رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشه سیاسی > خطری به نام پوپولیسم | ||
خطری به نام پوپولیسمترجمه اکبر فلاحزادهاومبرتو اکو نویسنده و فیلسوف ایتالیایی را همه با رمان «نام گل سرخ» میشناسند؛ رمانی هیجانانگیز و پررمز و راز در مود پیگیری قتلهای مشکوک در یک صومعهی قرون وسطایی در ایتالیا. میلیونها نسخه از این رمان در سراسر جهان فروش رفته و در سال ۱۹۸۶ فیلمی هم بر اساس آن ساخته شده، که هرچند تماشاگران و منتقدان عمدتاً آن را ستودهاند، اما خود اکو آن را نکوهیده است. او رسالهی دکترایش را در مورد توماس آکوین نوشته و به علت رسالههای تحقیقی متعددی که در زمینهی نشانهشناسی و فلسفه منتشر کرده، به دریافت ۳۵ دکترای افتخاری هم نایل شده است. او چندین اثر تحقیقی و چند رمان از جمله «آونگ فوکو»، «جزیره روز پیشین»، و «بائو دولینو» را نوشته است. گذشته از رمان «نام گل سرخ»، چند اثر دیگر او هم به فارسی هم ترجمه شدهاند. اکو را به خاطر اطلاعات جامعاش در فلسفه، نشانهشناسی و تاریخ دانشنامهی زنده مینامند. او رمانهایش را با اتکا به دانش گستردهاش نوشته است. او به چند زبان اروپایی نیز تسلط دارد و به علت داشتن همسر آلمانی، به این زبان هم سخن میگوید. اکو اخیرآ دو مصاحبه با مطبوعات آلمان انجام داده است. در گفتوگوی خودمانی با روزنامهی "فرانکفورتر آلگماینه" معلوم میشود که ریش معروفش را دو سالی است که تراشیده. چون به گفتهی خودش، تناسبی بین ریشش که خاکستری شده و سبیلش که سیاهرنگ مانده بود، وجود نداشت. در ادامه از عشق اکو به کتاب صحبت میشود. معروف است که اکو تقریبأ ۵۰ هزار نسخه کتاب در کتابخانهی شخصیاش دارد. تعداد زیادی از این کتابها قدیمی است و به قرون وسطی مربوط است. میگوید، یکی از این کتابها را که یک نسخهی نایاب بوده، همین چندی پیش خریده و چون خیلی گران بوده، قرار شده در عرض چند سال قسطی پولش را بدهد. او که کتاب به جانش بسته است، به کسی کتاب قرض نمیدهد، در عوض به بیمارستانها و زندانها کتاب هدیه میدهد. میگوید، کتابهای زیادی را ناشران مجانی برای او میفرستند و او هم آنها را بذل و بخشش میکند. هر چند که به گفتهی او به علت بحران اقتصادی از ارسال کتابهای رایگان ناشران به میزان ۷۰ درصد کاسته شده. او معتقد است که کتاب الکترونیکی نمیتواند جای کتاب را بگیرد، هر چند که نمیتوان از نقش آن در حفظ گنجینههای فکری بشر غافل بود. در این گفتوگو به موضوع سیلویو برلوسکونی هم، که اکو همیشه در مقالاتش در روزنامههای مختلف با او ستیزیده، نقبی زده میشود. اکو در پاسخ به اینکه آیا بهعنوان روشنفکر به صرافت نیفتاده ایتالیای تحت حاکمیت برلوسکونی را ترک کند، میگوید: «بله ، به فکرش بودم، اما بیفایده است. چون مدل برلوسکونی در تمام اروپا، چه بسا در تمام دنیا پیروز میشود. برلوسکونی با پوپولیسم رسانهایاش دیگر جایی برای پارلمان باقی نگذاشته. برلوسکونی با مدل پوپولیستی خود آینده را رقم خواهد زد. به همین دلیل است که همه جا به سیاست داخلی ایتالیا اینهمه علاقه نشان میدهند: آنها بیم کشور خودشان را دارند. اگر سارا پیلین در انتخابات آمریکا برنده شود، آنجا هم همین بساط خواهد بود. تازه اگر برلوسکونی هم روزی برود، تلویزیون پیشاپیش جایش را پر کرده است. پیشترها هنگامی که یک رئیس مافیا دستگیر میشد، او را با سر به زیر افکنده نمایش میدادند. اما حالا آنان به دوربینها نگاه میکند و چشمک میزنند.» اکو در همین زمینه، همزمان با بحران سیاسی اخیر در ایتالیا، با روزنامهی برلینر هم گفتوگو کرده است که ترجمه آن با اندکی اختصار در زیر میآید: در مورد رأی اعتماد به برلوسکونی در روز سهشنبه [۱۳ دسامبر] چه میگویید؟ برلوسکونیای که من میشناسم، آدمی نیست که به این سادگیها صحنهی سیاسی را ترک کند. او در نظرم مانند یکی از امپراتوران متأخر روم است که حاضر است بهخاطر یک دستمال قیصریه را به آتش بکشد. او روحیهاش حاکمانه است، نه دمکرات. هر چند که من به آن دسته از مخالفان او تعلق ندارم که میگویند او دوباره فاشیسم را در ایتالیا بهراهانداخته است. به نظرم او یک شکل نویی از پوپولیسم رسانهای راهانداخته. پوپولیسمی که شاید شکلی جدید از دمکراسی غیر پارلمانی باشد.
