رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
خشونت نمایشی - ۲

شکل‌ها و تأثیرهای خشونت نمایشی

محمدرفیع محمودیان

آنچنان که در بخش نخست این نوشته آمد، خشونت نمایشی در فرایند نمایش هدفمند احساسات در جهت برانگیختن تأثیری معین بر دیگران اِعمال می‌شود. عرصۀ بروز و کاربرد این خشونت کناکنش (interaction) میان انسانها است و هر کس و هر گروهی نیز از امکان و امکانات اِعمال آن برخوردار است. از اینرو نیز حضوری همه جانبه در زندگی روزمرۀ اجتماعی دارد.

در بخش یکم این نوشته به ویژگی‌های خشونت نمایشی پرداخته شد. مشخص شد که این شکل از خشونت کنش حسی‌ای است که به مهار عقلانیت درآمده و بر ساختار عاطفی وجود انسانها اِعمال می‌شود. دیگر ویژگی‌های آن تنوع در شکل کاربرد، ماندگاری و جهانشمولی است. اینک در بخش دوم، شکل‌های گوناگون این خشونت را برمی‌شمرده و میزان تأثیر این شکل از خشونت بر احساسات و رفتار انسانها را بررسی می‌کنیم.

خشونت نمایشی خشونتی چندان پنهان در گسترۀ زندگی روزمره نیست. خشونت نمادین و انضباطی را شاید بتوان بسان عقلانیت نظم و ضرورت کارکرد نهادهای اجتماعی و سیاسی دید و آن را بسان خشونت احساس نکرد، ولی خشونت نمایشی بسیاری از اوقات خود را به رخ ما می‌کشد. آنگاه که کسی ما را فریب می‌دهد و یا به سمت احساس و باور درکی ناخواسته شوق می‌دهد، اِعمال آن را بر خود احساس می‌کنیم. ولی شکل‌هایی از خشونت نمایشی بیش از آنکه خشن و دردناک احساس شوند همچون احساس شور یا گشایشی برای ابراز وجود و سرزندگی جلوه می‌کنند.

شکل‌های بارز خشونت نمایشی

دو شکل بارز و تا حد زیادی مطرح خشونت نمایشی برساختن اقتدار و همبستگی در چارچوب مراسم آئینی هستند.

شکلی از اقتدار که بنام اقتدار فرهمندانه مشهور است وابسته به نمایش اقتدار است. رهبر فرهمند به وسیلۀ نمایش توانمندی‌ها و ویژگی‌های شخصیتی فوق‌العادۀ خویش هوادار و دنباله‌رو برای خود می‌آفریند. او کسی است که دارای جذابیت و اقتدار به شمار می‌آید، اما او باید بتواند این جذابیت و اقتدار را به نمایش بگذارد تا دارندۀ آن به شمار آید.

رهبران فرهمند قرن بیستم بیشتر کسانی بوده‌اند که دارای توانمندی‌های خاصی در زمینۀ سخنوری، سرزندگی اندامی و شجاعت (یا مهارت در ادعای آنها) به شمار آمده‌اند. به هر رو، نمایش توانمندی‌ها و ویژگی‌های فوق‌العاده نه به گونه‌ای دلبخواهی، که در چارچوب مراسم آئینی رخ می‌دهد.

اقتدار در صحنه‌های نمایشی با الگوی رفتاری خاصی بر ساخته می‌شود. تعریف اولیۀ مراسم آئینی پیشبرد کنش در بستر کناکنش با ضرب‌اهنگی معین و بر اساس الگویی خاص است. الگوی مراسم آئینی وجهی تقدس‌گونه دارد و تقدس آن در نمادی معین تجلی می‌یابد. بدین سان نمایش اقتدار در بستر کناکنش رهبر فرهمند با توده‌های مخاطب در چارچوب مراسمی با ضرب‌آهنگ و الگویی معین صورت می‌گیرد.

بعلاوه در نمایشِ اقتدار همواره از نمادهایی مقدس گونه بهره برده می‌شود. فرهمندی رهبر و اقتدار او در بستر مراسم آئینی به توده‌های مخاطب القاء می‌شود. خشونت نهفته در مراسم آئینیِ از چشم هیچ ناظر خارجی‌ای پنهان نمی‌ماند ولی برای افراد شرکت کننده در کناکنشهای مرتبط با آن نه همچون خشونت که همچون امکان دستیابی به شور احساس می‌شود.

