رادیو زمانه > خارج از سیاست > کلاکت > زندگی جرج بوش بر پرده سينما | ||
زندگی جرج بوش بر پرده سينماپرویز جاهدjahed@radiozamaneh.com
در این قسمت از کلاکت، به دو فیلم «یگان عملیاتی ویژه» ساخته «خوزه پدیلها» و آخرین ساخته الیور استون درباره جرج بوش میپردازم.
یگان عملیاتی ویژه یکی از فیلمهای خوب فستیوال ادینبرای امسال فیلمی بود از برزیل با نام یگان عملیاتی ویژه (Elite Squad) ساخته خوزه پدیلها (Jose Padilha) که فیلم برگزیده فستیوال فیلم برلین امسال و برنده خرس طلایی آن بوده است. این دومین فیلم پدیلها بعد از فیلم موفق «اتوبوس ۱۷۴» است. یگان عملیاتی ویژه شباهتهای فرمی و مضمونی بسیاری با فیلم شهر خدا ساخته فرناندو میرلس دارد و همانند شهر خدا، با دوربین روی دست، ما را به درون زاغههای تاریک و تو در توی ریودوژانیرو میبرد؛ جایی که جوانان برزیلی برای بقا دستههای گانگستری کوچکی را تشکیل داده و به قاچاق مواد مخدر مشغولاند. داستان فیلم مربوط به سال ۱۹۹۷ است. پاپ ژان پل دوم قصد بازدید از ریودوژانیرو را دارد و پلیس باید شهر را از وجود قاچاقچیان مواد مخدر و دستههای گانگستری پاک کند. کاپیتان نسیمنتو به عنوان رییس یگان عملیاتی ویژه شهر درگیر مبارزهای سخت و خشونتآمیز با گانگسترهای جوان و باندهای مواد مخدر است. نسیمنتو پلیس درست کار و وظیفهشناس، اما فوقالعاده خشن، بداخلاق و بیرحمی است. او به همان نسبت که با قاچاقچیها درگیر است، با فساد درون دستگاه پلیس نیز مقابله میکند. او که خود منتظر به دنیا آمدن بچهاش است از اینکه باعث مرگ یکی از کودکان زاغهنشین به خاطر لو دادن قاچاقچیها شده، احساس گناه میکند و با تمام توان خود میکوشد قاتلان او را بیابد و مجازات کند.
اما اینها تنها مسأله او نیستند؛ بلکه او مسایل شخصی خود را نیز دارد. او خواهان یک جانشینی است تا بتواند مدتی را استراحت کند. علاوه بر این او دچار ناراحتی عصبی است و برای آرامش روزی یک مشت قرص میخورد و رفتاری ناهنجار با زن حاملهاش دارد. دستمزد پلیس آنقدر پایین است که آنها را در مقابل رشوههای رهبران باند مواد مخدر ضعیف میسازد. آنها به راحتی میتوانند چشمهای خود را در برابر جرایم تبهکاران ببندند. شاید به نظر برسد فیلمساز دارد رفتار خشن و ضد دموکراتیک پلیس برزیل را در مقابله با قاچاقچیها و گانگسترها توجیه میکند، اما در جامعهای که مبتنی بر زور و فرهنگ اسلحه است و باندهای مواد مخدر در آن تاخت و تاز میکنند، شاید این رفتار تا حدی توجیهپذیر باشد. به ویژه هنگامی که دورویی و رفتار متظاهرانه دانشجویان و نیروهای جوان منتقد خشونت و فساد پلیس را میبینیم که خود، آلوده مواد مخدر و دستههای مافیاییاند و بدترین نوع خشونت را در مقابله با پلیس و حتی دوستان خود که متهم به همکاری با پلیساند، به کار میگیرند.
تفاوت یگان عملیاتی ویژه با فیلم شهر خدا در این است که شهر خدا از زاویه دید گانگسترهای جوان روایت میشد، اما یگان عملیاتی ویژه از زاویه دید پلیسها یعنی کاپیتان نیسمنتو روایت میشود. با این حال او ناظر اول شخص نیست، بلکه ناظر دانای کل است که بر همه رویدادها و اعمال و انگیزههای دیگر شخصیتهای فیلم اشراف دارد. حرکت بیوقفهی دوربین، ضربآهنگ تند نماها، فیلمبرداری در نور طبیعی و دیالوگهای چکشی، حسی از مستند بودن صحنهها را به بیننده منتقل میکند. حرکات تند و دیوانهوار دوربین روی دست به خوبی با ماهیت برقآسا و زلزلهوار عملیات یگان ویژه هماهنگ است. یگان عملیاتی ویژه فیلمی رئالیستی است با شخصیتهایی ملموس و جاندار که تماشاگر موقعیت خطرناکی را که آنها در آن به سر میبرند، حس و باور کرده و با آنها همذات پنداری میکند.
