رادیو زمانه > خارج از سیاست > کارگردانها > استاد برگمن | ||
استاد برگمنپل شرايدرپل شرايدر را علاقهمندان جدی سينما بيشتر به عنوان فيلمنامهنويس میشناسند. کسی که فيلمنامههای مشهوری چون راننده تاکسی، آخرين وسوسه مسيح، ياکوژا، و گاو خشمگين را نوشته است. اما او علاوه بر فيلمنامهنويسی فيلمساز هم هست و فيلمهايی مثل ميشيما، ژيگولوی آمريکايی، و مردم گربهای را ساخته و قبل از فيلمسازی نيز منتقد فيلم بوده و کتابها و مقالههای زيادی دربارهی فيلم نوآر و معنويت در سينما (Transcendental Style in Film) نوشته که اغلب در ايران نيز ترجمه شده است. شرايدر به مناسبت درگذشت برگمن در روزنامهی ايندیپندنت ياداشت زيبايی نوشته که ترجمهی آن را در اينجا میخوانيد. –پرويز جاهد. اينگمار برگمن اگر به خاطر برگمن نبود من هرگز فيلمهايم را نمیساختم و يا فيلمنامههايی چون راننده تاکسی را نمینوشتم. مرگ او در سن 89سالگی غافلگيرکننده نبود. به هر حال او پير بود اما آنچه که او باقی گذاشت، ميراثی است که از ميراث هر فيلمساز ديگری بزرگتر است. برگمن فيلمسازی را به کاری جدی و دروننگرانه تبديل کرد. تا قبل از او هيچکس اين کار را نکرده بود. من واقعاً نمیخواهم غير از آنچه که برگمن از فيلمسازی تعريف کرده، فيلم بسازم. به نظر من آن چيز فوقالعادهای که برگمن را بايد به خاطر آن به ياد سپرد، اين است که او بيش از هر کس ديگری سعی کرد سينما را به يک رسانهی شخصی با ارزشهای درونی تبديل کند. فيلمها البته ذاتاً با انگيزههای تجاری ساخته میشوند. هيچکس واقعاً از سينما برای بيان مسائل خصوصیاش به آن شکل استفاده نمیکند. برگمن نشان داد که فيلمها میتوانند دربارهی مسائل درونی و شخصی ساخته شوند و در معرض ديد عامهی تماشاگر قرار گيرند. برای تمام نسل دههی شصت، ديدن ذات سينما امر تازهای بود. برای فيلمسازان نسل من غيرممکن است که از برگمن تأثير نگرفته باشند. اين يک واقعيت است.
اين حرفها به اين معنی نيست که ما يک صدای در حال رشد را از دست داديم بلکه او کارهايش را به کمال رساند. بنابراين ما يکی از قديسين پانتئون (معبد) سينما را از دست داديم که به حد کافی غمانگيز است اما از سوی ديگر فرصتی است تا قدر ميراثی را که او پشت سرش باقی گذاشته بدانيم. برگمن در 1973 با فيلم "صحنههايی از يک ازدواج" خود را دوباره ابداع کرد و در 2003 با فيلم "ساراباند" به همين تم بازگشت. مجلهی تايم در نوشتهای راجع به فيلم "ساراباند" تيتر جالبی دارد: «او پير است، از مد افتاده است. او تاريخ مصرفاش گذشته است. چطور اينگمار برگمن جرأت میکند فيلم بزرگی بسازد.» پوستر فيلم "پرسونا" فيلمسازان زيادی هستند که پشت دوربين شاعرند. برگمن اما بيشتر پشت دوربين يک فيلسوف متافيزيکی است. "پرسونا" خشنترين فيلم اوست و اسون نيکويست، فيلمبردار سوئدی، کارهای فوقالعاده جالبی در آن کرده است مثل اوراکسپوز کردن (نور دادن بيش از حد نماها)، سوزاندن نوار فيلم يا کنتراست نور و سياهی. من يکی از دوستداران برگمن بودهام و به محض اکران هر فيلم او اگر در شهری بودم که آن را نمايش میداد، به تماشايش میرفتم. او قطعاً نقش مهمی در منتقد شدن و بعد فيلمساز شدن من داشته و باعث شد که سينما را جدی بگيرم. |