رادیو زمانه > خارج از سیاست > اندیشه سیاسی > زبان آیتالله خامنهای | ||
زبان آیتالله خامنهایاکبر گنجی۲- زبان آیتالله خامنهای: زبان آیتالله خامنهای در مواجههی با مخالفان، زبان دشنام و تهمت و اتهامهای بلادلیل است. نزدیک ۲۱سال است که او رهبری رژیم را بر عهده دارد. در طی این دوران، زبان ویژهای را به سرمشق مسلط تبدیل کرده و مابقی زمامداران رژیم هم در چارچوب همین زبان مسلط سخن میگویند. «دشمن» مفهوم مرکزی گفتمان و زبان اوست. همهی فعالیتها به دشمن فروکاسته میشوند. همهی مخالفان، عوامل آگاه و جاهل دشمناند. در زبان او، دشنام دادن به دشمنان، امری مقبول و شایسته به شمار میرود. دشمنان همان کسانی هستند که او «دشمن» قلمداد میکند. زبان و گفتمان او، به طور مداوم در حال دشمنتراشی و دشمنسازی است. فقط با اتهام و زندان و شکنجه با این دشمنان روبرو نمیشود، دشنام گویی یکی از مهمترین ارکان گفتمان مسلط برای حذف و طرد دشمنان است. آیتالله خامنهای بخشی از اقشار اجتماعی را به عنوان دشمن معرفی میکند. سپس با دشنام خدمت آنان میرسد. اما بعد نوبت دیگر زمامداران رژیم است که با زبانی تندتر با این دشمنان تازه تقابل کنند. در آبان ماه ۱۳۷۶ آیتالله منتظری، ضمن سخنانی رویههای سلطنتی زمامداری رهبری را نقد کرد. پس از آن سپاه و بسیج به بیت آن مرد بزرگ حمله کردند و %%8�مه چیز را از بین بردند. دوران حبس چند ساله از همه زمان آغاز شد. اما، برخورد علنی آیتالله خامنهای با ایشان جالب توجه بود. او در تجمع بسیجیان با دشنام و تهدید به آیتالله منتظری پاسخ گفت: «خيال نکند که اگر آمدند و چند نفر آدم سادهلوح و معمّم را وادار کردند که حرفی بزنند، ما اشتباه میکنيم و خيال میکنيم که دشمن ما اينها هستند! اينها کسی نيستند! دشمن، خود را پشت پرده پنهان میکند ... آن کسی که سينه سپر میکند و به خيال خود جلو میآيد، يک عامل است؛ ممکن است خودش هم نداند عامل است ... خودشان را در حوزه قم، به بيچارهای برسانند و او را به حرفی، به گفتهای و به يک موضعگيری غلط و ناشيانه وادار کنند ... خبر غلط و حرف دروغی را به فلان آدم بيچاره و مفلوک بدهند و او خيال کند که اوضاع و احوال به صورتی است که بايد حالا حرفی زد؛ خودش و ديگران و زن و بچه خود را به بلا بياندازد ... مگر همين کسانی که امروز به اين زبان خشن حرف میزنند و اين طور ناجوانمردانه سيل تهمت و افترا روانه میکنند، با امام، طرف نشدند ... چشم مردم به دهان رهبری است. در زمان امام راحل اين را بارها تجربه کردند و به لطف پروردگار، تو دهنی خوردند ... اينها به مردم خيانت کردند، به انقلاب و به کشور خيانت کردند و البته بايد در چارچوب قانون با اينها رفتار شود ... از روی نادانی، نفهمی، هوای نفسِ زودگذر، هواهای بشری ناشی از خصال زشت و بد و حسد و غيره، اقدامی میکنند»1. این اهانتها معطوف به کسی است که یکی از الگوهای اخلاقی سه دههی گذشته بود، هوای قدرت را در سر نمیپروراند، قدرت را رها کرد تا برابر قدرت خودکامه بایستد. او مرجع تقلید بخشی از شیعیان ایران بود. وقتی با افقه و اعلم فقهای معاصر چنین کنند، تکلیف دیگران روشن است که چیست. وقتی علی خامنهای