الیور استون و جرج بوش اولیور استون فیلمساز آمریکایی پس از ناامیدی از ساختن فیلمی درباره محمود احمدینژاد، رییس جمهور ایران به سراغ دشمن شماره یک او یعنی جرج دبلیو بوش رفته است. اولیور استون در حال حاضر یکی از سیاسیترین فیلمسازان سینمای آمریکاست که همیشه دست روی سوژههای حساس سیاسی گذاشته است. بررسی زندگی رهبران سیاسی و عملکرد آنها یکی از موضوعهای مورد علاقه اولیور استون بوده و وی در سالهای گذشته فیلمهای اسکندر، نیکسون، جیافکی و فرمانده فیدل را درباره رهبران سیاسی جهان دیروز و امروز ساخته است. اینک اولیور استون در فیلم «دبلیو» (W) سراغ یکی از مهمترین و غیر متعارفترین شخصیتهای سیاسی جهان معاصر که با افکار و اندیشههای بنیادگرایانه مسیحی و جنگ طلبانهاش، خاورمیانه و جهان را به آشوب کشانده، رفته است. استون درباره علت پرداختن به زندگی جرج بوش در فیلم جدیدش گفته است: بوش یکی از بزرگترین شخصیتهای زمان ماست و تأثیر عظیمی بر جهان گذاشته است. آمریکا در اوایل قرن بیست و یکم خود را به عنوان یک دولت کابوی شناسانده و جرج دبلیو بوش با ذهنیتی کابویی تمام جهان را آمریکا میداند.
در این فیلم اولیور استون، زندگی بوش را از ۲۰ سالگی تا ۵۸ سالگی در سه پرده تصویر میکند. پرده اول مربوط به دوران جوانی بوش و اعتیاد او به الکل است. در پرده دوم زندگی بوش از زمانی که از زیر سایه پدرش درمیآید و به قدرت میرسد، نشان داده میشود. سرانجام در پرده سوم حمله او به عراق محور فیلم است. استون، لحن فیلم را مشابه لحن فیلم «شبکه» سیدنی لومت و «دکتر استرنج لاو» کوبریک میداند و میگوید: «من وقتی که جوان بودم، دکتر استرنج لاو را دیدم و تأثیر آن هنوز بر من باقی است. کوبریک در این فیلم سوژه تاریکی را انتخاب کرد و آن را به یک فیلم کمدی جدی تبدیل کرد که بسیار موفق بود. به نظر من این فیلمها الگوهای خوبی برای فیلمهای سیاسی امروزند.» استون فیلمنامه این فیلم را به کمک استنلی ویزر نوشته و در آن جاش برولین در نقش جرج بوش بازی میکند. الیزابت بنکز در نقش لورا بوش، جیمز کرامول در نقش جرج بوش پدر، ریچارد دریفوس در نقش دیک چنی، الن برستاین در نقش باربارا بوش، جفری رایت در نقش کالین پاول، تندی نیوتن در نقش کاندولیزا رایس و سید بدریا در نقش صدام حسین بازی خواهند کرد. نقش تونی بلر را نیز یوان گروفاد بازی میکند. استون در باره دیدگاههای مذهبی بوش میگوید: «آقای بوش بعد از اینکه به قدرت رسید، مذهبی شد و ما باید این را دراماتیزه میکردیم. گرایش او به مذهب برای ما بسیار جدی است، چرا که نقطه مرکزی تغییر او است. در هر دو انتخابات، آمریکاییهای بیشماری به او رأی دادند. یکی از همین افراد که به او رأی داده؛ به من گفته که بوش را دوست دارد؛ چون تظاهر نمیکند و سعی نمیکند خود را آدمی نشان دهد که نیست؛ او همانی است که هست. شما میتوانید با این حرف مخالف باشید؛ اما آمریکاییها ظاهراً او را آدم صادقی میدانند.»