اقتدار به طور کلی به وسیله خشونت نمایشی اِعمال شده در مراسم آئینی و بر بستر آن برساخته می‌شود. این را می‌توان در دوران معاصر به سهولت در مورد اقتدار سیاسی مشاهده و تجربه کرد. رسانه‌های همگانی با دستکاری احساسات و بمباران ذهن مخاطبین خود اشخاصی را فرهمند و دارندۀ اقتدار معرفی می‌کنند. ولی مشاهدۀ آن در مورد اقتدار علمی پژوهشگران و دانشمندان تا حدی دشوار است. ظاهراً اقتدار علمی امری وابسته به حقیقت نظریه‌ها و توان آنها در توضیح مسائل و مشکلات است و ارتباطی با نمایش جنبه یا جنبه‌هائی از نظریۀ علمی یا شخصیت دانشمندان ندارد.

توماس کوهن با نگارش کتاب "ساختار انقلاب علمی" این برداشت از دانش را به چالشی جدی گرفته است. کوهن شرایط اچتماعی و فرهنگی و نگرش جامعۀ پژوهشگران را عامل اصلی گذار از یک الگوی (یا پارادیم) علمی به الگویی دیگر می‌د‌اند. به عبارت دیگر حاکمیت یک باور یا الگوی علمی بر اذهان (پژوهشگران) امری وابسته به شرایط اجتماعی و سیاسی و وضعیت جامعۀ پژوهشگران و نه وابسته به درجه صدق آن الگو است. کوهن به نقش خشونت نمایشی نمی‌پردازد ولی می‌توان در راستای آنچه او طرح کرده، نقش آن را مورد توجه قرار داد. اهمیت و درجۀ نفوذ یک نظریه و باور علمی امری است که بطور نسبی وابسته به چگونگی نمایش آن است. چگونگی طرح یک نظریه، طرز نگارش و ارائۀ آن، انتخاب مکان مطرح ساختن آن و برخورداری یا عدم برخورداری از امکانات مطرح ساختن آن در جامعۀ پژوهشگران، همه، بر درجه نفوذ و اعتبار آن نظریه اثر می‌گذارد.

خشونت نمایشی در مراسم آئینی

شکل دیگری از خشونت نمایشی که باز همچون خشونت احساس نمی‌شود، برسازی همبستگی به اتکای مراسم آئینی است. گروه‌های اجتماعی چه در سطح گروه‌های خُردی مانند خانواده و جمع دوستان و چه در سطح گروه‌های بزرگی همچون جامعه و ملت نیازمند بازسازی پی در پی یگانگی خود هستند، تا دچار تشتت و فروپاشی نشوند.

حتی نهادهای رسمی اجتماعی و سیاسی، نهادهایی مانند مدرسه، بیمارستان و زندان، نیازمند بازسازی یگانگی اعضای خود و وابستگی آنها به ساختار نهاد هستند تا بتوانند برجای بمانند. این یگانگی، همانگونه که دورکهایم بر آن تأکید کرده، به وسیلۀ مراسم آئینی آفریده می‌شود.

توجه دورکهایم بیشتر معطوف به آئینهای دینی و نقش این آئینها در تقویت و تعمیق همبستگی اجتماعی است، ولی نظریۀ او را می‌توان درباره حوزه‌های خرد زندگی اجتماعی نیز بکار بست. دورکهایم بر آن است که فرد به وسیلۀ شرکت در مراسم آئینی و احساس شور جمعی که در حرکات هماهنگ جمعی و بزرگداشت الگوی رفتاری معین تجلی می‌یابد، از خود و محدودۀ تنگ زندگی شخصی و فراز و نشیب‌های آن فاصله گرفته با جمع به احساس یگانگی می‌رسد. در این فرایند، شخص خود را همچون عضو فعال و پیوسته به جمع، سرزنده و قدرتمند احساس می‌کند.

آنچه در بررسی‌ دورکهایم مورد توجه قرار نمی‌گیرد، جنبۀ نمایشی مراسم آئینی و خشونتی است که این مراسم بر یکایک افراد اِعمال می‌کند. شکی نیست که در فرایند شرکت در مراسم آئینی، فرد به احساس یگانگی با جمع می‌رسد ولی او کافی است تا در مراسم آئینی شرکت کند تا به چنین احساسی دست یابد. مراسم آئینی احساسات او را، بوسیلۀ نمایش همدلی و یگانگی در بستر کنش هماهنگ، نشانه می‌گیرند.