با این زبان با آیتالله منتظری برخورد میکند، نمایندهی تامالاختیار او در روزنامهی کیهان در دشنامگویی یک گام پیش میرود و دربارهی آیتالله منتظری مینویسد: «ميرحسين موسوی با نامهنگاری به حسينعلی منتظری و رهنمودخواهی اين عنصر مطرود حضرت امام خمينی، ماهيت ضد خط امامی خود را بيش از گذشته نشان داد ... منتظری در پاسخ به نامه موسوی كه توام با رياكاری و بیصداقتی متقابل است ... البته او هم مانند موسوی ترجيح داد به تعارض عملكرد خيانت بار خود با آرمانهای حضرت امام نپردازد ... آنچه در اين ميان جالب و طنزآميز است دخيل بستن به كسی است كه بارها آلت دست قسمخورده دشمنان ملت و نظام اسلامی قرار گرفته و فاقد هرگونه مرجعيت سياسی يا فكری است ... تصورش را بكنيد اگر در عالم واقع قرار بود به خاطر هر دروغ، يك سانتی متر بر طول دماغ وی [موسوی] اضافه شود در اين ۵ یا ۶ ماه اخير (حدود ۱۸۰روز) چند كيلومتر بر درازی دماغ او افزوده میشد» (کیهان، ۸۸/۷/۲). در سالهای اول زمامداری آیتالله خامنهای، نیروهای دولتی خانههای مردم را در شهر مشهد تخریب کردند. در نتیجه، درگیری شدیدی بین مردم و دستگاههای دولتی در شهر مشهد پیش آمد که بسیاری از مکانهای دولتی تخریب شد، و متعاقب آن نهادهای نظامی- انتظامی - امنیتی مردم را بهشدت سرکوب کردند تا شهر آرامش یافت2. آیتالله علی خامنهای در خرداد ماه همان سال (۱۳۷۱) در اولین دیدار به نمایندگان مجلس چهارم، علل و دلائل وقوع آن حادثه را چنین تحلیل کرد: «قضاياى مشهد و امثال آن - كار دشمن است ... از قضاياى مشهد، متأسفانه در بعضى از مطبوعات، تحليلهاى نادرستى كردند ... قضيه، كاملاً روشن است: ضدانقلاب وارد ماجرا مىشود. منتها از زمينههاى فاسد و مردابهاى گنديده استفاده مىكند. اين اراذل و اوباشى كه گفته شد، بعضى تعجب نكنند. چنين افرادى وجود دارند: يك قشر رذل اوباش چاقوكش، كه اقليت معدودى هستند و دستگاههاى انتظامى بايد با اينها برخورد كنند. مثل علف هرزه، بايد اينها را بكنند و درو كنند و دور بياندازند. آن پسماندهى استكبار مىرود به سراغ اينها؛ با يك لقمهاى، با يك غارتى، با يك حركت زشت آشوبگرانه، اينها را تطميع و هدايت مىكند ... پشت گروههاى رذل و اوباش پنهان مىشود و كار به دست چنين افرادى صورت مىگيرد»3. مطابق معمول، واکنش اعتراضی مردم، طرح و برنامهی دشمن قلمداد میشود که اراذل و اوباش چاقوکش مجری آن بودند. هر اعتراضی از نظر او اعتراض دشمن است. همان طورکه مارکس لایههای رویی (روساخت) ساخت اجتماعی (روبنای حقوقی و سیاسی و دیگر اشکال آگاهی اجتماعی متناظر با آن روبنا) را جدی نمیگرفت و توجه را به لایهی زیرین (ژرف ساخت) معطوف میساخت، آیتالله خامنهای هم کوشش میکند تا در پس تمامی دگراندیشی و دگرباشی و اعتراضات، دشمنان را نشان دهد که عروسکهای خیمهشببازی را به رقص درمیآورند. پس از ماجرای ترور مخالفان در برلین، دادگاه میکونوس، و فراخواندن سفرای اروپایی از ایران، آیتالله خامنهای با زبان ویژهی خود به آنها پاسخ گفت: «یکی از حرفهای بسيار غلط اينها اين بود که دور هم نشستند، عقلهایشان را يکی کردند و گفتند برويم از دولت ايران بخواهيم که به موازين