منظورتان دقیقا چیست؟ مطابق این مدل پوپولیستی، دولت همچنان توسط مردم انتخاب میشود. اما دیگر پارلمانی وجود ندارد که دولت را کنترل کند. برلوسکونی هرگز نتوانست تقسیم قوا را بپذیرد. او مدام علیه قانونگذاری و پارلمان جنگید. در سایر کشورهای اروپا این سؤال مطرح است که چطور برلوسکونی این همه مدت دوام آورده، و چرا اینهمه مردم پشتیبان او بودهاند؟ چرا ایتالیاییها از موسولینی و آلمانیها از هیتلر تبعیت کردند؟ در زمانهای معینی کشورها میتوانند تا این حد مریض باشند. خیلی از ایتالیاییها برلوسکونی را تحسین میکنند، چون او مثلاً کارهایی میکند که هر مرد ایتالیایی با کمال میل میکند: با زنها خوابیدن و مالیات ندادن. برلوسکونی وحشیانهترین رؤیاهای آنها را نمایندگی میکند. روزنامه گاردین اخیرا بار دیگر فهرستی از رسواییهای برلوسکونی را منتشر کرده: از رشوه، روابط جنسی با دختران نوجوان گرفته تا احتمال دست داشتن در امور مافیایی. شاید فقط یکی از از این خطا کاریها برای سر نگون کردن هر رهبری در اروپا کافی باشد. اما این رسواییها به برلوسکونی صدمه که نزده، هیچ، به نحو عجیبی او را محبوب تر هم کرده است. شما گاهی از هم میهنان ایتالیایتان مأیوس نمیشوید؟ بگذارید نخست تاکید کنم که برلوسکونی در درجه اول برای روزنامه نگارانی مانند خود شما که از کشورهای دیگر هستید، همچنان بسیار جالب است. من احتمال میدهم که شما در این زمینه نگران ایتالیا نیستید، بلکه میترسید که سیاستمداری از نوع برلوسکونی همین بلاها را سر کشور خودتان بیاورد. کمی اغراق نمیفرمایید؟ ابدا. مدل برلوسکونی نمونهای است که نشان میدهد دولتها در ۲۰ سال آتی چه شکلی خواهند بود. نحوه اداره امور دولت به این شکل نوین پوپولیستی-دمکراتیک را که او باب کرده، شاید بشود آوانگارد نامید. این مدل با افت دمکراسی پارلمانی همراه است. مذاکرات پارلمانی و بررسیهای قضایی، انگار که بدیهی باشد، ابتدا در تلویزیون پخش میشوند، و تازه بعد از پخش تلویزیونی به پارلمان و به دادگاه راه مییابند. از همین جا میشود فهمید که برلوسکونی چقدر به احکام قضایی و به قوه مقننه بیاعتناست. این شکل نوین پوپولیسم که با ابزار رسانههای همگانی بر تودههای مردم نفوذ میکند، و نهادهای منتخب دمکراسیها را به حاشیه میراند، احتمالا به زودی در کشورهای دیگر هم به صورت عادی در خواهد آمد. سناریوی وحشتناکی است. برلوسکنی کمی مرا یاد ناپلئون سوم میاندازد. ناپلئون سوم بعد از آنکه رئیس جمهور فرانسه شد، به مردم در مناطق روستایی هم حق رأی داد. او این کار را کرد چون میدانست که مردم روستایی از سیاست چیزی سر در نمیآورند و از کشیشان حرف شنوی دارند و کشیشان هم به نوبه خود مطیع همین ناپلئون هستند. او سرانجام با پشتیبانی همین روستاییان بی سواد خود را قیصر نامید. بعد با اتکا به آرای همگانی قانون اساسی تازه ای نوشت که مطابق آن اختیارات تمام عیار دیکتاتوری به او داده شد. به این ترتیب او از ابزار دمکراتیک استفاده کرد تا دیکتاتور بشود. هیتلر هم تقریبا به همین طریق دیکتاتور شد. حالا برلوسکونی در آستانه آن قرار دارد که نمادی شود برای به قدرت رسیدن و حکومت کردن به چنین شیوه ای. سیستم برلوسکونی مهم تر از خود اوست. این سیستم جاذبه ای دارد که به بیرون مرزهای ایتالیا میرسد. برلوسکونی بعدی میتواند سلطان میلیاردر رسانه ای روپرت مردوخ یا نام دیگری داشته باشد. من عجالتا با همین برلوسکونی حی و حاضر سر و کار دارم.