استون در مقایسه فیلم جدیدش با فیلم سه ساعته نیکسون گفت: این فیلم به اندازه نیکسون روانشناسانه نیست. به علاوه فیلم نیکسون از نظر زمانی و گستردگی، کار جاهطلبانهای بود. با این حال تصور عمومی بر این است که اولیور استون در این فیلم جرج بوش را دست انداخته و مسخره خواهد کرد. استون شدیداً در برابر این برداشت موضعگیری کرده و از جاش برولین، بازیگر نقش بوش خواسته از تمام باورهای سیاسیاش فاصله گرفته و کاراکتری را که نقشاش را بازی میکند، خوب بفهمد. او در این باره میگوید: «جاش سعی میکند تا بفهمد که مغز بوش چگونه عمل میکند. علیرغم تصور شما به هر حال بوش نیز به سهم خود مشکلاتی دارد که باید بر آنها غلبه کند. در جنوب آمریکا او را به دلیل ایمان مذهبیاش و تعهدش به خانواده ستایش میکنند. این ویژگیها از بوش در نگاه بسیاری از مردم یک مرد درستکار ساخته است.» به گفته اولیور استون، تونی بلر که مرد برجستهای است، یکی از طرفداران جرج بوش بود. او تا حدی به بوش علاقه داشت که به کاتولیک بودنش اعتراف کرد. تهیهکننده فیلم جدید اولیور استون، کمپانی لاینز گیت است و به نوشته مجله اسکرین، بودجه آن نزدیک به ۲۵ میلیون دلار است که از منابع بینالمللی مختلفی تأمین میشود. به نوشته اسکرین، این فیلم قرار است روز هفدهم اکتبر، یعنی آخرین روزهای ریاست جمهوری بوش در آمریکا به نمایش درآید. اولیور استون همچنین درباره تمام شدن عصر بوش میگوید: «این چرند است که فکر کنیم او در ماه ژانویه دیگر تمام میشود. تأثیر و نفوذ بوش سالها باقی خواهد ماند. او رییسجمهوری نیست که زود فراموش شود.» |
نظرهای خوانندگان
آلیور استون یه فیلم ساز تموم شده است. گذشت موقعی که استون جی اف کی، قاتلین بالفطره یا یو ترن می ساخت.این آدم سالهاست مرده و شخصیت نژادپرستانه اش که ناخودآگاه تو کارهای جدیدش بروز می کنه چیزی نیست که ازبینندهاش پنهان بمونه.فیلم اسکندرش بزرگ ترین توهین به یکی از مهم ترین وشناخته شده ترین تمدن های باستانی بود.چهره واقعی استون اونجا برملا می شه که به نظر من فیلم اسکندرش الگوی فیلم های دیگری مثل سیصد شد که کارشون لجن مال کردن حقایق تاریخی بود.مطمئنم اگه استون داره راجع به بوش فیلم می سازه ازش تصویر قهرمانانه ای نشون می ده.زیاد گرد و خاک های مطبوعاتی استون رو که بوی مهوع روشنفکری ازش بلند می شه باور نکنید.علیرغم همه اینا نتیجه نهایی فیلمی درستایش مردیه که به گفته خود این آقا « رییس جمهوری نیست که زود فراموش بشه...»کسی که فکر می کنه« تونی بلر مرد برجسته ای است» فاتحه کارشو بخونید.
-- بدون نام ، Jul 7, 2008 در ساعت 03:15 PMدرست به همان اندازه که فیلمسازان روشنفکر و مردانی با ایدههای بزرگ و ستودنی (مثل بونوئل، برسون، برگمان، گدار و...) را باید ستایش کرد لازم است که موویسازان بیاندیشه و آدمهای حقیر (مثل استون، تارانتینو، وینترباتم و ...) را دور ریخت. در این خصوص جای جدل فراوانی است، با این حال دقت عمیقتر در مقایسه بین آثار، گفتار و کردار آن گروه با جنجالسازیهای خالی از محتوای این عده، خود گویای همه چیز است. همان قدر که فیل گاس ون سنت تکان دهنده و باارزش است، بولینگ برای کلمباین مایکل مور احمقانه و مشمئز کننده است.
-- جولا ، Jul 8, 2008 در ساعت 03:15 PMآقای الیور استون اگر اندکی (فقط اندکی) مفهوم زیستن زیر سایه حکومتهای جابرانه، خفقان آور و مخوف را درک کرده بود نه برای رفیق دیکتاتورش، فیدل فیلمی میساخت و نه برای بزرگمرد فراموش نشدنیاش، جورج بوش حقیرتر از خودش. هرچند پرواضح است که هدف اینان نه بیدار کردن توده های خفته و نه ادای دینی به آن آدمهای دیکتاتور کوتوله است، بلکه تنها به جنجالسازی برای کسب درآمد و یا قرار گرفتن نامشان در کنار نام آن رادمردان فراموش نشدنی میاندیشند، که اولی حاصل اما دومی ناممکن است.
با نظر جولا موافقم.سینما تا همین چند دهه پیش چه چهره های بزرگی رو به بشریت شناساند (بونوئل،برسون،برگمان،گدار ومن اضافه می کنم پازولینی،فللینی،ارمانو اولمی، آنتونیونی،هرتزوگ و...)وحالا ما باید چه روشنفکر نماهایی رو به عنوان فیلم سازهای روزگارمون تحمل کنیم.واقعا افسوس
-- بردیا ، Jul 8, 2008 در ساعت 03:15 PMدوستان عزيز
-- پرويز جاهد ، Jul 8, 2008 در ساعت 03:15 PMبه نظر من برخورد شما با فيلمسازانی چون اليوراستون، تارانتينو و مايکل مور برخوردی احساسی و از سر خشم است. اينکه اليور استون با چه نيتی اين فيلم ها را می سازد چندان مهم نيست بلکه نتيجه کار اوست که مهم است و بايد تجزيه و تحليل شود.