در فرایند برسازی همبستگی در مراسم آئینی چه بسا که از خشونت فیزیکی نیز استفاده شود بدون اینکه بسان خشونت احساس شود. برای آنکه نمایش هماهنگی و شور ایجاد شده در نتیجۀ آن کاملاً واقعی جلوه کند، گاه نیاز به اقدامی متفاوت و رادیکال در حد کاربرد خشونت فیزیکی است. این خشونت همچنین بیشترین احساس را می‌تواند نزد افراد شرکت کننده در مراسم بیافریند. این فقط در مراسم تعزیه تاسوعا و عاشورا و وجد صوفیان نیست که از خشونت فیزیکی (وارد آوردن ضربه بر تن خود و دیگران) استفاده می‌شود، در دنیای مدرن نیز نوجوانان و جوانان و برخی از گروه‌های اجتماعی همچون دوستداران باشگاه‌های ورزشی از آن استفاده می‌کنند.

اِعمال خشونت فیزیکی بر خود (چه از سوی یکایک افراد بر خود و چه از سوی جمع بر خود)، بطور ساده و ناب، وحشتناک و غیر قابل تحمل است، اما آنهنگاه که خود انگیخته و در چارچوب مراسم آدینی بکار گرفته می‌شود معنایی یکسره متفاوت می‌یابد.

میزان تأثیر خشونت نمایشی

خشونت نمایشی بیش از دیگر شکل‌های خشونت محدود به زمان و مکان کاربرد آن است. تأثیرنمایش چه بسا که فوری پس از پایان کناکنش و اجرای نمایش به پایان رسد. کاربرد خشونت نمایشی وابسته و بدان خاطر تا حد زیادی محدود به صحنۀ نمایش است. صحنه بیش از آنکه مکانی برای نمایش فراهم آورد چارچوب آن را مشخص ساخته، به نقشها تعین می‌بخشد. صحنه در ارتباطی متقابل با کناکنش قرار دارد. هر یک دیگری را تقویت می‌کند.

تا زمانی که افراد در صحنه حضور دارند و در پیشبرد کناکنش نقش ایفا می‌کنند، از خشونت نمایشی تأثیر می‌پذیرند اما آن هنگام که صحنه و کناکنش را ترک می‌گویند، دیگر چندان متأثر از آن باقی نمی‌مانند. تا حدی دغدغه‌های زندگی افراد را به وادار به بذل توجه به مسائل دیگری می‌سازد، اما مهمتر از آن افراد فرصت پیدا می‌کنند تا از چشم‌اندازی کلی‌تر و عینی‌تر از صحنۀ نمایش و کناکنش به نمایش بنگرند.

نمایش نه آنچه را که هست که آنچه را که دلخواه و مطلوب کسانی خاص است به مخاطب ارائه می‌دهد. آنچه که هست در خود دارای هستی معینی نیست. این جامعه یا هنجارهای غالب است که آن را بسان "هست" تعریف می‌کند. رها از صحنۀ نمایش و کناکنش، انسانها فرصت پیدا می‌کنند تا به واقعیت پی ببرند.

برای بجا گذاشتن تأثیر دراز مدت، خشونت نمایشی می‌تواند پی در پی تکرار شود، ولی این به خودی خود از کارآیی خاصی برخوردار نیست. همواره بیم آن وجود دارد که افراد بدان عادت کنند و دیگر از نمایش متأثر نشوند. با اینهمه بسیاری از نمایشها همچون مراسم آئینیِ برسازندۀ همبستگی پی در پی تکرار می‌شوند و گاه نیز تکرار در خود برای انسانها جذاب جلوه می‌کنند. مهمتر از تکرار اما داغ ساختن نمایش و تشدید میزان (فرضی) تأثیر است تا در اعماق وجود انسانها بر جای ماند.