به رغم وجود موارد مشابه تاریخی، شاید که سیستم برلوسکونی از راه نوعی تغییر کلی دستگاه ارتباط سیاسی قابل توضیح باشد؟ در این مورد چه فکر میکنید؟ درست است، روند ارائه مضامین سیاسی و همچنین پاره ای ارزشهای معین عوض شده. این تغییر از مبارزه انتخاباتی کندی علیه نیکسون در سالهای دهه ۱۹۶۰ شروع شد. کندی انتخابات را برد، چون خوش ظاهر بود، در حالی که رقیبش در مناظره تلویزیونی رودر با او با ریش نتراشیده ظاهر شد. تا قبل از این مناظره رهبران دولتها اشخاصی انتزاعی بودند، که در بهترین حالت از روی عکسشان شناخته میشدند. نیکسون البته بعدها رییس جمهور شد، اما بعد سقوط کرد، چون دروغ گفته بود. بیل کلینتون با یک دختر کارآموز رابطه جنسی داشت، دروغ گفت و در قدرت ماند. رابطه جنسی با یک دحتر کار آموز در زمان نیکسون به کلی غیر قابل قبول بود و رسانهها با مرتکب آن به شدت برخورد میکردند. امروزه اما روزگار وارونه است: تمام این دخترانی که به علت همخوابگی با برلوسکونی معروف شدهاند، راه براه در رسانهها مصاحبه میکنند و عکس میاندازند. این شکل از ارائه خود امروزه یک ارزش شده است. مردم برای چنین نمایشی در انظار عمومی سر و دست میشکنند. برلوسکونی بعدی میتواند رسواییهای بیشتری بالا بیاورد و با این حال از سوی مردم پذیرفته شود. همین است که چیزی در جامعه ما به طور بنیادی عوض شده. این را برلوسکونی هم خارج از زندگی سیاسی خودش نشان میدهد. می شود موضوع را روشن تر کنید؟ همین چندی پیش یکی از بزرگترین رؤسای باند مافیایی کامورو دستگیر شد. او در عکسها و تصاویر تلویزیونی خودش را خندان نشان میدهد. معلوم بود که خوشحال است که تلویزیون او را نشان میدهد. هر چند که حبس ابد در انتظار اوست. لحنتان اخلاقی شد. آیا جامعه به یک تجدید اخلاق نیاز دارد؟ بله. سیستم ارزشی ما به نحوی رادیکال عوض شده. ما به یک شوک نیاز داریم. چیزی که مجبورمان کند بگوییم: چه برسرمان آمده، دیوانه شده ایم؟ حالا مانند کلیسا استدلال میکنید، که با مرگ و شیطان تهدید میکند، تا انسانها را بجنباند که زندگی شان را تغییر بدهند. من از شیطان حرف نزدم. بلکه از شوک گفتم. این دو با هم فرق دارند. پدیدههایی مانند سونامی یا سیل غالبا فقط یک اثر موقت دارند که باعث میشود برخی به محیط زیست بیاندیشند. یعنی بگویند، دیوانه ایم اگر به محیط زیستمان همچنان بی اعتنا باشیم. بحران ملی جهانی هم یک شوک بود، که البته زیاد نپایید. حالا باز در وال استریت و سایر بازارهای بورس وضع دارد به حالت عادی بر میگردد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. البته باید گفت که شوکهایی هم هست که به نفرت دامن میزنند. شوکهای مانند جنگ علیه ترور بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر. من نمیگویم که هر شوکی خوب است. از من لطفا نخواهید که در دنیا نظمی نو در افکنم. سالها پیش گفتید اگر برلوسکونی در قدرت بماند، ایتالیا را ترک میکنید. به ترک کشورجدی فکر کردهاید؟ من آپارتمانی در پاریس دارم و راحت میتوانستم مهاجرت کنم. ولی این کار آسان نیست. میخواهم بمانم ببینم چه میشود. شما همیشه همه جا درنوشته هاتان با برلوسکونی مخالفت کردهاید. ناراحتید که بواسطه او در کشورتان شکاف ایجاد شده؟ قطعا. من از ایتالیا ناخشنودم. مسئله بر سر خودم نیست، خودم پیرم. نگران بچهها و نوه هایم هستم. میدانید که من در زمان حکومت فاشیستها متولد شدم. خیلی دوست میداشتم که مرگم زمان برلوسکونی نمیبود. |
نظرهای خوانندگان
برلوسکونی، نمونه ایی از ساده نگری، جویای لذت مادی و زیبائی در زندگی و سمبل خلق و خوی ایتالیاییها است. روابط مافیای او ارثی است چون پدر او صاحب بانکی کوچک در میلان بود که کار اصلی آن ، سفید کردن پولهای مافیا از طریق سرمایه گذاری در شرکتها و بانکهای ایتالیائی، خارج کردن پولها از ایتالیا و تاثیر گذاری در ارزش سهام شرکتهای بین المللی از طریق سفته بازی و چرخش مالی در اقتصاد جهانی !
-- ایراندوست ، Dec 16, 2010 در ساعت 03:30 PM