همين حرف ها را می توان با لحن ديگری در سايت های راست گرايان آمريکايی مخالف استون و مايکل مور خواند. تازه از جولا می خواهم توضيح دهد که چرا بولينگ برای کلمباين مشمئز کننده و احمقانه است؟
جناب آقای جاهد، با این بخش از فرمایش جنابعالی در خصوص ارجحیت بازخورد فیلم بر اهداف فیلمساز موافقم، به شرط آنکه حاصل صرفا هوچیگری و روشنفکرنمایی نباشد. با این وجود مجددا عرض میکنم که این مساله محل مناقشه است و نیازمند بررسی دقیق و موشکافانه کارنامه کارگردان مورد نظر ( از جوخه یا حتی قبلتر تا فرمانده و حتی بعدتر) میباشد. آیا استون در عرض یکصد دقیقه توانسته است پرده از چهره رفیق فیدل برکند( کاری که آرابال در چند سطر انجام داد)؟ آیا او موفق خواهد شد جنایتکاری همچون بوش را آنگونه که هست ( نه آنسان که چشمان کاملا بستهاش میبینند) معرفی کند؟
-- جولا ، Jul 9, 2008 در ساعت 03:15 PMبولینگ برای کلمباین فقط بخش خاصی (با نیتی کاملا هویدا) از هیات حاکمه آمریکا را رسما مسئول وقوع آن جنایت معرفی میکند. آیا حقیقتا چنین است؟ آیا آن بخش دیگر منزه و مبراست؟ آیا فقط حکمرانان مقصراند یا - آنگونه که ون سنت میگوید - تک تک افراد جامعه مسئولند؟ از مردی که به افتخارات جنگ با نازیها مینازد غافل از آنکه نازیسم جدید اینک در خانههای آنها سر برافراشته است تا قوانین دوران جفرسون در آزادی تهیه و حمل سلاح که اینک سخت ناکارآمدند، واقعا همه مقصرند حتی آن مدیر منحط مدرسه و بالاتر از آن تمام سیستم آموزشیای که آمریکاییان بسیار به آن میبالند.
نام Jose Padilha پرتغالی است و تلفظ درست آن ژوزه پادیلیا است.
-- بدون نام ، Jul 9, 2008 در ساعت 03:15 PMبه نظر من حركت آقاي استون قابل تقدير است چون اگر شما بتوانيد از شخصيتي كه در دوره خودش بيشترين تنفر را به نظر ما ايجاد كرده بسازيد . واقعا بايد توانمند باشيد . كساني كه چنين نظر هايي دارند كه فكر مي كنند ايشان از روي نژاد پرستي و خشونت و هر چي اين فيلم را مي سازد يا اطلاعي از هنر سينما ندارند يا فكر مي كنند كه اكنون دهه 40 است .
-- عطا ، Jul 9, 2008 در ساعت 03:15 PMبه نظر من با ساخت اين فيلم دقيقا به هدف خود مبني بر اين كه «این چرند است که فکر کنیم او در ماه ژانویه دیگر تمام میشود. تأثیر و نفوذ بوش سالها باقی خواهد ماند. او رییسجمهوری نیست که زود فراموش شود.»
جولای عزيز
من نيز همانند شما به رويکرد منفعلانه اليور استون در مواجهه با کاسترو و عرفات معتقدم که دقيقا در نقطه مقابل نگاه راديکال و ستيزه جوی او در جی اف کی، سالوادور و جوخه است. نظرم را قبلا در مورد فيلم کاسترو به طور مفصل در سايت بی بی سی نوشته ام.
-- پرويز جاهد ، Jul 9, 2008 در ساعت 03:15 PMاما در مورد مايکل مور به نظرم فيلمسازی است که با سبک چالش گرانه و طنز ويرانگرانه اش تعريف تازه ای از فيلم مستند ارائه کرده و معيارهای آن را تغيير داده است.
در بولينگ برای کلمباين، مور شجاعانه، به فرهنگ خشونت و اسلحه در جامعه آمريکاحمله کرده و بسياری از نهادهای مسئول اين جامعه را به پرسش گرفته است.
سبک مستند تعاملی(اينتراکتيو) او منحصر به فرد است و قابليت فراوانی برای مشارکت تماشاگر در پروسه جستجوی فيلمساز برای کشف حقيقت دارد.