد. آری دوست آزاده ی من شاهد عزیز نامه ی آقای عباس کیارستمی فیلمسار بزرگ ایرانی را من جعل نکرده ام. شما بپرسید خواهید دید که سند برابر با اصل است. .
آزاد آزاد از جنوب شهر پر از گند و دود گازوییل و تریاک تهران

-- آزاد آزاد از جنوب شهر ، Sep 2, 2008 در ساعت 12:46 PM

شماها هر برداشتی که می کنین یا خیلی سطحی یا خیلی نا آگاهانه وشاید ایرانی واره!کسی که ارزشهای خودش رو اثبات کرده ،در هیچ شرایطی این ارزشها رو از دست نمی ده.
وقتی در مورد چیزی نظری داده میشه(نقد) معمولا باید نقاد انسان فرهیخته و خودآگاه وعالمی باشه، در صورتی که من این رو مطمئنم که سطح آگاهی 99% آدمای روی زمین خیلی پایین تر از حدیه که بتونن کارای آقای کیارستمی رو درک کنن... چه برسه به ایرانیا که درگیر غرور و خودخواهی و دغل بازی و دروغ گویی وخیلی چیزای دیگه هم هستن...

-- پیام ، Sep 14, 2008 در ساعت 12:46 PM

این ها از بدبختی های اعمال پست مدرنیسم در جامعه ای است که مدرنیته را تجربه نکرده! ... همین "استاد عباس کیارستمی " را می گویم که فیلمساز "مشق شب" حالا دارد به یک اثر موزه ای تبدیل می شود.....

-- شاپور شاخدار ، Sep 18, 2008 در ساعت 12:46 PM

ازاد جان من هم وقتی خبر مداحیهای کیا از احمدی رو خوندم پشتم لرزید بدبختی اینه که ما جوونا از هر کسی یه قهرمان میسازیم وانتظار داریم هرکی پز روشنفکرانه گرفت ادم حسابی باشه افرادی مثل کیارستمی از احمدی نزاد هم بد ترند چون باور های من وتو رو ترور مکنند

-- علی ، Sep 26, 2008 در ساعت 12:46 PM

i dont know when
but more thane 25 years ago
abbas kirostami was a normal movie maker
he is very diffrent with that man today
so respect him
however shirin is nt a film

-- بدون نام ، Aug 18, 2009 در ساعت 12:46 PM