نمایش را می‌توان به وسیلۀ دو راهکار متفاوتِ هر چه بیشتر احساسی کردن آن و فراهم آوردن امکان دخالت همگانی داغ کرد. بیان هر چه بیشتر و هر چه تندتر احساسات حساسیت بیشتری را نزد دیگران برمی‌انگیزد و بدانوسیله بهتر و بیشتر می‌توان آنها را متأثر ساخت. درگیر ساختن افراد در فرایند کناکنش و سپردن نقشی معین به آنها در نمایش نیز، بر میزان حساسیت آنها می‌افزاید. در حد تماشاچی یا مخاطب صِرف، افراد ممکن است هر آن علاقۀ خود را به نمایش از دست بدهند یا توجه و حواس خود را معطوف به مسائلی دیگر سازند. ولی آنگاه که با ایفای نقشی فعال درگیر نمایش می‌شوند، به جزئی سرزنده آن تبدیل شده خود را حساس به کارکرد آن می‌سازند.

هر دو راهبرد، تا حدی خطرناک برای امر اِعمال قدرت هستند. داغ ساختن نمایش، مهار و هدایت آن را مشکل می‌کند. احساسی ساختن هر چه بیشتر نمایش می‌تواند به تحریک دیگران انجامیده آنها را به دست زدن به کنشهای نابهنجار و غیر قابل پیش بینی و مهار سوق دهد. همه ما به تجربه می‌دانیم که نمایش تند احساساتی مانند خشم یا اندوه می‌تواند واکنش تند و ناگهانی دیگران را برانگیزد و هدایت کناکنش را در راستای رسیدن به هدفی مشخص مشکل سازد. همیشه این خطر وجود دارد که کل کناکنش و در نتیجه صحنۀ اجرای نمایش و اِعمال قدرت دچار فروپاشی شود و دیگران یا صحنه را ترک کنند یا دست به اجرای نمایشی متفاوت بزنند.

دخالت دادن دیگران در اجرای نمایش و سپردن نقش بدانها نیز اِعمال قدرت را با مشکل روبرو می‌سازد. هر آن احتمال دارد که آنها هدایت و اجرای نمایش را خود در دست گیرند و آن را به عرصۀ اِعمال قدرت از سوی خود، بازی یا لودگی تبدیل کنند. انسانها منتطر بهانه هستند تا خود در صحنۀ نمایش نقش اصلی را ایفا کنند و آنگاه که کارگردانان نمایش چنین نقشی را به آنها واگذار می‌کنند چه بسا که آنها تمامی نمایش را بمهار خود در آورند یا هدایت آن را در دست گیرند.

بدون شک می‌توان دیگران را به گونه‌ای سازمان‌یافته و هدفمند در فرایند کناکنش شرکت داد. نقش‌هائی محدود و پیشاپیش تعریف شده به آنها واگذار کرد و از خودانگیختگی آنها جلوگیری کرد. این عملاً راهبرد حاکم بر بسیاری از جلسات و گردهمایی‌هایی سیاسی و اجتماعی و همچنین سازماندهی کار در کارخانه و اداره و حتی مدرسه است. شنونده، کارگر یا شاگرد فقط قرار است تا حد معینی در پیشبرد نمایش دخالت کند. ولی این مشکل وجود دارد که یا سرزندگی افراد آنچنان محدود شود که دیگر حساسیتی از خود نشان ندهند و در نتیجه خشونت نمایشی کارآیی خود را از دست بدهد یا آنکه زمینۀ فعالیت افراد و ایفای نقش چنان باز و گسترده شود که آنها نمایش را در دست خود گیرند و نقشی بسی مهمتر یا قدرتمندتر از شنونده، کارگر یا شاگرد محض ایفا کنند.

دموکراسی و خشونت نمایشی

خشونت نمایشی، در تفاوت با دیگر شکل‌های خشونت می‌تواند زمینه را برای شکل‌گیری دموکراسی و یا بطور کلی‌تر سرزندگی انسانها در گسترۀ زندگی اجتماعی فراهم آورد. افراد همگی می‌توانند، صرفنظر از آنکه در چه موقعیتی در صحنه نمایش و بطور کلی‌تر درجامعه قرار دارند، نقشی فعال در اِعمال این شکل از خشونت داشته باشند. هر کس می‌تواند خود با استفاده از ابزارهای نمایشی‌ای که در اختیار دارد اِعمال خشونت نمایشی دیگران را خنثی کرده خود به اِعمال آن دست زند. هر کس از امکانات نمایشی خاصی برخوردار است و می‌تواند آنها را بکار گیرد. کسی که شاید از پوشاک و الگوی حرکت اندامی مطلوبی برای یک موقعیت خاص برخوردار نیست و خود را در صحنۀ نمایشی بیگانه با موقعیت اجتماعی خود می‌یابد، باز می‌تواند به اتکای مهارت فرهنگی خود در زمینه کلام‌پردازی دیگران را مسحور و متآثر از روایتهای خود سازد. کسی دیگر شاید بتواند با استفاده از اندام و سیمای خود و نمایش آن به شیوه‌ای خاص نوعی خشونت بر دیگران اِعمال کند.