حقوق بشر احترام بگذارد! من هر چه با خودم فکر کردم که روی موضعگيری اينها چه اسمی میشود گذاشت و معنای کارشان چيست، ديدم غير از کلمه «وقاحت»، هيچ چيز ديگری نمیتوانم نسبت به کار آنها بگويم. در بيان اين مطالب، آقايان وقاحت به خرج دادند ... به خيال خودشان، دولت ايران را میترسانند و میگويند ما گفتوگوهای انتقادی را قطع میکنيم. به درک که قطع میکنيد[4]. آری سربازان گمنام امام زمان باید بتوانند مخالفان را در هر شهر اروپایی ترور کنند. اگر دولتهای اروپایی به اعمال تروریستی دولت ایران اعتراض کنند، اعتراضشان «وقاحت» قلمداد خواهد شد. اگر هم تروریستها بازداشت شوند، راهحل سادهای برای حل آن وجود دارد. در لبنان شهروندان اروپایی گروگان گرفته میشوند، تا سپس از طریق مذاکرات دیپلماتیک، تروریستها با شهروندان اروپایی مبادله شوند. در سالهای اخیر، در خود ایران شهروندان غربی را بازداشت میکنند تا آنها را با فرنگیکاران بازداشتشده عوض کنند. در سال ۱۳۷۸ در نماز جمعهی تهران، اصلاحطلبان را اینگونه وصف کرد: «من کاری به اين دوستان و خودیهای غافل ندارم؛ بحثِ من بر سر دشمن است که سلسلهجنبان اين حرکت، به بيرون از اين مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم کسانی که اساس کار دست آنهاست، جزو دشمنانند ... منتها خودیهای فريب خورده و به دام افتاده - يا به دام ثروتطلبی و مقامخواهی و عقدههای خودشان، يا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهای خودشان ... جبههی دشمن، غير از آن آدم غافلی است که خودی هم هست؛ منتها بيچاره دچار غفلت و اشتباه و فريب میشود؛ بر اثر حادثهای، عقده و کينهای پيدا میکند و در مقابل نظام میايستد؛ در مقابل سخن حق میايستد؛ در مقابل امام و راه امام میايستد. اين، آن دشمن اصلی نيست؛ اين يک آدم فريبخورده است؛ اين يک آدم قابل ترحّم است ... يک وقت میبينيد طرف يک روحانی است، اما غافل و فريب خورده و بیخبر ... يا يک فرد معمولی حتّی انقلابی است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، يا احياناً دچار عقده و کينهای شده است. حرف از زبان اين فرد خارج میشود؛ اما اين بيچاره حرف خودش نيست؛ حرف دشمن است ... چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومين زدند، حالا طوری مشی کنند که اسرائيل و امريکا و سيا و هرکسی که در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان کف بزنند[5]. مطبوعات دوران هاشمی رفسنجانی هم مقبول او نبود، چه رسد به مطبوعات دوران اصلاحات. علی خامنهای در یک سخنرانی آنها این گونه وصف کرد: «يک قسم هم مطبوعاتی هستند که بنده اسمشان را مجلات يا روزنامههای «معاند» میگذارم؛ «مطبوعات معاند ... از جمله اصطلاحات غلط و رايج در اين قسم از مطبوعات، اصطلاح «دگرانديش» است. عناصر فعّال در اين مطبوعات هم، خوششان میآيد که به آنها «دگرانديش» اطلاق شود! در معنا میخواهند بگويند چون ما انديشه ديگری داريم، مورد غضب دستگاه هستيم ... «دگرانديش» يعنی چه؟! بحث، بحثِ «عناد» است؛ بحث «عارضه» است؛ بحث «غرضورزی» است. غرضورزی میکنند؛ چون اين نظام را قبول ندارند ... در پی آنند که حرفی بزنند؛ در بزنگاهی خاص، نيشی فرو کنند و زهری بريزند»6. آیتالله خامنهای که از تجربهی چهار ساله مجلس ششم به شدت ناراضی بود،تصمیم گرفت که مجلس هفتم سراپا سلطانی باشد. نه تنها کاندیداهای جدید اصلاحطلبان باید رد صلاحیت میشدند، بلکه نمایندگان اصلاحطلب مجلس ششم هم باید از میدان رقابت حذف میگردیدند. رد صلاحیت نمایندگان مجلس ششم اعتراضهای زیادی برانگیخت، اما خامنهای در ۲۴ دی ماه ۱۳۸۲ در دیدار با اعضای شورای نگهبان، نمایندگان مجلس ششم را «گردن کلفت» خواند و به اعضای شورای نگهبان گفت کوتاه نیایند: «من البته بههيچ وجه توصيه نمىكنم كه كسى در مقابل افرادى كه مىخواهند با قانون گردنكلفتى كنند كوتاه بيايد ... افرادى كه صداى كلفتى دارند و همه صداى آنها را مىشنوند، به نظر من به قدر آن استاد دانشگاه كه فرضاً نامهی خصوصى به جناب آقاى جنّتى مىنويسد كه مرا رد صلاحيت كردهاند، در حالى كه خصوصيات و سوابق من اين است، اهميت ندارند.»7. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ سپاه و بسیج به طور سازمانیافته به سود محمود احمدینژاد وارد فرایند برگزاری انتخابات شدند. آیتالله خامنهای این میزان از سازماندهی انتخابات برای دستچینکردن کاندیدای مورد نظر را کافی نمیدانست. دو روز پیش از انتخابات گفت: «مردم احتياج دارند به اينكه در ميدان عمل و كار، با لجنهايى كه نمىگذارد اين درياچهى مصفا طراوت لازم را داشته باشد، مبارزه شود»8. قرار بود احمدینژاد بیاید، تا لجنها پاکسازی شوند. پاکسازیها ادامه یافت، اما رفتار و گفتار احمدینژاد پیآمدهایی پدید آورد که آیتالله خامنهای در انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ چارهای جز تقلب در پیش نداشت. در حالی که مردم هنوز به خانههای خود باز نگشته بودند، پیروزی محمود احمدینژاد با نزدیک به ۲۵ میلیون رأی اعلام شد. طی روزهای بعد مردم با آرامش به خیابانها ریختند و جنبش سبز را پدید آوردند. آیتالله خامنهای در روز ۱۹دی ماه ۸۸ اعلام کرد، همانطور که «هيچ تفاوتی بين جبههی مقابلهکنندگان با رسول خدا و دشمنان اميرمؤمنان وجود ندارد»، هیچ تفاوتی بین مخالفان آیتالله خمینی و من وجود ندارد، «صفبندیها هيچ تغييری نکرده است ... عدهای دشمنی و خباثت میکنند و عدهای نيز از خباثتکنندگان حمايت میکنند ... مسئولان قوای سهگانه بايد وظايف خود را در مقابل مفسدان و اغتشاشگران به خوبی انجام دهند ... باید با قاطعيت عمل کرد تا دشمن در فتنهانگيزی ناکام بماند»9. آری این رهبر بود که جنبش سبز را فتنه، خباثت و دستپخت دشمن قلمداد کرد. دشنامگویی پایانی ندارد. یکی از شعارهای مریدان رهبر جمهوری اسلامی این شعار است که «خامنهای کوثر است، دشمن او ابتر است». در دورانی که پیامبر گرامی اسلام مبعوث شد، به کسانی که فاقد فرزند پسر بودند، ابتر گفته میشد. گروهی از مشرکان پیامبر اسلام را ابتر میخواندند. مریدان علی خامنهای به خیال خام خود در حال اهانت به میرحسین موسوی هستند، اما ناشیانه به پیامبر اسلام هم اهانت میکنند. اسلام بنیادگرایانه وقتی از مقام نظرورزی، به عمل تبدیل شد و خود را در تاریخ محقق ساخت، رژیم سلطانی موجود را آفرید. زبان سلطان، زبان اسلام بنیادگرایانه است. نگاهی به زمامداران اصلی و نزدیکترین افراد به آیتالله خامنهای نشان میدهد که زبان او، زبان الگوی پیروان اوست. مهدی کروبی دربارهی این نظام گفته است: «اگر شما نظام رو سلیقه میگید، نظام رو فرد میگید، نظام یه دسته خاصی رو میگید که یه جمع کوچکی را در درون خودش جا بده؛ مثلا روحانیونش آقای جنتی باشه، آقای یزدی باشه، آقای مصباح باشه، آقای شجونی باشه، آقای طائب باشه … یا نفراتش قاضی مرتضوی باشه، محمود احمدینژاد باشه، الهام باشه، نقدی باشه و از این قبیل افراد؛ اگه نظام این رو بگید، بله! ما مخالف این جور نظامی هستیم! وقتی روحانی وشخصیتهای نظام به جنتی، احمد خاتمی و محمود احمدینژاد منحصر شود دیگر نمیتوان شعار داد کشتی نظام. باید گفت، قایق نظام»10. در بخشهای بعدی، با زبان سرنشینان «قایق نظام» آشنا خواهیم شد. پانوشتها: ۱. سخنرانی در جمع بسیجیان، ۱۳۷۶/۹/۵. ۲. علیاکبر ناطق نوری در خاطرات خود به این موضوع اشاره کرده و جملاتی را که در این خصوص به علی خامنهای گفته بوده را ذکر کرده است. میگوید: «به آقا گفتم حوادث مشهد یک زلزله بود؛ عدهای ریختند و آتش زدند و خراب کردند. من عرض کردم که اینها گروهک - یعنی منافقین - نیستند، اینها جرأت این کارها را ندارند. تعدادی اراذل و اوباش از یک جای شهر راه افتادند، غارت کردند، آتش زدند و تخریب نمودند، حالا این خیلی مهم نیست، نکتهی اصلی این است که مردم عادی ما هم نگاه کرده و هیچ دخالتی نکردند» (خاطرات حجتالاسلام و المسلیمن ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد دوم ۲۴۸). ناطق نوری در بخش دیگری از خاطراتش میگوید: «همیشه وقتی که یک جایی شورش و جار و جنجالی میشود، مثل مشهد، اسلام شهر، اکبرآباد، قزوین و از این قبیل، آنهایی که در متن صحنه هستند و آتش میزنند، غارت میکنند و شیشه میشکنند، سیاسی نیستند؛ اینها یک مشت آدمهای عقدهای و اراذل و اوباش هستند که در شلوغی میریزند و آتش میزنند که چیزی گیر بیاوند، اما آنهایی که پشت پرده و صحنه را هدایت میکنند، آنها سیاسی هستند» (خاطرات ناطق نوری، ص ۲۷۳). ناطق نوری میگوید در جلسهی شورای عالی امنیت ملی در حضور رهبر در مورد حادثهی ۱۸تیر گفته است: «آقا، بنده اعتقاد دارم نهضت آزادی و این نیروها در پشت این جریان هستند و اگر ما بخواهیم این آشوب و شورش را بخوابانیم به نظر من باید سران اینها را دستگیر کرده، عدهای را که در صحنه آشوب کردند را هم بسرعت محاکمه کنیم. حتی اگر لازم باشد، اگر قصد براندازی نظام را دارند و با اسلام محارب هستند، با آنها برخورد بشود» (خاطرات ناطق نوری، ص ۲۷۵). ۳. سخنرانی در ديدار نمايندگان دوره چهارم مجلس شوراى اسلامى، ۲۰/۳/۱۳۷۱. ۴. سخنرانی كارگران و معلّمان در آستانه روز كارگر و روز معلم، ۱۰/۲/۱۳۷۶. ۵. خطبههای نماز جمعه ۲۶/۹/۱۳۷۸. ۶. دیدار با مدیران و مسئولان مطبوعات کشور، ۱۳/۲/۱۳۷۵. ۷. سخنان ایرادشده در جمع اعضای شورای نگهبان، ۲۴/۱۰/۱۳۸۲. ۸. سخنرانی ۲۵/۳/۱۳۸۴. ۹. سخنرانی ۱۹/۱۰/۸۸. ۱۰. رجوع شود به اینجا بخش پیشین • زبان، قدرت، جهان اجتماعی |
نظرهای خوانندگان
از کوزه همان برون طراود که در اوست.