بدون شک صحنۀ نمایش و فرایند کناکنش بطور معمول آنگونه سازماندهی می‌شود که فرصتی برای اِعمال خشونت نمایشی کلیۀ بازیگران پیش نیاید ولی از آنجا که این افراد را نیز باید در پیشبرد نمایش دخالت داد به هیچ وجه نمی‌توان امکان ایفای نقش فعالتری را از آنها باز ستاند.

همزمان، اِعمال خشونت نمایشی شور کوشندگی و دخالت در فرایند کناکنشها را در وجود افراد دامن می‌زند. تا زمانی که افراد فقط آماج خشونت نمایشی هستند و خود نقشی فعال به عهده ندارند شوری برای ادامه ایفای نقش و شرکت در دیگر کناکنشها نخواهند داشت، اما آن هنگام که بتوانند خود هدایت کناکنش را به عهده گیرند و دیگران را متأثر از کنش خود سازند، به شور کوشندگی دست می‌یابند. در این حال با اعتماد به نفس و احساس قدرت کناکنش را دنبال کرده و در جستجوی عرصه‌هایی بر می‌آیند که بتوانند توان و قدرت خویش را بکار گیرند. شاید از همین رو نهادهای رسمی اجتماعی و همچنین نهادهای خُرد اجتماعی با استفاده از انواع خشونت اجازه نمی‌دهند عناصر آماج خشونت به ایفای نقشی فعال در کناکنش‌ها بپردازند و بدان وسیله شور دخالت در گسترۀ زندگی اجتماعی را به دست آورند.

در مجموع، خشونت نمایشی شکلی از خشونت است که هر چند جزء نازدودنی زندگی اجتماعی است و در گسترۀ زندگی اجتماعی بسیاری را از سر زندگی و احساس و کنش به شیوۀ دلخواه خود باز می‌دارد ولی امکانهای معینی در اختیار انسانها قرار می‌دهد.

خشونت نمایشی نه فقط از سوی انسانها در فرایند کناکنش اِعمال می‌شود بلکه در جهت کارآیی هر چه بیشتر نیاز به دخالت دادن ابژۀ خود (انسانهای آماج اِعمال خشونت) در فرایند کناکنش دارد.

آموزگاران، کارکنان درمانی و مدیران در کلاس درس، بیمارستان و اداره برای نمایش اقتدار خود و سازماندهی فعالیت‌ها نیاز به دخالت دادن شاگردان، بیماران و کارگران در فرایند نمایش دارند. آنان می‌توانند نمایش خود را بدون توجه به میزان درگیری و توجه مخاطبان پیش برند، ولی در صورتی که بخواهند نمایششان از بیشترین میزان تأثیر برخوردار باشد، باید اجازه دهند که مخاطبین بازیگر صحنۀ نمایش شوند.

کاربران خشونت نمایشی همچنین می‌توانند با بیان قوی‌تر احساسات بر میزان تأثیرگذاری نمایش بیفزایند. در این فرایند اِعمال خشونت با مشکل روبرو خواهد شد. مخاطبین خشونت چه بسا که خود مهار تمامی فرایند نمایش را در دست گیرند و آن را در خدمت اهداف خود سازماندهی کنند. این امر زمینه را برای سرزندگی افراد و دموکراسی فراهم می‌آورد. ولی کاربران خشونت نمایشی، کسانی که از بیشترین امکانات برای اِعمال آن برخوردارند همیشه مراقب هستند که توده‌ها در فرایند اِعمال خشونت نمایشی نقشی فعال ایفا نکنند. صحنۀ نمایش، رفتار، کلام، پوشش و آرایش کاربران، همه، آن گونه سامان داده می‌شوند که توده‌ها مسحور نمایش شوند.

Share/Save/Bookmark

مطلب پیشین
خشونت نمایشی -۱: ویژگی‌های خشونت نمایشی