-- دوست ، Mar 21, 2010 در ساعت 04:48 PMدر کنار تمام نکات مهم و جالبی که در این مقاله مطرح شده٬ این بند به نظر خیلی ناجور و بیمورد میآید:
-- امید ، Mar 22, 2010 در ساعت 04:48 PM«همان طورکه مارکس لایههای رویی (روساخت) ساخت اجتماعی (روبنای حقوقی و سیاسی و دیگر اشکال آگاهی اجتماعی متناظر با آن روبنا) را جدی نمیگرفت و توجه را به لایهی زیرین (ژرف ساخت) معطوف میساخت، آیتالله خامنهای هم کوشش میکند تا در پس تمامی دگراندیشی و دگرباشی و اعتراضات، دشمنان را نشان دهد که عروسکهای خیمهشببازی را به رقص درمیآورند.»
معلوم نیست آقای گنجی چرا اصرار داشته این طور تشابهی برقرار کند و حتما اسم مارکس را کنار خامنهای بگذارد و احیانا به خواننده القا کند که مارکس هم از این شیوهی دیکتاتوری حمایت میکند. مساله بر سر رد یا تایید آرای مارکس نیست٬ بیشتر بر سر بیارتباطی و بیموردی چنین مثال و تشبیهی است٬ که با شیوهی بقیهی مقاله که بیشتر از جنس تحلیل و صحبت مستند است جور در نمیآید و شبیه تخریب چهرههایی به سبک کیهان است.
زبان و ادبیات رهبری همان کلمات قرانی است که درباره دشمنان اسلام ناب بکار رفته و دشمن مورد نظر نایب امام زمان 70 میلیون ایرانی است
-- amin ، Mar 22, 2010 در ساعت 04:48 PMمنبع پانویس شماره یک کجاست؟
-- سعید ، Mar 22, 2010 در ساعت 04:48 PMزبان آتش و آهن زبان خشم و خونریزی ست زبان قهر چنگیزی ست
-- بدون نام ، Mar 22, 2010 در ساعت 04:48 PM...
(فریدون مشیری)
با تشكر ويژه از جناب گنچي چرا نيايد بعد ازهر حرافي ولي امر خدا حرفهاي دشمن دشمن او را زير ززه بين گداشت و او را سكه يك پول كرد چرا اجازه داده ميشود كه بدون نقادي اين غرد ميكروفن بدست و حرافي كند بايدعمق قكر سياه او را نوشت او امروز بي ابرو تر از هر روز است اما هنوز بس نيست نياز هست تنز نويسان و محققان اين نماينده ارشد خدا كه هر روز با خدا ابگوشت ساده زيستي به رگ ميزند افشا شود
-- علي ، Mar 23, 2010 در ساعت 04:48 PMمارکس متفکری که یک حرفش به درستی ثابت شده همانا تشبه دین و مذهب با تریاک و هروئین است .هر چند که خودش هم دینی ساخت که دها سال جلوی رشد آزادی و دموکراسی را گرفت.
-- Bahram ، Mar 23, 2010 در ساعت 04:48 PMآقای گنجی آقای خامنه ای بد آخرش كه چی؟
-- بدون نام ، Mar 23, 2010 در ساعت 04:48 PMكله پز برخاست ......